فاطمه لاري – الهه يزدياني
چکیده
از مهمترین ملاکهای تشخیص مکتب الهی از غیر الهی، رویکرد آن به عقیدۀ توحید یعنی یگانگی و یکتایی خداوند است. توحید مهمترین اصل از اصول دین اسلام به شمار میآید. یکی از گروههایی که خود را یک دین الهی و توحیدی معرفی میکند بهائیت است. این مقاله به دنبال پاسخ این سؤال است که مهمترین معیار و سنجش برای صدق ادعای الهی بودن ادیان، در چیست و آیا بهائیت یک دین الهی و توحیدی است؟ در پاسخ، اعتقاد به توحید خداوند متعال از معتبرترین شاخصها و معیارهای الهی بودن و بشری نبودن یک آیین معرفی شده و نشان داده شده است که ادعاهای الوهیت و ربوبیت رهبران بهائی این امکان را نمیدهد که بهائیت را به عنوان یک آیین الهی بتوان پذیرفت. همچنین، در این مطالعه، به پاسخها و توجیهات بهائیان به ادعاهای رهبرانشان نیز پرداخته شده و نقدهایی که به آنها وارد است، ارائه شده است. از شایعترین توجیهات بهره بردن از مطالب عرفای اسلامی است که علاوه بر عدم امکان انطباق آن مطالب با ادعاهای الوهیت، نقض آن را میتوان در مدارک و آثار رهبران بهائی یافت.
کلیدواژه: دین الهی، توحید، پیامبران، بهائیت، بهاءالله، باب، الوهیت.
مقدمه
ادیان از دید کلی به دو مجموعۀ توحیدی و غیر توحیدی تقسیم میگردند. مجموعۀ ادیان توحیدی شامل یهودیت، مسیحیت، زرتشت و اسلام هستند که به سه اصل توحید، نبوت و معاد قائل هستند. اعتقاد به خدای یگانه، اعتقاد به زندگی پس از مرگ، اعتقاد به دریافت پاداش و کیفر اعمالی که در این جهان انجام داده است و اعتقاد به بعثت پیامبران از طرف خداوند و هدایت بشر به سوی کمال نهائی و سعادت دنیا و آخرت، از خصوصیات کلی ادیان الهی است.
انتخاب و داشتن یک دین الهی به عنوان برنامۀ زندگی برای رسیدن به سعادت بسیار مهم است. مسلماً برنامهای که از طرف سازنده و خالق انسان باشد، قابل اعتماد است و قطعاً این برنامه است که میتواند انسان را به سعادت حقیقی رهنمون سازد. پس به نظر میرسد مهمترین گام برای رسیدن به سعادت، انتخاب دین حق است. حال سؤال این است که به راستی آن دین الهی و حقیقی کدام است؟ چگونه میتوان دین الهی را از غیر آن تشخیص داد؟
هر آن چیز که اصلش وجود داشته باشد، تقلبی و غیر اصل آن نیز ساخته شدهاست، دین هم از این قاعده مستثنی نبوده، وجود مکاتب و دینهای ساختگی در کنار دین حقیقی و دینی که به راستی از جانب خدا آمده باشد، سبب شده بسیاری به مسیر غلط کشانده شوند.
مهمترین محک برای صدق ادعای الهی بودن یک دین چگونگی رویکرد آن دین به موضوع توحید است. در این مقاله سعی شده است دیدگاه آیین بهائی و برداشت او از اصل مسلم توحید مورد بررسی قرار گیرد.
لازم به ذکر است که کتابها و مقالاتی به این موضوع اشاره کردهاند. دنیس مک اوئن در مورد اعتقاد خدا بودن بهاءالله و بعضی از بیانات بهائیان مبنی بر آن در انتهای مقالهای با عنوان «انشعابات و ادعاهای قدسی در بابیت (۱۸۵۰-۱۸۶۶)» مطالبی را نوشته است و آن را مختص گروهی از بهائیان میداند (MacEoin, Denis. “Divisions and Authority Claims in Babism (1850–۱۸۶۶),”. Studia Iranica 18, no. 1 (1989): 93-129.). همچنین کتاب مختصر و مفیدی به نام “خدای عصر ارتباطات” است که به موضوع ادعای خدایی باب و بهاءالله پرداخته است. در این کتاب با معرفی مختصر اساس دین الهی، دعوت پیامبران الهی را مورد اشاره قرار داده و پس از آن برخی جملات باب و بهاءالله مبتنی بر الوهیت را مورد بررسی قرار داده است. با این حال در این کتاب به پاسخهای بهائیان به آن جملات اشارهای نشده است.
در این مقاله ابتدا تعریف دین الهی را بیان کردهایم. سپس به بررسی آیین بهائی با معیار توحید پرداختهایم. در این راستا، به عقیده رهبران بهائی درباره توحید اشاره شده است و در نهایت چگونگی اعتقاد بهائیان به توحید و توجیه ادعای خدایی رهبرانشان و پاسخ به این توجیهات آورده شده است.
- تعریف دین الهی
«دین» در لغت به معانی «طاعت» و «جزاء» آمده است (كتاب العین، ج۸، ص: ۷۳؛ لسان العرب، ج۱۳، ص: ۱۶۹) و به اعتبار طاعت کردن، به صورت استعاری معنای «شریعت» هم میدهد. (مفردات الفاظ القرآن، ص: ۳۲۳)
اندیشمندان اسلام معانی متفاوتی از دین بهطور کلی ارائه کردهاند. برخی از این تعریفها عبارتاند از:
۱. دین، مجموعهای از برنامههای عملی هماهنگ با نوعی جهان بینی است که انسان برای رسیدن به سعادت خود، آن را وضع میکند و یا از دیگران میپذیرد. (شیعه در اسلام، ص ۲-۳)
- دین، روش ویژهای است که سعادت و صلاح دنیوی انسان را هماهنگ و همراه با کمال اخروی و حیات حقیقی جاودانی او تأمین میکند. از این رو، لازم است شریعت، در برگیرنده قوانینی باشد که به نیازهای دنیوی انسان نیز پاسخ گوید. (تفسیر المیزان، ج۲، ص ۱۳۰)
- دین، عبارت است از اصول علمی و سنن و قوانین عملی که برگزیدن و عمل به آنها، تضمین کننده سعادت حقیقی انسان است. (همان، ج۱۶، ص ۱۹۳)
اگرچه برخی از تعاریف ارائه شده از «دین» اعم از الهی بودن و نبودن است، اما دربارۀ یک دین الهی، توحید و اعتقاد به خداوند یگانه، مهمترین اصل از اصول دین به حساب میآید به گونهای که شاید بتوان گفت سایر اصول دین از همین اصل اساسی منشعب و منتج میشوند.
خداوند متعال از باب لطف خویش برای هدایت بشر، برگزیدگانی را به سوی آنها ارسال میفرماید تا هادی خلق باشند و رضایت و خشنودی و یا غضب و سخط خداوند متعال را به مردم گوشزد نمایند. بر این اساس اصول نبوت و امامت از دل اصل توحید بیرون میآیند. عدل خداوند متعال نیز اقتضا میکند معادی باشد که هر کسی به جزای عملش برسد.
بهطور اجمال میتوان گفت یک دین الهی دینی است که خدای متعال را با تمامی صفات الوهیتش به عنوان فرمانروائی مطلق، معرفی کرده و پیروان خود را به عبادت و پذیرش بی قید و شرط دستورهای او توصیه نماید.
در سراسر قرآن به این موضوع اشاره شده است که دین، از اول تا آخر جهان، یکی بیش نیست و همه پیامبران، بشر را به یک دین و یک حقیقت دعوت کردهاند و آن هم توحید و کنار گذاشتن هر نوع شریک برای خداوند متعال است.
برگزیدگانی چون؛ حضرت نوح علیه السلام، حضرت ابراهیم علیه السلام، حضرت موسی علیه السلام، حضرت عیسی علیه السلام، حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله و سلم و دیگر پیامبران همگی منادیان توحید بوده و در سراسر گفتار خود به پرستش خداوند فرمان دادهاند و فرمودهاند: «خدا را بپرستید».
خداوند در قرآن میفرماید: «لَقَدْ أرْسَلْنَا نُوحاً إلَىٰ قَوْمِهِ فَقَالَ یَا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ مَا لَكُم مِّنْ إلهٍ غَیْرُهُ إنِّی أخَافُ عَلَیْكُمْ عَذَابَ یَوْمٍ عَظِیمٍ» به یقین نوح را به سوی قومش فرستادیم پس به آنان گفت ای قوم من خدا را بپرستید که شما را جز او معبودی نیست. من قطعاً از عذاب روزی بزرگ بر شما میترسم. ( اعراف، آیه ۵۹)
و نیز در جای دیگری میفرماید: «وَإبْرَاهِیمَ إذْ قَالَ لِقَوْمِهِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَاتَّقُوهُ ذَٰلكُمْ خَیْرٌ لَّكُمْ إن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ» و ابراهیم را فرستادیم آنگاه به قومش گفت خدا را بپرستید و از او پروا کنید این برای شما بهتر است اگر بدانید. ( عنکبوت، آیه۱۶)
همۀ پیامبران با تمام شأن و منزلتی که دارند، خود را بندۀ خدای یکتا میدانند؛ بنابراین مسلم است انبیای الهی که از جانب خدا آمدهاند هیچ گاه ادعای خدایی نکردهاند. آنان مردم را به سوی خود دعوت نکرده و به هیچوجه خود را معبود مردم معرفی ننمودهاند و هرگز از خلق خدا نخواستهاند که آنها را عبادت کنند. در بررسی آیات مرتبط با این موضوع میببینیم که چقدر خداوند متعال از چنین دیدگاهی یعنی جایگاه خدایی قرار دادن برای پیامبران، بیزار است و چه عاقبت خطرناکی در انتظار پیروان این باور شرک آلود خواهد بود. خداوند متعال بهطور کلی و با تأکید بسیار شدید تصریح میفرماید فرستادگان الهی هیچ گاه مردم را به عبادت خودشان دعوت نمیکنند.
خداوند در قرآن به این موضوع اشاره میکند که اگر کسی مردم را به سوی خود فراخواند، از پیامبران او نیست: «مَا كاَنَ لِبَشَرٍ أَن یُؤْتِیَهُ اللَّهُ الْكِتَابَ وَ الْحُكْمَ وَ النُّبُوَّةَ ثُمَّ یَقُولَ لِلنَّاسِ كُونُواْ عِبَادًا لى مِن دُونِ اللَّه» هیچ بشرى را نسزد كه خدا به او كتاب و حكم و پیامبرى بدهد سپس او به مردم بگوید: به جاى خدا، بندگان من باشید. (آل عمران، آیه ۷۹)
در جای دیگر خداوند متعال به صراحت میفرماید کسانی که بگویند پیامبر خدا، الله است، کافر هستند.
«لَقَدْ كَفَرَ اَلَّذِینَ قٰالُوا إِنَّ اَللّٰهَ هُوَ اَلْمَسِیحُ اِبْنُ مَرْیَمَ وَ قٰالَ اَلْمَسِیحُ یٰا بَنِی إِسْرٰائِیلَ اُعْبُدُوا اَللّٰهَ رَبِّی وَ رَبَّكُمْ إنَّهُ مَنْ یُشْرِكْ بِاللّٰهِ فَقَدْ حَرَّمَ اَللّٰهُ عَلَیْهِ الْجَنَّةَ وَ مَأْوٰاهُ اَلنّٰارُ وَ مٰا لِلظّٰالِمِینَ مِنْ أنْصٰارٍ» آنهاکه گفتند خداوند همان مسیح بن مریم است، به یقین کافر شدند، (با اینکه خود) مسیح گفت: ای بنی اسرائیل! خداوند یگانه را، که پروردگار من و شماست، پرستش کنید! زیرا هر کس شریکی برای خدا قرار دهد، خداوند بهشت را بر او حرام کرده است؛ و جایگاه او دوزخ است؛ و ستمکاران، یار و یاوری ندارند. (مائده، آیه ۷۲)
نکته قابل توجه دیگر در این زمینه جملۀ تهلیل یعنی عبارت «لا اله الا الله» است که به وفور در منابع مختلف یافت میشود. سیاق نفی و استثناء این عبارت و انحصار شدید آن وجود هر گونه «اله» را بهطور کلی نفی مینماید. «لا» در این عبارت نفی جنس است یعنی وجود هر گونه «اله» (به جز الله) با تاکید شدید نفی شده است. در همین راستا به عباراتی دیگر از کلامالله مجید اشاره میگردد که خداوند متعال تصریح میفرماید هیچ معبود و خدایی به جز خداوند متعال وجود ندارد:
«وَ إلٰهُكُمْ إلٰهٌ وٰاحِدٌ لاٰ إلٰهَ إلاّٰ هُوَ الرَّحْمٰنُ الرَّحِیمُ» و خدای شما، خداوند یگانهای است، که غیر از او معبودی نیست. اوست بخشنده و مهربان (البقره، آیه ۱۶۳)
«شَهِدَ اللّٰهُ أنَّهُ لاٰ إلٰهَ إلاّٰ هُوَ وَ الْمَلاٰئِكَةُ وَ أولُوا الْعِلْمِ قٰائِماً بِالْقِسْطِ لاٰ إلٰهَ إلاّٰ هُوَ الْعَزِیزُ الْحَكِیمُ» خداوندی که بر پادارنده عدل است و فرشتگان و صاحبان دانش، گواهی میدهند که معبودی جز او نیست؛ ، که توانای شکست ناپذیر و حکیم است. (آل عمران، آیه ۱۸)
«ذٰلِكُمُ اَللّٰهُ رَبُّكُمْ لاٰ إلٰهَ إلاّٰ هُوَ خٰالِقُ كُلِّ شَیْءٍ فَاعْبُدُوهُ وَ هُوَ عَلىٰ كُلِّ شَیْءٍ وَكِیلٌ» این است پروردگار شما هیچ معبودی جز او نیست؛ آفریدگار همهچیز است؛ او را بپرستید و او نگهبان و مدّبر همه موجودات است. (انعام، آیه ۱۰۲)
همانگونه که ملاحظه گردید، وجود هر نوع اله و معبودی غیر از خداوند متعال بهطور کلی در معارف الهی نفی شده است.
در ادامه نشان خواهیم داد که در بهائیت، بهاءالله به مقام الوهیت و خدایی رسیده و معبود مردم شده و بهائیان باید خود او را عبادت کنند، این در حالی است که معارف الهی و آیات کلام الله مجید شهادت میدهد که معبودی جز خداوند متعال وجود ندارد و عبادت تنها و تنها مخصوص خداوند متعال است و احدی را نبایستی در عبادت، شریک خداوند متعال قرار داد.
پس هر دینی که ادعای الهی بودن دارد، باید اعتقاد به خدا را که اساس یک دین الهی و معیار و ملاک تشخیص مکتب الهی از غیر الهی است در سر لوحۀ کار خویش قرار دهد.
عبدالبهاء، یکی دیگر از رهبران بهائی به این موضوع اشاره کرده است و بیان نموده: «اساس ادیان الهی یکیست، یک حقیقت است … تعدّد ندارد.» (عبدالبهاء، خطابات، ص۶۶)
عبدالبهاء
- بررسی آیین بهائی با معیار توحید خداوند
بهائیت آیین جدیدی است که ادعا میکند الهی است و میرزاحسینعلی نوری معروف به بهاءالله مدعی است که دین الهی جدیدی آورده است. فارغ از بررسی اصل ادعای این آیین، از جمله مهمترین مسائلی که باید مورد بررسی قرار بگیرد چگونگی اعتقاد رهبران و پیروان بهائیت نسبت به خداست.
با بررسی و مطالعۀ مکتوبات، نصوص و آموزههای بهائی مشاهده میگردد که پیامبر آیین بهائی بر خلاف دیگر رسولان، مردم را به پرستش خود فرا میخواند. بهاءالله در موارد مختلف خود را خدا و خالق مردم معرفی میکند و به پیروانش دستور میدهد که کلام او را پذیرفته و به طرف او و قبر او سجده کنند. او ندای توحید همه پیامبران الهی را که «لا اله الّا الله»، بوده است را به ندای «لا اله الّا انا المسجون الفرید» یعنی نیست معبود و الهی جز من (بهاءالله) زندانی شده و تنها، تغییر میدهد (بهاءالله، آثار قلم اعلی، ج۱، ص۱۷۴) و به جای «الله خالق کل شیء» فریاد «کلٌّ خُلِقوا بأمری» یعنی؛ همه به فرمان من آفریده شدهاند، را سر میدهد. (اشراق خاوری، گنج شایگان، ص ۸۰)
بهاءالله نه تنها خودش را در زمان حیات، قبلۀ بهائیان قرار میدهد؛ بلکه دستور میدهد تا پس از مرگش، بهائیان به جانب قبر او نماز بگزارند. (بهاءالله، اقدس، ص۷) – (اشراق خاوری، گنجینه حدود و احکام، ص۱۹و ۲۰)
هر چند در کتب بهائی به مواردی بر میخوریم که از خدای یکتا نیز سخن به میان آمده است، ولی در مدارک دیگر با ادعای خدایی باب و بهاءالله مواجه میگردیم که در ادامه مقاله به آن میپردازیم.
۱-۲- اقرار به توحید در کلام رهبران بهائی
۱-۱-۲- اقرار باب به یکتایی خداوند
باب در کتاب خود در توصیف خداوند میگوید: «تسبیح و تقدیس بساط قدس عز مجد سلطانی را لایق که لم یزل و لا یزال بوجود کینونیت ذات خود بوده و هست و لم یزل و لا یزال بعلو ازلیت خود متعالی از ادراک کل شئ بوده و هست خلق نفرموده آیه عرفان خود را در هیچ شیئی از عرفان او و تجلی نفرموده بشیئی الا بنفس او. اذ لم یزل متعالی بوده از اقتران بشئ و خلق فرموده کل شئ را بشأنی که کل بکینونیت فطرت اقرار کنند نزد او در یوم قیامت باینکه نیست از برای او عِدلی و نه کفوی و نه شبهی و نه قرینی و نه مثالی بل متفرد بوده و هست بملیک الوهیت خود و متعزز بوده و هست بسلطان ربوبیت خود…» (باب، بیان فارسی، ص۱)
۲-۱-۲- اقرار بهاءالله به یکتایی خداوند
«فَاعلمْ بأنَّ اللّه تبارکَ و تعالى لن یظهرَ بکینونیتِهِ و لا بذاتیّتهِ لَم یزلْ کانَ مکنوناً فى قِدم ذاتهِ و مخزوناً فى سرمدیّة کینونته»؛ یعنی بدان که خدای تبارک و تعالی هرگز به کینونت و ذاتیت خود ظهور نخواهد یافت و از آغازی که برای آن آغازی نیست در قدم ذات خود و سرمدیت کینونت خود پوشیده و پنهان بوده است. (بهاءالله، آثار قلم اعلی، ج۲، ص۱۲۸و جواهر الاسرار، ص ۲۹)
شوقی افندی، رهبر سوم بهائیان نیز تجسم خداوند و وحدت وجود را کاملاً نفی میکند. او مینویسد: «این نظریّۀ عجیب و سخیف یعنی تجسّم ذات خداوند در عالم کون نیز مانند عقاید وحدت وجود و تجسّم خداوند بهصورت انسان، مخالف عقیده اهل بهاء و غیر قابل قبول است» (شوقی، دور بهائی، ص۲۹)
۲-۲- ادعای الوهیت رهبران بهائی
اگرچه اعتقاد به توحید در بعضی از مدارک در آیین بهائی مورد اشاره و تأکید قرار گرفته است، اما با مشاهدۀ ادعاهاى الوهیت رهبران و بنیانگذاران این فرقه، میتوان گفت که بهائیت به شرک گرفتار گردیده است.
۱-۲-۲- باب و ادعای الوهیت
باب در لوح هیکلالدین که در اواخر حیاتش آن را نوشته و به ضمیمه کتاب بیان عربی به چاپ رسیده است؛ خود را ذات خدای یکتا و هستی و کیان او میخواند: «اِنَّ عَلیّ قَبلَ نَبیلٍ ذاتُ اللهِ وَ کَینُونیَّتِهِ» (باب، لوح هیکل الدین، ص۵) همانا علی قبل نبیل[۱] (علیمحمد باب) ذات خداوند و کینونیت او است.
دیگر بهائیان نیز در نوشتههای خود به خدایی باب اذعان داشتند.
مثلا بهاءالله در کتاب خود، باب را رب اعلی میخواند: «اِنّا کُنّا مُوقِناً مُعتَرِفاً … بِاَنَّهُ هُوَ رَبُّ الاعَلَی…» ترجمه: همانا ما یقین داشتیم و اعتراف میکردیم که او پروردگار بلندمرتبه است. (بهاءالله، بدیع، ص۴۳)
همچنین اشراق خاوری در کتابش ربوبیت باب را اینگونه مطرح میکند: «در آغاز قیام به دعوت و در اوایل بعثت، مقام مظهریت و ربوبیت خود را لحکمة و مصلحة مستور داشتند و خود را باب بقیة الله و باب حجة بن الحسن معرّفی نمودند.» (اشراق خاوری، قاموس ایقان، ج۱، ص۱۸۹)
به عنوان نمونهای دیگر على محمد باب در نامه خود به یحیى (صبح ازل) چنین مىنویسد: «هذا کتاب من اللّه الحى القیوم قل کلّ من اللّه یبدون قل کلّ الى اللّه یعودون» یعنى این نامهاى است از خداى زنده و بر پادارندۀ جهان (یعنی باب) بگو همه از خدا آغاز مىشوند و همه به سوى او باز مىگردند. (ادوارد براون، مقدمۀ نقطة الکاف)
۲-۲-۲- بهاءالله و ادعای الوهیت
ادعای خدایی و الوهیت و بلکه فراتر از آن در کلام بهاءالله بهکرات و عناوین گوناگون به چشم میخورد که چند نمونه از آن در ادامه آورده شده است.
عبدالبهاء فرزند بهاءالله در مورد ادعای الوهیت او و چند نفر دیگر مینویسد: «اظهار الوهیت و ربوبیت بسیاری نموده حضرت قدوس روحی له الفدا یک کتاب در تفسیر صمد نازل فرمودند از عنوان کتاب تا نهایتش انی انا الله است، و جناب طاهره انی انا اللّه را در بدشت تا عنان آسمان باعلی النداء بلند نمود و همچنین بعضی احبّاء در بدشت، و جمال مبارك در قصیده ورقائیه میفرماید: كلّ الالوه من رشح امری تالّهت / و كلّ الربوب من طفح حكمی تربّت» (عبدالبهاء، مکاتیب، ج۲، ص ۲۵۵)
بهاءالله در مورد زمان تولد خود میگوید: «فَیا حَبَّذا مِن هذَا الفَجرِ الَّذی … فیهِ وُلِدَ مَن لَم یَلِد وَ لَم یُولَد؛ یعنی مبارک باشد این فجری که در آن به دنیا آمد کسی که نه میزاید و نه زاییده میشود.» (اشراق خاوری، ایام تسعه، ص۵۰)
درباۀ تاریخ تولد بهاءالله نیز چنین گفتهاند: «جمالمبارک نام مبارکشان جناب میرزا حسینعلی … تولّدشان در فجر یوم ثانی محرّم سال ١٢٣٣ هجری قمری در طهران واقع شد. نبیل زرندی در رباعی ذیل تاریخ تولّد مبارکرا ذکر کرده قوله:
در اوّل غربال زســـــال فرقان
دوّم سحر محرّم اندر طهران
از غیب قدم بملک امکان بگذاشت شاهی که بود خالق من فی الامکان» (اشراق خاوری، ایام تسعه، ص۵۹)
ملاحظه میشود که در اینجا بهاءالله را خالق همه چیز معرفی کرده است.
میرزا حسینعلى بهاء به صراحت در کتاب اقدس ادعا مى کند: «یا ملأ الانشآء اسمعوا ندآء مالک الاسمآء انّه ینادیکم من شطر سجنه الاعظم انّه لا اله الّا انا المقتدر المتکبّر» ترجمه: گوش فرا دهید اى جماعت بهائیان که خداى شما از وسط زندان بزرگش پیام مى دهد که نیست خدایى جز من توانا و متکبر و خودپسند» (کتاب اقدس، ص ۷۷، بند۱۳۲)
او در کتاب مبین نیز مىگوید: «استمع ما یوحى من شطر البلا على بقعه المحنه و الابتلا من سدرةالقضاء انه لا اله الا انا المسجون الفرید» یعنى؛ گوش دار به آنچه که از مصدر بلا بر زمین محنت و ابتلا این وحى نازل شد که نیست خدایى مگر من تنها که در زندان گرفتارم. (میرزا حسینعلى نورى، کتاب مبین، ص ۲۸۶)(آثار قلم اعلی، ج۱، ص۲۲۹)
بهاءالله در آثار متعدد خود، با تحریف آیۀ۲۱۰ سورۀ بقره خود را خدایی خوانده که قرآن نیز آمدنش را نوید داده است و به تبعیت از او دیگر بهائیان نیز در آثار خود به این مطلب اشاره کردهاند: «این مضمونات در قرآن هم نازل شده چنانچه میفرماید «یَومَ یَأتِی اللهُ فی ظُلَلٍ مِنَ الغَمامِ» … که مضمون آن اینست که روزی که میآید خدا در سایهای از ابر» (بهاءالله، ایقان، ص۴۷) بهاءالله با استفاده از این آیۀ نادرست خواسته تا آن را به عنوان بشارتی بر ظهور او قلمداد کند. در حالی که آیۀ اصلی استفهام انکاری است و امتناع آمدن خدا را بیان میکند. توضیح آن که آیۀ «هَل یَنظُرُونَ إلّا اَن یأتِیَهُمُ اللّهُ فِی ظُلَلٍ مِنَ الغَمامِ» در دو جای ایقان به کار رفته است و در نسخۀ خطی ۱۵۷ صفحهای ایقان در هر دو جا اشتباه نقل شده و آن آیه نادرست نیز ترجمه هم شده است. اما بعداً در چاپهای بعدی کتاب این اشتباه تصحیح شده است و آیه مطابق قرآن کریم نقل شده است و ترجمۀ آن نیز تغییر یافته است. همچنین این آیه به همین شکل نادرست در آثار دیگر بهاءالله هم دیده میشود (مائده آسمانی، ج۷، ص ۲۹، همچنین: آثار قلم اعلی، قصیدۀ عزّ ورقائیه، ج۲، ص۳۲۱٫). به علاوه، جالب است که سید باب هم این آیه را به همان شکل نادرست در تفسیر سورۀ یوسف در سورة المجد به کار برده است. لذا به نظر میرسد بهاءالله هم این اشتباه را از وی یاد گرفته و تکرار کرده است. بهاءالله در کتاب ایقان میخواسته بگوید که سید باب همان خدایی است که در سایه ظهور کرده است، اما بعداً این مفهوم را برای خود به کار برده و از عبارات «قد اتى ربّ الارباب فى ظلل السّحاب و قضى الامر» (آثار قلم اعلی، ج۱، ص۳۳٫ ترجمه: «به درستی که پروردگار پروردگاران در سایههای ابر آمد و کار یکسره شد»)، «الّذین قالوا اللّه ربّنا فلمّا اتى فى ظلل الغمام اعرضوا و استکبروا علی اللّه العزیز العلیم» (همان، ج۱، ص۴۸٫ ترجمه: «کسانی که گفتند الله پروردگار ماست، پس هنگامی که در سایههای ابر آمد روی برتافتند و بر خداوند با عزت دانا استکبار کردند»)، «اذ اتى ربّک العزیز العلّام فى ظلل الغمام» (همان، ج۱، ص۱۰۱٫ ترجمه: «هنگامی که پروردگار عزیز و بسیار دانایت در سایبانهایی از ابر آمد»)، «اذ اتى الغلام فى ظلل الغمام بقدرة و سلطان» (همان، ج۱، ص۳۷۸٫ ترجمه: «هنگامی که جوان در سایههای ابر با قدرت و سلطنت آمد»)، «تاللّه قد فتح باب السّمآء و اتی مالک الاسمآء علی ظلل السّحاب» (همان، ج۲، ص۶٫ ترجمه: «به خداوند قسم که در آسمان باز شده است و مالک آسمانها بر قلّههایی از ابر آمد»)، «فى یوم الّذى یأتى اللّه فى ظلل من الغمام» (همان، ج۴، لوح رضوان العدل، ص۵۶۴٫ ترجمه: «در روزی که خداوند در سایههایی از ابر میآید»)، «فافتحوا ابصارکم تاللّه الحقّ قد بعث یومئذٍ حینئذٍ و اتى اللّه فى ظلل الغمام» (همان. ترجمه: «پس چشمان خود را باز کنید به خداوند حق قسم در آن روز و آن هنگام مبعوث شده است و خداوند در قلّههایی از ابر آمد»)، «الّذین بغوا علی اللّه اذ اتی فی ظلل الغمام» (بهاءالله، اَلواح مُبارکه حضرت بهاءاللّه شامل: اقتدارات و چند لوح دیگر، ۱۳۱۰ق، ص۲۶۳٫ ترجمه: «کسانی که ظلم کردند بر خداوند هنگامی که در سایههایی از ابر آمد») استفاده کرده است. به عنوان نمونهای از کاربرد این مفهوم نادرست توسط پیروان هم میتوان به این مدرک اشاره کرد: «فلمّا أتی فی ظللٍ من الغمام لم ما تقرّبتم به لتفوزوا بلقائه و تکوننّ من الفائزین؟» (علاءالدین قدس جورابچی، بهاءالله موعود کتابهای آسمانی، ص۱۸۶) همان طور که ذکر شد این مفهوم اصلاً با معنای آیه سازگاری ندارد.
بهاءالله در لوح سیّاح به میرزا علی مراغهای مینویسد که او همان ظهور خداوند است و خلقت به فرمان او آفریده شده است:«اَن یا علیُّ فَاشهَد بِاَنّی ظُهُورُ اللهِ فی جَبَرُوتِ البَقاءِ وَ بُطُونِهِ فی غَیبِ العَماءِ … وَ کُلٌّ خُلِقُوا بِاَمری» یعنی؛ ای علی پس شهادت بده که محققاً من در جبروت هستی و بقا ظهور خدا هستم و حقیقت درونی او در غیب نادیدنی میباشم … و همه به فرمان من آفریده شدهاند. (اشراق خاوری، گنج شایگان، ص۸۰)
اشراق خاوری از مبلغین و نویسندگان مشهور بهائی در کتاب رحیق مختوم در توضیح عبارت «از ختمیت خاتم، مقام این یوم مشهود» مینویسد: «در قرآن سورة الأحزاب محمد رسول الله را خاتم النبیین فرموده … و این دلیل است که ظهور موعود عظیم ظهورالله است و دورۀ نبوت منطوی گردید زیرا رسول الله خاتم النبیین بودند» (اشراق خاوری، رحیق مختوم، ص۷۸) در اینجا او میگوید دوران پیامبری درهم پیچیده شد و این نشان میدهد که بهاءالله ظهور خود خداوند است. این نشان میدهد که طبق اعتقاد بهائیان، آنان بهاءالله را به عنوان پیامبر قبول ندارند و دوران فرستادن پیامبران توسط خداوند تمام شده است و ظهور بهاءالله ظهور خداوند است و آنان به الوهیت بهاءالله اعتقاد دارند.
همچنین اشراق خاوری شخصی به نام میرزا بزرگ ملقب به بدیع را معرفی میکند که برای ملاقات با بهاءالله به عكا آمد. هنگام غروب به مسجد جامعی رسید و جمعی ایرانی را دید و فهمید که عبدالبهاء امام جماعت مسلمانان شده و عدهای از بهائیان به او اقتدا نموده و نماز جماعت میخوانند! پس «رباعی ذیل را بر روی قطعه كاغذی نوشته تقدیم [عبدالبهاء] نمود.
اقتدا میكنم به ابن الله ساجدم من برای سرالله
نیست حقی به جز بهاءالله وحده لا اله الا الله
حضرت غصن اعظم [= عبدالبهاء] او را مورد لطف و مرحمت قرار داده به اتفاق خود [او را] به قشله [كه محل سكونت بهاءالله بوده] بردند و همان شب به شرف زیارت و محضر جمال مبارك نائل شد.» (اشراق خاوری، رحیق مختوم، ص۷۶۷ و ۷۶۸)
در کتاب دور بهائی نوشتۀ شوقی افندی، جملات زیر را به عنوان عباراتی از مهمترین کتب بهاءالله میخوانیم: «و نیز در سوره هیکل که یکی از مهمترین کتب حضرت بهاءالله است آیات بیّنات ذیل که هر یک مدلّ بر قوّه غالبه مودوعه در این ظهور الهی است چنین مسطور است: “قُل لا یُرى فى هَیکلی اِلّا هَیکلُ اللهِ وَ لا فى جَمالی اِلّا جَمالُه وَ لا فى کَینُونَتى اِلّا کَینُونَته وَ لا فى ذاتى اِلّا ذاته و لا فى حَرَکتى اِلّا حَرَکَتُه وَ لا فى سُکُونى اِلّا سُکُونُه … قُل لَم یَکُن فى نَفسى اِلّا الحَقُّ وَ لا یُرى فى ذاتى اِلّا اللهُ”»؛ یعنی بگو در هیکل من به جز هیکل خدا و در جمال من به جز جمال او و در کینونیت من به جز کینونیت او و در ذات من به جز ذات او و در حرکت من به جز حرکت او و در سکون من به جز سکون او … دیده نمیشود. بگو در نفس من به جز حق وجود نداشته و در ذات من غیر از الله چیزی دیده نمیشود. (شوقی، دور بهائی، ص ۲۳)
همانگونه که ملاحظه مینمایید، بهاءالله در اینجا ذات و کینونیت و وجود خود را با تأکید و انحصار شدید، همان ذات و کینونیت و وجود خود الله معرفی میکند. انحصار شدیدی از نوع نفی و استثنا؛ یعنی این است و جز این نیست که ذات و کینونیت و بود من همان الله است!
همچنین بهاءالله ادعا میکند که بعثت پیامبران از ازل تا ابد به فرمان اوست: «بَعَثنَا الرُّسُلَ مِن قَبلِ الَّذی لا قَبلَ لَهُ وَ اَرسَلناهُم اِلَی العِبادِ وَ … وَ نُرسِلَنَّ بِهِ الرُّسُلَ اِلَی آخِرِ الَّذی لا آخِرَ لَهُ» (اشراق خاوری، گنج شایگان، ص۲۰۲)
حتی بالاتر از این موارد، بهاءالله ادعا میکند که او خدا آفرین است و تمامی الهها را او خلق کرده است. در انتهای صفحۀ ۲۰۷ جلد چهارم مائده آسمانی میخوانیم: «کُلُّ الاُلُوهِ مِن رَشحِ أمری تَأَلَّهت وکُلُّ الُربوبِ مِن طَفحِ حکمیتَرَبّت» یعنی همۀ خداها از قطرههای کوچک فرمان من به خدایی رسیدند و همۀ پروردگارها از زیادی و ریزش حکم من به ربوبیت نائل آمدند.
میرزا علی اشرف ملقب به عندلیب، دارای دیوان اشعاری است که در موارد بسیار زیادی به الوهیت بهاءالله اشاره کرده است. برای مثال در یک شعر بلندی به سبک ترجیع با عنوان «ترجیع دوم در تهنیت عید اعظم رضوان و ثنای مالک امکان حضرت بهاءالله جل ذکره الاعلی»، ترجیع بند او چنین است:
ظاهر شده شاه عرش خرگاه با نغمۀ إنّنی أنا الله.
در همین شعر، در ابتدای یک ترجیع که راز و نیاز با معبود خود میکند، چنین بیتی آمده است:
سبحانک أنت یا الهی، لن أعرف نفسک کما هی (ترجمه: قطعاً تو منزهی ای اله من، تو را آن گونه که هستی نمی شناسم.)
او راز و نیاز خود را ادامه میدهد تا آنجا که میرسد:
أنی لحضور عند عرشک
استأذن منک یا الهی
(ترجمه: همانا من برای حضور نزد عرش تو از تو اجازه میطلبم ای اله من)(ص۳۸۴-۳۹۲)
ترجیع بند شعر دیگری از او با عنوان «ترجیع چهارم در مدح و ثنای جمال اقدس ابهی جل ذکره الاعلی» چنین است:
که خداوندگار غیب و شهود
شده از طلعت بها مشهود (ص۴۰۰-۴۰۳)
۳-۲- استعمال کلمۀ الله برای جناب بهاءالله
۱-۳-۲- بررسی لغوی معنای واژه الله
در صفحۀ۱۲۷ جلد اول “معجم مقاییس اللغة” که از کتب متقدّم و معتبر لغوی نزد اعراب است و برای یافتن اصل معنای واژهها مورد استفاده قرار میگیرد در باب واژه «أله» این گونه آمده است:
أله: الهمزة و اللام و الهاء أصل واحد، و هو التعبُّد. فالإله اللَّه تعالى، و سمِّى بذلك لأنّه معبود. و یقال تألَّه الرجُل، إذا تعبّد. یعنی: همزه و لام و هاء؛ اصل واحدی است و آن اصل واحد، «تعبّد» است. پس «الاله» خداوند تعالی است؛ و اینگونه نامیده شده است، چرا که معبود است.
هم چنین در کتاب مشهور لسان العرب که از مشهورترین کتب لغت نزد عرب است این گونه مینویسد: «الإِلَهُ: الله عز و جل، و كلّ ما اتّخذ من دونه معبوداً إلَهٌ عند متخذه، و الجمع آلِهَةٌ. و الآلِهَةُ: الأَصنام، سموا بذلك لاعتقادهم أَن العبادة تَحُقُّ لها» یعنی: الاله: خداوند عزّ و جلّ. و هر چه غیر از خدا معبود گرفته شود، نزد پرستندهاش «اله» است. و جمع آن، آلهة است. و «الآلهة»: بتها؛ از این جهت به این نام نامیده شدند که پرستندگان آنهامعتقد بودند که عبادت شایستۀ آنهاست. (لسان العرب، ج ۱۳، ص ۴۶۷)
و در صفحۀ ۳۳۹ جلد ۶ کتاب مجمع البحرین اینگونه آمده است: «الإله: المعبود، و هو الله تعالى ثم استعاره المشركون لما عبدوا من دونه. و إله على فعال بمعنى مفعول لأنه مألوه أی معبود ككتاب بمعنى مكتوب.» یعنی: الاله: معبود؛ و او خداوند تعالی است؛ سپس مشرکان آن را برای آن چه غیر او میپرستیدند استعاره کردند. و اله بر وزن فعال به معنای مفعول است؛ چرا که او مألوه یعنی معبود است؛ مانند کتاب به معنای مکتوب.
۲-۳-۲- استعمال واژه الله برای باب و بهاءالله
در باور بهائی آمده است که بهائیت یک اسم را بهعنوان اسم خاص و اختصاصی خداوند متعال مطرح میکند: «هر وقت بر سر اسم “اله” كه عام و نكره است، الف لام آید، «الله» میشود که اسم خاص و معرفه بوده و تنها بر ذات الهی اطلاق میگردد.» (جزوۀ رفع شبهات، ذیل پاسخ سؤال شمارۀ ۴۳)
حال این سؤال مطرح میشود که اگر کلمۀ الله، اسم خاص است و فقط و فقط به خداوند متعال اطلاق میشود، پس چرا همان طور که ذکر شد، باب دقیقاً این اسم را برای خود به کار برده است!؟ بهاءالله نیز بارها خودش را «الله» معرفی کرده است.
در اعتقاد بهائی هر نوع توصیف و تصور و تشبیه و ذکری در مورد خداوند باطل است و همه این صفات به خلق کامل خداوند، پیامبر یا مشیت اولیه که همان روح مشترک انبیاست بر میگردد. در نتیجه هر صفت و توصیف و ذکری از خداوند متعال در باور بهائی به طور کلی باطل است و همۀ این صفات را متعلق به بهاءالله میداند. (داودی، علیمراد، الوهیت و مظهریت، ص۲۸)
بهاءالله در صفحۀ ۲۷۱ رساله ایام تسعه با صراحت همین کلمه را مجددا برای خودش به کار برده است: «و یاتی الله فی ظلل من الروح». از آن جا که هر توصیف و تشبیه در مورد خداوند متعال در باور بهائی بهطور کلی باطل است، لذا در اینجا کلمۀ الله باید به بهاءالله برگردد.
در صفحۀ ۸۱ توقیعات مبارکه خطاب به احبای شرق و همچنین صفحۀ ۲۸۹ جلد چهارم مائده آسمانی نیز بار دیگر بهاءالله همین کلمۀ الله را در مورد خودش به کار برده است: «اتی الله فی ظلل من الغمام»
شواهد بالا نشان میدهد هم باب و هم بهاءالله، کلمۀ الله را در مورد خودشان به کار بردهاند توجه و تذکر به این نکته ضروری است که با مراجعه به دعاها و مناجاتهای موجود در نصوص بهائی خواهیم دید که خداوند متعال هیچ جایگاهی ندارد و هر چه صفت و ذکر است، همه مربوط به بهاءالله است و هیچ ربطی به خداوند متعال ندارد.
میرزا علی محمد باب
۴-۲- نماز بهائیان و توحید!
بهائیان برای اینکه ثابت کنند شرک و کفر در این باور راه ندارد به نمازی که در این آیین وجود دارد استناد میکنند، درحالی که نماز بهائی خود به تنهایی یکی از بارزترین نمونههای شرک و کفر و از واضحترین دلایل برغیرالهی بودن این باور است چرا که آن کسی که بهائیان موظف هستند قلب خود را متوجه او نمایند، جناب بهاءالله است نه خداوند یگانۀ بی همتا!
جناب محمدعلی قائنی یكی از مبلغین باور بهائی (متوفای سال ۱۳۴۲ هجری قمری) در صفحه ۲۸ كتاب دروس الدیانة (کتاب درسی جوانان بهائی) در درس نوزدهم میگوید: «قبلۀ ما اهل بهاء روضۀ مباركه است در مدینۀ عكّا كه در وقت نماز خواندن باید رو به روضۀ مباركه بایستیم و قلباً متوجه به جمال و ملكوت ابهی باشیم … در قلب باید توجّه به جمال قِدَم و اسم اعظم داشته باشیم. زیرا مناجات و راز و نیاز ما با اوست و شنوندهای جز او نیست و اجابت كنندهای غیر او نه.»
سپس به حکم قبله در کتاب اقدس استناد میکند که بهاءالله امر نموده هر گاه خواستید نماز بخوانید، به سمت من که اقدس المقام المقدس هستم باید نماز بخوانید! یعنی هم قلب و هم صورت باید به سمت بهاءالله باشد.
«و اذا اردتم الصلوه ولّوا وجوهکم شطری الاقدس المقام المقدس الذی جعله الله مطاف الملا الاعلی و مقبل اهل مدائن البقا و مصدر الامر لمن فی الارضین و السموات»؛ و اگر خواستید نماز به جا آورید، رویتان را به سوی من که پاک و دارای مقام مقدسام بگردانید. همان که خداوند آن را محل طواف ساکنان شریف و والا مقام و محل روی آوردن اهالی شهرهای بقا و ماندگاری و مصدر امر برای زمینیان و آسمانیان قرار داده است. (بهاءالله، کتاب اقدس، ص۷؛ اشراق خاوری، گنجینۀ حدود و احکام، ص۱۹و ۲۰)
همانطور که در بالا هم اشاره شد بهاءالله، در زمان حیاتش وجود خود را، قبلۀ اهل بهاء قرار میدهد؛ و دستور میدهد تا پس از مرگ، بهائیان به جانب قبرش نماز بگزارند.
- چگونگی اعتقاد بهائیان به توحید و توجیه ادعاهای الوهیت باب و بهاءالله
بهائیان ادعا میکنند که همچون دیگر ادیان، معتقد به خداوند یکتا هستند و اشکالات منتقدین را با تفسیر جدیدی از توحید و نبوت توجیه میکنند. آنها پیوسته تلاش دارند چنین ادعاهایى را کتمان، تحریف یا توجیه نمایند؛ به عنوان نمونه ادعا مى کنند باب یا بهاء انعکاس دهنده فیض یا نور الهى یا محل ظهور صفت یا اسم خدا بوده است، نه خود خدا. (جزوه رفع شبهات، ۱۶۶بدیع، ص ۱۱۵) همچنین از مطالب عرفای اسلامی و بحث وحدت وجود نیز استفاده میکنند تا با مفاهیمی که آنان بیان کردهاند، همچون وحدت در کثرت بتوانند جمع میان دو وضعیت را انجام دهند و هم اعتقاد به توحید خداوند متعال و هم ادعاهای الوهیت رهبران را با هم توجیه کنند (داوودی، علیمراد، الوهیت و مظهریت، ج۲، مقاله «دربارۀ الوهیت»، صفحات۲۳الی۴۴).
علیمراد داودی هستی را متشکل از سه لایه میداند: عالم حق، عالم امر، و عالم خلق. منظور از عالم حق، ذات الهی است که در پردۀ غیب مکنون به سر میبرد و هیچگونه اسم و وصفی ندارد و ماورای درک مخلوقات است. (همان، ص۱۰۹ و ۱۵۳) «عالم امر واسطه بین حقّ و خلق است، به این معنى که همان عالمى است که از یک طرف راه به وحدت مطلق عالم حقّ دارد و از طرفى راه به کثرت محض عالم خلق دارد.» (همان، ص۳۳۴) منظور از لایۀ سوم یعنی عالم خلق، اشیاء و مخلوقات هستند. و هر گونه شناخت و نسبت بین عالم خلق با عالم حق منتفی است. بر این اساس، وجود واسطهای که از یک سو مخلوقی است همانند بقیۀ مخلوقات و از سوی دیگر مظهر تامه اسماء و صفات الهی باشد، ضروری است. و اسماء و صفات الهی نظیر رازق، ممیت، محیی، خالق، رب و … به مظاهر الهی راجع است. (همان، ص۳۰-۳۲)
«پس مظاهر مقدسه الهیه دارای دو مقام هستند، یکی مقام بشری، چنانکه خداوند در قرآن خطاب به حضرت محمد میفرماید: «قُلْ إنَّمَا أنَا بَشَرٌ مثْلُكُم» یعنی بگو (ای محمد) که من بشری هستم مانند شما و دیگر مقام الهی روحی سماوی، چنانکه حضرت محمد در همان آیه میفرماید «یوحی الی» یعنی وحی الهی به من میرسد، یعنی کلامی که از لسان من بیرون میآید کلام خداست. مَثَل مظاهر مقدسه الهیه مثل آینه است که شمس حق و حقیقت در آن تجلی فرموده؛ حال اگر آینه بگوید که شمس هستم صحیح فرموده، زیرا که همان تابش و تجلی که در شمس است در آفتابی که در آینه متجلی است مشاهده میگردد و اگر بگوید که من آینهای بیش نیستم و شمس حق در مقام تقدیس خود مستقر است، باز هم صحیح فرموده است.» (جزوه رفع شبهات، شبهه ۴۳، ص۱۱۶)
۱-۳- نقدهایی به توجیههای بهائیان در مساله توحید
مناسب است ابتدا در اینجا این نکته را یاد آور شویم که طبق نصوص بهائی؛ تفسیر و توجیه کردن عبارات و بیانات باب و بهاءالله حرام است. در جایی که عبدالبهاء بیان کرده است: «از جمله وصایای حتمیّه و نصایح صریحه اسم اعظم این است که ابواب تأویل را مسدود نمائید و بصریح کتاب یعنی بمعنی لغوی مصطلح قوم تمسّک جوئید» (اشراق خاوری، گنجینه حدود و احکام، ص ۳۴۱ ). لذا توجیهات و تفاسیر مختلفی که علیمراد داودی و بهائیان برای حل موضوع ادعای الوهیت رهبران خود ابراز کردهاند، طبق این مسأله صحیح نیست. اما گذشته از آن خود تفاسیر ارائه شده هم جای بحث و اشکال دارد. به علاوه، تعابیر صریح و شرک آلود باب و بهاء به هیچ وجه پذیراى این قبیل توجیهات نیست و به این مطالب نقدهایی وارد است که باعث میشود همچنان ما این فرقه را از دستۀ ادیان توحیدی جدا کنیم. در ادامه تعدادی از اشکالات وارد را به صورت خلاصه و در حد گنجایش این مقاله، بیان میکنیم.
اشکال اول: بر طبق تعریف بهائیان از توحید، معرفت الله که انسانها به آن دعوت شدهاند، به مظهر امر راجع است. یعنی شناخت خداوند محال است و تنها با معرفت مظاهر ظهور الهی که همان پیامبران هستند امکانپذیر است. چنانچه بهاءالله میگوید: «ذات قدم و بحر حقیقت لم یزل، متعالی از عرفان دون خود بوده، لهذا عرفان کل عرفا راجع به عرفان مظاهر امر او بوده و ایشانند نفسالله بین عباده و مظهره فی خلقه و آیته بین بریته» (بهاءالله، مجموعۀ الواح مبارکه، ص۲۶۳) در توضیح این سخن بهاءالله باید گفت؛ بهائیان معتقدند که خداوند بسیار بزرگتر از آن است که توسط انسانها که مقامشان پایینتر از خداوند است، شناخته و درک شود، و این کار با شناختن مظاهر ظهور امر الهی که همان فرستادگان و پیامبران هستند انجام میشود.
اولین مسأله آن است که این توجیه و تفسیر ابداً در ادیان الهی جای ندارد و با مفاهیم اسلامی سازگار نیست. ما جایی نداریم که شناخت فرستادگان الهی را معرفت الله بگویند، بلکه دو مسأله جداگانه هستند. قابل توجه است که معرفت خداوند بر معرفت انبیا و پیامبران تقدم دارد. در دعاها میخوانیم: «اللهم عرّفنی نفسک فإنک إن لم تعرّفنی نفسک لم اعرف نبیک…» یعنی خداوندا خودت را به من بشناسان، پس همانا اگر تو خودت را به من نشناسانی نبی و پیامبر تو را نمیشناسم. (الكافی (ط – الإسلامیة)، ج۱، ص: ۳۳۷) این موضوع درست است که گفتهاند «خداوند بسیار بزرگتر از آن است که توسط انسانها که مقامشان پایین تر از خداوند است، شناخته و درک شود»، اما نکته در آنجاست که خداوند به توسط انسانها شناخته نمیشود، بلکه خداوند متعال است که خود را به انسانها میشناساند. امام صادق علیه السلام فرمودند: «لَیْسَ لِلَّهِ عَلَى خَلْقِهِ أَنْ یَعْرِفُوا قَبْلَ أَنْ یُعَرِّفَهُمْ وَ لِلْخَلْقِ عَلَى اللَّهِ أَنْ یُعَرِّفَهُمْ وَ لِلَّهِ عَلَى الْخَلْقِ إِذَا عَرَّفَهُمْ أَنْ یَقْبَلُوهُ» (توحید صدوق، ص۴۱۲، باب التعریف و البیان) یعنی مردم وظیفه ندارند که خداوند عزوجل را بشناسند قبل از این که خود را به آنان بشناساند، و بر خداست که خود را به آنان بشناساند و بر مردم است که وقتی خود را به آنان شناساند، او را قبول کنند.
دومین سؤال و اشکال در این است که با توجه به توضیحات بهائیان، «معرفت الله» در مورد خود مظاهر امر به چه صورت خواهد بود؟ آیا ایشان باید خودشناسی کنند؟ از آنجا که آنان قائلند که نمیشود خداوند را شناخت، لذا خود آنان نیز که جزو مخلوقات خداوند متعال هستند نیز به معرفت او دسترسی ندارد. با چنان توجیهی برای رسیدن به معرفت الله آنان باید مظهر امر که خودشان هستند را بشناسند.
نکتۀ دیگر آن که اگر هیچ راهی برای شناخت خداوند عزوجل نیست، ادعای وجود عالم حقی که «ذات الهی است که در پردۀ غیب مکنون به سر میبرد و هیچگونه اسم و وصفی ندارد و ماورای درک مخلوقات است» چگونه ممکن است؟ برای مثال کور مادرزادی را فرض کنید که هیچچیزی را ندیده است. او هیچگونه شناختی از دیدنیها ندارد و تصوری از آنها ندارد. تنها چیزهایی که درک میکند، شنیدنیها و بوییدنیها و چشیدنیها و لمس کردنیهاست. مگر این که لحظهای چشم او را باز کنند و ببیند و بعد دوباره کور شود. در این حال است که میتواند از دیدنیها هم درکی داشته باشد. در غیر این صورت گفتن این که عالم حقی هست که هیچ راهی به آن نداریم، همچون کوری است که در مورد رنگها بخواهد صحبت کند.
اشکال دوم: بهائیان میگویند ذات الهی در پردۀ غیب مکنون به سر میبرد و هیچ گونه اسم و وصفی ندارد و ماورای درک مخلوقات است. یعنی درک مستقیم ذات خداوند غیر ممکن است و دسترسی مستقیم به خداوند امکان پذیر نیست. بهاءالله گفته است: «فاعلم بان الله تبارک و تعالی لن یظهر بکینونیته و لا بذاتیته؛ یعنی بدان که خدای تبارک و تعالی هرگز به کینونت و ذاتیت خود ظهور نخواهد یافت.» (بهاءالله، آثار قلم اعلی، ج۲، ص۱۲۸) سؤال این است که اگر بهاءالله ادعا میکند که خداوند متعال هیچگاه خودش و ذاتش ظاهر نمیشوند، پس چرا باب، که به باور بهائیان بشارت دهنده به بهاءالله است، دقیقاً ادعای کینونیت خود همان خدا را میکند و خود را ذات خدا میخواند: اِنَّ عَلیّ قَبلَ نَبیلٍ ذاتُ اللهِ وَ کَینُونیَّتِهِ. (باب، لوح هیکل الدین، ص۵ )
اشکال سوم: همانطور که در بالا گفته شد؛ بهائیان میگویند که مظاهر مقدسه الهیه دارای دو مقام بشری و الهی روحی سماوی هستند. (جزوه رفع شبهات، شبهه ۴۳، ص۱۱۶)
حال سؤال این است اگر بهائیت در این ادعایش صادق است، پس مفهوم این عبارات بهاءالله چیست؟
«لِاَنَّ اللهَ تباركَ و تَعالی بَعدَ الَّذی خَتَمَ مَقامَ النُّبُوَۀِ فی شَأنِ حَبیبِه وَ صَفیِّهِ وَ خِیَرَتِهِ مِنْ خَلقِه كما نُزِّلَ فی مَلكوتِ العِزَّۀِ “وَ لكِنُّه رَسولُ اللهِ و خاتَمُ النّبیینَ” وَعَدَ العِبادَ بِلِقائِهِ یَومَ القیامَۀِ لِعَظَمَۀِ ظُهورِ البَعدِ كَما ظَهَرَ بِالحَقِّ» (زیرا كه خدای تعالی بعد از آن كه مقام نبوت را درمورد حبیبش و برگزیده و بهترین بندگان پایان بخشید همان طور كه درملكوت عزت (قرآن) نازل شده است «و لكن محمد رسول خداست و پایاندهنده انبیاء» بندگان را به لقایش وعده داده است و این از جهت عظمت ظهور بعد است به همان ترتیب كه به حق آشكار شد.) (بهاءالله، آثار قلم اعلی، ج۲، ص۲۵۳)
همچنین از اشراق خاوری ذکر کردیم که مینویسد: «در قرآن سورة الأحزاب محمد رسول الله را خاتم النبیین فرموده … و این دلیل است که ظهور موعود عظیم ظهورالله است و دورۀ نبوت منطوی گردید زیرا رسول الله خاتم النبیین بودند» (اشراق خاوری، رحیق مختوم، ص۷۸) بنا بر این او هم میگوید دوران پیامبری درهم پیچیده شد و این نشان میدهد که بهاءالله ظهور خود خداوند است. آیا این مدارک غیر از این را نشان میدهند که بهاءالله خود را برتر از مظاهر امر و بلکه خود خدا خوانده است و مبلغین بهائی هم همین را اعتقاد دارند؟
همچنین ذکر شد که بهاءالله ادعا میکند که بعثت پیامبران از ازل تا ابد به فرمان اوست (اشراق خاوری، گنج شایگان، ص۲۰۲)، در این صورت این عبارت چه توجیهی دارد؟!
توجیه دیگری که داودی برای حل این مسأله ذکر میکند، استفاده از وحدت وجود است. او سعی کرده است با ذکر آن، بین دو ادعا را جمع کند. وی در اوائل مقاله «دربارۀ الوهیت» در نفی اعتقاد بهائیان به الوهیت بهاءالله از قول شوقی افندی در کتاب دور بهائی، چنین نقل میکند: «هر بهائی که حضرت بهاءالله را خدا بداند منحرف است» (داوودی، الوهیت و مظهریت، ج۲، مقاله «دربارۀ الوهیت»، ص۲۷). اما مراجعه به آدرس ذکر شده در کتاب دور بهائی موضوع جالبی را روشن میکند. شوقی افندی وحدت وجود را نفی کرده است و آن را اعتقادی سخیف میداند: «این نظریّۀ عجیب و سخیف یعنی تجسّم ذات خداوند در عالم کون نیز مانند عقاید وحدت وجود و تجسّم خداوند به صورت انسان، مخالف عقیده اهل بهاء و غیر قابل قبول است و حضرت بهاءالله هر یک از این دو عقیده را در ضمن الواح و آثار خود بالصّراحه ردّ و بطلان آن را بیان میفرمایند.» (شوقی افندی، دور بهائی، ص۲۹). شایسته بود دکتر داودی هنگامی که مدرکی را از کتابی مهم از رهبر خود ذکر میکند، مراجعهای هم به آن میکرد و متوجه میشد وحدت وجودی که ایشان با استفاده از آن توجیهاتی را ذکر کردهاند، رهبرانشان قبول ندارند.
نکتۀ مهم دیگری که در پاسخ به بهرهبرداری نادرست بهائیان از مطالب عرفا است، این است که هنگامی که عرفا در مقام تجرید سخن میگویند، همه مخلوقات را با خالق یکی میدانند، نه این که خود را خالق و معبود معرفی کنند و دیگر مخلوقات و انسانها را بندۀ خود. سخنی که آنان بر زبان میرانند این است که از دیدگاه آنان خالق و مخلوق یکی است و فرقی در میان نیست. اما هرگز آنان نگفتهاند که مثلاً من خدا هستم و شما انسانها باید مرا بپرستید. هرگز نگفتهاند که قبلۀ شما من هستم و شما باید رو به من سجده کنید. بی شک تمام عرفای مسلمان قصد چنین چیزی را نداشته و ندارند که معبود بقیۀ انسانها و مسلمانان قرار بگیرند. بنا بر این، اگر عارفی هم خود را در جملهای خدا معرفی کند، در حقیقت قائل است که او به همراه بقیۀ مخلوقات خدا هستند، نه این که فقط او خداست و بقیۀ مخلوقات جدای از خدا هستند. این در صورتی است که همان طور که در مدارک بالا ذکر شد، بهاءالله قائل است که او خداست و بقیه مخلوقات باید به او رو کنند.
نتیجهگیری
هدف از این مقاله بررسی ادعای خدایی باب و بهاءالله و پاسخ به این سوال بود که آیا بهائیت یک دین الهی و توحیدی است؟ در بررسی رویکرد توحیدی بهائیت به تناقضهایی برخورد نمودیم؛ رهبران بهائی درعباراتی خدا را تنزیه و تقدیس میکردند و در جای دیگری خودشان را خدا میخوانند. با مطالعۀ کتب بهائی به این نتیجه رسیدیم که آنها تفسیر جدیدی از خدا و پیامبر ارائه میدهند. همچنان ادعا میکنند که دینشان الهی است و معتقد به خدای یکتا هستند، ولی از آنجا که به تناقضات و توجیهاتشان، نقدهای بسیاری وارد است، نمیتوان پذیرفت که بهائیت در دستۀ ادیان الهی باشد.
در مباحثی که برای توجیه ادعای خدایی باب و بهاءالله مطرح شده است بهائیان بارها تغییر موضع دادهاند؛ گاهی به صراحت ادعا میکنند که باب و بهاءالله به مقام خدایی رسیدهاند و اله و معبود هستند و بهطور کلی هر ذکری از خداوند متعال در باور بهائی باطل است و مخاطب دوستان عزیز بهائی در نماز و ادعیه و … فقط و فقط جناب بهاءالله است نه خداوند متعال! و قبله هم عکا نه مکه! و گاهی هم بهطور کلی منکر این موضوع شده و میگویند که اصلاً ادعای خدایی در کار نبوده و آیات الهی را برای مردم خواندهاند. همین تناقضگوییها در مهمترین اصل اعتقادی دلیل بر غیر الهی بودن و ساختگی بودن این فرقه است.
منابع
- قرآن کریم
- ابن فارس، أحمد بن فارس، معجم مقاییس اللغة، مكتب الاعلام الاسلامی، قم، ۱۴۰۴ ق.
- اشراق خاوری عبد الحمید، قاموس ایقان، مؤسّسه ملّی مطبوعات امری، ۱۲۸ بدیع.
- —، ایام تسعه، نشر سوم، تهران، ۱۲۱ بدیع
- —، گنج شایگان، ۱۲۴ بدیع
- —، گنجینه حدود و احکام، ۱۱۸ بدیع
- —، رحیق مختوم، قاموس لوح قرن، لجنۀ ملی نشر آثار امری، ۱۰۲ بدیع.
- اشرف، میرزا علی ملقب به عندلیب، دیوان عندلیب
- افندی شوقی، دور بهائی، ۱۹۸۸ میلادی، لانگهاین، آلمان غربی، لجنه ملی نشر آثار امری
- —، توقیعات مبارکه (۱۹۴۵-۱۹۵۲)، مؤسسه ملی مطبوعات امری ایران، ۱۲۵ بدیع
- افندی، عباس ملقب به عبدالبها، خطابات، ۷۸ بدیع
- —، مکاتیب حضرت عبدالبهاء، ۱۳۳۰ هجری قمری، ایران، موسسه ملی مطبوعات امری
- ابن منظور، محمد بن مكرم، لسان العرب، دار الفكر للطباعة و النشر و التوزیع- دار صادر، بیروت، ۱۴۱۴ ق.
- جمعی از نویسندگان، جزوه رفع شبهات، ویرایش دوم، بی نا، ۱۶۶ بدیع
- حسینی، محمدرضا، خدای عصر ارتباطات، انتشارات گوی، تهران، ۱۳۸۸ش.
- خلیل بن احمد، آل عصفور، محسن، مخزومی، مهدی، سامرائی، ابراهیم، العین، قم، ایران، مؤسسه دارالهجرة، ۱۴۰۹ – ۱۴۱۰ ق.
- راغب اصفهانى، حسین بن محمد، مفردات ألفاظ القرآن، دار القلم- الدار الشامیة، بیروت، دمشق، چاپ اول، ۱۴۱۲ ق
- شیرازی، سیدعلی محمد ملقب به باب، لوح هیکل الدین
- —، بیان فارسی
- داوودی، علیمراد، الوهیت و مظهریت، ۱۵۳ بدیع
- صدوق، محمد بن علی (ابن بابویه)، التوحید، جامعه مدرسین، ایران، قم، چاپ اول، ۱۳۹۸ق
- طباطبایی، سید محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، مؤسسه الأعلمی للمطبوعات، بیروت، لبنان، ۱۳۵۱ – ۱۳۵۲ش.
- —، شیعه در اسلام، جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، دفتر انتشارات اسلامی، قم، ایران، ۱۳۷۸ش.
- طریحی، فخر الدین بن محمد، مجمع البحرین، مرتضوی، تهران، ۱۳۷۵ ش.
- علاءالدین قدس جورابچی، بهاءالله موعود کتابهای آسمانی
- قائنی ملامحمّدعلی، دُروس الدِّیانه
- کاشانى، میرزا جانى، نقطه الکاف، ضمیمه کتاب، به همّت ادوارد براون
- کلینى، محمد بن یعقوب بن اسحاق، الکافی، دار الکتب الإسلامیة، تهران، چاپ چهارم، ۱۴۰۷ق.
- مک اوئن، دنیس، انشعابات و ادعاهای قدسی در بابیت (۱۸۵۰-۱۸۶۶):
- MacEoin, Denis. “Divisions and Authority Claims in Babism (1850–۱۸۶۶),”. Studia Iranica 18, no. 1 (1989): 93-129
- نوری، میرزا حسینعلی ملقب به بهاءالله، اقدس
- —، ایقان، مؤسّسه ملّی مطبوعات بهائی آلمان، ۱۵۵ بدیع، ۱۹۹۸ میلادی
- —، اشراق خاوری، عبدالحمید، مائده آسمانی، مؤسّسه ملّی مطبوعات امری، ١٢٩ بدیع
- —، آثار قلم اعلی، مؤسسه معارف بهائی، دانداس کانادا، ۱۶۳ بدیع، ۱۹۹۶ م
- —، بدیع، ۲۶ بدیع
- —، جواهر الاسرار، منتشر شده در آثار قلم اعلی، ج۳٫
- —، کتاب مبین، چاپ ۱۳۰۸ قمرى،
- —، مجموعۀ الواح مبارکه
- —، اَلواح مُبارکه حضرت بهاءاللّه شامل: اقتدارات و چند لوح دیگر، ۱۳۱۰ق
[۱]. عدد نبیل به حساب حروف ابجد با محمد برابر است و منظور از علی قبل نبیل، خود علی محمد باب است.