درگذشت بانوی آزاده سرکار خانم ناهید وحدتشعار، حقجوی حقیقتطلبی که با پژوهشهای مستمر به حقیقت رسید و از بهائیت دست کشید و به اسلام مشرف شد، در ۲۶ اردیبهشت، موجب تأثر گردید. او با اینکه دختر رئیس محفل بهائیان گنبد و از مکانتی برخوردار بود، تعصب خود را به حقیقتجویی تبدیل کرد و با پژوهشهایی که انجام داد از آن کیش برید و رویگردانی خانواده و نزدیکان و دوستان خود را به جان خرید، زخمزبانها و بدزبانیها را از آنان شنید و دم نزد و با هزار مشکل مختلف با شجاعت روبهرو شد و بطلان آن کیش را برملا گفت. این جمله او مشهور شد که گفت: «شما بین دو خانواده نتوانستید صلح برقرار کنید، چطور میخواهید در سطح دنیا صلح برقرار نمایید؟!» [اشاره به جنگ و جدالهای بهاءالله با برادرش ازل و عبدالبهاء با برادرش محمدعلی و طردهای شوقی اعضای خانواده خود را]. مرحومه سرکار خانم ناهید وحدتشعار چون حقیقت را یافت، آن را پذیرفت و بهائیت را ترک کرد؛ سپس با عزمی استوار و تلاشی بسیار، با وجود محدودیتهای گوناگون که داشت تمام توان خود را در طبق اخلاص گذاشت تا دیگران را نیز با آن گنج حقیقی که یافته بود، آشنا کند. ایشان در این راه نهتنها بدرفتاریها و بدزبانیهای دور و نزدیک را تحمل کرد، بلکه سعی و کوشش برای بیدار کردن دیگران را به تنآسایی و راحتطلبی مقدم داشت. بهائیشناسی چند سال قبل توفیق انجام مصاحبهای با ایشان را داشت که در آن مصاحبه ایشان حقایق زیادی را از درون جامعه بهائی منعکس کرد.[۱] او در آن مصاحبه گفت: «در درس اخلاق، چیزی که از بچگی برای من سؤال بود، این بود که میگفتند ترک تعصبات و تقالید و تحری حقیقت و ترک موهومات و خرافات لازم است ولی در کتابها به مسائل خرافی میپرداختند. مثلاً میگفتند باب و انیس همبند باب را باهم به طناب دار بستند و هفتصدوپنجاه گلوله به آنها شلیک کردند، ولی تیر خورد به طناب دار و اینها زنده بیرون آمدند! (همانطور که در فیلم باب هم نشان دادند) و آنها را در اتاق خود دیدند! بعد اینها را دوباره بستند. بعد از کشتن آن دو، دودی بلند شد و هوا تاریک شد و چنان باد و طوفان گرفت که همه راهشان را گم کرده بودند و نتوانسته بودند بروند خانههاشان. این چیزی بود که در درس اخلاق به ما میگفتند! احساس میکردم اینکه میگویند خرافات، خوب این خرافه است و مغز بچهها را شستوشو میدهند. بعد آمدم به تاریخ مراجعه کردم و خیلی چیزها در تاریخ برای من روشن شد. من اگر در جلسات بهائی نبودم، نمیتوانستم اینها را بشناسم. من درس اخلاق رفته بودم و مطالب آنها را خوانده بودم. آمدم دانشگاه، رشتهام تاریخ بود. دیدم این چیزهایی که در درس اخلاق به ما گفتند، نادرست است. مثلاً به ما گفتند بهاءالله چون اظهار پیغمبری کرد، ایشان را بردند در سیاهچال تهران و چهار سال زنجیر به گردنش بود. بعد که به تاریخ مراجعه کردم دیدم که بهاءالله یکی از متهمان ترور ناصرالدین شاه بوده است. ایشان را برای همین گرفته و زندانی کردند نه بهخاطر اظهار پیغمبری و خیلی از مسائل دیگر که اگر فرصت شد برای شما یکبهیک میگویم».
آن مرحومه سرانجام در ۷۵ سالگی دعوت حق را لبیک گفت و در میان اندوه بسیار دوستان مسلمان خویش در بهشت زهرا سلام الله علیها قطعه ۳۲۸- ردیف ۲۲۷- شماره ۷۰ به خاک سپرده شد. بر سنگ مزار این بانوی مهربان و آزاده و حقیقتجو نوشته شده:
هرگز فراموشت نخواهیم کرد
اينجا مزار بانوي آزاده و فرهيخته و روشندلي است كه وقتي چشمان حقيقتجويش، خورشيد حقيقت را در اسلام ديد، با شجاعت از فرقه ضاله جدا شد و افشاگر فريبهاي تشكيلات حيفانشين گرديد و “ناهيد”گونه در آسمان “وحدت”، “شعار” آزادگي سر داد و جاودانه شد.
رحمة الله علیها و حشرها الله مع اولیائه فی اعلی جنانه.
[۱] شعار وحدت، مصاحبه با خانم وحدت شعار، فصلنامه بهائی شناسی، شماره ۱۱ : پاییز ۹۸، ص۳۰ – ۵۵٫
http://bahaimag.com/?p=1481