سيد مقداد نبوي رضوي
چکیده
پس از آشکارشدن دعوی میرزا حسینعلی بهاءالله دربارۀ نسخ آیین بیان و بنیانگذاری آیین بهائی، میرزا یحیی صبح ازل در مقام جانشین باب به مخالفت با او روی آورد. وی در آثار گوناگون خود همواره بر بهاءالله و پیروانش تاخته و ایشان را بدعتگذار و مستحق عذاب خداوند گفته و پیروانش را از گرایش به ایشان برحذر داشته است. آنچه در این مقاله میآید، گفتارهایی از کتاب اقصی است که در میان آثار سالهای پایانی حیات صبح ازل جای میگیرد و نشان میدهد که در پایان زندگانی نیز بر همان دیدگاه پیشین بود و به بهاءالله و پیروانش نگاهی سخت داشت.
کلیدواژه: میرزا یحیی صبح ازل، میرزا حسینعلی بهاءالله و کتاب اقصی.
مقدمه
میرزا یحیی نوری فرزند میرزا عباس (میرزا بزرگ نوری) مشهور به «ازل»، «صبح ازل»، «وحید» و «ثمره» یکی از شخصیتهای مشهور در میان بابیان و بهائیان است. وی در حدود سال ۱۲۴۶ ق. در تهران به دنیا آمد. در سال ۱۲۶۳ ق.، بهسبب تکاپوهای زیادی که برادرش، میرزا حسینعلی، در گسترش دعوت باب داشت، با آن اعتقاد آشنا شد و به جمع پیروان باب پیوست.[۱]
بهباور ازلیان، میرزا یحیی در سن ۱۹ سالگی و در سال ۱۲۶۵ ق. برای باب نوشتهای فرستاد و مورد توجه ویژۀ او قرار گرفت[۲] و سپس، «طلوع صبح ازل» در سال ۱۲۶۶ ق. روی داد و او «مرآت» خوانده شد[۳] و از جانب باب دستور یافت تا کتاب بیان را کامل کرده و آیین او را حفظ کند.[۴]
صبح ازل پس از کشتهشدن باب بر بابیان ریاست یافت و این ریاست کلی را تا سال ۱۲۸۳ ق. در دست داشت. از آن سال بهبعد، بهسبب داعیۀ منیظهرهاللّهی برادرش، میرزا حسینعلی نوری مشهور به «بهاء» ــ که بعدها «بهاءالله» خوانده شد ــ ریاست کلی او افول کرد و گروه اقلیت بابیان بر پیرویاش پایدار ماندند و «ازلی» نیز خوانده شدند در حالی که بیشتر بابیان آیین باب را ترک کرده و به آیین بهائی روی آوردند.
ادعای بهاءالله در روزهای پایانی اقامت وی و صبح ازل در بغداد (ذیالقعدۀ ۱۲۷۹ ق.) آشکار شد[۵] و در سال ۱۲۸۳ ق. بروز تمام یافت.[۶] اختلافهای دو برادر در تبعیدگاههای بعدی ایشان (اسلامبول و ادرنه) حالت جدیتری یافت و سرانجام در سال ۱۲۸۵ ق. به تبعید جداگانۀ آنان به فاماگوستا (ماغوسا) در قبرس و عکا در فلسطین انجامید.[۷] صبح ازل حدود ۴۵ سال در شهر فاماگوستای قبرس اقامت داشت و از آنجا با پیروان خود در تماس بود. وی سرانجام در ۱۲ جمادیالاولی ۱۳۳۰ ق. در آن شهر درگذشت و در بیرون آن به خاک سپرده شد.[۸] نگارنده، با بررسی آثار فکری و تاریخی بابیان، ازلیان و بهائیان، بر آن است که صبح ازل بهواقع جانشین باب بود و بهاءالله نیز بر پایۀ آنچه باب دربارۀ ویژگیهایی صاحب دین پس از آیین خود، من یظهره الله، گفته بود، نمیتوانست صاحب آن آیین باشد؛ بنابراین، آیین بهائی با آموزههای باب نسبتی ندارد. برخی از آنچه او را به این نتیجهگیری رسانده در فصلنامۀ بهائیشناسی به چاپ رسیده است، مقالاتی چون «اسنادی دربارۀ جایگاه صبح ازل از نگاه باب»، «تحلیل روایتهای کشتار بهائیان از ازلیان در ابتدای دعوت بهاءالله»، «باب، طلیعۀ آیین بهائی»، «ادوارد براون و نقد تاریخنگاری بهائیان»، «میرزا حسینعلی نوری، بهاء یا بهاءالله؟» و «میرزا یحیی نوری، ازل یا صبح ازل؟». از این روست که نگاه او به بهاءالله و پیروانش ــ که اسبابسازان انحراف در آیین بیان دانسته میشدند ــ به خودی خود از اهمیت برخوردار است.
صبح ازل در آثار گوناگون خود به بهاءالله و پیروانش پرداخته است. آنچه در اینجا آورده میشود، بیست گفتار از کتاب اقصی است. اهمیت این کتاب در آن است که در سالهای پایانی حیات صبح ازل نگاشته شده است. وی در جایی از این کتاب به تعلق موادش به سالهایی چند پرداخته[۹] و در اوایل آن، به سال ۵۹ از سال ششم بیانی یاد کرده است که با سال ۱۳۲۵ ق. (۶۵ سال پس از سال ۱۲۶۰ ق.) بازمیگردد.[۱۰] همچنین، کمی بعد، به سال چهلم اقامت خود در قبرس پرداخته که همان سال را گویاست[۱۱] (۴۰ سال پس از سال ۱۲۸۵ ق.: سال آغاز اقامت او در قبرس[۱۲]). در اواسط آن کتاب نیز سال «سین» از آغاز دعوت خود را زمان نگارش آن بخش از کتاب گفته که به سال ۱۳۲۶ ق. بازمیگردد (سال ۶۰ از سال ششم بیانی)[۱۳] و در اواخر آن نیز از وفات میرزا هادی دولتآبادی سخن گفته و زمان آن را شب ۲۴ شوال ۱۳۲۶ ق. گفته است؛[۱۴] بنابراین، دانسته میشود که کتاب اقصی در سالهای ۱۳۲۵ و ۱۳۲۶ ق. ــ که سالهای پنجم و چهارم پیش از وفات صبح ازل بودند ــ به نگارش درآمده است، کتابی که در نگاه ازلیان، چون دیگر آثار صبح ازل، وحی خداوند بود که بر «لسان و قلم صبح ازل جاری میشد.»
میرزا یحیی صبح ازل در سال های پایانی حیات (مجموعۀ اسناد قمرتاج دولت آبادی)
صفحۀ نخست کتاب اقصی به خط صبح ازل (مجموعۀ اسناد علی روحی)
صفحۀ پایانی کتاب اقصی به خط صبح ازل (مجموعۀ اسناد علی روحی)
گفتار نخست
إنما یخوفکم الذین اتبعوا هباء أن تعرضوا عن الحق و أنتم بآیاته تکفرون. فلا تخافوا من بصابص إفکهم و اتکلوا علی الله و اعتصموا بحبله و أنتم تبصرون. إن سبیل الذین کفروا فی النار و ما لهؤلاء عند ربک من أنصار. قل هو الحق و إنه لعزیز غفار. یهب الذین آمنوا ما هو خیر و یدخلهم فی رحمته لعلهم یشکرون. قل الله أعلم بمن ضل عن سبیل الحق و اتبع إفکاً و ظلاماً و یشهد الله علی ما هم یکسبون. اتبعوا الحق من قبل و لما وسوس فی قلوبهم الخناس من هذه الفئة إذا احتجوا عن العدل و کانوا لا یشعرون. و لما بشرهم ربهم بلقائه إذا استمسکوا بمن وسوس فی قلوبهم و تولوا عن الحق و هم معتدون. فکلما دعاهم الله بآیات الحقة إذاً أدبروا بأجمعهم و ما سمعوا دعوة الله و هم ظالمون. و قد حرموا علی انفسهم نفحات الله و استندوا بأعمدة شرکهم و نفاقهم و احتجوا عن لقاء الله و کانوا لا یفلحون. و من إفکهم بات ذلک العبد فی هذه الأرض أربعین سنة بازدیاد شهور و هم فرحوا بما قضاه الله و ابتعدوا عن النور و هم مظلمون. ذلک بما اکتسبوا فی دین الله و احتجبوا عن لقائه ألا ساء ما هم یصنعون.[۱۵]
نکات گفتار نخست:
کسانی که از «هباء» (بهاءالله) پیروی کردند، پیروان باب و صبح ازل را میترسانند تا از راه حق روی گردانده و به آیات حق کافر شوند، پس ازلیان نباید بترسند و بر خداوند باید تکیه کنند؛
راه کافران (بهائیان) به سوی آتش است و نزد خداوند یاوری ندارند؛
خداوند به کسانی که از راه حق گمراه شده و از «افک» و «ظلام» (بهاءالله) پیروی کردند آگاهتر است و به آنچه انجام میدهند، شهادت میدهد؛
ایشان هنگام بشارت الهی به لقاءالله، به کسی که در دلهایشان وسوسه میکرد، پناه بردند و از حق روی برتافتند در حالی که از ستمکاران بودند؛
به سبب دروغ و تهمت ایشان است که «آن عبد» (صبح ازل) چهل سال و چند ماه است که در این سرزمین (قبرس) بهسر میبرد.
گفتار دوم
إن الذین سخروا بعبد الله ذلک الوجه و أطاعوا أعداء ربهم أولئک ما هم بمرفعین فسبیلهم سبیل بلعام من هذه الفئة و لیسوا هم بمفلحین. فکل من یسخر بمؤمن یومئذ و یستهزئ بالذین صدقوا بآیات الله و کانوا بما فعلوه فرحین أولئک سبیلهم فی النار و یحشرهم ربهم مع أقرانهم إنهم کانوا قوماً معتدین. ما لهم من نور إیمان اتبعوا ظلاماً و بئس ما فعلوه فی دین العدل و بئس ما هم یصنعون. و من الناس من یبغض ذلک العبد و یظهره بغضاء نفسه و منهم من یهز علیه فی کل أمر و لا یکون من النادمین. و الله یشهد علی من فعل إثماً و یبین الله فی الکتاب ما یشاء إنه علام حکیم. و هذا عبد انقطع إلی الله ربه و اتخذه کهفاً لنفسه و اعتصم بالله و کان فی جنب الله من الصابرین. کذلک عصمه ربه عن کل نار مهلکة و اتخذه عبداً لنفسه و داعیاً إلیه و إن هذا عبد منیب. یعبد ربه باللیل و النهار و یقصد له فی کل عمل و لم یکن من المعتدین. ذلک فضل خصه الله به و رفعه کیف شاء إلیه أن یکون من الموقنین.[۱۶]
نکات گفتار دوم:
- کسانی که «آن وجه» (صبح ازل) را سخریه و استهزاء گرفتند و از دشمنان پروردگارشان پیروی کردند، [در راههای معنوی] بالا نخواهند رفت و راهشان راه «بلعامی از این گروه» (بهاءالله) است و رستگار نخواهند شد؛
- راه کسانی که مؤمنان به آیات خداوند (بابیان) را مسخره کنند به سوی آتش است و خداوند ایشان را با «اقران»شان برخواهد انگیخت؛
- ایشان از «نور ایمان» بیبهرهاند، چرا که از «ظلام» (بهاءالله) پیروی کردند و در «دین عدل» (آیین بیان) بسیار به بدی عمل کردند؛
- از میان مردم کسانی هستند که با «آن عبد» (صبح ازل) دشمن بوده و دشمنی خود را آشکار میکنند؛
- «آن عبد» (صبح ازل) به خداوند روی آورده و او را پناه خود گرفته و از سوی او «معصوم» از «آتش هر مهلکه» و نیز «عبد» او و «داعی» به سوی او قرار داده شده است؛
- صبح ازل پروردگارش را در شب و روز عبادت میکند و در هر کاری به سوی او روی میآورد و از ستمکاران نیست.
گفتار سوم
و قد صدقنی الذین آمنوا فی أول الأمر و لم یک من معرض. فلما غابت الشمس فی مرکزها إذاً کل واحد قام علی و أنکرنی البعض و قد طلع بلعام و آذانی بإشاراته و أعماله بعد ما کان من المقبلین. قل الله یکفینی و هؤلاء و یجعل کیدهم ضعیفاً إن الله لطیف خبیر و محیط قدیر.[۱۷]
نکات گفتار سوم:
- همۀ بابیان در ابتدا جانشینی صبح ازل نسبت به باب را پذیرفتند؛
- پس از «غروب شمس در مرکز خود» (اعدام باب در تبریز) برخی به انکار صبح ازل روی آوردند؛
- «بلعام» (بهاءالله) آشکار شد و با «اشارات» و «اعمال» خویش به آزار صبح ازل پرداخت در حالی که پیش از آن در میان «مقبلین» و پیروان صبح ازل بود؛
- خداوند برای صبح ازل نسبت به آن دشمنان کافی است و فریب ایشان را ضعیف خواهد کرد.
گفتار چهارم
و اتلوا آیات البیان باللیل و النهار و لا تقولوا إنها کررت کما نطق الهبائیون بألسنتهم و افتروا علی الله و أنکروا نفسه و کانوا عن ذکره غافلین. أولئک الذین اتبعوا سبیل إبلیس و أعرضوا عن لقاء العدل و لیسوا هم بمهتدین. و قالوا إنما الآیات ملغیة بزعمهم و الأسماء بمثلها ملغیة و اشتبهوا الأمر علی أنفسهم و کانوا من المعتدین. قل إن کانت الآیات ملغیة بأی علامة یکلمکم الله و یعلمکم سبیله فی الکتاب إن کنتم مبصرین و إن کانت الأسماء ملغیة فبأی شیء تدعون الله و تذکرونه؟ أف لکم و لما تزعمونه! ألا لکم السوء فی الآخرة و ما لکم من ناصرین … قد فرطوا فی الحجج و فی آیات الله و نقضوا المیثاق یومئذ و لیسوا هم بصادقین. کفاهم ما کسبوه و سؤآت أنفسهم. ألا لهم النار و ما لهم من شافعین. أولئک هم حزب الإفک یصنعون المؤتفکات و یهلکون أنفسهم و یدعون الناس إلی النار و کانوا فیها سالکین. کلما وصیهم الله و وعظهم ما سمعوا دعوة الله و أنکروا الحجج و قالوا لن نؤمن بأحد یومئذ و لو یظهر کل آیة کما وصیهم الهباء فی کلامه أن یکونوا معرضین. و قال لا تصدقوا من یظهر بآیة و لو جاء بکل آیة و قد شهد علی کذب الحجج بإفکه و کان من الأخسرین. فکل من سمع قوله و عمل بما وصاه أولئک هم فی غفلة یرثون النار و کانوا فیها محضرین و سبیلهم فی المؤتفکات یومئذ و طریقهم فی الضلال و کانوا فی الإغفال یعمهون. ابصروا فی سبیل العدل و لا تتبعوا خطوات الإفک من هؤلاء و احرزوا بآیات الله و أنتم بذکره تفرحون.[۱۸]
نکات گفتار چهارم:
- بابیان باید هر شب و روز آیات بیان را بخوانند و نباید مانند «هبائیون» (بهائیان) ــ که مفتریان بر خداوند و منکران نفس برگزیدۀ او هستند ــ بگویند که آیات بیان تکراری است؛
- بهائیان از «راه ابلیس» پیروی کرده، از «لقاء عدل» روی گردانده و هدایتیافته نیستند؛
- بهائیان آیات بیان و اسماء را پایانیافته گفته و «امر خدا» را بر خود مشتبه کرده و از ستمکارانند؛
- ایشان «حزب افک» هستند و خود را به هلاکت انداخته، راهشان به سوی آتش است؛
- «هباء» (بهاءالله) ــ که از «اخسرین» بود ــ به پیروان خود سفارش کرده که آیات الهی را نپذیرند؛
- راه پیروان او به سوی غفلت و گمراهی و افک و تهمت است و آتش را به ارث میبرند.
گفتار پنجم
بشرکم بلقائه فی من یظهرنه فلا تشبهوه بإفک یومئذ و هؤلاء الظالمین المؤفکین بینکم و اسئلوا الله فضل لقائه فی الآخرة أن تکونوا فائزین. لو کان الذین ادعوا ذلک المقام حقاً فکم تشهدون بینکم مظاهر الإفک یومئذ أولئک یشهدهم کذب أنفسهم و یشهد لهم أنهم کانوا کاذبین و أکبرهم الظلام و أضلهم و من یدعی مقامه أولئک حسبهم ما اکتسبوا إنهم لیسوا بصادقین. اتبعوا الخطوات من أنفسهم و اتبعوا الشهوات و أضلوا الناس عن السبیل و ما کانوا مهتدین. قد أطاعوا إفک أنفسهم و ما ألقوا من الطاغوت فی أنفس شرکهم إنهم بالنفی مقتدون.[۱۹]
نکات گفتار پنجم:
- خداوند پیروان باب و صبح ازل را به بقاء خود در ظهور من یظهره الله بشارت داده است، پس ایشان نباید با تهمت ظالمان آن را بر خود مشتبه کنند؛
- ایشان باید از خداوند «فضل لقاء الله» را در «آخرت» (زمان ظهور من یظهره الله: قیامت آیین بیان) درخواست کنند؛
- برخی کسان مدعی مقام منیظهرهاللّهی شدند که بزرگترین (اکبر) و گمراهترین (اضل) ایشان «ظلام» (بهاءالله) و کسی که مدعی مقام اوست (عباس افندی) بودند؛
- آنچه آن مدعیان دروغگو (بهویژه ظلام و مدعی مقام او) به دست آوردند، برایشان کافی است؛
- ایشان از گامهای خویش و شهوتهای نفسانی خود پیروی کرده و مردم را از راه درست گمراه کردند؛
- آنان از تهمت نفسهای خویش و آنچه از طاغوت به وجود شرکآمیزشان میافتاد، پیروی کردند و به «نفی» پیوستند.
گفتار ششم
لا تظلموه بشیء و لا تفتوا علیه بما أفتی الظلام و قطع حبل نسبته و أنکر الله و نفسه و أحب الذی وسوس فی قلبه أن یکفر بآیات الله و ذلک العبد ذلک ما أنتم شأنه تعلمون. لا نسبة لعبد الله إلیه و لا ینسب إلیه نفسه أنتم ما نزل فی الکلام تقرؤون.[۲۰]
نکات گفتار ششم:
- پیروان باب و صبح ازل نباید به صبح ازل ستم کرده و نباید به آنچه «ظلام» (بهاءالله) فتوا داده حکم کنند؛
- «ظلام» با آن کارها نسبت خود با صبح ازل را قطع کرد، به انکار خداوند پرداخت و محبت کسی را که در قلبش وسوسه انداخت، به دل گرفت؛
- میان «عبد الله» (صبح ازل) و «ظلام» هیچ نسبتی نیست.
گفتار هفتم
و لا تکونوا کالذین عادوا وجه ربهم و أحبوا بغضاء أنفسهم و لما جاءهم الحق بآیات الله إذا هم یعرضون و یحبون الظلام الأظلم و الأقرع الأصم و هم بالخناس یقتدون و بالوسواس یقتفون و عن لحظات الله هم معرضون و لما مر علیهم العبد هذا فی شطر من السوق أو الفلک أو دون ذلک إذاً یهربون من أن ینظروا إلیه و هم یسخرون.[۲۱]
نکات گفتار هفتم:
- پیروان باب و صبح ازل نباید مانند کسانی که «وجه پروردگارشان» (صبح ازل) را دشمن داشته و خصومت نفس خویش را دوستدار شدند، باشند؛
- آن دشمنان کسانی بودند که هنگام روبهرویی با «آیات الله»، رویگردان شده و «ظلام اظلم اقرع اصم» (بهاءالله تاریکتر بیموی گنگ) را دوست داشتند؛
- آنان پیرو «خناس» و تابع «وسواس» شدند و از «لحظات الهی» روی برتافتند؛
- آن بهائیان هنگام رویارویی با صبح ازل، چه در بازار و چه در کشتی، از وی رویگردان شده و به سخریهاش میپرداختند.
گفتار هشتم
اذکروه هذه النقطة الجامعة و أحببوها لوجه الله و صدقوا نفسها و لا تکونن ظلامیاً أن تعرضوا عن الحق … و اتبعوا ما نزل فی البیان و لا تطیعوا من یدعوکم إلی الظلام … و اجتنبوا عن محبة هؤلاء أن تکونوا فی دین الله نقیاً … و لا تشبهوا الآیات الحقة بالظلام الإفک و لا الأدلة الحاکیة و الرسل بما یزعم بعض الناس و اتقوا الله و ارحموا أنفسکم و لا تکونن من المبعدین … و انتظروا نفسه و لا تکونن فی عمد الله من الغافلین … و لا تتبعوا سبیل الطاغوت فی الظلام ….[۲۲]
نکات گفتار هشتم:
- پیروان باب و صبح ازل نباید «ظلامی» (بهائی) باشند و از حق روی برگردانند؛
- ایشان باید از آیین بیان پیروی کرده و از داعیان ظلام (مبلغان بهائی) نباید پیروی کنند؛
- ایشان باید محبت ظلامیان (بهائیان) را از دل بیرون کنند تا در دین خداوند خاص شوند؛
- ایشان نباید آیات الهی را با مکتوبات «ظلام افک» (بهاءالله) مانند بدانند؛
- ایشان باید منتظر «نفس برگزیدۀ خداوند» (نفس الله: من یظهره الله) باشند؛
- ایشان نباید راه «طاغوت» را در «ظلام» (بهاءالله) پیگیرند.
گفتار نهم
إن الذین اتبعوا نقاط الإفکیة یومئذ لما شاهدوا وجه ربهم فی رؤیاهم إذاً یدبرون عنه و یولون وجوههم إلی الظلام و لم یکونوا مهتدین. أولئک لهم السؤآت فی الآخرة و لهم من کل حزن بلیغ. لا یمسهم الله بخیر و لهم المؤتفکات و ما لهم من روح و لا ریحان الهدی إنهم کانوا معتدین. قد أحبوا الظلام من دون النور و اتبعوا الذین اعتدوا و عبدوا بعلاً من أنفسهم و أدبروا عن الحق و ما هم بمفلحین. و إن سبیلهم فی الدرکات و لهم فی الآخرة من کل نار إنهم کانوا عن لقاء ربهم معرضین. قد أحبوا الظلمة و ما یظهر منها و أطاعوا العجل بینهم و اتبعوا کل کذب مرید. أولئک هم أصحاب العمی فی الآخرة و ما لهم من نور یبصرون سبیلهم شهد الله بأنهم کانوا من الظالمین الخاسرین.[۲۳]
نکات گفتار نهم:
- کسانی که از «نقاط افکیه» (سرچشمههای تهمت) پیروی کردند، هنگامی که «وجه پروردگارشان» (صبح ازل) را دیدند، روی برتافته و به سوی «ظلام» (بهاءالله) نگریستند و هدایت نیافتند؛
- ایشان در آخرت به بدیها رسیده و حزنی آشکار خواهند داشت؛
- خداوند خیری به ایشان نخواهد رساند و آنان «مؤتفکات» (زیروروکنندهها) خواهند داشت و از «رَوح» و «ریحان هدایت» بیبهره خواهند بود، چرا که از ستمکاران بودند؛
- آنان «ظلام» (بهاءالله) را در برابر «نور» (صبح ازل) دوست داشتند و ستمکاران را تابع شدند و بتی «بعل» از نفس خویش را عبادت کردند و از حق روی برتافتند و رستگار نبودند؛
- راه ایشان ــ که از لقاء پروردگارشان معرض شدند ــ به سوی «درکات» و نشیب است و در آخرت از هر آتشی خواهند داشت؛
- آنان ظالمان و آنچه از ایشان آشکار شد را دوست داشتند و «عجل» (گوساله: بهاءالله) را مطیع شدند؛
- ایشان در آخرت «یاران کوری» (أصحاب العمی) بوده و نوری که راه را برایشان بنمایاند نخواهند داشت و خداوند شاهد است که ایشان از ستمکاران خسرانزدهاند.
گفتار دهم
استعینوا بالله و حججه و انصروا ذلک الدین بما تنصرون ذلک العبد و لا تکونوا کإخوته الذین باعوه بدراهم بخس من أنفسهم بل بلا شیء من بغضائهم و ضغائنهم و اعتدوا فی الدین و کانوا ظالمین و قد أسسوا أساس الظلم فی ذلک الأمر و دعوا عباد الله إلی الشرک و إلی کفر مبین و إلی الضلال یومئذ و إلی النار فی أنفسهم و یشهد الله بأنهم کانوا معتدین. قد ظلموا علیه بما استطاعوا و حین ما کان صغیراً بینهم و رجع إلی الله أباه و قبل ذلک رجعت إلی الحق والدته و ما أرضعته و ذلک ما قدر الله له أن یصبر ذلیلاً عاجزاً بینهم إلی أن ینصره الله و ذلک ما قضاه الله فی علمه إنه هو العلام الحکیم. و لما کبر و شرق وجه البیان إذاً أقامه بالأمر و أنطقه بالآیات بینات من الله فی کتاب مبین و قدر له ما أراد عند أمره و نصره بعباد مؤمنین و أنصار موقنین. هم الذین نصروا من الصاد و قتلوا فی سبیل الله بما أمر فی قتلهم أشقی الناس و أضلهم و الله بما قضی شهید علیم.[۲۴]
نکات گفتار دهم:
- پیروان باب و صبح ازل باید از خداوند و حجتهای او یاری خواسته و با یاری «آن عبد» (صبح ازل) آیین بیان را یاری کنند؛
- ایشان نباید مانند برادران صبح ازل ــ که او را از روی دشمنی به قیمت اندک بل به هیچ فروختند و ستم کردند ــ باشند [آن برادران: بهاءالله، میرزا موسی کلیم و میرزا محمدقلی]؛
- صبح ازل از همان سالهای کودکی ــ که پدر خود را از دست داد ــ در میان آن برادران ستم دید و در حالی که «ذلیل» و «عاجز» بود، صبر کرد تا آن که خداوند او را یاری کرد و پس از برپایی آیین بیان، او را به آوردن آیات گویا کرد و بندگانی باایمان و یاورانی دارای یقین را به یاریاش گماشت، کسانی که او را از «صاد» (اصفهان) یاری کردند و در راه خداوند کشته شدند.
گفتار یازدهم
لا یحب أن یراکم علی الحرص و الدنائة أو تعملون دسیسة و تبخلون البغض. اتقوا الله و لا تعملوا إلا بالحق و کونوا من عباد الله الأنجبین. و لا تنکروا آیات البیان و لا تقولوا إنها کررت و لا تتبعوا سبیل بلعام أنه کان من عباد الله الضالین. و قد أضل خلق الله و جعلهم فی شرک و عبادة نفسه و علمهم سبیل الإفک و طریق الضلال و إنه کان من الغافلین الخاسرین. لم یکن من ذنب إلا اکتسبت یداه و من فعل بمثله أولئک هم أصحاب النار و ما لهم من ناصرین. اتبعوا سبیل الغی و أحبوا الظلام فی أنفس إفکهم و دعوا مع الله إلهاً و جعلوا له من ضد أولئک ما لهم عند ربک من شافعین.[۲۵]
نکات گفتار یازدهم:
- خداوند نمیخواهد پیروان باب و صبح ازل را در «حرص» و آز و «دنائت» و پستی و فتنهانگیزی ببیند؛
- ایشان نباید آیات بیان را تکراری بدانند و نباید از راه «بلعام» (بهاءالله) پیروی کنند، چرا که او از بندگان گمراه خداوند بود که آفریدگان او را به گمراهی کشاند و آنان را در «شرک» و «عبادت نفسش» جای داد و به ایشان راه دروغگویی و ضلالت را آموخت؛
- او از غافلان خسرانزده بود و هیچ گناهی نبود مگر آن که انجام داد و هرکه مانند او باشد، از اصحاب آتش خواهد بود و یاوری نخواهد داشت؛
- پیروان او بیراهه را پیگرفتند و «ظلام» (بهاءالله) را در وجود دروغ خویش دوست داشتند و همراه خداوند معبودی دیگر گرفتند و برای خداوند ضد برگزیدند و نزد پرودگار بهرهای از شفیعی نخواهند داشت.
گفتار دوازدهم
إن الذین أحبوا بغضاء لذلک العبد أولئک هم اشتبهوا الأمر علی أنفسهم و ضلوا عن السبیل و هم فی کتاب الله معتدون. و قد نقضوا میثاق الله فی ذلک العبد و أحبوا السامری بینهم و اتبعوا الضلال و هم لا یفقهون. فلما غاب المجلی بینهم إذاً ضادوا مع ذلک الوجه و اتبعوا الأبالیس و الضفادع المنتنة ألا ساء ما هم یصنعون. و قد جعلوا کتاب الله وراء أظهرهم و بدلوا الأمر و اکتفوا بالأباطیل بینهم و هم بالظلام مقتدون. و قالوا ما منفعة البیان لما نسخ بأمر الهباء؟ لعنهم الله بکفرهم و شرکهم فی الدین و قاتلهم أنهم ساء ما یفعلون و ساء ما هم یعملون و ساء ما هم یحکمون و بئس ما هم ینطقون فإن سبیلهم فی النار و هم فی الآخرة لا ینصرون. أولئک ظنوا بأنهم علی حق و أهدموا بیت الله بأیدیهم و قد أعرضوا عن الحق بعد إذ جاءهم و اقتفوا بالإفک و هم معرضون.[۲۶]
نکات گفتار دوازدهم:
- دشمنان «آن عبد» (صبح ازل) امر بیان را بر خود مشتبه کردند و از راه درماندند و در کتاب خداوند ستمکار شمرده شدهاند؛
- ایشان عهد و میثاق خداوند را دربارۀ «آن عبد» (صبح ازل) شکستند و «سامری» را دوست داشتند و از «ضلال» پیروی کردند در حالیکه نمیفهمیدند؛
- هنگامی که «مجلی» (باب) از میان ایشان رفت، ایشان با «آن وجه» (صبح ازل) به مخالفت پرداختند و از «ابلیس»ها و «غوکهای بدبو» پیروی کردند و چه بد عمل کردند؛
- ایشان کتاب خداوند را پشت خود نهادند و به «اباطیل» بسنده کردند و به راه «ظلام» (بهاءالله) هستند؛
- ایشان گفتند که پس از نسخ بیان از سوی «هباء» (بهاءالله) چه سودی در آن است؟ خداوند ایشان را بهسبب کفرشان و شرکشان در دین از رحمت خود محروم کرد؛
- راه ایشان به سوی آتش است و ایشان در آخرت یاری نخواهند شد؛
- ایشان چنان پنداشتند که بر حقاند و «بیت الله» را ویران کردند و این در حالی است که ایشان از حق، پس از آن که به سویشان آمد، روی برتافته و به دروغ روی آوردند در حالی از حق رویگردان بودند.
گفتار سیزدهم
یقرؤون أباطیلاً بینهم و یزعمونها حقاً و إنهم عن الحق معرضون. لا یتلون کتاب الله و یجعلونها تحت أقدامهم ألا ساء ما هم یصنعون و ساء ما هم فی دین الله یعملون و ساء ما هم فی أیام الله یکسبون. لا تفعلوا بمثلهم و اتلوا کلمات العدل و اقرؤوا آیات الله و رتلوها أحسن ترتیل و أنتم بما قسم الله لکم تفرحون.[۲۷]
نکات گفتار سیزدهم:
- آنچه بهائیان آیات نزولی بر بهاءالله میدانند «اباطیل»ی است که میان خود میخوانند و حقشان میپندارند و این در حالی است که از حق رویگردانند؛
- ایشان کتاب خداوند را نمیخوانند و آن را زیر پای خود میگذارند و چه بد در دین خداوند عمل میکنند؛
- پیروان باب و صبح ازل نباید مانند آنان عمل کنند و باید «کلمات عدل» و «آیاتالله» را به بهترین ترتیل بخوانند و به آنچه خداوند قسمتشان کرده شاد باشند.
گفتار چهاردهم
لا تقتفوا بآثار الذین جحدوا بآیات البیان و أنکروها و اتبعوا الظلام و کانوا معتدین. و اعلموا بأن الله یستهزئ بالذین یستهزؤون بحججه یومئذ و یسخر علیهم کما سخروا إنهم کانوا عن آیات الله غافلین. ما لهم خوف من الله و لا خشیة من نفسه الحق. اتبعوا الأباطیل و الشهوات و احتجبوا عن رضی الله و لیسوا بمرفعین. قد جعلوا مع الله إلهاً و عبدوا بعل الإفک و سموه إلهاً و قد أشرکوا بالله بما فعلوه إنهم کانوا عن سبیل العدل معرضین. لیس الله بجسم و لا جسد و لا حجر و لا لحم و عظم و روح و کلمة یومئذ و هو المقدس عن کل ذلک. أبدع تلک الأرکان الظاهرة المذکورة المحدودة أن یکون الکل بآیاته مؤمنین. کان الله واحداً و لم یکن معه دونه.[۲۸]
نکات گفتار چهاردهم:
- پیروان باب و صبح ازل نباید به آثار کسانی که آیات بیان را رد کرده و به «ظلام» (بهاءالله) پیوستند، روی آورند؛
- خداوند کسانی را که از حق روی گردانده و به استهزاء حجتهایش میپردازند، به استهزاء میگیرد؛
- پیروان «ظلام» (بهاءالله) از «اباطیل» و «شهوات» پیروی کردند و از «رضای خداوند» پوشیده شدند و به بلندای معرفت نرسیدند؛
- آنان کنار خداوند معبودی [به نام «ظلام» (بهاءالله)] برای خویش برگزیدند و «بت دروغ» را عبادت کردند و به خداوند مشرک شدند و این در حالی است که خداوند جسم و جسد و سنگ و گوشت و استخوان و روح و کلمه نیست و از همۀ اینها مقدس است و آنها را آفریده است.
گفتار پانزدهم
اتبعوا أمر الله و أطیعوا ما أمرتم به و استبقوا إلی رحمة ترجونها و اتقوا الله فی کل شأن و أنتم لله ربکم العدل تخلصون. و لا تبتغوا المفسدین الهبائیین یومئذ و انقطعوا إلی الله عن هؤلاء و احذروا بالله عما هم یخدعون … إن هؤلاء یدعونکم إلی عبادة الأوثان و نفس الظلام و یحفرون لکم حفائر إفک و حوافر السؤلان تقعون فیها و أنتم تهلکون.[۲۹]
نکات گفتار پانزدهم:
- پیروان باب و صبح ازل باید از دستورهای خداوند و آنچه به آن دستور داده شدهاند، پیروی کنند؛
- ایشان نباید به «مفسدان هبائی» (بهائیان) دل ببندند و باید از ایشان به سوی خداوند چشم دوخته و [با پناهبردن] به خداوند باید از نیرنگهای ایشان روی کنند؛
- آن «مفسدان» ایشان را به عبادت اوثان و عبادت خود «ظلام» (بهاءالله) میخوانند و برایشان دام گذاشتهاند.
گفتار شانزدهم
و یباهی الهباء باتباعه و إطاعته نفس ذلک الوجه و یفتخر بذلک و قد أنکره بعد ذلک لما شاهد بعض المؤتفکین فی حوله و قام علی الحق و ادعی باطلاً و دعی إلی الکذب فی نفس إفکه و کان فی ظلم مبین. و أشرک بالله بعد ذلک بما جعل نفسه إلهاً و احتجب بما قال و زعم و دخل النار مع الداخلین. کان من قتل فی ذلک الأمر دمه علیه بما أمر بقتل عباد الله و أنکر النقطة و ذلک العبد و أسماء الله المشرقة و لم یکن من التائبین. کذلک أخذه الله و أهلکه و أدخله فی النار مع أقرانه إنه کان من الضالین الأضلین. قد جعل نفسه إلهاً و قال أنا الله و لم یکن دونی من إله. لعنه الله بکفره و شرکه و الله بریء من المشرکین المعتدین الظالمین. و لم یکن من إله إلا الله و هو رب السموات و الأرض و ما دونهما.[۳۰]
نکات گفتار شانزدهم:
- «هباء» (بهاءالله) پیش از این به تبعیت و اطاعتش از «وجه» (صبح ازل) مباهات میکرد اما پس از آن که دروغگویانی را پیرامون خود دید، در برابر حق بهپاخاست و باطل را مدعی شد و به دروغگویی پرداخت؛
- او خود را معبود خواند و بدین سبب به آتش وارد شد؛
- خون کسانی که [از پیروان باب و صبح ازل] در این امر کشته شدند، بر عهدۀ اوست، چرا که ایشان با دستور او و با انکارش نسبت به «نقطه» (باب) و «آن عبد» (صبح ازل) به قتل رسیدند؛
- او توبه نکرد و خداوند او را گرفت و همراه با همگنانش به آتش واردش کرد و او از گمراهان و گمراهترینها بود؛
- او خود را معبود دانست و گفت: «أنا الله و لم یکن دونی من إله»، پس خداوند ــ که آفرینندۀ جهان بوده و از ظالمان دور است ــ او را بهسبب کفرش از رحمت خویش دور کرد.
ملا محمدجعفر نراقی (در نگاه صبح ازل: دشمن سرسخت بهاءالله) (مهدی بامداد، شرح حال رجال ایران، ج ۶، ص ۲۱۹)
گفتار هفدهم
إن عبد الله و رقیب عبده الجعفر کان من الذین اجتهدوا و رفع بالعلم و الهدی و کان من الفائزین. و أبغضه الظلام أشد بغضاء و لم یرض أن یسمع اسمه بما قد ابغضه و أنه کان عال من المعتدین الظالمین. و فرح بما قضی علی عبده الجعفر و کان فی إفک مبین … و بمثله ابنه الأکبر أنه کان من المهتدین لا ینکر هذا الأمر إلا من اتبع سبیل هباء و وسواس و کان من الغافلین … لو کان جعفراً حیاً یومئذ لقد یطوف حول الوجه و یتبع أمره بمثل ما اتبع إنه عبد مکین أمین. لذا خصه الله بذکره یومئذ بما یذکره الوجه و إنه کان عبد من الصابرین. و دخل فی السجن و معه النور إلی أن رجع إلی الله بما قد استرجع إلیه مستشهداً و الله بما قضی شهید علیم.[۳۱]
نکات گفتار هفدهم:
- همانا بندۀ خداوند، جعفر (ملا محمدجعفر نراقی ملقب از سوی صبح ازل به «اسم الله الرقیب») از عالمان و هدایتیافتگان و فائزان بود؛
- «ظلام» (بهاءالله) او را بسیار دشمن میداشت تا آنجا که نمیخواست نامش را بشنود و هنگامی که آنچه را که به جعفر گذشت شنید، شاد شد؛
- پسر بزرگ جعفر (شیخ محمدمهدی شریف کاشانی) نیز از هدایتیافتگان بود و در این امر، جز کسانی را که راه «هباء» (بهاءالله) و «وسواس» را رفتند، منکر نشد؛
- اگر جعفر اکنون زنده بود، مانند گذشته دور «وجه» (صبح ازل) طواف میکرد و او بندهای مکین و امین بود، پس خداوند امروز، بهسبب یادکرد «وجه» (صبح ازل) از او، به یادشدن ویژهاش کرد؛
- او به زندان رفت در حالی که «نور» (میرزا نورالله فرزند صبح ازل) نیز با او بود و سرانجام در حالی که شهید شد، به سوی خداوند بازگشت.
شیخ محمدمهدی شریف کاشانی (در نگاه صبح ازل: از مؤمنان بیان) در میان اصحاب سید عبدالله بهبهانی (ردیف دوم، نشستة دوم از چپ)
(موسی فقیه حقانی، مشروطیت از نگاه دوربین، ص ۳۱۶، برگرفته از مجموعۀ اسناد سهلعلی مددی)
گفتار هجدهم
و یشهد الله بما وقع فی النور و الذین أسروا فی سبیله و قتلوا و استشهدوا و الذین قتلوا فی أرض عین بما أفتی الظلام و کان من المعتدین الأخسرین و ما قضی علی المؤمنین فی الطاء و أمر بقتلهم النفی الأکبر مع الذین رافقوه فی ذلک الأمر و باشروا أمره و قتلوا أحباء الله بظلم و اعتداء و کان من الظالمین.[۳۲]
نکات گفتار هجدهم:
- خداوند از حادثههای وارد بر «نور» (میرزا نورالله فرزند صبح ازل) و کسانی که در راه او اسیر و کشته شدند، آگاه است؛
- خداوند از حادثههای وارد بر کسانی که در «ارض عین» (عکا) به فتوای «ظلام» ستمکار نگونبخت (بهاءالله) به قتل رسیدند (سید محمد اصفهانی، آقاجان کجکلاه و میرزا رضاقلی تفرشی) و کسانی که در «طاء» (طهران) به دستور «نفی اکبر» (ناصرالدینشاه قاجار) کشته شدند، آگاه است.
نشستگان از راست به چپ: ۱: سید محمد اصفهانی و ۳: میرزا احمد کاشانی (در نگاه صبح ازل: کشتهشدگان با دستور بهاءالله)
(Edward G. Browne, Materials for the Study of the Babi Religion, p. 56)
گفتار نوزدهم
قام الهبائیون علی حجج ربهم و اعتدی البعض و قتلوا نفوساً فی باء و عین و دونهما من الأراضی المختلفة و اعتدوا فی الدین و کانوا ظالمین. و قد خسروا خسراناً و انتشروا أکاذیبهم و أنشروها بین الناس و جعلوا مفتریاتهم فی الأفواه و الألسنة و کانوا فی إفک مبین. و اتخذوا الأصنام آلهة و الأوثان المجسمة و أعرضوا عن ذکر الرحمن و احتجبوا عن مولیهم و امتنعوا عن عبادة الله و کانوا غافلین. ما کان الله أن یغفر لمن یشرک بنفسه و الله علیم بمن کفر و اعتدی و أنه قاصم الجبابرة و المشرکین. یشهد علی من تجاوز و ألحد فی دینه و جعل مع الله إلهاً و کان من الأخسرین. قل افتحوا أعین إیمانکم و لا تکونوا کالذین اعتدوا و خاصموا حجج الله و اتبعوا المؤتفکات و کانوا للجبت و الطاغوت عاکفین.[۳۳]
نکات گفتار نوزدهم:
- «هبائیان» (بهائیان) در برابر حجتهای پروردگارشان برخاستند و کسانی را در «باء» (بغداد) و «عین» (عکا) کشتند (میرزا احمد کاشانی، ملا علیمحمد سراج، سید محمد اصفهانی، آقاجان کجکلاه و میرزا رضاقلی تفرشی)؛
- آنان بتهای مادی (هیکل جسمانی بهاءالله) را عبادت کردند و از یاد خداوند روی برتافته و از «مولا»ی خویش (باب) پوشیده شدند؛
- خداوند ایشان را ــ که مشرک شدند ــ نخواهد بخشید.
گفتار بیستم
یسمعون زخرف الکلام من الظلام و یتبعون الأباطیل المؤتفکة و ینسبون الضلالة إلی الذین یحبون أئمة الدین من قبل و یشیعون الفواحش بینهم و لیسوا هم بعالمین. فإن سبیلهم علی النفاق لا یحبون الله و حججه بل یشتبهون علی أنفسهم بما یرون ألفاظاً و یفسرون البیان فی شأن الظلام و کانوا عن مظاهر الله من الغافلین.[۳۴]
نکات گفتار بیستم:
- پیروان «ظلام» (بهاءالله) سخنان او را که «کلام زخرف» (سخن باطل) است، میشنوند و دروغهای باطل را پیروی میکنند؛
- ایشان کسانی را که «امامان دین در قبل» (امامان مذهب تشیع در اسلام) را دوست دارند، به ضلالت و گمراهی منسوب میکنند؛
- ایشان مواد «بیان» (آثار باب) را بهنادرستی به جایگاه رفیع برای «ظلام» (بهاءالله) بازمیگردانند و از «مظاهر الله» غافلاند.
نتیجهگیری
میرزا یحیی صبح ازل در مقام جانشین باب، با دعوت میرزا حسینعلی بهاءالله دربارة نسخ آیین بیان به مخالفت برخاست و آن مخالفت را تا پایان حیات پی گرفت. آثار گوناگون صبح ازل نگاه سخت او نسبت به بهاءالله و پیروانش را در مقام بدعتگذار و عاملان انحراف در آیین بیان میرساند. آنچه در اینجا آورده شده، منتخباتی از کتاب اقصی بود که در سالهای پنجم و چهارم پیش از وفات صبح ازل نگاشته شده و در نگاه پیروان او وحی خداوند بود. دیده میشود که صبح ازل در این کتاب بهاءالله را با لقبهایی چون «هباء»، «ظلام»، «بلعام» و «بعل» یاد کرده و پیروانش را نیز «هبائیان» و «بلعامیان» گفته است. در نگاه او آنچه بهاءالله مینگاشت و آیات خداوندش میگفت، سخنانی بیهوده بود. او بر آن بود که بهاءالله با خدا خواندن هیکل انسانی خود به شرک افتاد و پیروان خویش را بتپرست کرده و گناهش نابخشودنی بوده و جایگاهش در آتش است. وی همچنین، قتل پیروان خود چون سید محمد اصفهانی، میرزا احمد کاشانی، ملا علیمحمد سراج و … از سوی بهائیان را با دستور بهاءالله دانسته و گفته است خون ایشان به پای اوست. او همچنین، به ستایش ملا محمدجعفر نراقی (اسم الله الرقیب) پرداخته و از شدت دشمنی بهاءالله با او سخن گفته و فرزندش، شیخ محمدمهدی شریف کاشانی (نویسندۀ تاریخ جعفری و واقعات اتفاقیه در روزگار) را ــ که از مشروطهخواهان تراز اول بود ــ از مؤمنان به بیان یاد کرده است.
کتابنامه
باب، سید علیمحمد. بیان فارسی. بیجا.، بینا. (چاپ ازلیان به خط نستعلیق عبدالله فرادی طاری)، بیتا.
بامداد، مهدی. شرح حال رجال ایران. تهران، انتشارات زوار، ۱۳۶۳٫
دهجی، سید مهدی. رساله، نسخۀ خطی، کتابخانۀ دانشگاه کیمبریج، مجموعۀ ادوارد براون، شF.57(9)9.
روحی، عطیه. شرح حال مختصری از زندگانی حضرت ثمره (صبح ازل)، بیجا.، بینا. (چاپ ازلیان)، بیتا.
صبح ازل، میرزا یحیی. اقصی. نسخۀ عکسی از خط مؤلف، کتابخانۀ شخصی سید مقداد نبوی رضوی.
فاضل مازندرانی، اسدالله. اسرار الآثار خصوصی. ج ۵، بیجا.، مؤسسۀ ملی مطبوعات امری، ۱۲۹ بدیع.
ــــــــــ . تاریخ ظهور الحق. ج ۴ و ۵، نسخۀ خطی.
فقیه حقانی، موسی. مشروطیت از نگاه دوربین. فصلنامۀ مطالعات تاریخ معاصر ایران، ش ۳۸، تابستان ۱۳۸۵٫
نبوی رضوی، سید مقداد. اسنادی دربارۀ جایگاه صبح ازل از نگاه باب. فصلنامۀ بهائیشناسی، ش ۲ و ۳، پاییز و زمستان ۱۳۹۵، صص۶۴ – ۱۱۰٫
ــــــــــ . تحلیل روایتهای کشتار بهائیان از ازلیان در ابتدای دعوت بهاءالله. فصلنامۀ بهائیشناسی، ش ۵، زمستان ۱۳۹۶، صص۲۱۸ – ۲۳۶٫
ــــــــــ . میرزا حسینعلی نوری، از «بهاء» تا «بهاءالله». فصلنامۀ بهائیشناسی، ش ۲۶، تابستان ۱۴۰۲، صص۹۸ – ۱۱۵٫
ــــــــــ . میرزا یحیی نوری، «ازل» یا «صبح ازل»؟. فصلنامۀ بهائیشناسی، ش ۲۷، پاییز ۱۴۰۲، صص۱۴۲ – ۱۷۱٫
نبوی رضوی، سید مقداد؛ امامی شوشتری، مریمالسادات. ادوارد براون و نقد تاریخنگاری بهائیان. فصلنامۀ بهائیشناسی، ش ۲۰، زمستان ۱۴۰۰، صص۷۶ – ۱۰۹٫
ــــــــــ . باب طلیعۀ آیین بهائی (بررسی دیدگاههای امید قائممقامی در مستند The Gate). فصلنامۀ بهائیشناسی، ش ۱۷، بهار ۱۴۰۰، صص۶۸ – ۱۱۳٫
Browne, Edward G., Materials for the Study of the Babi Religion. Cambridge: at the University Press, 1918.
[۱]. اسدالله فاضل مازندرانی، تاریخ ظهور الحق، ج ۵، ص ۴۹۲٫
[۲]. اسدالله فاضل مازندرانی، اسرار الآثار خصوصی، ج ۵، ص ۳۰۹٫
[۳]. بهنوشتۀ ازلیان، «مرآت الله» یعنی «آیینۀ خدا» که «از نامهای خود نقطۀ بیان و حافظین آیین او در هر زمان که مرآت اول را میرزا یحیی صبح ازل مقرر فرموده و من یظهره الله را هم به همین نام خوانده.» (سید علیمحمد باب، بیان فارسی، بخش لغات و اصطلاحات، ص ۲).
[۴]. عطیه روحی، شرح حال مختصری از زندگانی حضرت ثمره (صبح ازل)، ص ۴٫
[۵]. اسدالله فاضل مازندرانی، تاریخ ظهور الحق، ج ۴، صص ۲۶۴ تا ۲۶۸٫
[۶]. سید مهدی دهجی، رساله، ص ۳۶٫
[۷]. اسدالله فاضل مازندرانی، تاریخ ظهور الحق، ج ۵، ص ۴۹۹٫
[۸]. پیشین، ص ۵۰۰٫
[۹]. میرزا یحیی صبح ازل، اقصی، ص ۲۱۰: «إن هذا الکتاب له درجات من سنین الأمر.»
[۱۰]. پیشین، ص ۶۵: «أنطق عبده من سنة الواو إلی یومئذ و هذه سنة التاسع بعد الخمسین.»
[۱۱]. پیشین، ص ۹۱: «بات فی هذه الأرض أربعین عاماً بازدیاد شهور.»
[۱۲]. اسدالله فاضل مازندرانی، تاریخ ظهور الحق، ج ۵، ص ۴۹۹٫
[۱۳]. میرزا یحیی صبح ازل، اقصی، ص ۱۶۵: «هذه سنة السین مما دعی الوجه إلی الله.»
[۱۴]. پیشین، ص ۲۱۲: «یشهد بما مس عبده الأرفع أواهاً … إلی أن أدرکته المنیة فی لیلة الرابعة بعد العشرین من شهر الشین شوال فی هذه السنة ۱۳۲۶ و لاقی الله برضی من نفسه.»
[۱۵]. پیشین، صص ۵ و ۶٫
[۱۶]. پیشین، ص ۶٫
[۱۷]. پیشین، ص ۱۱٫
[۱۸]. پیشین، صص ۱۲ تا ۱۴٫
[۱۹]. پیشین، ص ۲۸٫
[۲۰]. پیشین، ص ۲۸٫
[۲۱]. پیشین، صص ۳۷ و ۳۸٫
[۲۲]. پیشین، صص ۵۱، ۵۲، ۵۴ و ۵۶٫
[۲۳]. پیشین، صص ۵۷ و ۵۸٫
[۲۴]. پیشین، صص ۶۲ و ۶۳٫
[۲۵]. پیشین، ص ۶۴٫
[۲۶]. پیشین، صص ۷۰ و ۷۱٫
[۲۷]. پیشین، ص ۷۶٫
[۲۸]. پیشین، صص ۱۰۴ و ۱۰۵٫
[۲۹]. پیشین، ص ۱۴۳٫
[۳۰]. پیشین، ص ۱۶۰٫
[۳۱]. پیشین، صص ۱۷۹ و ۱۸۰٫
[۳۲]. پیشین، ص ۱۸۰٫
[۳۳]. پیشین، ص ۱۸۳٫
[۳۴]. پیشین، ص ۱۹۷٫