صفحه اصلی مصاحبه آیین بهائی، دین یا فرقه؟ مصاحبه با آقای دکتر عبدالرحیم گواهی

آیین بهائی، دین یا فرقه؟ مصاحبه با آقای دکتر عبدالرحیم گواهی

20 خواندن ثانیه
0
0
1,162

اشاره

آقای دکتر عبدالرحیم گواهی متولد سال ۱۳۲۳ ه. ش. فارغ‌التحصیل رشته نفت از دانشکدۀ نفت آبادان (سال ۱۳۴۵) در مقطع کارشناسی، مدیریت بازرگانی از مدرسۀ بازرگانی هاروارد ـ شعبه ایران (سال ۱۳۵۲) در مقطع کارشناسی ارشد و ادیان خارجی از دانشگاه اوپسالای سوئد (۱۳۶۵) در مقطع دکتری است. ایشان مدرس و استاد حوزۀ ادیان، ادیان خاور دور و دین‌شناسی تطبیقی در دانشگاه هستند و آثار زیادی در این حوزه دارند. از میان آثار ایشان در این زمینه می‌توان به کتب «ادیان زندۀ جهان»، «ادیان آسیا: دین‌های تائویی، مزدایی (زرتشتی)، هندویی، سیک و جاینی» و «جهان مذهبی: ادیان در جهان امروز» اشاره کرد که ترجمه کرده‌اند. ایشان همچنین رئیس مرکز پژوهش ادیان جهان هستند. با توجه به تخصص ایشان و پژوهش‌هایی که در موضوع دین شناسی و ادیان مختلف انجام داده‌اند، همچنین برخی از تجربیات ایشان در برخورد با بهائیان در دوران دانشجویی، بهائی‌شناسی مصاحبه‌ای با ایشان ترتیب داده که به خوانندگان فصلنامۀ بهائی‌شناسی تقدیم می‌گردد.

 

 

بهائی شناسی: قبل از هر چیز تشکر می‌کنم که دعوت ما را پذیرفتید و اجازه فرمودید ما خدمتتان برسیم. آشنایی مختصری با جنابعالی داشتیم، اما وقتی کتاب شما که در آن مختصری از زندگی‌نامه و مقدمه‌های کتاب‌هایتان را منتشر کرده‌اید، خواندیم که در آن به‌خصوص اشاره‌هایی به بهائیان و برخوردهایتان با آنان کرده و نکاتی را درمورد افکار و اعتقادات آنان نوشته بودید، به نظرمان مناسب رسید تا مصدع اوقات شریف شما شده و از نظرات جنابعالی بهره ببریم. می‌خواهم ابتدا درمورد خودتان، تحصیلات و کارهایتان و دربارۀ نشریۀ بهائی‌شناسی و مطالعات مربوط به دین‌شناسی، توضیحاتی را بفرمایید.

پاسخ

بنده متولد ۱۳۲۳ هستم، یعنی امسال هفتاد و چهارمین سال از عمر بنده است. از حدود سال‌های ۱۳۳۶- ۱۳۳۷ که هنوز یک نوجوان مذهبی بودم، برحسب تصادف یا علاقه‌ای که داشتم، با بهائیت آشنا شدم؛ ولی بعداً در حوزۀ مطالعات دینی و نیز دین‌پژوهی، از همان سال‌های ۳۶ یا ۳۷، کارها و فعالیت‌هایی را شروع کردم. در سال ۱۳۴۱ که ۱۸ ساله بودم به دانشکدۀ نفت آبادان رفتم و در آنجا رسماً یک انجمن اسلامی تأسیس کردیم. یکی از موارد مواجهۀ جدّی من با بهائیت شاید در همان سال‌های ۱۳۴۱-۱۳۴۵ بود که در دانشکده بودیم. البته بعدها بنده از رشتۀ مهندسی نفت به مدرسۀ بازرگانی هاروارد رفتم و پس از آن نیز از دانشگاه‌ اوپسالای سوئد در حوزۀ دین‌شناسی تطبیقی و تاریخ ادیان دکترا گرفتم. در حقیقت می‌شود گفت تدریس بنده در خلال این ۳۰-۴۰ سال اخیر، بیشتر حاصل همان مطالعات در دانشگاه‌ اوپسالا است. الان بنده مدرس و استاد حوزۀ ادیان و دین‌شناسی تطبیقی در دانشگاه هستم و آثار من نوعاً در این حوزه است، هرچند که بعضی کارهای فلسفی، شرق‌شناسی و غرب‌شناسی نیز نگاشته‌ام. شاید متجاوز از ۵۰ کتاب، حدود ۲۰۰ تا ۲۵۰ مقاله و قریب به ۵۰۰ تا ۶۰۰ پرسش و پاسخ دینی ـ قرآنی از بنده چاپ شده است. فکر کنم به این مختصر قناعت کنیم و به بقیّۀ مطالب بپردازیم.

سؤال

با توجه به اینکه تخصص شما در زمینۀ ادیان جهان است، بفرمایید یک دین الهی چه خصوصیاتی باید داشته باشد؟

پاسخ

در حوزۀ دین‌شناسی یا پدیدارشناسی دین، قبل از بحث دین الهی، بحث کلّ دین را داریم. حالا آنجا هم بحث دین یا ادیان را داریم، چون به یک معنا دین واحد است، به‌خصوص دین الهی واحد است و به یک معنا هم دین فقط نزد خدا واحد است، «إِنَّ الدِّینَ عِنْدَاللَّهِ الْإِسْلام‏» (آل عمران: ۱۹) و نزد مردم متکثّر است. به عبارت دیگر دین در عالم لاهوت واحد و در عالم ناسوت متکثّر است. همان خدای واحد، پیغمبرها و کتاب‌های مختلف را برای ادیان مختلف فرستاده است. چنانکه در چندین جای قرآن نیز اشاره شده است: «إِنَّ الَّذينَ آمَنُوا وَ الَّذينَ هادُوا وَ النَّصارى‏ وَ الصَّابِئينَ‏ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ» (بقره: ۶۲) یا « إِنَّ الَّذينَ آمَنُوا وَ الَّذينَ هادُوا وَ الصَّابِئينَ‏ وَ النَّصارى‏ وَ الْمَجُوسَ …» (حج: ۱۷). تعابیر «الَّذينَ آمَنُوا»، «الَّذينَ هادُوا»، «النَّصارى»، «الصَّابِئينَ‏»، « الْمَجُوسَ»، نشان از تکثّر دین در عالم ناسوت است. دین را اگر البته الهی بگوییم یعنی «دین الهی»، پس سرمنشأ الهی می‌خواهد و تعریف دیگری دارد و خداباوری یا توحید محور آن است؛ اما اگر دین را به معنای عام کلمه بگوییم، مثلاً «بودیسم» یا «شینتوئیسم»، ویژگی‌های خاص خودشان را می‌یابند، ولی به ‌هر حال دین یا ادیان الهی حداقل مبتنی بر توحید و معادند و در این میان هم عمل صالح قرار دارد. البته در دین ما نبوت، عدل و امامت هم جزو اصول دیناند. این اصول ویژگی‌های یک دین هستند و اگر آنها را در سطح جهانی بگیریم بر ویژگی‌هایی چون محبت، صدق، درستکاری، معاضدت و کمک به مردم صدق می‌کند و عموماً هر دینی که ادعای دین بودن را می‌کند، از آن بهره‌مند است.

سؤال

برخی از ناقدان بهائیت، به‌طور کلی بابیت و بهائیت را کالت (فرقه) می‌دانند و آنها را از حوزۀ ادیان خارج می‌کنند. اولاً؛ آیا معرفی آنها به کالت (فرقه) صحیح است؟ ثانیاً؛ آیا به ‌نظر شما می‌توانیم بابیت و بهائیت را دین بنامیم یا خیر؟

پاسخ

بابیت و بهائیت، دین نیستند؛ همان‌گونه که وهابیت، دین نیست. دین از نظر خداشناسی، پیغمبرشناسی و کتاب‌شناسی بنیان‌هایی دارد. نه هر کتابی کتاب مقدس است، نه هر مدّعی‌ای پیغمبر الهی است و نه هر نحله‌ای، کالتی ـ حالا هر اسمی که می‌خواهید رویش بگذارید ـ دین است.

بابی‌ها و بهائی‌ها دو دسته‌اند: یکی رهبران و مبلغانشاناند که در پشت صحنه برنامه‌ریزی می‌کنند و دیگری توده و عامه‌شان هستند. گروه دوم خیلی آدم‌های ساده‌دل، مهربان، همکار و دوست‌داشتنی هستند. خاطرم هست که من از دیرباز از زمان دانشکده به این گروه دوم می‌گفتم اگر شما اعلام می‌کردید که یک حزب سیاسی یا کلاب (کلوپ) یا هرچیز دیگری هستید، من هم می‌آمدم و عضو می‌شدم. می‌گفتم مشکل من با شما این است که ادعای دین بودن می‌کنید، درحالی‌که نه منشأتان، نه کتب‌تان، نه افرادی که به ظاهر مقدس می‌دانید، اینها هیچ‌کدام ویژگی دینی ندارند. حتی به بودائیت هم وصل نمی‌شوید. حتی نمی‌شود شما را شاخۀ یک دین غیر الهی به ‌حساب آورد. بله، می‌توان بابیت و بهائیت را کالت (فرقه) نامید. همان‌طورکه شیطان‌پرستی یک کالت است. در آمریکا ستنیزم (Satanism) یک کالت است. در آنجاChurch of Satan  (کلیسای شیطان) و church of science (کلیسای علم) وجود دارد. هرکسی می‌تواند ادعای کالت بکند. در خیلی کشورها از جمله ژاپن هم کالت وجود داشت، زمانی که بنده سفیر بودم. ممکن است آن کسی‌که کاریزما هم دارد، بیاید یک کالت درست ‌کند؛ مثلاً ممکن است آقای سروش یک روز بیاید، کالتی را درست کند. هرچند که ایشان علم و بیان خوبی هم دارد، ولی باز هم باید گفت این کالت هست، نباید گفت این اسلام یا تشیع است. کالت فرق می‌کند، کالت هر نوع گردهم ‌آمدنی است، اجتماعی است که بر حوزۀ یک باور دور هم جمع شده‌اند و این باور می‌تواند صحیح باشد یا غلط، دینی باشد یا غیردینی، سیاسی باشد یا غیرسیاسی. گاهی ممکن است بر اثر یک توهم یک کالت درست شود. خیلی از ادیان جدید ژاپن بر این اساس ساخته شده‌اند؛ مثلاً یک خانمی گفته بود من شب‌ها فلان خواب را می‌بینم و این یک کالت با ده، پانزده میلیون پیرو شده بود. بعد از فوتش هم دخترش به‌عنوان رهبر آن کالت منصوب شد و برایش یک کاخ ساختند.

 

سؤال

شما یک دسته‌بندی فرمودید بین افرادی که در حقیقت رهبران هستند و افرادی که پیروند. با توجه به این تقسیم‌بندی، کسانی بهائیت را ساختۀ دست استعمار می‌دانند، لطفا در این ‌مورد بیشتر توضیح بدهید.

پاسخ

بله، این استعمار به‌خصوص در فرقۀ بهائیت مشهود است. در احزاب سیاسی در جهان پیشرفته هم همین‌طور است؛ مثلاً ترامپ دست‌پروردۀ پشت صحنه‌ای است که در آن بزرگان جمهوری‌خواه هستند و اخیراً نئوکان‌ها (نومحافظه‌کاران) جلوی صحنه ترامپ هستند، ولی در پشت صحنه افراد دیگری هستند که برنامه‌ریزی‌ می‌کنند. در همین آمریکا هم سی، چهل میلیون نفر بودند که به ترامپ رأی دادند. آنها نوددرصدشان آدم‌های ساده لوح هستند. تحصیل‌کرده‌ها، رنگین‌پوست‌ها، شهری‌ها، دکتر و مهندس و استادهای دانشگاه، اینها همگی به خانم کلینتون رأی دادند. از آن طرف گاوچران‌ها و روستایی‌های بیرون از شهر به ترامپ رأی دادند. همین الان هم که ترامپ در جایی حاضر می‌شود، عوامل پشت صحنه، صحنه‌پردازی می‌کنند، اما در جلوی صحنه یک عده ساده‌لوح هستند تا ترامپ کارهایشان را امضا بکند.

تاریخ بهائیت نشان می‌دهد که انگلیس و بعد هم روس، قدرت‌های استعماری بزرگی بودند که در پشت آن قرار دارند. اینها برای جهان اسلام، منطقه، قدرت اسلام و برای بیداری مسلمانان برنامه داشتند؛ به همین خاطر منشأ اصلی بهائیت ساخته و پرداختۀ آنهاست. در نیم قرن اخیر نیز اسرائیلی‌ها به‌شدت از بهائیت حمایت می‌کنند. قریب به ۶۰- ۷۰ سال از عمر دولت اسرائیل می‌گذرد و بهائیت بازی‌خورده آنهاست. قبر اینها را هم انگلیسی‌ها هدایت کردند که در حیفا باشد وگرنه باب و بهاء چه ربطی به حیفا داشت و یک مشت یهودی که در آنجا قبه و بارگاه درست کرده بودند؟! تا الان نیز بهائی‌های ایرانی و غیرایرانی را در آنجا دفن می‌کنند. حتی اگر کمونیست‌ها هم یک قبر با قبه و بارگاه برای لنین درست می‌کردند، یک عده از این کمونیست‌های ساده‌لوح برای زیارتش می‌رفتند؛ یعنی اصلاً کاری ندارند که چه کسی در این مقبره خوابیده است. شمربن‌ذی‌الجوشن است یا حبیب‌بن مظاهر! عادت مردم این است، یعنی عقلشان به چشمشان است. به زعم من، از نظر برنامه‌ریزان و بزرگان پشت صحنه هم شروع جریان بهائیت یک شروع غیرطبیعی است. مثلاً می‌آیند یک آخوند تندرو را پیدا می‌کنند و می‌گویند شاگرد شیخ احمد احسائی است و ریاضت‌های افراطی به خود داد. بعد هم بهاءالله آمد و عباس‌افندی را هم که خود انگلیسی‌ها پروراندند و با عثمانی‌ها تبانی کردند. اما در هر حال رهبران می‌دانند چه باید بکنند، ولی پیروانشان نمی‌دانند و از ساده لوح‌ها هستند که برایتان خواهم گفت که اینها چکار می‌کردند و چگونه جذب می‌کردند.

سؤال

در دوران تاریخ معاصر برخی از فرقه‌های دیگر مثل بهائیت تشکیل شدند. بفرمایید که در صد سال اخیر کدام‌یک از فرقه‌های جدیدالتأسیس قرابت بیشتری با بهائیت دارد؟

پاسخ

ببینید همۀ آنها ساخته دست استعمار و قدرت‌های استعماری هستند. طالبان، داعش، بوکوحرام نمونه‌های ساختۀ دست استعمارند.

خاطرم هست که حدود ۲۰-۳۰ سال قبل، زمانی‌که هنوز خانم بی‌نظیر بوتو را ترور نکرده بودند، در اجلاسی در قبرس بودیم و خیلی‌ از ایرانیان هم در آنجا حضور داشتند. عنوان اجلاس «اسلام سیاسی و غرب» بود. موضوع مقاله بندۀ نیز نقد بر عنوان اجلاس بود، چون اگر تعبیر «اسلام سیاسی و غرب» به‌کار رود، از آن طرف «مسیحیت سیاسی و شرق» هم باید بشود استفاده کرد و گفت همۀ کارهای استعمار شرق را مسیحیت می‌کند. اسلام، اسلام است؛ اسلام سیاسی دیگر چیست؟ وقتی می‌گوییم اسلام انقلابی، یعنی بقیۀ مسلمان‌ها انقلابی نیستند؟ بنابراین قرائت‌ها، رویکردها، برداشت‌ها و فهم‌های مختلفی وجود دارد که باید مراقب بود. اعمال نادرست را نباید به نام اسلام و مسیحیت برچسب زد. مسیحیت عادی که نمی‌آید کاریکاتور پیامبر(ص) را بکشد، مسیحیت عادی که نمی‌آید قرآن را آتش بزند. آن مسیحیت صفتی دارد که تحریف شده و از سوی سازمان‌های اطلاعاتی و سیاسی بازی خورده است. خاطرم هست که در آن اجلاس خانم بوتو، خانم اعظم طالقانی، آقایان سروش، مهندس سحابی، مهندس عبدالعلی بازرگان و محمدتقی بانکی نیز حضور داشتند. جمعاً ۱۰ یا ۱۵ نفر هیأت ایرانی بودیم و بین دو جلسۀ اجلاس با خانم بوتو فارسی صحبت می‌کردیم، چون مادرشان ایرانی بودند فارسی را به‌خوبی می‌دانستند. من از ایشان دربارۀ طالبان که تازه شکل گرفته بود پرسیدم که طالبان چیست؟ مگر اینها یک عدّه طلبه‌های پاکستانی نیستند؟ خانم بوتو به من گفت که این طرحی بود که MI6 انگلستان آن را طراحی کرد و به CIA امریکا فروخت. آنگاه هر دو به عربستان رفتند و بودجه‌اش را تهیه کردند. بعد به ‌اتفاق عربستان هر سه به پاکستان آمدند و برایش نیرو گرفتند تا یک عده مجاهد یا جهادی مسلمان بیابند و آنها را به جان روس‌ها در افغانستان بیندازند.

ما خودمان چنین تجربه‌ای را در اوایل جنگ و با آن پول‌های نفتی که عرب‌ها به عراقی‌ها می‌دادند تا علیه ما سلاح بخرند، داریم. اما همان موقع هم جمهوری اسلامی هیچ چیزی در مبارزه با طالبان کم نگذاشت. همان موقع که طالبان سعی داشت به‌عنوان اسطوره‌ مطرح بشود. طالبان را در سال‌های اول که یادتان هست، ده‌ها سال مدارس دخترانه را با محتویاتش به آتش می‌کشید. بعدها بود که کمی متمدن شدند و اختیار داشتند شب قبلش خبر بدهند که فلان مدرسه را تخلیه کنید که ما فردا می‌خواهیم آن را تخریب کنیم. طالبان نمونه‌ای از قرائت، روایت و رویکرد تندرو است. همان چیزی است که برای مبارزه با حضور شوروی سابق در افغانستان ساختند. اکنون نیز که مدعی یک حکومت دموکراتیک است، رأی مردم را قبول ندارد؛ چراکه برای خودشان یک ملاعمر و … دارند. با این پیشینه، آدم باید احمق باشد اگر نفهمد که داعش را آمریکا و CIA درست کرده است. چندده‌هزار امریکایی، اروپایی، تحصیلکرده، دکتر و مهندس در پشت صحنۀ آن هستند. داعشی که الآن بلای جان خودشان هم شده است؛ چون ساخته ‌و پرداختۀ سرویس‌های اطلاعاتی امریکاست. خب مردم که از آنها خبر ندارند. همین وهابی‌ها و ابن‌سعود و سعودی‌ها را چه کسی بر سر کار آورد؟ این تلفیق بین رئیس قبیله و ابن‌وهاب را چه کسی ایجاد کرد؟ چه کسی اینها را پیوند داد؟ کسی به جز انگلیسی‌ها؟ حالا ما قبل از اینها نگاه تند و تلخ وهابی را به دین داشتیم. اینها شوخی ندارند، تعارف ندارند، اگر امروز هم قدرتشان برسد مقبره پیامبر(ص) را با خاک یکسان می‌کنند. این را که خدا نفرستاده، معلوم است که انگلیس فرستاده، روس‌ها فرستادند، اسرائیل درست کرده است. انگلیس‌ها که چهارصد، پانصد سال است که در این کار مهارت دارند.

سؤال

طرح‌هایی که بهائی‌ها در جوامع مختلف انجام می‌دهند طبعاً باعث می‌شود عده‌ای به آنها بپیوندند و بهائی بشوند. به‌نظر شما از نظر جامعه‌شناسی چه دلیلی دارد که آنها به بهائیت و بهائی‌گری متمایل می‌شوند؟

پاسخ

اوّل اینکه انسان باید خیلی ساده‌لوح باشد و فریب بخورد. دوم اینکه باید پای منافعی در میان باشد. الآن هزاران ایرانی به خارج می‌روند، در اتریش تا الان ورود ۱۸۰ هزار ایرانی ثبت شده است، می‌گویند ما مسیحی شده‌ایم تا ویزای آمریکا بگیرند، ویزای استرالیا و کانادا بگیرند. بالاخره یک منافعی برایشان متصور است. 

 ما در آبادان در دانشکدۀ نفت بودیم می‌دیدیم بهائی‌ها به یک دِهِ خیلی عقب‌مانده می‌رفتند، بقالی‌ای بسیار شیک و تمیز می‌ساختند، جنس خوب می‌آوردند، نسیه هم می‌دادند. آن هم در خوزستان که همۀ مغازه‌ها خرابه و کاهگلی و پر از مگس بود. بدین طریق بعد از شش ماه نصف آن دِه بهائی می‌شدند. این کارها را می‌کردند تا بگویند ما بهائی‌ها تکمیل اسلام و کمال آن هستیم، ما قرائت و روایت جدیدی از اسلام هستیم. کار ما این شده بود که به هر روستایی، مدرسه‌ای، دانشگاهی، شهری برویم و سخنرانی کنیم که آقا فریب این چیزها را نخورید، پشت اینها برنامه است.  

حتی در خود دانشکدۀ نفت نیز ما مشکل داشتیم؛ مثلاً تعداد بچه‌های متدین قدیم که نمازخوان بودند ۵۰ نفر بود، اما وقتی مهندسی‌شان را می‌گرفتند شاید هشت نفرشان نمازخوان باقی می‌ماندند؛ یعنی بقیه‌شان با فضای تهران و دانشگاه، میهمانی‌ها و سینماها و آن مسائلی که پهلوی درست کرده بود، کم‌کم بی‌دین می‌شدند. در دانشکدۀ نفت آبادان می‌دیدیم که اینها در خانۀ مهندسان بهائی پالایشگاه مهمانی گذاشته بودند، درحالی‌که ما مذهبی بودیم و محدودیت‌هایی داشتیم، چون اکثر مردم شهر مذهبی بودند و محدودیت‌هایی وجود داشت؛ ولی در مهمانی‌ها خیلی چیزها بود، حداقلش بی‌حجابی و رقص و دوست دختر بود. این‌گونه می‌شد که یک عدّه جذب می‌شدند و بچه‌مسلمان‌ها و جوان‌ها را هم جذب می‌کردند. این مشکلی بود که باید فکری برای آن می‌کردیم. ظاهر قضیه رفتن به مهمانی بود، اما در واقع داشتند جذب بهائیت می‌شدند.

بنابراین، تودۀ مردم به‌خاطر سادگی و حماقتشان فریب می‌خورند و کالانعام می‌شوند. از زمان نوح(ع) و موسی(ع) و عیسی(ع) تا الآن همین بوده است. مگر حضرت نوح(ع) را مسخره نمی‌کردند؟ مگر موسی(ع) چهل روز به میقات پروردگارش نرفت و وقتی که بازگشت دید قومش گوساله‌پرست شدند؟ مگر همین مسیحیان نبودند که تثلیث را اختیار کردند؟ اگر آدم حواسش نباشد و با تودۀ مردم باشد ممکن است به تعبیر قرآن یک امام شیطانی را به ‌جای امام رحمانی انتخاب کند. خصوصاً که بهائیان پول و امکانات مالی هم دارند. پول امریکا، توطئه انگلیس و اسرائیل و سعودی‌ها نیز حامی آنهاست. آن‌قدر که بهائیت علیه تشیع فعالیت می‌کند، نمی‌تواند علیه سنی‌ها یا وهابی‌ها فعالیت کند؛ چراکه وهابی‌ها هزینه فعالیت‌های آنها را می‌پردازند. انگلیس پولش را می‌دهد و آمریکا هم نقشه و طرحش را می‌دهد.

 

 

 

سؤال

بهائی‌ها مناسکی ایجاد کرده‌اند تا خودشان را از حالت کالت بودن خارج کنند و مثل یک دین نشان دهند. مثل مناجات‌های عبدالبهاء یا احکام مختلف در باب وضو، نماز، حج و … یا روزهایی را تحت عنوان «ایام تسعه» تعیین کرده‌اند که تعطیلات مذهبی باشد و در آن گردهمایی‌هایی باشد، شما چقدر این مناسک را موفق می‌دانید؟ چه کسانی اینها را ایجاد کردند؟ چون قطعاً یک هوشمندی در پشت پرده بوده است، آیا این مناسک توانسته آنها را از حالت کالت خارج کند یا نه؟

پاسخ

خیر، اینهایی که من در اروپا، آمریکا، انگلیس، اتریش، آلمان و حتی در فرانسه می‌بینم، فقط توانسته‌اند تعداد محدودی را جذب کنند. اگر هم توانسته‌اند عده‌ای از مردم ما را جذب کنند، به جهت گرفتاری و مشکلات داخلی کشور‌ ماست؛ چون ما در عالم اسلام بین خودمان مشکل داریم. آن‌قدر به چپ و راست و اصلاح‌طلب و اصولگرا و اینها پرداخته‌ایم که آنها را فراموش کرده‌ایم. ما الآن بین خودمان هم یکدست و یکپارچه نیستیم، تشتت و تفرق حاکم است؛ چرا این اشکال در سوئیس یا سوئد پیش نمی‌آید؟ با آنکه جوامع بسیار دموکرات و روشنفکری هم هستند. علتش آن است که این جوامع به بلوغ سیاسی و فهم رسیده‌اند. برای اینکه شما بخواهید یک سوئدی یا سوئیسی یا یک ژاپنی را بهائی کنید کلی زحمت دارد، اما در ایران در یک گوشه از دهات مسجد سلیمان حتی می‌شود با پنج هزار تومان یک ایرانی گرسنه را فریب داد و بهائی کرد.

من گاهی به بعضی از بهائی‌سنترهای اتریش سر می‌زدم و نیم‌ساعتی می‌ایستادم. یادم است که در روز یکشنبه‌ای دیدم شش پیرزن و پیرمرد ایرانی حدود ۷۰-۸۰ سالۀ مقیم اتریش را که دیگر قدرت تشخیص ندارند و ممکن است آلزایمر و پارکینسون و … داشته باشند می‌برند، یک چایی و کیک می‌دهند و آن بیچاره‌ها هم فکر می‌کنند اگر بهائی شوند، در پیری به فلاح و رستگاری می‌رسند، ولی واقعیت این است که گفت:

چون نیک نظر کرد پر خویش بر آن دید گفتا ز که نالیم که از ماست که برماست

اگر ایران، ترکیه و عربستان را سه قدرت بزرگ جهان اسلام بدانیم یا نه، بگوییم چهار قدرت و مصر را هم به آن بیفزاییم. چقدر متفرق و متشتّتیم؟ اگر در سازمان کنفرانس اسلامی با هم بودیم، دنیا نمی‌توانست ما را تکان بدهد، ولی ما خودمان باعثش هستیم. در سوریه مسلمان دارد مسلمان را می‌کشد، در افغانستان مسلمان دارد مسلمان را می‌کشد، در ترکیه هم همین‌طور … در جنگ ایران و عراق هم مسلمان بود که مسلمان را می‌کشت. آری، ما خودمان زمینه را فراهم کردیم تا بهائی‌ها بیایند و از آب گل‌آلود ماهی بگیرند. البته مراد ما رهبران بهائی هستند و بهائی‌های ساده‌دل منظور ما نیست، من خودم نسبت به رفتارهایی که با بهائیان معمولی و ساده‌دل می‌شود معترضم؛ زیرا باید آموزه‌های قرآن و حقوق شهروندی را نیز مدنظر قرار داد. حتی با کافر هم مادامی که کافر حربی نیست، نمی‌شود جنگید. قرآن هم همین را می‌فرماید: «لايَنْهاكُمُ‏ اللَّهُ عَنِ الَّذينَ لَمْ يُقاتِلُوكُمْ فِي الدِّينِ وَ لَمْ يُخْرِجُوكُمْ مِنْ دِيارِكُمْ أَنْ تَبَرُّوهُمْ وَ تُقْسِطُوا إِلَيْهِمْ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطين‏؛ خدا شما را از نيكى كردن و عدالت نسبت به كسانى كه دركار دين با شما نجنگيدند و شما را از ديارتان بيرون نكردند باز نمى‏دارد؛ زيرا خدا عدالت‌پيشگان را دوست دارد». (ممتحنه: ۸)

اگر یک بهائی، بهائی حربی نیست، یا یک کمونیست، کمونیست حربی نیست، با او کاری نداریم. بنابراین، به‌راحتی نمی‌شود مغازۀ یک بهائی ساده‌دل را ببندیم یا فرزندش را در دانشگاه اذیت کنیم. آنجا یک بحث حقوقی مطرح است. بعضی از دوستان بنده، علمای بزرگوار نیز از نظر حقوقی به این بحث اشکال گرفته‌اند، هرچند که بهائیت هم از آن سوءاستفاده می‌کند. بهائی‌ها روی مسائل حقوق بشری مانور می‌دهند که ما داریم در یک شهرستان دورافتاده در یک بقالی کار می‌کنیم، می‌آیند مغازه‌مان را تعطیل و جوازمان را باطل و دانشجویان‌ ما را اخراج می‌کنند. من هم واقعاً نمی‌دانم کدام‌یک از آنها در کارهای جاسوسی زیرزمینی هستند. نمی‌توانم بگویم همه‌شان این‌گونه هستند. این یک حدس است. از آن طرف نمی‌توانم هم بگویم که هیچ‌کدامشان اهل جاسوسی نیستند. اما باید در قضاوت و حکم کردن بسیار دقت کرد. چون ما پیروان دینی هستیم که وقتی از معصوم ما پرسیدند که «مَا الدِّین»؟ یعنی دین چیست؟ نفرمودند دین ایمان «بِاللهِ وَ الیَومِ الآخِر» است، بلکه فرمودند: «هَلِ الدِّینُ اِلاَّ الحُبُّ»؛ دین چیزی نیست جز محبت. خیلی مهم است. البته مسیحیان هم مدعی‌اند که دین محبت هستند اما در مجالس بین‌المللی علیه ما هستند و می‌گویند ما دین محبت هستیم شما خشن هستید، داعش هستید، سَر می‌بُرید و … .

 

سؤال

آقای دکتر، طبق قانون اساسی ما، بهائیت جزء ادیان رسمی نیستند؛ یعنی اصلاً دین نیستند. اینها در اسرائیل هم اجازه تبلیغ ندارند، حتی اجازه ندارند یک یهودی را در هیچ کجای دنیا به بهائیت دعوت کنند. حال با توجه به اینکه اینها رسمیت ندارند، اگر در مملکت ما تبلیغ بکنند وظیفۀ ما چیست؟

 پاسخ

یک وقت بحث حقوق پیروان ادیان رسمی مطرح است، خُب آن درست است. چون ادیان رسمی، دین هستند، در مجلس نماینده دارند، تبلیغ هم می‌توانند بکنند. مثلاً ما جلوی فعالیت کلیسای ارامنه را نمی‌توانیم بگیریم. اما یک وقتی می‌بینید یک کالت مطرح است. من معلم دین هستم و ادیان را به‌خوبی می‌شناسم. هندوها نحله‌های مختلفی دارند، گاهی خدا در یک نحلۀ هندویی، آلت تناسلی زن یا مرد است. حالا یک هندو به اینجا بیاید ـ البته ما نمی‌گوییم که بیاید تبلیغ بکند و همۀ ایرانی‌ها را هندو بکند ـ در مکانی که با سایر هندوها دور هم جمع می‌شوند و اعمال خود را انجام می‌دهند باید محترم شمرده شوند. ما باید میان دین الهی بودن و حقوق بشر تفاوت قائل شویم. حقوق بشر یعنی صفت انسان بودن «وَ لَقَدْ كَرَّمْنا بَني‌ آدَمَ» (اسراء: ۷۰). «كَرَّمْنا بَني‏‌آدَمَ» قید ندارد. انسان بما هو انسان، بالذات، خلیفۀ خداست. اگر چه اشتباهی هم می‌کند، اما در قیامت جوابش را هم می‌دهد. ما نمی‌توانیم بگوییم چون تو اشتباه کردی روزی‌ات را نمی‌دهیم! باید حواسمان به این نکته باشد. نکتۀ خیلی ظریفی است و این یک بحث حقوقی است، حقوق اسلامی و حقوق بشر و بنده متخصصش نیستم. حتی برخی از بزرگان ما مثل مرحوم آقای جعفری، آقای عمید زنجانی و آقای محقق داماد شمول حقوق اسلامی را بالاتر از حقوق بشری می‌دانند. بنابراین، انسان باید میان این حقوق و توطئه و تبلیغ و شیطنت را به‌درستی تفکیک کند.

 سؤال

در کتاب‌های بهائیت مانند تاریخ نبیل (مطالع‌الانوار) تألیف ملامحمد زرندی آمده است که در جنگ قلعۀ طبرسی، مردمی که از قلعه بیرون می‌آمدند و با دولتی‌های قاجار می‌جنگیدند شعارشان «یا صاحب الزمان» بود، این خود نشان می‌دهد که مردم فریب‌خورده بودند. خوب حالا اینها یک اقلیتی هستند که از سادگی مردم سوءاستفاده کردند و بساطی برای خودشان در کشور ما درست کردند و این فضا را برای خود ایجاد کردند، در چنین شرایطی آیا وظیفۀ ما ایجاب نمی‌کند که به یک شکل جلوی این تبلیغات را بگیریم؟

پاسخ

از نظر ایجابی که کاملاً وظیفۀ ماست، اما الآن داریم راجع به جنبۀ سلبی‌اش صحبت می‌کنیم. در جنبۀ ایجابی می‌توانیم دانشگاه بهائی‌پژوهی بگذاریم، مجلۀ اختصاصی بگذاریم، در تلویزیون برنامۀ علمی مربوط به آنها را پخش کنیم، در فضای مجازی به فحاشی‌هایی که آنها به اصل دین، پیامبر(ص) و قرآن دارند پاسخ دهیم. اما اگر ما جامعۀ منظمی باشیم، مردم خودمان را درست آموزش بدهیم و تربیت کنیم، ناخودآگاه پادزهر تبلیغات مسموم آنها را ایجاد نموده‌ایم. کما اینکه اگر تمام مبلغان بهائی جمع بشوند، نمی‌توانند من و شما را بهائی کنند؛ یعنی آن آموزش و فهم درستی که ایجاد شده، نمی‌گذارد. اگر این فهم را تعمیم بدهیم، دکّان بهائیت جمع می‌شود. اما در این میان باید مراقب باشیم اصول انسانی و اخلاقی را زیر پا نگذاریم. باید حواسمان باشد که یک بهائی گرسنه نماند، بچه‌اش به مدرسه برود، چون کافر حربی نیست. حربۀ مظلومیت، حربۀ خیلی قوی‌ای است و الآن هم متأسفانه علیه ما استفاده می‌شود، نه‌تنها از طرف بهائیان بلکه از طرف مجاهدین خلق، فدائیان و گروهک‌هایی مانند شیرین عبادی.

سؤال

در فرمایش‌هایتان اشاره‌ای به بهائی‌شدن اروپایی‌ها و سوئدی‌ها کردید. آماری نیز که ما از بهائی‌شدن غرب به‌ویژه آمریکایی‌ها و اروپایی‌ها دیده‌ایم مؤید نظر شماست که به‌طور خاص در سال‌های اخیر، افراد کمتر به بهائی‌شدن روی آورده‌اند و تقریباً روند رشد بهائیت ثابت مانده و تعدادشان افزایشی نداشته است، شما دلیل این اتفاق را چه می‌دانید؟

پاسخ

خاطرم هست که در سال ۱۳۵۰ یکی از دوستان قدیمی ـ که در سال‌های ۱۳۴۱ تا ۱۳۴۵ در دانشکدۀ نفت همکار بودیم و ایشان از اعضای انجمن اسلامی دانشکده بودند ـ برایم نامه‌ای نوشته بود که برای سخنرانی‌ای از گلاسکو به لندن می‌رفتم. در کوپۀ قطار با دو، سه پیرمرد و پیرزن بودم. آنها از ملیّت من پرسیدند. گفتم: من ایرانی‌ هستم و در امریکا درس خوانده‌ و دکترا گرفته‌ام، اکنون هم به لندن برای سخنرانی می‌روم. او نوشته بود که به‌محض اینکه گفته بود من ایرانی هستم، فوراً آن پیرمرد و پیرزن گفته بودند که خوش به حالت که ایرانی هستی و در کشور بهائی‌ها زندگی می‌کنی. این دوست من هاج‌ و واج گفته بود کشور بهائی‌ها نداریم ما! بعد گفته بودند که مگر آنجا ۹۸ درصد از مردمش بهائی نیستند؟ گفته بود نه یک‌درصد هم نیستند، ما آماری که داریم حدود نیم‌درصد است. این نشان می‌دهد که ذهنیت آن پیرمرد و پیرزن انگلیسی را به دروغ و با این تبلیغ که ایران کشور بهائیت است تغییر داده‌اند. اما الان دیگر به این روش، نمی‌شود کسی را فریفت. حتی یک بچۀ کم‌سنّ ‌و سال هم با گوشی موبایلش می‌داند که هم‌اکنون چند بهائی در کشور مالزی است. ایرانی‌های بهائی در خارج یا پیرمرد، پیرزن‌های نسل گذشته‌اند و یا فرزندان اینها هستند که اصلاً در این زمینه تحقیق نکرده‌اند و بهائی شده‌اند.

من به برخی از دوستان مسئول در وین نیز گفته‌ام که چرا کاری انجام نمی‌دهید؟ اینجا ۱۸ بهائی‌سنتر است و در هرکدام ۱۰- ۲۰ نفر بهائی وجود دارند. کسانی که با مظلوم‌نمایی وانمود کرده‌اند که ما جای عبادت (Worship) نداریم، جایی نداریم که دعاهای خودمان را بخوانیم و … . بنابراین، دوستان مسئول خودمان در وین یا در جاهای دیگر هم برای حضور مقدس امام زمان(عج) و حاکمیت تشیع واقعی مشتاق نیستند.

اوضاع ایرانی‌ها یک مقدار در آنجا سخت است. آنها بیشتر می‌خواهند فرزندانشان را در یک دانشگاه خوب ثبت‌نام کنند، اقامتی بگیرند، اگر شد آپارتمانی را بخرند و بعد از مأموریت به ایران برنگردند. ما آنجا خیلی مشکل داریم. من همیشه دلسوزانه به آنها می‌گویم شمایی که اینجا هستید، شیعۀ امام زمان(عج) هستید، حرکتی بکنید، امام زمان(عج) هم به کمکتان می‌آید. این ما هستیم که به ایشان بی‌توجه‌ایم، وگرنه او از احوال ما به‌خوبی مطلع است، او آقای ماست، سیّد ماست، به ‌راستی چرا قدمی بر نمی‌داریم؟ شاید هم حساب این را می‌کنند که بهائیان آنجا قدرت و نفوذ دارند، همان‌طور که زمان شاه در ایران داشتند و کلیۀ مقامات، دربار، وزراء، ارتشی‌ها را خریده بودند؛ یعنی بهائیت هرکاری علیه ما بکند از نظر خودش حق دارد. خاطرم هست آن زمانی که ما به دانشکدۀ نفت رفتیم ۲۵ نفر بودیم. شما نمی‌دانید آن زمان دانشکدۀ نفت چه شهرتی داشت. سال ۱۳۴۱ اولین سالی بود که رشتۀ مهندسی نفت می‌گرفت، در آن زمان هرکسی که وارد این رشته می‌شد، ازدواجش، درآمدش و شغلش تضمین بود؛ یعنی به‌گونه‌ای بود که کسی کنکور دانشکدۀ فنی را نمی‌داد و یک‌راست می‌آمد کنکور دانشکدۀ نفت شرکت می‌کرد. از آن ۲۵ نفری که قبول شدیم (همه شاگرد اوّل استان‌های مختلف ایران بودیم)، ۱۴ نفر مسلمان و ۱۱ نفر بهائی بودند. توطئه را ببینید!؟ یعنی ۴۴ درصد بهائی! درحالی‌که در آن زمان یک ‌درصد از ایران هم بهائی نبود. آنها با برنامه قبول شده بودند. چون ریاست دانشکدۀ بهائی بود؛ یعنی رئیس سه دانشکده از چهار دانشکدۀ دانشگاه نفت بهائی بودند. وضعشان در ایران این‌گونه بود، اما به‌تدریج که آن پایگاه، آن قدرت، آن ثروت و لُجنه چهار‌راه تخت‌جمشید را از آنها گرفتند، به خارج از کشور رفتند و طبیعی است که در آنجا تا آخرین نفس علیه ایران تبلیغ کنند.

 

سؤال

آقای دکتر، آیا فرمایش جنابعالی براساس تحلیل خودتان است، یا واقعیت‌های موجود؟ خیلی‌ها نیز مانند شما معتقدند که بهائی‌ها یکی از مدافعان همیشگی قطعنامه‌هایی هستند که علیه ایران تصویب می‌شوند. آیا شما افرادی را می‌شناسید که در این زمینه فعالیت می‌کنند؟ لطفاً توضیحاتی را بفرمایید.

پاسخ

الان در خارج از ایران هر گروهی اعم از سیاسی، نظامی (مثل مجاهدین)، کمونیستی (مثل فدائیان اقلیت، کومله و پیکار) هرکاری که بتوانند انجام می‌دهند. زمانی‌که من سوئد بودم، اینها کارشان این بود که به سفارت‌خانه‌ها حمله کنند و حمله نیز کردند و ما را گروگان گرفتند. اما گروه کوملۀ امروز، حتی مجاهدین خلق امروز، ۴۰ سال بلوغ پیدا کرده‌اند، می‌فهمند که با تصاحب سفارتخانه، آتش‌زدن و گروگانگیری و تهدید به مرگ کردن جای پای محکمی در غرب پیدا نمی‌کنند. امروزه آنها می‌دانند که اگر با کنگرۀ آمریکا یا پارلمان اروپا یا مجلس فرانسه یا اعیان انگلیس تماس بگیرند بهتر می‌توانند به اهدافشان برسند. می‌رود کت و شلواری می‌پوشد، زبان انگلیسی می‌آموزد، مقداری حقوق دریافت می‌کند و … . خیلی از آنها در استخدام سازمان‌های بین‌المللی در ژنو، وین و امریکا هستند. کارمند شعبۀ سازمان ملل هستند. بنابراین، راه‌های مقابلۀ ما هم فرق کرده است. در چنین شرایطی ما هم باید زبان دنیا را بشناسیم و به‌کار ببریم. ما در باورها و اصول‌مان مشکلی نداریم.

زمانی‌که من در سال ۱۳۵۸ به سوئد رفته بودم و سفیر شدم، قبل از سفارتخانۀ ما، سازمان آزادی‌بخش فلسطین در آنجا دفتر داشت با آنکه سفیری نداشت. یادم هست که نمایندۀ آن جوان فعالی بود که به تک‌تک مدارس و دبیرستان‌های سوئد می‌رفت و درمورد حقوق فلسطین می‌گفت. اولاً؛ به زبان سوئدی مسلط بود، ثانیاً؛ با فرهنگ، فهم و منطق سوئدی با مردم سخن می‌گفت. او با این کارهایش، پدر اسرائیلی‌ها را درآورده بود.

ما باید در مجامع بین‌الملل افراد زبان‌دان، چندزبان‌دان و حقوقدان داشته باشیم. الان در همین دادگاه اخیر لاهه که رأی اولش را به نفع ما داد، دلیلش آن بود که ما از دو یا سه تن از دیپلمات‌های استاد زمان قبل از انقلاب استفاده کردیم که هم حقوق بین‌الملل را خوب بلدند، هم انگلیسی و فرانسه را. بنابراین، رأی اولیه به نفع ما شد. چون ما نرفتیم آنجا شعار بدهیم، ناسزا و مرگ بر فلان بگوییم، یکی از اساتید مسن به نام استاد منتظری رفت و با زبان روز دنیا صحبت کرد. همین داعش را ببینید! سایتی در اروپا دارد که از مدرن‌ترین و مجهزترین سایت‌هاست. خیلی جذاب طراحی شده است که بیایید به ابدیت بپیوندید، به خدا برسید و … . بدین ترتیب، داعش با این نوع تبلیغات نیروهای خود را در اروپا از مدارس دینی‌ای که ذیل کلیساها و مساجد تشکیل شده است، جذب می‌کند.

ما باید زبانمان زبان بین‌الملل، زبان منطق و زبان علم بشود و در این میان، کشورهایی مثل مالزی و سوئد با آن زبان، بیشتر مأنوس هستند. کشوری مثل ترکیه در آستانۀ عضوشدن در اتحادیه اروپا بود، اما وقتی که زبان زور و کودتا و اخراج را علیه فتح‌الله گولن به‌کار بست هم ارزش پول ملی ترکیه و هم محبوبیت کشورش سقوط کرد. ترکیه از زبان زور استفاده کرد و صدهزار نفر را بیکار کرد به این بهانه که اینها می‌خواستند کودتا کنند. گولن پیرمرد درویش مسلکی بود. خوب ترکیه فکر می‌کرد که توسل به زور می‌تواند او را مضطرب کند. نه اوباما این کار را کرد، نه حتی ترامپ این کار را کرد. چون زبان الان، زبانی است که طرف را به دادگاه بکشید و مدارکتان را در امریکا ببرید که این آقای گولن به استناد این مدارک سعی کرده است که در ترکیه کودتا بکند، آن وقت اگر یک قاضی امریکایی حکم بدهد شما برنده می‌شوید.

سؤال

از تعالیم و اصول مهمی که بهائی‌ها ابراز می‌کنند این است که نباید در سیاست دخالت کنند و از حکومت‌ها باید کاملاً تبعیت کنند و اطاعت از حکومت داشته باشند. حال، اوّلاً بهائی‌ها چقدر به این عمل می‌کنند؟ ثانیاً اقدامات آنان قبل از انقلاب باتوجه به نفوذی که در حکومت پهلوی داشتند، چگونه با این بحث قابل جمع است؟

پاسخ

بهائیت عملاً به این اصول پایبند نیست و این اصول با اقدامات آنان در تضاد است. مرگ خوب است برای همسایه! این شعارها را رهبران بهائی برای عوام بهائی و جوان‌هایشان می‌دهند والّا در بیخ گوش شاه، دکتر ایادی، بهائی بود. خیلی از وزرا و امرا نیز همین‌طور، یعنی بهائی‌هایی در اطراف او زیاد بودند. اولین مواجهه من با این شیطنت‌های بهائی‌ها به سن ۱۳، ۱۴ سالگی بازمی‌گردد. یادم هست که در خیابان امیریه، کوچه انتظام جنب قنادی گواهی (که هنوز هم هست) خانۀ حیاط‌داری در موقعیت شمالی کوچه قرار داشت که پیرمردی در آن زندگی می‌کرد. در آن زمان، من سوادی نداشتم، اما یک علاقه مذهبی داشتم و قدری پای منابر آقایان رفته بودم. خاطرم هست که یک بار به خانۀ آن پیرمرد رفتیم، عده‌ای آنجا بودند که دونفر دونفر نشسته بودند، اتفاقاً عموی ما هم یک جعبه کیک یزدی خریده بود که آنها را به بچه‌ها می‌داد و می‌گفتیم حلال است، ولی چایی‌ها را می‌گفتیم نجس است و مخفیانه زیر فرش می‌ریختیم. روش تبلیغی آن پیرمرد این بود که از بچه هفت ـ هشت ساله تا هفده ـ  هجده ساله می‌پرسید بچه جان شما چند سالت است؟ مثلاً می‌گفت ۱۲ سال. آن وقت می‌گفت آیا تو می‌توانی لباس پنج سالگی‌ات را الان بپوشی؟ می‌گفت نه، برای اینکه اندازه‌ام نیست و کوچک شده است. پیرمرد می‌گفت ما هم همین را می‌گوییم که لباسی که ۱۴۰۰ سال پیش دوخته شده است، به تن بشر امروز نمی‌رود. استدلال را ببینید!؟ بهائیت را یک لباس دین جدید معرفی می‌کرد. خداوند در آن جلسه به زبان من آورد و به پیرمرد گفتم که خب، بهائیت چند سالش است؟ گفت مثلاً صد و بیست سال پیش ساخته شده است. گفتم خب لباسی که۱۲۰ سال قبل دوخته شده نیز به تن بشر امروز نمی‌رود. پاسخ داد که نه ما این را هر روز، روزآمد می‌کنیم و شروع به توجیه نمود.

باید مراقب بود که در بحث با بهائی‌ها به‌هیچ ‌وجه وارد مباحث احکام بهائیت نشویم که حالا بهائی راجع به روزه چه می‌گوید، هرکاری که می‌خواهد بکند، بکند. ما با اصلش کار داریم؛ یعنی بیاید بگوید من یک کلوب سیاسی و روتاری دارم، یک حزب ساخته‌ام و حقیقت را اعتراف بکند. والّا اگر بیاید بگوید ما یک زبان بین‌الملل هستیم، خُب بگوید! چه کسی از زبان بین‌الملل بدش می‌آید؟! بیاید بگوید ما با آموزش همگانی هستیم، خُب بگوید! اینکه حرف خوبی است. بنابراین، ما نباید وارد مقولات احکام و تاریخچه و ماهیت بهائیت بشویم؛ زیرا ابطال احکام بهائیت روشن و بدیهی است. ما یک ترم در دانشگاه درس می‌دهیم که فرق پیامبران با غیر پیامبران چیست؟ نشانه‌های پیامبری چیست؟ چرا ما به افلاطون پیامبر نمی‌گوییم، اما به عیسی(ع) می‌گوییم؟ فرقشان این است که افلاطون ریشه از پایین دارد، ولی عیسی(ع) ریشه از بالا دارد. افلاطون یعنی آن چیزی که شما از عالم ناسوت گرفته‌ای. می‌توانی آن را بگیری و ابن‌سینا بشوی. آن چیزی که از عقل شما پدید آمده است، در معرض خطا و اشتباه است و به‌مرور زمان تغییر می‌کند. هزار اشکال پیدا می‌کند. در ایران خودمان صد مدل فیلسوف داریم که صد مدل نظر می‌دهند، صد جور سیاستمدار داریم که هریک نظری می‌دهند، اما صد جور عارف بالله که نداریم. عارف نداریم، چه برسد به معصوم و نبی و رسول، چون منشأ آنها از بالاست.

مولوی می‌گوید ما ز بالاییم و بالا می‌رویم. هرچیزی که الهی باشد، حق است ولو که صورتاً متفاوت باشند. صورت کتاب‌های انجیل، تورات و قرآن فرق دارند، ولی هر سه منشأ الهی دارند. حالا زبور هم اگر بود صورت الهی داشت، اگر شریعت ابراهیم هم دست ما بود صورت الهی داشت؛ زیرا آنها پیامبران هستند، یعنی آنها مأموریتی از بالا دارند. اما اگر حقانیت از عقل بشری گرفته شده باشد دوامی ندارد؛ چون یک حاصل دنیوی است. مثلاً آقای دوگل که رهبر نهضت مقاومت بود وقتی رأی نمی‌آورد، خانه‌نشین می‌شود یا چرچیل ـ که از او سیاستمدارتر در این صد سال گذشته نداشته‌ایم ـ با آن عظمتش وقتی که رأی نمی‌آورد کنار می‌رود. «يَعْلَمُونَ ظاهِراً مِنَ الْحَياةِ الدُّنْيا؛ آنها فقط ظاهرى از زندگى دنيا را مى‏دانند». (روم: ۷) سه قید خورده است: «ظاهر»، «مِن»، «حیات دنیا». این فیلسوف است، فقیه است و … اینها همگی دنیوی است، الهی نیستند؛ یعنی ما باز هم باید مثل ۱۴۰۰ سال قبل به قرآن و سنت مراجعه کنیم. حالا ما اهل‌بیت را هم داریم. بنابراین، احکام بابیت و بهائیت در آن حد نیست و نباید راجع به آن بحث نمود.

سؤال

بهائی‌ها خیلی سعی می‌کنند باب را مخصوصاً و بعد بهاءالله را موعود کتاب و سنت و قرآن بنامند. اخیراً نیز در آلمان کتابی تحت عنوان «بهاءالله در قرآن» اثر آقای هوشیدر مطلق به چاپ رسیده است. این کتاب (نزدیک به ۱۰۰۰ صفحه‌ای) آیات قرآن را به بهاءالله تطبیق داده است. به‌نظر شما چقدر باب و بهاءالله می‌توانند موعود قرآن و روایات باشند؟

پاسخ

همان‌گونه که گفتیم اصلاً بهائیت سرچشمۀ الهی ندارد، حتی نمی‌توان آن را در زمرۀ ادیان غیرالهی هم قرار داد. در دنیا قریب به نیم قرن است که ادیان جدید new religion به‌وجود آمده‌اند و در آن تعریف religion از آن تعریف ماهوی‌اش خالی شده است. کلیسای شیطان (Church of Satan) و شیطان‌پرستی (Satanism) از جمله آنهاست؛ یعنی الآن برای معنویت غیرالهی نیز یک معنویت (Spiritualism) درست کرده‌اند.

در سال ۱۳۴۵ عده‌ای فیلسوف از یونان آمده بودند و با آقای شیخ محمدتقی جعفری بحث می‌کردند. من هم مترجم انگلیسی بودم. ازآنجایی‌که آنها صبغۀ ماتریالیستی داشتند، هرچه آقای جعفری از روح، مَن متعالی، حیات معقول و … می‌گفتند، آنها به ماده نسبت می‌دادند و می‌گفتند از خواص ماده است تا آنکه ایشان فرمودند ما به آن ماده‌ای که این خواص را دارد خدا می‌گوییم. برای اینکه خلقت انجام می‌دهد، روح در اختیارش است، حیات و ممات در اختیارش است. ما که روی اسم دعوا نداریم، اسم آن را ما خدا می‌گذاریم، شما ماده می‌گذارید. بهائی‌ها هم می‌گویند بهاءالله است. در حیفا یک مرکز شیعه‌شناسی است که روزانه صدها مطالب از این قبیل را به افکار عمومی در جهان تزریق می‌کند. استاد دارند، تحقیق و مطالعه می‌کنند، امروز به یک آیه از قرآن ایراد می‌گیرند، فردا به عبارتی از نهج‌البلاغه، پس فردا به ائمه(ع) و حضرت علی(ع) که نهج‌البلاغه سخنان ایشان نیست و … . ما باید این رودخانۀ اصلی را درست کنیم. باید فهم از دین را عقلانی، رحمانی، قرآنی، عرفانی و معنوی کنیم و الّا نتیجه‌اش داعش و طالبان می‌شود. مسیحیان هم باید برای مقابله با مشکلات خودشان در جامعۀ غرب این کار را بکنند؛ چون آنها هم در معرض خطرند. ما خودمان با یکدیگر برادر و برابر نیستیم، در برابر قانون مساوی نیستیم، به همین خاطر در جامعه تبعیض، رشوه و دزدی می‌بینیم. خُب، چنین جامعه‌ای را نمی‌شود به‌عنوان جامعۀ علوی به جهان معرفی کرد. ما پنجاه سال است که در گفت‌وگوهای اسلام و مسیحیت هستیم. در این گفت‌وگوها در بهترین حالت به ما می‌گویند شما که می‌خواهید درمورد وحدت ادیان ابراهیمی صحبت کنید، اول بروید وحدت اسلامی‌تان را درست کنید، اول بروید وحدت شیعی‌تان را درست کنید. آیا شما در ایران واحد هستید؟ جدای از بحث شیعه و سنی، آیا میان خودتان یک وحدت کلمه‌ دارید؟ خوب ما هم می‌گوییم آری، هزاران مسئله داریم.

سؤال

از جمله دلایل اصلی که بهائی‌ها برای حقانیت خودشان عنوان می‌کنند «دلیل تقریر» است. به این معنا که اگر باطلی بود خداوند آن باطل را از بین می‌برد: «وَ قُلْ جاءَ الْحَقُّ وَ زَهَقَ الْباطِلُ إِنَّ الْباطِلَ كانَ زَهُوقاً». (اسراء/ ۸۱) می‌گویند همین که ما باقی مانده‌ایم خود دلیل حقانیتمان است. نظرتان در این‌ مورد چیست؟

پاسخ

اینکه دلیل نمی‌شود. اگر این‌گونه باشد شیطان هم وجود دارد پس به حق است؟!

   رگ، رگ است این آب شیرین آب شور تا قیـــامت می‌رود در  نفــخ صــــور

در زمان قدیم که کتب بیان و اقدس (از کتب اصلی بهائیت) بیشتر در دسترس بود، ما به بهائیان می‌گفتیم بیایید یک صفحه بیان بخوانیم و یک صفحه هم از قرآن. اما آنها جلسۀ بعد را تعطیل می‌کردند چون یک مشت عوام کالانعام می‌خواهند که به بهره برداری‌های سیاسی‌شان برسند.

رئیس جمهور مسلمان مسیحی امریکا باراک حسین اوباما را ببینید. او کسی است که شب می‌خوابد صبح بلند می‌شود می‌گوید من و همسرم میشل فکر کردیم که یک مرد حق دارد با مرد دیگری و یک زن حق دارد با زن دیگری ازدواج کند، با آنکه یک حقوقدان و سناتور است! آقای سروش هم در جایی از این سخن دفاع کرده است که در وصفش می‌توان گفت:

     هـــر کـــه گـریزد ز خراجــات شـــاه خـــارکش غـــول بیابــــان شــــود

در آمریکا ۵۰ سال همجنس‌بازی وجود نداشت، اما وقتی رئیس جمهور آمریکا آمد و این را رسمیت داد، در همۀ ایالات قانونی شد. حالا اگر شما بخواهید مانع ازدواج دو مرد بشوید باید بروید از دادگاه رای بگیرید. ما الآن در چنین زمانه‌ای هستیم. خدا کم‌کم در دل سکولاریزم، پلورالیزم، ساینتیسم و اومانیسم و … مهجور شده است چه برسد به پیامبران، چه برسد به ائمه، چه برسد به وجود مقدس امام زمان(عج).

چقدر زمانۀ ما شبیه زمانه‌ای است که حضرت علی(ع) در نهج‌البلاغه می‌فرمایند: «أَرْسَلَهُ عَلَى حِينِ فَتْرَةٍ مِنَ الرُّسُلِ وَ طُولِ هَجْعَةٍ مِنَ الْأُمَمِ وَ اعْتِزَامٍ مِنَ الْفِتَنِ وَ انْتِشَارٍ مِنَ الْأُمُورِ وَ تَلَظٍّ مِنَ الْحُرُوبِ…؛ یعنی خداوند پيامبر را در زمانى فرستاد كه رشتۀ رسالت منقطع و خواب غفلت ملّت‌ها طولانى و فتنه‏ها جدّى، و امور حيات از هم‌ گسيخته و آتش جنگ‌ها شعله‏ور بود». (نهج‌البلاغه: خطبۀ ۸۹) به‌راستی نشانه‌های آخرالزمان آشکار شده است. یکی از این نشانه‌ها، همین جریان رهبران بهائی و مسیحی و یهودی است. بالأخره نمی‌شود گفت که همه‌شان توطئه‌گر هستند. منظور ما رهبرانشان است.

همین کاری که شما می‌کنید، یعنی بهائی‌پژوهی خوب است. چه عیبی دارد که در دانشگاه یک رشتۀ بهائی‌پژوهی بگذاریم؟ مرحوم مطهری می‌گفت: ما اول باید ماتریالیسم و کمونیسم را درس بگیریم. می‌گفت احسان طبری باید بیاید کمونیسم را برای شما درس بدهد، آن وقت من نقدم را بر آن بگویم. اما ضمن احتیاط و مراقبت در توطئه‌ها، باید حقوق بشر را نیز درنظر داشت. بالأخره هرکسی که در ایران زاده شده و ایرانی است، یک شناسنامۀ ایرانی و حقوقی دارد که باید رعایت شود.

سؤال

آقای دکتر، شما به وجود مقدس امام زمان(عج) اشاره فرمودید که هیچ‌گاه از ما غافل نیستند. حال، ما چگونه می‌توانیم جامعه را نسبت به امام زمان(عج) متوجه کنیم تا در دام انواع فرقه‌های انحرافی مانند یمانی یا گروه‌های جدید دیگر که ادعا‌های مهدویت دارند نیفتند؟ ثانیاً؛ این توجه و توسل به امام زمان(عج) تا چه اندازه می‌تواند جامعه را از سقوط در فتنه‌ها بازدارد؟

پاسخ

امام زمان(عج) خیلی مظلوم و مهجور بوده و هستند. ما همه چیزمان از محتوا خالی شده است. برای حضرت زهرا سلام‌الله علیها گریه می‌کنیم، اما ایشان را نمی‌شناسیم و نمی‌دانیم که چگونه بودند و چگونه عمل می‌کردند. ما هیچ بحث مفهومی راجع به حضرت زهرا سلام‌الله علیها نمی‌کنیم. فقط می‌گوییم ایشان به ام‌سلمه این‌گونه گفت و فلان اتفاق‌ها افتاد. این نوع روایت به چه درد جوان‌های امروز می‌خورد؟ به چه درد استاد دانشگاه می‌خورد؟ ما خودمان هم محتوا نداریم و از محتوا غافلیم. بعضاً استادهایی گزینش کرده‌ایم که نسبت به اصول و ارزش‌های اسلامی کم‌توجه و بی‌توجه هستند. اینها برای این است که ما صرفاً به ظاهر توجه کرده‌ایم. اسلام همه‌اش شعور است، درحالی‌که ما فقط شعارش را گرفته‌ایم. پیغمبر(ص) کی به نماز جمعه رفتند و شعار دادند که مرگ بر فلان؟! در کجا ائمه(ع) از این حرف‌ها زده‌اند؟ عقلانی‌ترین دین، اسلام است. عقلانی‌ترین شعبۀ اسلام، شیعه است. عقلانی‌ترین مفهوم درون شیعی، امامت و ولایت است. چه کسی حرف‌های نهج‌البلاغه را می‌فهمد؟ اصلاً چه کسی اجازه می‌دهد تا آن سخنان بازگو شود؟ اگر اجازه می‌دادند که من تفسیر نهج‌البلاغه را اینجا نمی‌گفتم، در تلویزیون می‌گفتم. در اینجاست که می‌توانم آزادانه بگویم نهج‌البلاغه چه می‌گوید. پیغمبر ما در قرآن می‌فرماید: «وَ مَا أُبَرِّئُ نَفْسِي». (یوسف: ۵۳) حالا ما آمده‌ایم امام‌جمعه‌ها را هم معصوم کرده‌ایم. ببینید ما به چه چیزهایی قداست داده‌ایم!؟ آمده‌ایم چاه درست کرده‌ایم که با امام زمان(عج) در چاه باید حرف زد!؟

     ای غایب از این محضر از مات سلام‌الله وی از همه حاضرتر از مات سلام‌الله

چه کسی به امام زمان(عج) سلام کرده که ایشان جوابش را نداده است؟ و أین کنت؟ فأین کنتَ؟ کجا هست که آقا نیست؟ او هست، ولی توجه ما توجه ظاهری شده است. خدا را می‌خوانیم، اما اجابت نمی‌شویم. ما همچون خدایی نداریم. خدای قرآن «ادْعُونِي أَسْتَجِبْ لَكُمْ» (غافر: ۶۰) است. اشکال کار این است که چیز دیگری را، خدای موهومی می‌خوانند. به آن خدا مقدساتی را نسبت داده‌اند که خود خدا هم آنها را قبول نمی‌کند؛ یعنی همۀ دین را گرفته‌اند و انضمام به‌ قدرت کرده‌اند. قدرت را قدسی نکرده‌اند، بلکه امر قدسی را از بین برده‌اند، سیاسی و حزبی کرده‌اند. حاکمان کشورهای اسلامی در مقابل مردم مسئول هستند، کجای این جوامع اسلامی است؟

«مَن طَلَبَ شَيئاً وَ جَدَّ وَجَدَ» (نهج‌الفصاحه، پاینده، ابوالقاسم، تهران: دنیای دانش، ۱۳۸۲، ص ۷۷۶). یعنی اگر کسی به‌جِدّ بخواهد به دنبال امام زمان باشد، ایشان هستند، ولی باید تعارف‌ها را کنار گذاشت و به ایشان متوسل شد و از ایشان کمک خواست. یک مرتبه صدایش کنی کافی است؛ زیرِ هر یاربّ تو لبیک‌هاست. متأسفانه ما به دنبال دیدن کسانی که امام زمان(عج) را دیده‌اند نیستیم، چه برسد به وجود مقدس حضرت(ع).

 

و صلی الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین

 

بارگذاری بیشتر مطالب مرتبط
بارگذاری توسط سردبیر
بارگذاری در مصاحبه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

*

code

بررسی

عباس‌افندی و فلسطين، قسمت دوم: انتقال اراضی فلسطين به يهوديان مهاجر

حمید فرناق   چکیده نوع رابطه بهائیان و به‌ویژه رهبران آنان با کشورهای استعماری وقت، ا…