
اکبر بيرامي
چکیده
این نوشتار درصدد نقد و بررسی دو گزارۀ شبههآلود از کتاب فرائد ــ نوشتۀ میرزا ابوالفضل گلپایگانی ــ بوده و ضمن بازشناسی کتاب فرائد، دو شبهۀ «حداثت سنّ قائم» و «متناقض بودن احادیث مهدوی و لزوم انکار آن» را به چالش میکشد و متشکل از چهار بخش است: «أ. پیشگفتار، ب. نقدوبررسی شبهه ظهور مهدی واقعی در سنّ جوانی، ج. نقدوبررسی شبهه اختلاف و تناقض در احادیث مهدوی و د. نتیجهگیری».
کتاب فرائد، مهمترین کتاب استدلالی جریان بهائیگری بهشمار میرود و شبهه نخست، درصدد است تا امر مهدویت و قائمیت را از دوازدهمین پیشوای شیعیان به این بهانه که هزار و چندصد سال از میلاد آنحضرت گذشته، بازستانده و در حق پیشوای آیین بابیگری جاری سازد. بررسیهای انجامگرفته حاکی از نادرستی ادعای نویسندۀ فرائد بوده و پاسخها به تفصیل در این مقاله، آمده است. وی در این راستا، ضمن تحریف و بُرشهای غیرحرفهای روایات، ادعاهای خود را بر پایه گزارههای ناقص، بنا کرده است.
دیگر شبهۀ او بر پایه تشکیک در بنیاد احادیث مهدوی برساخته شده و درصدد است تا ضمن تناقضنمایی در احادیث مهدوی، با این دستاویز، حجّیت و رسمیت احادیث مهدوی در تشکیل باورهای دینی را زیر سؤال برد. این نیز با نگاهی کارشناسی به دانش حدیثپژوهی و ارائه راهکار واقعی در حل تناقضهای احتمالی، قابل حلّ است؛ راهکاری که نویسندۀ فرائد یا به سبب بیاطلاعی یا از سر انگیزه و غرض، به آن نپرداخته است.
کلیدواژه: فرائد، بهائیت، گلپایگانی، طول عمر، مهدو یت، تناقضنمایی.
پیشگفتار
فرائد، نوشتۀ میرزا ابوالفضل گلپایگانی، برجستهترین نوشتۀ “استدلالی” بهائیگری از هنگامۀ پیدایش این آیین به شمار میرود. این کتاب، از چند سو، نسبت به دیگر نوشتههای پیروان این آیین، برگزیدهتر است که در این نوشته به چند فراز از برجستگیهای فرائد در مقایسه با دیگر نوشتههای بهائیان پرداخته خواهد شد.
شناسهها و ویژگیهای کتاب فرائد
کتاب “فرائد” نوشته محمد گلپایگانی،[۱] مهمترین اثر استدلالی جریان بهائیگری است. این کتاب درصدد مشروعیتدهی به آیین بهائیت از دیدگاه اسلامی و در نقد رسالۀ میرزا عبدالسلام آخوندزاده، عالم بزرگ شرق اروپا و شیخالاسلام منطقۀ قفقاز نوشته شد و برای نخستینبار در سال ۱۸۹۷م در مصر به چاپ رسید و شامل مقدمه، مقاله اول، مقاله دوم، خاتمه، فهرست تفصیلی و جدول خطا و صواب بود که بخش خطا و صواب باتوجه به رفع اشکالات در چاپ ۲۰۰۱ م در آلمان، بهوسیلۀ لنجه ملی نشر آثار امری، حذف شد.
علت نگاشته شدن کتاب فرائد
فرائد به دستور عبدالبهاء تحریر شد. ماجرا از این قرار است که شیخ عبدالسلام آخوندزاده[۲] در سال ۱۸۹۵م رسالۀ مختصری در نقد کتاب ایقان مینویسد و این نوشتار بهائیان منطقه قفقاز را با چالش روبهرو میکند. ازاینرو نوشتۀ او را نزد میرزا رضا قنّاد (پدربزرگ امیرعباس هویدا) فرستادند. میرزا رضا علیه این رساله انتقادنامهای نوشت که سُست بود و این نوشتۀ سُست، شیخ عبدالسلام را تشویق کرد تا کتاب گستردهتری با نام “مدافعه بر مقابلۀ با خصم درخصوص مطالب بابیان” نگاشته و در ۹ فصل، بر آموزههایی بابی و بهائی بتازد. این چالش، عبدالبهاء را واداشت تا از تواناییهای علمی و هوش سرشار ابوالفضل گلپایگانی بهره گیرد و از او درخواست کند که کتابی در مهار نوشتههای عبدالسلام آذربایجانی نگاشته شود. عبدالبهاء در لوح صادرۀ خود از واژگانی همانند: «چارهای جز این نه» و «جواب لطیف و مقنعی مرقوم بفرمایید بسیار بهموقع است» بهره میگیرد و این نشانگر جایگاه بالابلند نقدهای علمی و کارهای پژوهشی در شناختآفرینی نسبت به آیین بهائیگری است.
کتاب فرائد در پاسخ به رسالههای شیخ عبدالسلام آخوندزاده در طی ششماه به دستور عبدالبهاء نوشته شد.[۳] عبدالبهاء ضمن انجام برخی ویرایشها در این کتاب، از نگارش این کتاب، آنچنان خشنود شد که برای میرزا ابوالفضل گلپایگانی، مراسم نکوداشتی گرفته و برای او مناجات ویژهای نوشت که آن دعا با نوای میرزا محمود کاشی (پدربزرگ مادری سیامک زند ـ منتقد بهائیت ـ و باجناغ رضا قنّاد) خوانده شد. کتاب فرائد در ۷۳۱ صفحه برای نخستینبار در مصر چاپ شد.
نقدهایی بر کتاب فرائد
برخلاف ادعای عوامفریبانۀ بهائیان که کتاب فرائد را بیپاسخ انگاشته و بازشناساندهاند، این کتاب ردیههای گوناگونی داشته و هم اندیشمندان شیعی و هم شیخیهای ایران نسبت به این کتاب واکنش نشان دادهاند. پسر سومین رهبر شیخیه، حاجمحمدخان کرمانی، کتاب “الشمس المضیئة” را در رد فرائد نوشت و میرزا علیاصغر اردکانی یزدی کتاب “الهدایة المهدویة” را در نقد و افشای دروغهای فرائد نوشت. فرائد، همواره محل مراجعه برای دلیلشناسی بهائیان و ارائه پاسخهای گوناگون بوده است. کتاب “بهائی چه میگوید؟” اثر میرزا جوادآقا تهرانی و نوشتههای فراوان دیگر، گزیدههایی از کتاب فرائد را نقد و بررسی کردهاند.
برجستگیهای فرائد نسبت به دیگر آثار بهائی
نخست. در زمینههای استدلالی، گستره و تفصیل این کتاب از دیگر نوشتههای بهائیان، بیشتر است.
دوم. دیگر نوشتههای بهائیان، در راستای نمایشِ بهائیت بهعنوان آیینی خارج از چارچوب دین اسلام است، اما برعکس، فرائد با انگیزۀ ایجاد پیوندی بنیادین میان دین اسلام و آیین بهائیگری نگاشته شده است. گویی نویسنده میخواهد میان دین اسلام و بهائیت، پیوند پدرپسری پدید آورد و بهائیت را برونداد طبیعی دین اسلام بازشناساند.
سوم. فرائد، جامعۀ هدف بزرگتری را پوشش میدهد و با انگیزۀ گرواندن همۀ مسلمانان به آیین بهائیت نگاشته شده و تلاش کرده که این کیش را در میان مسلمانان، پایهدار و شالودهمند نشان دهد، حال آنکه دیگر نوشتههای بهائی، بیشتر بر هستۀ بهائیان تأکید کرده و رفتارهای ویژۀ آنان را یادآوری یا بازآفرینی کردهاند و اغلب از دایرۀ جامعه بهائی، بیرون نیامدهاند.
چهارم. جایگاه علمی محمد گلپایگانی در همسنجی با دیگر قلمبهدستان بهائی، بسی بالاتر است. با این رویکرد که وی به نوآوریهای استدلالی و پدیدآوردن شیوههای نوین گواهآوری دست زده است؛ اگرچه کمابیش همۀ استدلالهای او آمیخته با پیوندهای بیهوده، دروغسرایی و یا تحریف است. بااینهمه، جایگاه علمی او، بیتردید از حسینعلی بهاء و فرزندش بالاتر بوده است. همچنان که علامه حکیم رابط وقتی وی را دید، به او گفته بود: «میخواستی خود دعوی کنی، چرا ناقابلی را قبول کردی؟» یعنی تو خود، هم از علیمحمد باب و حسینعلی بهاء و هم از پسرش عبدالبهاء، سرتر و برتر بودی، پس چرا برای خویشتن آیینی دستوپا ننموده و خود را پیرو آیین ایشان نمایاندی؟! ناگفته نماند که گلپایگانی نیز خود را برتر از همۀ پیشاهنگان بهائی میدید و تنها از سر نیاز و تنگدستی به این آیین درآمده بود؛ همچنان که در پاسخ گفته بود: «تمام اینها درست و بهموقع است و ملامت هم باید ببینم، ولی خبر از گرسنگی ندارید!»؛ برای همین است که پس از پیوستن میرزا ابوالفضل به بهائیت و رسیدن داراییهای مناسب و پیشرفت جایگاه او در نزد بهائیان و گشتوگذار نیمی از جهان، هنگامی که به شامگاهان عمرش نزدیک میشود، کمکم دست از بهائیگری میکشد و درخواستهای پیدرپی عبدالبهاء برای نوشتن پاسخ به نقطةالکاف ادوارد براون را به درازا میکشاند و در پایان بدون نگارش آن و دیگر نونوشتهها، از دنیا میرود.
پنجم. کتاب فرائد، این توانایی را داشت که آیین بهائی را دارای گفتمان دینی کند و مخالفان شریعتمدار خود را پایبند گفتوگوهای دینی و بدهبستانهای منطقی گرداند. واکنشی که دیگر آثار بهائی کمتر تجربه کردهاند.
ششم. این کتاب در سه جهت حرکت کرده است؛ الف. مجموعه باورهای کُلی بهائیت و آموزههای این آیین را به همراه شمار فراوانی از شبهات دینی ارائه کرده است. ب. انتقادهای شیخ عبدالسلام آخوندزاده را به چالش کشیده است و پ. نوشتههای او در مقاله دوم و خاتمه، بهنوعی شرح کتاب ایقان حسینعلی بهاء مطابق با رویکرد اسلامی به شمار میرود.
هفتم. این کتاب افزون بر همۀ مشترکاتش با دیگر آثار بهائی، محتواهای فرادینی فراوانی در اختیار مخاطب قرار داده است. محتواهایی همانند دینشناسی در جهان، معرفی ادیان زندۀ جهان و پرداختن به شمار طرفداران و زُبدۀ باورهای آنان، نکاتی دربارۀ علوم حدیث و … . به این سبب از دیدگاه ارائه محتوا نیز در جایگاه بالاتری نسبت به دیگر آثار بهائیان دوران خویش قرار دارد. ازاینرو بهائیشناسان اغلب میرزامحمد گلپایگانی را از دیدگاه علمی و پژوهشی، بالاتر از عبدالبهاء و حسینعلی بهاء و علیمحمد باب میدانند.
آنچه در ادامه خواهد آمد، بررسی دو شبهه از مجموع شبهات کتاب فرائد گلپایگانی است؛ نخستین شبهه «ظهور مهدی واقعی در سنین جوانی» و شبهۀ دیگر «اختلاف و تناقض در احادیث مهدوی» است.
بخش اول. ظهور مهدی واقعی در سن جوانی!
نویسندۀ فرائد با بهرهگیری از چند روایت، درصدد است که با جواننمایی مهدی موعود حین ظهور، این روایات را با پیشوای خویش، علیمحمد باب همسانسازی کند. در باور او: طبق اخبار و احادیث، مهدی موعود در زمان ظهورش، جوان است، این در حالی است که امام دوازدهم شیعیان، متولد ۲۵۵ هجری قمری است و هزار سال از زمان میلادش میگذرد. پس لاجرم باید این روایات از مهدی دیگری سخن گفته باشند که با علیمحمد باب ـ که در جوانی ادعای مهدویت نمود ـ خوانایی خوبی دارد.
نویسنده در ادامه روایاتی در این زمینه میآورد:
و از احادیثی که دلالت بر حداثت سنّ مبارک و ظهور آن حضرت در حالت شباب و جوانی میکند…[۴]
نقد و بررسی
حقیقتِ ماجرا چیز دیگری است و نویسندۀ فرائد در سودای شبههافکنی است. روایات اهلبیت علیهم السلام اشاره به این دارد که: «حضرت مهدی علیرغم اینکه میان تولد و ظهورش فاصلۀ زمانی زیادی خواهد بود، اما با نگاه ویژۀ خداوند، او هنگام ظهور، در چهره و اندام جوانی برومند و توانا بر خواهد آمد و اثری از پیری و سُستی و ناتوانی در او دیده نخواهد شد!». این مفهوم، گاهی به کوتهسخن و گاهی به گستردگی و آشکارا در احادیث آمده است، ولی نویسندۀ فرائد، بدون پذیرش این حقیقت، صرفاً شبههپردازی کرده است. در ادامه، روایاتی را که مورد بهرهبرداری نادرست قرار گرفته بررسی میکنیم:
روایت نخست
عَنْ أَبِيعَبْدِاَللَّهِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ أَنَّهُ قَالَ: لَوْ خَرَجَ اَلْقَائِمُ لَقَدْ أَنْكَرَهُ اَلنَّاسُ يَرْجِعُ إِلَيْهِمْ شَابّاً مُوَفَّقاً فَلاَيَلْبَثُ عَلَيْهِ إِلاَّ كُلُّ مُؤْمِنٍ أَخَذَ اَللَّهُ مِيثَاقَهُ فِي اَلذَّرِّ اَلْأَوَّلِ.
ابىبصير مىگويد: امام صادق علیه السلام فرمودند: اگر قائم خروج كند مردم ايشان را انكار مىكنند، به سبب اينكه او در چهرۀ جوان رسا و نيرومندى بهسوی آنها برمىگردد و ظهور مىکند، بنابراين فقط باورمندانی به ولايت و امامت او باقى و پابرجا مىمانند كه خداوند متعال در عالم ذر از ایشان سوگند و پيمان گرفته باشد.[۵]
میبینیم که حضرت صادق علیه السلام از: «برگشتن» سخن میگویند. این یعنی پیش از آن رفتنی بوده است. یعنی آن قائم که به غیبت رفته و حال در نگاه عوام، باید پیر و فرتوت باشد، ناگاه در چهرۀ جوانی برومند بازخواهد گشت. باب، کی به غیبت رفته و سنین دراز در نهان زیسته بود که ناگاه جوان و برومند درآمده باشد؟! این روایت بهطور ویژه از حضرت امام مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف سخن میکند.
روایت دوم
أَنَّهُ قَالَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ وَ إِنَّ مِنْ أَعْظَمِ اَلْبَلِيَّةِ أَنْ يَخْرُجَ إِلَيْهِمْ صَاحِبُهُمْ شَابّاً وَ هُمْ يَحْسَبُونَهُ شَيْخاً كَبِيراً.
امام صادق علیه السلام فرمود: و از بزرگترین گرفتاريها آن است كه صاحبالامر، با چهرهای جوان بر آنان برمیآید، درحالیکه در حسابِ آنان، او بايد پيرمردى كهنسال باشد.[۶]
این سخن، روشنتر از گفتار پیشین است. اینکه مردم باورمند به آن حضرت، چون از چندین قرن غیبت او باخبر هستند، در شمارش آنان، آنجناب باید که بسیار پیر و فرسوده گردیده باشد؛ حالآنکه در چهرهای جوان بر ایشان نمایان خواهد شد. یعنی محاسبۀ رنگ رخسار حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف با این رویکرد است که از غیبت او بیش از هزار سال میگذرد و او هماکنون باید سالخوردهای فرتوت باشد؛ ناآگاه از اینکه آن خداوندی که وی را صدها سال زنده داشته، بیتردید میتواند او را همچنان در پیکر و چهرهای جوانی، بُرنا و رسا نگه دارد. گویی آنان از آنچه پیراهن یوسف با چهرۀ زلیخا و چشم یعقوب کرد، بیخبرند.
نگاهی به روایات هممعنا
نویسندۀ فرائد، این دست از اخبار را مزمزه کرده و خود و مخاطبانش را از آن سیراب نساخته است. او اگر به همۀ روایات با این چکیده و معنا میپرداخت، بیگمان، حقیقت هویدا میشد. روایات زیر روشنگر خواهند بود:
عَنْ أَبِيسَعِيدٍ عَقِيصَا قَال:َ لَمَّا صَالَحَ اَلْحَسَنُبْنُ عَلِيٍّ عَلَيْهِ السَّلاَمُ مُعَاوِيَةَبْنَ أَبِيسُفْيَانَ دَخَلَ عَلَيْهِ اَلنَّاسُ فَلاَمَهُ بَعْضُهُمْ عَلَى بَيْعَتِهِ فَقَالَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ: …. اَلْقَائِمُ اَلَّذِي يُصَلِّي روحالله عِيسَىِبْنُ مَرْيَمَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ خَلْفَهُ فَإِنَّ اَللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يُخْفِي وِلاَدَتَهُ وَ يُغَيِّبُ شَخْصَهُ لِئَلاَّ يَكُونَ لِأَحَدٍ فِي عُنُقِهِ بَيْعَةٌ إِذَا خَرَجَ ذَلِكَ اَلتَّاسِعُ مِنْ وُلْدِ أَخِي اَلْحُسَيْنِ اِبْنِ سَيِّدَةِ اَلْإِمَاءِ يُطِيلُ اَللَّهُ عُمُرَهُ فِي غَيْبَتِهِ ثُمَّ يُظْهِرُهُ بِقُدْرَتِهِ فِي صُورَةِ شَابٍّ دُونَ أَرْبَعِينَ سَنَةً ذَلِكَ لِيُعْلَمَ أَنَّ اَللهَ عَلى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ.
ابوسعید عقیصا گوید: هنگامیکه امامحسن مجتبی علیه السلام با معاویه پسر ابیسفیان صلح کرد، گروهی نزد او آمده و وی را نکوهیدند؛ آن حضرت علیه السلام سخنانی فرمود از جمله اینکه: … آن قائم که روحالله عيسىبن مريم پشت سر او نماز مىخواند؛ خداوند ولادت او را با این انگیزه پنهان مىسازد و خود او نهان مىشود تا آنگاه كه خروش کند «بيعت هیچکس بر گردن او نباشد». او نهمين از فرزندان برادرم حسين است و فرزند سرور كنيزان، خداوند عمر او را در دوران غيبتش به درازا مىکشاند، سپس با نیروی خود، او را در چهره جوانى كه كمتر از چهل سال دارد، آشکار مىسازد تا بدانند كه خداوند بر هر كارى توانا است.[۷]
این حدیث شریف، آشکارا از حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف ، دوازدهمین پیشوای شیعیان و نهمین فرزند از تبار حسین علیه السلام که مادرش سرور کنیزان است، سخن میگوید و اینکه وی غیبتی بسیار طولانی خواهد داشت و در پایان، در چهره و قامتی همانند جوان چهلساله ظاهر خواهد شد. پرسش اینجاست که چرا نویسندۀ فرائد به این روایت معتبر اشارهای نکرده است؟!
عَنْ أَبِيعَبْدِاَللَّهِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ قَالَ: إِنَّ وَلِيَّ اَللَّهِ يُعَمَّرُ عُمُرَ إِبْرَاهِيمَ اَلْخَلِيلِ عِشْرِينَ وَ مِائَةَ سَنَةٍ وَ يَظْهَرُ فِي صُورَةِ فَتًى مُوَفَّقٍ اِبْنِ ثَلاَثِينَ سَنَةً .
امام صادق علیه السلام فرمود: ولىّ خدا همچون ابراهيم خليل ۱۲۰ سال عمر مىكند[۸] و در چهرۀ جوان رشيد و تنومند سىسالهاى ظاهر مىشود.[۹]
میبینیم که همراه با پافشاری بر عمر طولانی حضرت صاحبالزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف ، گفته میشود که وی در رخسار جوانی رسا و تنومند ظاهر خواهد شد.
فِي خَبَرٍ آخَرَ: أَنَّ فِي صاحبالزمان عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ شَبَهاً مِنْ يُونُسَ رُجُوعُهُ مِنْ غَيْبَتِهِ بِشَرْخِ اَلشَّبَابِ.
در روایتی آمده است: همانا در صاحبالزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف شباهتی است از یونس که او نیز به هنگام بازگشت از غیبتش، چهرهای چونان تازهجوانان دارد.[۱۰]
این حدیث نیز با شباهتسازی میان غیبت یونس نبی و ظهورش، تأکید میکند که حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف نیز پس از طی دوران غیبت طولانی، بار دیگر با چهرهای جوان، رو خواهد نمایاند.
اَلرَّيَّانِبْنِ اَلصَّلْتِ قَالَ: قُلْتُ لِلرِّضَا عَلَيْهِ السَّلاَمُ أَنْتَ صَاحِبُ هَذَا اَلْأَمْرِ قَالَ أَنَا صَاحِبُ هَذَا اَلْأَمْرِ وَ لَكِنِّي لَسْتُ بِالَّذِي أَمْلَؤُهَا عَدْلاً كَمَا مُلِئَتْ جَوْراً وَ كَيْفَ أَكُونُ ذَلِكَ عَلَى مَا تَرَى مِنْ ضَعْفِ بَدَنِي وَ إِنَّ اَلْقَائِمَ هُوَ اَلَّذِي إِذَا خَرَجَ كَانَ فِي سِنِّ اَلشُّيُوخِ وَ مَنْظَرِ اَلشَّبَابِ قَوِيّاً فِي بَدَنِهِ.
ریانبن صلت گوید: به امام رضا علیه السلام گفتم: آیا تو صاحب این امری؟ گفت: من صاحب این امر هستم؛ ولی آنکسی نیستم که زمین را از دادمندی پر کند، چونان که لبریز از ستم گشته؛ چطور آن کس باشم درحالیکه سُستی بدنم را فراگرفته است؛ «قائم» آن کسی است که در سن پیران و کُهنسالان برخیزد؛ ولی چهرۀ جوانان و بدنی نیرومند خواهد داشت.[۱۱]
این سخن نیز بیپردهتر از روایات پیشین است. اینکه: ««قائم» آن کسی است که در سن پیران و کُهنسالان برخیزد؛ ولی چهرۀ جوانان و بدنی نیرومند خواهد داشت!» همان سخنی است که بالاتر گفتیم. حال آنکه نویسندۀ فرائد این احادیث تعیینکننده را در کتابش نگنجانده است.
حال که حقیقت دانسته شد، میزان درستی این سخن نویسندۀ فرائد بهتر سنجیده میشود:
بر وفق حدیث شریف چون نقطۀ اولی عزّ اسمه الاعلی در آغاز شباب و غضاضت غصن، ظهور فرمود ارباب قلوب مریضه بیدرنگ آن حضرت را تکذیب کردند، چو قائم را پیر هزارساله میپنداشتند، نه جوانی بیستوپنجساله.[۱۲]
نگاهی به دو روایت دیگر
نویسندۀ فرائد، به دو روایت دیگر نیز تکیه نموده است که به سبب احتمال مفاهیم جدیدتر از روایت، این موارد را ذیلاً بررسی میکنیم:
روایت نخست
عن الباقر علیه السلام …. قُلتُ فأَنتَ الّذِی یَقتُلُ أَعدَاءَ اللهِ وَ یَعزُّ بِکَ أَولیاءُ اللهِ. وَ یَظهَرُ بِکَ دینُ اللهِ؟ فَقالَ یا حکَمُ کَیفَ أَکُونُ أَنا وَ قَد بَلَغتُ خَمسَاً وَ أَرَبَعینَ و اِنَّ صاحِبَ هَذَا الأَمرِ أَقَربُ عَهداً بالّلبَنِ مِنّی وَ أَخَفُ عَلَی ظَهرِ الدَّابِة.
از امام باقر علیه السلام است که… به آن جناب گفتم: پس تو آن کسی هستی که دشمنان خدا را میکشد و دوستان خداوند به دست تو عزت مییابند و دین خدا به دست تو چیره میشود؟! وی فرمود: ای حکم! چگونه من باشم حالآنکه به ۴۵ سالگی رسیدهام. درحالیکه صاحب این امر از من به عهد شیرخوارگی نزدیکتر و بر پشت مرکب، چابکتر است.[۱۳]
بررسی
این حدیث میتواند حاوی دو معنا باشد. نخست اینکه: حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف زودتر از حضرت امام باقر علیه السلام به مقام پیشوایی الهی رسید. آن حضرت فقط ۵ سال داشت که به امامت برگزیده شد و به عهد شیرخوارگی نزدیکتر از حضرت امام محمد باقر علیه السلام بود.
مجلسی دوم مینویسد:
و قيل: المراد أنه قرب عهداً باللبن عند إمامته لأنه عليهالسلام كان سنّه عند إمامته ثماناً و ثلاثين سنة و القائم عليهالسلام كان سنه في بدو الإمامة خمساً.
گفته شده: منظور از نزدیکی به عهد شیرخوارگی، یعنی دوران امامت؛ به این معنا که امام باقر در ۳۸ سالگی به امامت رسید ولی قائم عجل الله تعالی فرجه الشریف ، در پنجسالگی.[۱۴]
معنای دوم نیز این است که حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف حین ظهور چونان جوانی کمتر از ۴۰ سال دیده میشود؛ همچنان که احادیث بالا تأکید کردند که در چهرۀ جوانی ۳۵ساله، یا کمتر از ۴۰ساله، ظهور خواهد کرد. به همین سبب امام باقر علیه السلام میگوید: «من به ۴۵ سالگی رسیدهام ولی او به عهد شیرخوارگی نزدیکتر از من است!».
حائری صاحب الزامالناصب مینویسد:
اقرب عهداً باللبن منّی أی بحسب المرئی و النظر، أی یحسبه الناس شابّاً بکمال قوّته و عدم ظهور أثر الکهولة و الشیخوخة فیه.
اینکه: «به عهد شیرخوارگی نزدیکتر از من است» یعنی از نظر ظاهری و دیداری؛ یعنی به سبب قدرت و نیرومندی وی، همگان او را جوان خواهند پنداشت و در او اثری از کهولت و فرتوتی نیست.[۱۵]
مجلسی نیز در بحار، چنین سخنی دارد.[۱۶]
روایت دوم
قَال:َ وَ دَخَلْتُ أَنَا وَ أَبُوبَصِيرٍ عَلَى أَبِيعَبْدِاَللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ ـ وَ عَلِيُّاِبْنُ عَبْدِاَلْعَزِيزِ مَعَنَاـ فَقُلْتُ لِأَبِيعَبْدِاَللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ أَنْتَ صَاحِبُنَا؟ فَقَالَ: «إِنِّي لَصَاحِبُكُمْ!» ثُمَّ أَخَذَ جِلْدَةَ عَضُدِهِ فَمَدَّهَا فَقَالَ: أَنَا شَيْخٌ كَبِيرٌ وَ صَاحِبُكُمْ شَابٌّ حَدَثٌ.
راوی (بکربن محمد ازدی) گوید: من و ابوبصیر نزد امام صادق علیه السلام رفتیم و علیبن عبدالعزیز نزد ما بود؛ پس به امام صادق علیه السلام گفتم: آیا تو صاحب مایی؟ فرمود: «من صاحب شما باشم؟!» سپس از پوست بازویش گرفته و کشید و فرمود: «من پیرمردی سالخوردهام؛ صاحب شما جوانی تازه است.»[۱۷]
بررسی
این روایت نیز چونان روایت پیشین است و منظور از آن این است که صاحبالزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف حین ظهور، چونان جوانی برومند است. همچنان که امام رضا علیه السلام در شناخت ظاهری حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف میفرماید:
علامته أن يكون شيخ السنّ، شاب المنظر، حتّى الناظر إليه ليحسبه ابن أربعين سنة أو دونها و إنّ من علاماته أن لايهرم بمرور الأيّام و الليالى، حتّى يأتیه أجله.
نشانه او اين است كه سن پيران و چهرۀ جوانان دارد، تا آنجا كه وقتى كسى او را مشاهده میکند گمان میبرد كه چهل سال يا كمتر سن دارد. بهدرستی كه از نشانههای او اين است كه گذر شب و روز او را پير و سالخورده نمیسازد تا زمانى كه اجل او فرارسد.[۱۸]
و نیز میفرماید:
إنّ القائم هو الذى إذا خرج كانمن سنّ الشيوخ و منظر الشبّان، قويّا فى بدنه حتّى لو مدّ يده إلى أعظم شجرة على وجه الأرض لقلعها و لو صاح بين الجبال لتدكدكت صخورها. يكون معه عصا موسى و خاتم سليمان علیهم السلام ، ذاك الرابع من ولدى يغيّبه اللّه فى ستره ما شاء، ثم يظهره فيملوء [به] الأرض قسطاً و عدلاً كما ملئت جوراً و ظلماً.
قائم كسى است كه به هنگام قيامش در سن پيرمردان و با چهرۀ جوانان ظاهر میشود. او از چنان قوت بدنى برخوردار است كه اگر دستش را به سمت بزرگترین درخت روى زمین دراز كند، آن را از ريشه برمىكَند و اگر در بين كوهها فرياد كشد، صخرهها متلاشى مىشوند. عصاى موسى و خاتم سليمان، كه بر آنها درود باد، همراه اوست و «او چهارمين فرزند من است!» خداوند او را تا زمانى كه بخواهد در پوشش خود غايب میسازد، سپس او را آشكار میسازد تا زمين را بهوسیلۀ او از قسط و عدل آكنده سازد آنچنانکه پیشتر از جور و ستم پر شده بود.[۱۹]
میبینیم که میان آنچه نویسندۀ فرائد بیان نموده با آنچه حقیقت دارد، ناسازگاری زیادی وجود دارد.
بخش دوم. اختلاف و تناقض در احادیث مهدوی
ویژگیها و بینشهای آمده در احادیث متواتر و صحیح اسلامی دربارۀ حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف ، همۀ پایههای اندیشه بابیت و بهائیت را سُست و بلکه نابود میسازد، نویسندۀ فرائد خود از این پیشامد، آگاه بود و به همین سبب، مجموع احادیث برجایمانده از خاندان پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را زیر سؤال میبرد و نگاهش به احادیث پیامبر خدا و خاندانش، گُزینشی و جدلی بود. او اینچنین القا میکند که: «روایات اهلبیت در زمینه مهدویت و آخرالزمان، دچار تناقض و تضاد است؛ پس دربرگیرندگی مناسبی برای تعیین باورهای مهم دینی ندارد!»
او مینویسد:
احادیث کثیره و اخبار متظافره در بشارت ظهور مهدی موعود و نزول روحالله در کتب حدیثیّه اهل تسنّن و اهل تشیّع وارد شده و علامات قبل از ظهور و وقایع بعد از ظهور مفصّلاً در کتب مذکوره مندرج گشته است، لکن کثرت اختلافات احادیث و تناقض روایات به حدّی است که حضرت شیخ امجد اکبر الشیخ احمد الاحسائی در کتاب شرحالزیاره و علّامه مجلسی در غیبت بحارالانوار بر صعوبت جمع و توفیق آن تصریح فرموده و به این سبب احادیث مذکوره را علی اختلافها و تناقضها در کتب خود مندرج و مرقوم داشتهاند.[۲۰]
نقد و بررسی
عبارات وی از نگرشهای گوناگونی محل درنگ است؛ ما به بیان دو سخن بسنده میکنیم:
سخن اول. نگاهی به روایات دربارۀ حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف
آیتالله جعفر سبحانی در کتاب منشور عقاید امامیه مینویسد:
خصوصیّات این مصلح جهانی در روایات اسلامی که فریقین به نقل آنها پرداختهاند، به شرح زیر بیان شده است:
- ایشان از اهلبیت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم است، ۳۸۹ روایت.
- از فرزندان امیرالمؤمنین علی علیه السلام است، ۲۱۴ روایت.
- از فرزندان فاطمۀ زهرا علیها السلام است، ۱۹۲ روایت.
- نهمین فرزند از اولاد امام حسین علیه السلام است، ۱۴۸ روایت.
۵. از فرزندان امام زینالعابدین علیه السلام است، ۱۸۵ روایت.
- از فرزندان امام حسن عسکری علیه السلام است، ۱۴۶ روایت.
- دوازدهمین امام از ائمه اهلبیت علیهم السلام است، ۱۳۶ روایت.
- روایاتی که از ولادت او گزارش میدهند، ۲۱۴ روایت.
۹. عمر او طولانی خواهد بود، ۳۱۸ روایت.
- غیبت طولانی خواهد داشت، ۹۱ روایت.
- بههنگام ظهور او اسلام جهانگیر میشود، ۲۷ روایت.
- زمین را پر از عدل و داد میکند، ۱۳۲ روایت.[۲۱]
به این گزارهها مجدداً نگاه بیندازید: «عمر او طولانی خواهد بود، ۳۱۸ روایت»؛ «غیبت طولانی خواهد داشت، ۹۱ روایت»، «نهمین فرزند از اولاد امام حسین علیه السلام است، ۱۴۸ روایت»، «زمین را پر از عدل و داد میکند، ۱۳۲ روایت». کدامیک از این گزارهها، با پیشوایان این آیین همانند علیمحمد باب یا حسینعلی بهاء، خوانایی دارد؟ این دست از احادیث اینچنین برآیند میشود که: «مهدی، همانا یکی از فرزندان پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم از نسل حضرت زهرا سلام الله علیها است که نهمین فرزند از نسل امام حسین علیه السلام و پسرِ امام حسن عسکری علیه السلام است، دارای غیبت طولانی خواهد بود و بسیار عمر خواهد کرد و همو خودش زمین را از عدل و داد پر خواهد نمود!»؛ آن تشتت و پراکندگی که بتواند این معنای یگانه را زیر سؤال ببرد، کجاست؟!
طبیعی است که ناقلان و راویان حین ذکر اخبار فراوان اهلبیت علیهم السلام دربارۀ حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف ، گاهی خطاهایی در نقل داشته باشند؛ این دربارۀ دیگر احادیث عقیدتی یا فقهی یا اخلاقی نیز رخ میدهد، اما وقتی معنای متواتری از دل صدها حدیث زاده میشود، دیگر به آن جزئیات و اختلافات، نگاه نمیشود. رِندی نویسندۀ فرائد این است که بدون ذکر اینکه احادیث و روایات در چه مفاهیم و معانی کلی به تواتر و حتمیت رسیده است، فقط از وجود اختلافات و اشکالات جزئی در برخی روایات گله میکند.
سخن دوم. رویکرد فقهی و پژوهشی در بررسی اشکالات حدیثی
بهانهای که نویسندۀ فرائد برای انکار احادیث متواتر گرفته، با راهحلی که ارائه میدهد، خوانایی مناسبی ندارد. اگر قرار باشد با پنداشت وجود اشکال یا اختلاف حدیثی در یک موضوع، از اصل آن موضوع گذر کرده و گزینشی رفتار کنیم، دیگر موضوع خاصی از دین باقی نمیماند، چراکه تقریباً در هر موضوع یا حکمی، منابع حدیثی دچار تعارض هستند و به همین سبب است که یکی از مهمترین عناوین در اصول فقه ـ مراد از علم اصول فقه: شناخت قوانین استنباط از ادلۀ شرعیه است که در کشف احکام الهی ثمربخش است ــ مبحث «تعارض ادله و رفع آن» است.
با نگاه به رویکرد فقهی و پژوهشی میبینیم که راهکار حل تعارض در روایات مهدوی، برخلاف رفتار نادرست نویسندۀ فرائد، ابتدا بررسی هویت و مصدر روایت است. بیتردید آن روایتی برای پژوهش، ارزندگی بیشتری دارد که از دیدگاه شناسه و هویت در جایگاه مناسبی باشد و انتساب آن حدیث به معصوم، تقریباً مُحرز باشد (مبحث حجّیت صدور). اینجاست که شماری قابلتوجه از روایاتی که پشتوانه واقعی نداشته و دراثر دسیسهها یا اشتباهات، تولید و منتشر شده و به تعارض در میان روایات دامن زدهاند، خودبهخود از عرصه خارج میشوند و روایات اصیل و حتمی در تفاهم بسیار بیشتری خواهند بود. پس راهکار نخست، بررسی دقیق سندی و مصدری روایات مهدوی است که نویسندۀ فرائد از انجام آن رویگردان یا ناتوان بوده است.
راهکار پسین برای حل دیگر ناسازگاریها، بهرهگیری از رویکرد جمع عُرفی است. به این معنا که گاهی پیش میآید که روایتی به یک نهادۀ فراگیر اشاره کند (عام – مطلق)؛ اما حدیث دیگر بهطور ویژه روی یک گزارۀ استثنائی پافشاری کند (خاص- مقیّد). همانند اینکه بگوییم: برابر احادیث و آیات شریفه: «رِبا، حرام و جنگ با خدا است!»؛ درحالیکه امام رضا علیه السلام فرمودند: «لَیْسَ بَیْنَ الْوالِدِ وَ ولده رِبا وَ لا بَیْنَ الزَّوْجِ وَ الْمَرأَةِ رِبا» (میان پدر و پسر و شوهر و زن، هیچ ربایی نیست!)؛ یعنی پدر میتواند از پسرش ربا بگیرد و شوهر از زنش ربا بگیرد. این تعارضی واضح است!
فقیهان و پژوهشگران دینی در مقام رفع تعارض از جمع عُرفی استفاده میکنند و میگویند: «روایت دوم، در مقام ایجاد تبصره و قِید فقهی است و حکم شرعی اینچنین میشود که: ربا در نگاه کلی حرام است بهجز در هنگامی که پدر از پسرش یا مرد از همسرش بگیرد!» و اینچنین است که روایات پیرامون روا بودن سود ستاندن از وام به کافران که در ذمّۀ مسلمانان نیستند نیز حکم کُلی: «ربا حرام است» را مقیّد میکند. با این رویکرد، بهجای گلایهمندی از وجود اختلاف در روایات پراکنده، با یک پژوهش شایسته، به حکم یا باور راستین دست مییابیم.
از راهکارهای گوناگونی برای رفع تعارض و اشکال، در قالب واژگانی همانند: تخصص، تخصیص، تقیید و ظهور اقوی و… استفاده میشود و نویسندۀ فرائد در هیچکدام از موارد روایی، از این شیوههای تخصصی و حرفهای بهره نبرده است و به همین سبب کتابش پشتوانۀ پژوهشی شایستهای ندارد.
نتیجهگیری
با بازنگری در آنچه نگاشته شد، میبینیم که شبهات نویسندۀ فرائد، تهی از محتوای علمی بوده و ساختمان باورهای نوین او بر پایههایی سُست بنا شده است. شبهۀ کم بودن عمر قائم هنگام برخاستن، آکنده از تحریف روایات و خیانتهای علمی بود. دیگر شبهۀ وی نیز فقط تلاشی نافرجام برای منصرف ساختن باورمندان به مهدویت از احادیث مهدوی بهشمار میرود.
منابع
الزام الناصب؛ یزدی حائری، علی؛ مؤسسة الأعلمي، بیروت.
غیبت؛ طوسی، ابوجعفر محمدبن حسن؛ دارالمعارف الإسلامية؛ قم: ۱۴۱۱ق.
غیبت؛ نعمانی، ابنابیزینب؛ نشر صدوق، تهران: ۱۳۹۷ ق.
فرائد؛ گلپایگانی، ابوالفضل (محمد)؛ ابوالفضائل؛ مؤسسۀ ملّی مطبوعات امری آلمان.
الکافی؛ کلینی، ابوجعفر محمدبن یعقوب؛ دارالکتب الإسلامیه، تهران: ۱۴۰۷ق.
قرب الإسناد؛ حمیری، عبداللهبن جعفر؛ مؤسسۀ آلالبیت، قم.
کمالالدین؛ صدوق، ابوجعفر محمدبن علی؛ دارالکتب الإسلامیه، تهران.
مرآة العقول؛ مجلسی، محمدباقربن محمدتقی؛ دارالکتب الإسلامیه، مروی، ۱۴۰۴ق.
منشور عقاید امامیه؛ سبحانی، جعفر؛ مؤسسه امام صادق، قم.
[۱]. نام اصلی میرزا ابوالفضل گلپایگانی، محمد بود اما بهائیان وی را ابوالفضل و سپس ابوالفضائل نامیدند. وی برادری به نام هدایتالله داشت و پسر هدایتالله به نام شیخ جعفر هدایتی نیز از عمویش میرزا محمد گلپایگانی تأثیر پذیرفته بود.
[۲]. شیخ عبدالسلام آخوندزاده آذربایجانی، دانشآموختۀ علوم دینی اسلامی، در سال ۱۸۴۳م در سلیان آذربایجان متولد گردید. وی علومی همانند فقه، کلام، حکمت، فلسفه و زبانهای عربی و فارسی را بهخوبی فراگرفت و پس از مدتی به استادی رسید و شاگردانی تربیت نمود. وی در سال ۱۸۹۴م به مقام شیخالاسلامی و رهبری چند کارگروه اسلامی رسید و در سال ۱۹۰۷ درگذشت. آثار مختلفی از وی در زمینههای فقهی و اخلاقی بر جای مانده و افزون بر آنها، دو نوشته هم در نقد آیین بابی و بهائی دارد.
[۳]. مقدمۀ مؤسسۀ امری بهائی آلمان بر کتاب فرائد.
[۴]. فرائد، ص۵۶٫ نکتۀ مهم برای پژوهشگرانِ حیطۀ فرق و ادیان این است که جنبش نوپدید احمد الحسن در عراق، ضمن اثرپذیری از اندیشۀ بابیگری، عین عبارات و استدلالات ابوالفضل گلپایگانی را برای مشروعیتبخشی به مهدی فرقۀ خود بهکار برده و باور دارد که چون اخباری مبنی بر ظهور مهدی در چهرهای جوان وجود دارد، لاجرم مراد از آن باید زعیم این فرقه باشد، چون مهدی شیعیان هماکنون پیر و نزار است. ر.ک: یمانیکیست؟ موسوی، بیتا.
[۵]. غیبت طوسی، ص ۴۲۰.
[۶]. غیبت نعمانی، ص ۱۸۸٫
[۷]. کمال الدين، ص ۳۱۵.
[۸]. منظور از آن عمر زیاد است؛ یا منظور از آن، مدتِ حکومت ایشان است.
[۹]. غیبت طوسی، ص ۴۲۰٫
[۱۰]. همان، ص ۴۲۱٫
[۱۱]. کمالالدین، ص ۳۷۶٫
[۱۲]. فرائد، ص۵۶٫
[۱۳]. الكافى ج ١ ص ٥٣٦.
[۱۴]. مرآة العقول، ج۶، ص۲۴۱٫
[۱۵]. الزام الناصب، حائری، ج۱، ص۱۶۰٫
[۱۶]. بحارالأنوار، ج۵۱، ص۴۱٫
[۱۷]. قرب الإسناد، ص۴۴٫
[۱۸]. کمالالدین، ص۶۵۲٫
[۱۹]. کمالالدین، ص ۳۷۶٫
[۲۰]. فرائد، ص ۵۱٫
[۲۱]. منشور عقاید امامیه، ص۱۷۵٫