۱. حماسه چیست؟
درباره حماسه، بسیار داستان و شعر خوانده و شنیدهایم؛ مثل داستانهای فردوسی در شاهنامه، آرش کمانگیر و قهرمانیهای شیرمردان صحنههای نبرد با دشمنان تجاوزگر؛ اما این واژه به چه معناست؟ «حَماسه» در لغت به معنی دلاوری و شجاعت است و در اصطلاح ادبی به نوعی شعر در وصف قهرمانان گفته میشود که نبردها، دلاوریها، داستانها و افتخارات قومی و نژادی یک ملت را حکایت میکند. شاید آشناترین اثر ادبیات حماسی برای ما شاهنامه فردوسی باشد. ادبیات حماسی در نگاه نخست موضوعاتی مانند جنگ و کشورگشایی را به ذهن شنونده متبادر میکند، اما درواقع شامل مفاهیم گوناگونی است، شامل شورانگیزی و شوقآفرینی در راه ایدهای مقدس و تلاش و کوشش و جوشش در راه آن و زنده داشتن روح جانبازی و ایثار و فداکاری در راه آرمانها.
بنابراین، متون حماسی شرح آمادگی برای جانفشانی است در راه وطن، ملت و آرمانهای مقدس. آرش، جان خود را در تیر مینهد و با تمام قدرت آن را از کمان رها میکند تا سرزمین خود را وسعتی بزرگ بخشد؛ رستم در شاهنامه بر رخش خویش در نبردهایی قهرمانانه، طعم شکست را به دشمنان کشور میچشاند. شهید، در جانفشانی، هیچ کم نمیگذارد و تا پای جان در راه میهن و آرمان، ایستادگی مینماید. منتظر، پرخروش و مقاوم برای آمدن موعود، لحظهشماری میکند. شرح شورانگیز این دلاوریها و قهرمانیها و آمادگیها را در واژه حماسه ریختهاند تا خوانندگان این حماسهها، با حماسهپردازان همآوا و همراه شوند و از آن شور، جان آنان نیز طعم قهرمانی و دلاوری را بچشد و خود حماسهآفرین شود. در حماسه، با عینیت و اقتدار و سادگی و عظمت روبهرو هستیم؛ حماسه سبکی عالی، معنایی جدی و لفظی سنگین و فاخر دارد.
از جنبه موضوع، حماسهها را به پنج دسته اساطیری، پهلوانی، دینی، عرفانی و انتظار تقسیم میکنند. حماسههای اساطیری بر اساس اسطورههای دوران ماقبل تاریخ آفریده شدهاند و قدمتی تاریخی دارند، همچون ایلیاد و ادیسه و گیلگمش. حماسههای پهلوانی، زندگی قهرمانان است مانند رستم در شاهنامه. حماسههای دینی، شرح قهرمانی شخصیتهای دینی است در جنگها و جهادها مثل دلاوریهای حضرت علی علیه السلام در جنگها بهویژه جنگ بدر و احد و خیبر. حماسههای عرفانی هم شرح مبارزه با دیو نفس است که از آن به جهاد اکبر یاد شده است. حماسههای انتظار هم شرح آمادگی منتظران است برای همراهی و جانفشانی در رکاب موعود جهانی که دنیا را از لوث بیعدالتیها، رهایی میبخشد و جهان را از عدالت و خرمی آکنده میسازد.
در اینجا، بنا داریم از این نوع پنجم سخن گوییم و از بعضی آثار حماسی که در فرهنگ انتظار پدید آمده است، یاد کنیم و نمونه آوریم تا جان مشتاقان موعود با خواندن و شنیدن آن در مجالس مهدوی، طراوت و شادابی گیرد و انتظار سازنده و عملگرا، برفراز شود. هم اشک شوق بر گونهها نشیند و هم شور یاوری برانگیخته شود و هم نمایش رشادت و قهرمانی باشد در راه استقرار فرهنگ انتظار برای نسلی که خود را منتظر مینامد و به این انتظار، مفتخر است و از آن بالنده میشود. این نوشته نیز ازاینرو، «حماسه مهدوی» نام گرفته است و اذعان دارد که از میان هزارها متن از این دست، گزیده شده و اگر حماسههای دوازده قرن انتظار بخواهد جمعآوری شود، هزاران برگ خواهد شد.
۲. حماسه عاشورا، حماسه ظهور
در میان مرثیهها، مرثیه محتشم کاشانی از نظر ویژگیهای حماسی نظیر ندارد. او تمامی تکوین و زمین و زمان را با هنرمندی از این ماتم به شورش و رستخیز کشانده است:
باز این چه شورش است که در خلق عالم است؟
باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است؟
باز این چه رستخیز عظیم است کز زمین
بی نفخ صور خاسته تا عرش اعظم است؟
این صبح تیره باز دمید از کجا کز او
کارِ جهان و خلق جهان جمله درهم است؟
گویا طلوع میکند از مغرب آفتاب
کآشوب در تمامی ذرّات عالم است
گر خوانمش قیامت دنیا بعید نیست
این رستخیز عام که نامش محرّم است
…
کاش آن زمان سُرادق گردون نگون شدی
وین خرگهِ بلند ستون بی ستون شدی
کاش آن زمان درآمدی از کوه تا به کوه
سیل سیه که روی زمین قیرگون شدی
کاش آن زمان ز آهِ جهانسوز اهلبیت
یک شعله برقِ خرمنِ گردونِ دون شدی
کاش آن زمان که این حرکت کرد آسمان
سیمابوار گوی زمین بیسکون شدی
کاش آن زمان که پیکر او شد درون خاک
جان جهانیان همه از تن برون شدی
کاش آن زمان که کشتی آل نبی شکست
عالم تمام غرقۀ دریای خون شدی
…
آل نبی چو دست تظلّم برآورند
ارکان عرش را به تلاطم درآورند
حماسه کربلا و عاشورای حسینی با حماسه ظهور موعود، پیوندی ناگسستنی دارد زیرا هم منتقم آن خونهای پاک، فرزند سیدالشهداء حضرت مهدی علیهما السلام است و هم تحققبخش آرمانهای آنان. این است که حماسه مهدوی از حماسه حسینی رنگ میپذیرد و حماسهسرایان، مکرر این دو حماسه را پیوند زدهاند. خود حضرت مهدی نیز در زیارت ناحیه مقدسه، این حماسه را جاودانی کرده است:
دوباره ناحیه میخوانم از زیارتها
صدای گریه میآید میان این خطها
کسی گریسته در این خطوط، میدانم
که بغض کرده در آن صامت و مصوتها
کسی که بیشتر از هر کسی گریسته است
سیاهپوشتر از تکیهها و هیأتها
کسی که بیشتر از هر کسی محرم را
نفس کشیده و بوییده است مدتها
و قرنهاست که او روضه عمویش را
گریسته است به مانند رودها، شطها
آری میگوییم:
نوحهسُرای حریم قدس تو هستی
مویهکناناند انبیا و ملائک
مهدی صاحب زمان! یگانۀ هستی!
آجَرَکَ الله فِی مُصیبة جَدّک
پرچم سرخی به یاد جد تو در باد:
زلف به خون آشنای حضرت یحیی
گریهکنان حسین بوده و هستند
آدم و موسی و مصطفی و مسیحا
…
هرچه از آن ظهر داغدار شنیدیم
اشک تو فرموده بود و چشم تو دیده
«هم سر از تن جدا و هم تن بی سر
هم رخ خونین و هم گلوی بریده»
از پس آن عصــــــــــــــــــر سوگوار، هماره
یکهســــــــــــــوار غروبهای صحاری!
آه نه، آتش گرفــــــــــــته است دلت را
اشک نه، خون است از نگاه تو جاری
صبحِ ظهورت کجاست منتقم عصر؟!
عصر تو کی میرسد؟ که منتظرانیم
تشنۀ آندم که لب ز آب ببندیم
زخمیِ آن دم که سر به پات فشانیم
و حماسه میسراییم:
عاقبت این شبِ تاریک سحر خواهد شد
به رُخِ حضرتِ خورشید نظر خواهد شد
میرسد نوبتِ آن روز که با وعدۀ حق
پسری منتقمِ خونِ پدر خواهد شد
ای به قربان تو که با نظرِ مهدویات
خاک هم پای قدمهای تو، زر خواهد شد
دلِ غمدیدۀ ما گر به وصالت برسد
سینۀ سنگی ما، دُر و گُهر خواهد شد
آه، از این همه سالی که بدون تو گذشت
این چه عمری است که در فاصله سر خواهد شد
تو بیا، دیدۀ آلوده پس از دیدنِ تو
عاشقانه به سر راهِ تو ، تر خواهد شد
این جمعهها که یاد تو سردار میشود
سرشار، دل هوایی دیدار میشود
ای منتقم بیا که به عالم نشان دهیم
هر شیعه در حضور تو، مختار میشود
۳. حماسه جمعه و ندبه
شوقانگیزترین عبارات را دربارۀ حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف، جدّ بزرگوارش حضرت امام صادق علیه السلام فرموده است آنجا که مشتاقانه از زمان ظهور آخرین حجّت خدا سخن میگوید و به حال کسانی که آن زمان را درک میکنند، رشک میبرد و میفرماید: «خوشا به حال آنان که در آن زمان باشند» (فطوبی لمن أدرک ذلک الزمان). گاهی نیز عاشقانه آرزوی درک زمان آن حضرت را میکند و میفرماید: «اگر زمان [ظهور] او را درک میکردم همه عمرم را در خدمتش میگذراندم» (لو ادرکته لخدمته ایام حیاتی) … آن حضرت در دعای ندبه ـ که از ایشان روایت شده تا در چهار عید بهویژه جمعهها خوانده شود ـ زیباترین حماسهها را تعلیم فرمودهاند که در بخشهایی از آن آمده است: «کی میشود آن روز که ما تو را در میان خویش گیریم و تو امامت کنی، زمین را از عدل و داد پر گردانی، دشمنانت را عقوبت نمایی و ریشه حقستیزان و مستکبران و گردنکشان و ستمگران را بسوزانی…»
عبارات این دعا، الهامبخش شاعران در اشعار حماسی شده است:
با همه ذرات عالم ما همآوا میشویم
قطره قطره اشک میریزیم و دریا میشویم
ندبه میخوانیم تا شاید ببارد آسمان
چشمهای انتظار هر دو دنیا میشویم
…
دوباره صبح جمعه و نگاه من به انتظار
که شايد آردم صبا خبر ز طرف کوي يار
صداي عاشقان تو ز هر طرف رسد به گوش
بيا ستاره سحر قدم به چشم من گذار
…
بی روی تو من محشر دیگر کردم
خون در دل مهر و ماه و اختر کردم
در سینه من کربُ بلایی ست به پا
از بس که نوا نوا مکـرر کردم
…
تکسوار حجاز ادرکنی
ای مرا چارهساز ادرکنی
قبله عشــــق و کعـــــبه امید
روح ســـــوز و گداز ادرکنی
دین من یک کرشمه از تو بود
نیت هر نمــــــــــاز ادرکنی
هرچه دارم تصدق سر توست
ای ز ما بینیاز ادرکنی
…
عصر هر جمعۀ دلگیر، تو را میخواند
دم به دم کوچۀ تقدیر تو را میخواند
مادری چشم به راه است بیایی از راه
کنج خانه پدری پیر تو را میخواند
ندبهها اشک شد و از تو نیامد خبری
قطرۀ اشکِ سرازیر، تو را میخواند
عالمی منتظر جلوۀ مولایی توست
هر نفس قبضۀ شمشیر تو را میخواند
ننگ بر ما چو ببندیم به غیر از تو امید
صبح و شب عرصۀ تدبیر تو را میخواند
یازده قرن گذشت از غم تنهایی تو
عصر هر جمعۀ دلگیر تو را میخواند
…
یک جمعه گریههای تو را درک میکنی
عجّل، امام منتقـــــــــــــــــم کربلای ما
…
خدا کند که انَاالمهدیَش رسد بر گوش
وَ مُهر خاتمه انتظارمان باشد
…
کدام جمعه دعا مستجاب خواهد شد؟
سوار صاعقه پا در رکاب خواهد شد؟
کدام جمعه ز عطر بهشتی گل یاس
بهار غرق شمیم گلاب خواهد شد؟
كدام جمعه ز تأثير تابش خورشيد
دلي كه يخ زده از غصه آب خواهد شد…؟
از ندبۀ ما دل فلــــــــــــــک سوخت
از نالۀ ما پر مـلـــــــــــــک سوخت
آدیــــــــــــــــنه شـــــــــــــــد و نیامدی تو
مولا، دل صاحــــــــــــب فدک سوخت
…
جستوجو کردم به دنبالت، شها
با نوای نُدبه گشــــــــتم همنوا
در کجایی صاحب فتح و هُدی
اتصــــــــال بین مخلوق و خدا
«اَینَ منصورُ علی منِ إعتَدی»؟
طالب خون شـــــــهید کربلا؟
«اَینَ»ها خواندم، ترا کردم صدا
بلکه با اشکِ دلم یابم ترا
«هل الیک یابن احمد» راه هست؟
تا «فَتُلُقا»ی ترا آرم به دست؟
بِاَبی انتَ و اُمی و دَمی
خاک پای تو، تمام عالمی
آیت عظمای حق، سالار دین
بیّنات حق بُوَد از تو مبین
پور طه، ای دلیل محکمات
زادۀ یاســـــــین و إبنذاریات
جان فدایت ای که پنهانی ز ما
لیک با مایی و باشی بین ما
ای گواراآب، سوزیم از عطش
گشت طولانی دگر سوز عطش
میرسد آیا هم اینک صوت تو؟
پرچم نصر خدا در دست تو؟
گِرد تا گِردت همه جانبرکفان
نام تو در عالمی ورد زبان
تو امامت بر بنیآدم کنی
از عدالت پُر، همه عالم کنی
دشمنان تو چشند طعم عِقاب
منقطع گردد ره منع ثواب
ریشهکن سازی اصول الظالمین
ما بگوییم حمد رَبُّ العالمین
۴. حماسه عهد و پیمان
تمام حماسه است بامدادان، پیمان منتظران با امام زمان در عباراتی استوار، سلحشورانه و از عمق جان با سودای یاوری حتی پس از مرگ، با دعایی موسوم به «دعای عهد». امام صادق علیه السلام فرمودند: هر كه چهل صبح دعای عهد بخواند از ياوران قائم ما باشد و اگر پيش از ظهور از دنيا برود، خدا او را از قبر بيرون آورد، كه در خدمت آن حضرت باشد (بحارالأنوار۲۸۴/۸۳). این است بخشی از پیمان بامدادیِ عهد: خداوندا! صبح امروز و هر روز که زنده باشم، با ولی تو، مهدی، پیمان دوباره میبندم، بیعت او همچنان بر گردن من است و از آن باز نمیگردم؛ این میثاق تغییر نخواهد یافت و نابودی نگیرد، هرگز! ای خدای من! مرا یار و یاور او قرار ده و پشتیبان مولی و در شمار فداییانش؛ برای انجام اوامرش، شتابانم کن؛ میخواهم فرمانبر فرمانش و حامی بیچون او؛ مشتاق انجام ارادهاش، پیش از همه باشم و در زمره شهیدان پیش روی او.
خداوندا! اگر آن مرگ قطعی و حتمی برای بندگان میان او و من فاصله انداخت، از قبر بیرونم آر، کفن پوشیده، لبیکگویان به ندای آن دعوتگر بزرگ، هرجا باشم، صحرا یا شهر. ای خدای من، آن قامت رعنا، آن چهره زیبا را به من بنمایان؛ به نیمنگاه من به او، دیدهام را سرمه کش، فرج او نزدیک، خروجش آسان و برنامهاش را فراگیر گردان و مرا پویندۀ راه راست او قرار ده، فرمانش نافذ، پشت او را نیرومند، سرزمینهایت را به او آبادان و بندگان خود را با او جانی دوباره بخش.
ای خدای من! خود گفته بودی که تباهی و فساد در دریا و خشکی، فراگیر شده، پس ولیّ خود را برای ما هویدا ساز؛ هم او که فرزند دخت پیامبر توست و همنام رسولت، تا بر تمامی باطل پیروز شود و آن را در هم کوبد و نابود سازد، حق را تحقق بخشد؛ او را برای بندگان مظلوم، پناه، و برای آن که جز تو یاوری ندارد، یاور، و برای همه احکام تعطیلشده کتابت، تجدیدکننده، و برای تمامی نشانههای دین و سنت رسولت، برافرازنده، قرار ده؛ خداوندا! با دیدار او، پیامبر خود و همه پیروان دعوت محمدی را مسرور گردان .
این حماسه را به شعر نیز آوردهاند:
بار یزدانا! ولیِّ ما رسان، آن امامِ هادی و مهدیـِّمان!
آن که بر فرمان تو دارد قیام؛ میکِشد، آنگاه شمشیر از نیام!
از تو بر او و نیاکانش درود، از جمیع مؤمنات و مؤمنین،
هرکجا از مشرق و مغرب زمین، دشت و خشکی، کوه و دریا، ماء و طین،
از من و از والدینِ من سلام
…
ای خدا! امروز و هر روز دِگر، شامگاهانی که میآید به سر،
میکنم تجدید بیعت با امام، روی برگردان نباشم زان مقام،
پس مرا گردان تو از یاران او، ای خدا ازجملۀ اعوان او،
تا کنم از او دفاع ِ بیحساب، بر قضای حاجتش آرم شتاب،
امـر ِ او بر گـُردۀ گردن نهم، جان به پشتیبانیّ او یکسر دهم،
خواستش را بیدرنگ آرم به جا، بر شهادت پیش او گردم فدا،
گوی تا آماده جان بر کف نهم، در رکاب خویش صف در صف دهم.
گــر نـخواهد داد اجــل مهلت مرا، از کــُـنامِ مــرگ بــیرونم نــما،
تا بگردانم کفن، تنپوشِ خویش، برکشم تیغ از نیام، آرم به پیش،
نیزۀ خشمم کنم آنگه عیان، دعوت حق را بگویم هر زمان و هر مکان،
ای خدا! آن طلعت مهشید فر، تـــوتـــیای دیده گردان یک نظر،
باریزدانا! فرج تعجیل کن، آن ظهور جــانِ ما تحصیل کن،
شــاهـراه حـق او گـردان فراخ، پـــاک بــِـنما راه او از سنگلاخ،
گـام مـن در راه حـق ِ او گـــذار، کن روان امرش تو ای پروردگار،
پشت او مستحکم، او را شــاد کـن، سـرزمینها را از او آبــاد کن،
زنده گردان بندگانت را بـــدو، تا که یابد دل فگاران شاد از او
…
پس ولیّت را برون آر از حجاب، پـــور زهرا، تا بتــابـد آفـتــاب،
تا که احکام خدا اجرا شود، دین حق سرزِنده و احیا شود،
تا نــمانـد چیزی از باطل نشان، حق ظفر یابد به باطل هر مکان،
کن خدا او را پــناه بــیپناه، بر کسی کو مینیابد جز تو راه،
آنچــه از احکام تو تعطیل گشت، کن وِرا تجدیدگر بر سرنوشت،
بخشد استحکام بر احکام دین…
بارالهــــا! شاد کن قلب نبی، بر مـَــهِ رخـــسار تابان ولیّ…
۵. حماسه و مویه
حماسه را «سُدیر صیرفی» حکایت میکند: چهار نفر بودیم، من به همراه «مفضّل»، «ابوبصیر» و «ابان» خدمت امام صادق علیه السلام رسیدیم و دیدیم که آن حضرت بر روی خاکها نشسته، جامهای خیبری، بییقه و آستینکوتاه بر تن کرده و همانند مادر فرزندمرده در حال گریه و زاری است. سراسر وجود او را حزن و اندوه فرا گرفته بود؛ آثار غم و اندوه در صورتش ظاهر گشته بود؛ رنگ چهره بهکلّی دگرگون شده بود، سیل اشک از دل پرخون و قلب پرالتهاب او برخاسته بود و بر گونههایش فرو میریخت و دراینحال اینگونه زمزمه میکرد: «…ای آقا و سرور من! غیبت تو خواب از دیدگانم ربوده، عرصه را بر من تنگ کرده و آسایش و آرامش را از قلبم گرفته است؛ غیبت تو اندوه مرا به فجایع ابدی پیوند داده… من دیگر احساس نمیکنم اشکی را که از دیدگانم بر گریبانم روان است و نالهای را که از مصائب و بلایای گذشته از سینهام سر میکشد، جز آنچه را که در برابر دیدگانم مجسم است و از همه گرفتاریها بزرگتر و جانگذازتر و سختتر و ناآشناتر است، ناملایماتی که با غضب تو در آمیخته و مصائبی که با خشم تو عجین شده است…».
هنگامی که امام صادق علیه السلام را این چنین پریشان دیدیم، دلهایمان آتش گرفت و هوش از سرمان پرید که چه مصیبت جانکاهی برای حجّت خدا روی داده و چه فاجعه اسفباری بر او وارد شده است که اینچنین در اندوه و گریه است؟
عرض کردیم: ای فرزند بهترین خلایق! چه حادثهای بر شما روی آورده که اینچنین سیل اشک از دیدگانتان فرو میریزد و اشک چون باران بهاری بر چهرهتان سرازیر میشود؟ چه فاجعهای شما را این چنین بر سوگ نشانده است؟ امام صادق علیه السلام چون بید میلرزید و نفسهای مبارکش به شماره میافتاد، آنگاه آهی عمیق به پهنای قفسه سینه از اعماق دل برکشید و به ما روی کرد و فرمود:
«صبح امروز کتاب «جَفر» را نگاه میکردم و آن کتابی است که همه مسائل مربوط به مرگ و میرها، بلاها و حوادث را تا پایان جهان دربر دارد. این کتاب را خداوند به پیامبر خویش و پیشوایان معصوم از تبار او اختصاص داده است. در این کتاب، تولد، غیبت، درازی غیبت و دیرزیستی قائم ما و گرفتاری باورداران در آن زمان، راه یافتن شکّ و تردید در دل مردم براثر طول غیبت و مرتد شدن مردم از آیین مقدّس اسلام را خواندم و دیدم که چگونه رشته ولایت را که خداوند در گردن هر انسانی قرار داده است، میگسلند و از زمره اسلام بیرون میروند، دلم به حال مردم آن زمان سوخت و امواج غم و اندوه بر پیکرم فرو ریخت…»
آری، امام ششم از غیبت فرزندش مینالد و میگرید و در شوق دیدارش، حماسهسرایی مینماید و از حال پریشان شیعیان در غیبت، مویه میکند و حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف را با عبارت «سیّدی» (آقای من) میخواند و گریه سر میدهد. جا دارد از خود بپرسیم آیا ذرّهای از آن سوز و گداز و اندوه فراق که در قلبهای همه معصومان بهویژه امام صادق علیه السلام بوده است تا آنجا که خواب و آرامش را از آنها میربوده و زندگی را بر آنها دشوار میساخته است، در دل ما وجود دارد؟! آیا هیچ شده است که در خلوت خود بر فتنهها، مصیبتها، انحرافها و … که در زمان غیبت گریبانگیر اهل ایمان میشود، گریه کنیم؟ آیا تاکنون اتفاق افتاده است که با همه وجود سنگینی مصیبت غیبت را درک کنیم و در نبود امام زمانمان از ته دل ناله سر دهیم؛ ناله مادری که عزیز خود را از دست داده است؟!
۶. حماسه افتتاح
دعای افتتاح از دعاهای بسیار مشهور شبهای ماه رمضان است که محمدبنعثمان از نایبان خاص امام زمان علیه السلام آن را نقل کرده و از ناحیه آن حضرت صادر شده است. در عبارتهای دعای افتتاح بعد از عبارات عالی در نعت و صفات الاهی و درود بر پیامبر و آل و یکایک امامان، موضوع را به آخرین حجت الاهی و قیام شکوهمند آن حضرت میرساند و از خداوندی که قاصم و درهمشکننده جباران (قاصم الجبارین) و به زیرکشنده ستمگران (مبیر الظالمین) است و همه بزرگان مقهور عزت اویند (قهر بعزّته الأعزّاء) میخواهد که آن دولت كریمه را که میل و رغبت بدان است، هرچه زودتر جایگزین نماید. این دعا، ازآنجاکه شروعش با این عبارت است (اللّهُمَّ إِنِّی أَفْتَتِحُ الثَّناءَ بِحَمْدِکَ)، افتتاح نامیده شده است: خدایا به حمــــدت کنم افتــتاح
ثنایی به هر قول و هر اصــــطــلاح
«الْحَمْدُ لِلّهِ الَّذِی یُؤْمِنُ الْخائِفِینَ وَ یُنَجِّی الصَّالِحِینَ، وَ یَرْفَعُ الْمُسْتَضْعَفِینَ وَ یَضَعُ الْمُسْتَکْبِرِینَ، وَ یُهْلِکُ مُلُوکاً وَ یَسْتَخْلِفُ آخَرِینَ وَ الْحَمْدُ لِلّهِ قاصِمِ الْجَبَّارِینَ مُبِیرِ الظَّالِمِینَ، مُدْرِکِ الْهارِبِینَ نَکالِ الظَّالِمِینَ، صَرِیخِ الْمُسْتَصْرِخِینَ مَوْضِعِ حاجاتِ الطَّالِبِینَ، مُعْتَمَدِ الْمُؤْمِنِینَ…
خدا را سپاس، آنکه جان میدهد، هراسنــــدگان را امـان میدهد، و او میدهد صالحــان را نجات، و مستضعفان را دوباره حیـــات، و مستکبــران را نشاند به خـاک، کند پادشاهـــــانِ ظـالم، هلاک، از آن پس بیـــارد گروهی دگر،[شوند جانشینـــانِ موکباثر]، خدا را سپاس، آنکه در این جهان،بکوبد ســــر نسل گردنکشــان، ستمکــــار ظـــالم کند ناپــدید، هراسندگان را دهد او امیـــــد، ستمکــــار ظـــــالم به کیفـــر دهد، به فریـــــاد فریــــادگر هم رسد، برآرد حـــوائج ز خواهنــــدگان، بود تکـــیهگاهی بَرِ مؤمنــان…»
خدایا به مهدی صـــــاحب رسـان
درودی به آن بهترین آرمان
که او دادگــر باشد و منتظـــــَـر
حمایت نمایش به هر کرّ و فرّ،
خدایــــا ملائـــک همـــه یار او
به گِردش شوند چون پرستـــار او
به روح القُدُس بهر او یار باش
تو خود حافظش باش و همراه باش
تـــو او را داعی به قـــرآن نمــــا
که او میکند دین حق را به پا
تو او را نمـــا جانشیـــن در زمین
مثــــال همانها ز پاکــان دین
تو دینی که خواهی بیـــــابد قرار
به دست توانای او میسپـــــار
به او امنیت، جــــای ترسش بده
تو اخلاص کامل به نفسش بده
خــدایا به او فوز و عـــزت بده
به امرش به یارانش نصرت بده
تو او را همـــــاره یاری نمــــا
به یاران او نصر جـــــاری نما
تو یاریش کن عزتی بهر او
و فتحی که آسان رسد نزد او
تو از پیش خود یـــاریش مینما
برایش نمـــــا دولتی را به پـا
به او دین خود را نمـــا آشکار
شود سنت دین تو پـــــایدار
خدایا همه رغبت و میل ما
بوَد دولتِ میرِ محبوب ما
کریمــانه دولت، بهین سرفراز
که مشتاق آن بودهایم، دیربــــاز
که اسلام و اهلش نمـــایی عزیز
نفـــاق و منــافق در آن بس ذلیل
تو مــا را کنی داعی طــاعتت
شویم رهبـــــرانِ قــویمِ رهت
خــدایا پریشـــــانی ما بــــبین
به او جمع ما را نما راستـــــین
پراکندگیمـــــان تو تیمــار کن
به او اندک مـا تو بسیـــــار کن
به او ذلت ما به عـــــزت رســـان
تهیــــدستی ما به قدرت رســــان
خدایا کنیم شِکوه در این زمان
به تو از نبودِ نبـــــی در میان
شکــــایت کنیم از غیاب امام
و از کثــــرت دشمنـــان لئام
و از قلّت همــــره و دوستان
و از سختی فتنـــــههای زمان
که با هـم همه متحد گشتهاند
به دین خدا جمله ضد گشتهاند
بکن آشکـــــارا تو سلطان حق
به ما رحمتت گیـــرد آنگه سَبَق
لبــــاس سلامت بپوشان به ما
تو ای ارحم الراحمین، ای خدا.
۷. حماسه اربعین
زیارت معروف و شهره به «زیارت اربعین» زیارتی است که امام صادق علیه السلام آن را به صفوانبنمهران اسدی کوفی، معروف به صفوان جمّال که از اصحاب امامین صادق و کاظم علیهما السلام است تعلیم داده است و امام حسن عسکری علیه السلام آن را از نشانههای اهل ایمان برشمرده و فرمودهاند: «عَلَامَاتُ الْمُؤْمِنِ خَمْسٌ صَلَاةُ الْخَمْسِینَ وَ زِیارَةُ الْأَرْبَعِینَ وَ التَّخَتُّمُ فـِی الْیمِینِ وَ تَعْفِیرُ الْجَبِینِ وَ الْجَهْرُ بِبسم اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیمِ: مؤمن پنج نشانه دارد: نمازهای پنجاهگانه روزانه (از واجب و مستحب)؛ زیارت اربـعین؛ انـگشتر در دست راست کردن؛ پیشانی را هنگام سجده بر خاک گذاشتن و بِسمِ اللَّهِ الرَّحمنِ الرَّحِیم نماز را بلند گفتن.
قلب من با قلبتان در صلح و کارم پیرو کارتان و یاریام برای شما آماده است تا خدا به شما اجازه دهد، پس با شمایم نه با دشمنانتان، درودهای خدا بر شما و بر ارواح و پیکرهایتان و بر حاضر و غایبتان و بر ظاهر و باطنتان «وَ قَلْبِی لِقَلْبِکُمْ سِلْمٌ، وَ أَمْرِی لِأَمْرِکُمْ مُتَّبِعٌ، وَ نُصْرَتِی لَکُمْ مُعَدَّةٌ حَتَّی یَأْذَنَ اللّهُ لَکُمْ، فَمَعَکُمْ مَعَکُمْ لَا مَعَ عَدُّوِکُمْ، صَلَواتُ اللّهِ عَلَیْکُمْ وَ عَلَی أَرْواحِکُمْ وَ أَجْسادِکُمْ وَ شاهِدِکُمْ وَ غَائِبِکُمْ وَ ظَاهِرِکُمْ وَ بَاطِنِکُمْ،
قلب من باشماست مولا جان، پیروی از شماست مولا جان، با شمایم نه با عدوی شما، رهرو راهتان، امام زمان، بر شما باد، بس درود خدا، بر بدنها و روح پاک شما، بر امامان شاهد و غائب، پیشوایان ظاهر و باطن»
ای امام و ای امیر اربعین یابنالحسن
ای علمدار مسیر اربعین یابنالحسن
میزبان و سفرهدار اربعین یابنالحسن
بهترین لبیک بر «هل من معین» یابنالحسن
اربعین یعنی همان تجدید بیعت با شما
عشق با پای پیاده از نجف تا کربلا
اربعین یعنی قدم بگذاشتن در راه نور
انتظار منجی و آمادگی بهر ظهور
گر کنی امضا دوباره سمت جاده میروم
اربعین، کربوبلا، پای پیاده میروم
گر بیایم جان خود را نذر رویت میکنم
کو به کو، موکب به موکب، جستوجویت میکنم
ای تمام عشق بر هجران رویت مبتلا
در پی روی تو هستم از نجف تا کربلا
میهمانت میشوم با اشک جاری از دو عین
بر لبم جاری است ذکر «یا لثارات الحسین»
اربعین میآید و جوشد سبوی کربلا
بر مشامم میرسد هر لحظه بوی کربلا
کربلا و مادری که نالهها میزد حسین
از حرم تا قتلگه زینب صدا میزد حسین
…
در میان عاشقان عطر حضورت میرسد
با ظهور اربعین بوی ظهورت میرسد
بیشتر از روز عاشورا به روز اربعـین
بر لبِ لبتشنگان جام طهورت میرسد
بس که در ماه صفر عالم حسینی میشود
از مسیر کـربلا امـواج نـورت میرسد
با چه شوقی اهل ایمان راهـپیمایی کنند
کاروان در کاروان بوی عبورت میرسد
در تمام نوحهها هـستی و نوحه میکنی
از میان شورها نجوای شورت میرسد
چیست موکبهای ما؟ میعادگاه وصل یار
ذی طُوی اینجاست، عطر کوهِ طورت میرسد
هیچکس اینجا ندارد حاجتی جز روی تو
دارد از ره روز مُوفورُ السُّرورت میرسد
یالثـارات الحـسـیـنت میشود نزدیکتـر
نعـرۀ یا فـاطـمـه از راه دورت میرسد
گریۀ صبح و مسا کار خودش را کرده است
غم مخور یابنالحسن، فجرِ ظهورت میرسد
هرچه میخواهی بده فرمان، که ما آمادهایم
این، اَناالمهدی ست کز قلب صبورت میرسد
نالـه از گـودال میآیـد که ایـنَ المنـتـقـم
انتقام انگار از اشک غـرورت میرسد
الـتـیام زخـمهـای چـارده مـعـصـوم کـو
انتقام زخـم پهلـو زخم صورت میرسد.
۸. حماسه دعبل خزاعی
حسنبنعلی معروف به دعبل خزاعی شاعر قرن سوم هجری است. او هجوگوی دشمنان اهل بیت و تحت تعقیب حاکمان غاصب و مداح حضرات معصومان بوده است و دوران امامت چهار تن از ائمه یعنی امام صادق، امام کاظم، امام رضا و امام جواد سلام الله علیهم اجمعین را درک کرده است. عمدۀ شهرت او به علت قصیدۀ معروفی است که در خراسان تقدیم امام رضا علیه السلام کرد و امام دو بیت به اشعار او اضافه نمودند و هنگام شنیدن نام «قائم» بسیار گریستند… او در بخشی از این قصیده میگوید: «آنها عهدی را که در آیات محکم و واضح کتاب خدا بر آنها واجب شده بود، با شبههها و افتراهای خود، شکستند و این (غصب خلافت حضرت علی) نبود مگر امتحانی از جانب خداوند، که کفر آنها را ظاهر کند به علت قصد و غرضهای باطلشان. اینها مصائبی است که آسمان سبز را به سرخی کشانید و در کام ما تمام آبهای گوارا را تلخ کرد…».
نیز در بخشی دیگر: «ای فاطمه، اگر حسین را که بر خاک کربلا افتاده و کنار فرات تشنهلب جان داده، در خیالت تصور کنی، بر گونۀ خود میزنی و نهرهای آب بر صورت خود جاری میکنی. ای فاطمه، برخیز! ای دختر بهترین خلق خدا! برخیز و بر فرزندانت که ستارههای آسمانند و بر زمین افتادهاند، نوحه كن و قبری که در بغداد است برای جان پاکی است که خداوند او را در غرفههای بهشتی دربر گرفته است». دعبل گوید: چون به اینجای قصیده رسیدم، حضرت امام رضا علیه السلام فرمود: میخواهی در اینجا دو بیت الحاق كنم كه قصیده تو تمام شود؟ گفتم: بله ای فرزند رسول خدا. پس حضرت این دو بیت را فرمود: «و قبری که در طوس است. وای از آن مصیبت که تا قیامت آتش حسرت و نالههای جانسوز در وجود من میافزاید. تا آن روزی که خداوند قائمی را ظاهر کند که فرجی بر غمها و مصیبتهای ماست». گفتم: آن قبر کیست؟ فرمود:«آن قبر من است که محل تردد شیعیان من و زائران من شود. هركه در طوس، من غریب را زیارت كند، با من باشد در درجه من در روز قیامت و گناهانش آمرزیده شود».
دعبل گفت: همین که به ابیات زیر رسیدم؛ «خروج امام لا محالة واقع
یقــوم علی اســــم الله بالبرکات
یمیز فینا کل حق و باطل
و یجزی علی النعماء و النقمات»
(آنچه امید میدارم، ظهور امامی است که البته ظهور خواهد کرد و با نام خدا و یاری او و با برکتهای بسیار به امامت قیام خواهد کرد و هر حق و باطلی را تمیز و مردم را به نیک و بد، پاداش و کیفر خواهد داد)، حضرت رضا علیه السلام بسیار گریست. سپس سر برداشت و فرمود: ای خزاعی! روحالقدس، این دو بیت را به زبان تو انداخته است؛ آیا میدانی آن امام کیست؟ گفتم: نه. مولای من! جز اینکه شنیده ام امامی از خاندان شما خروج خواهد کرد و دنیا را از فساد، پاک و از عدل و داد سرشار خواهد نمود. فرمود: «بعد از من پسرم، محمد، امام است و بعد از او پسرش، علی و پس از علی پسرش، حسن و بعد از او پسرش، حجت منتظر عجل الله تعالی فرجه الشریف که ظهورش حتمی و قطعی است گرچه بیش از یک روز از دنیا باقی نمانده باشد؛ خداوند، همان یک روز را آنقدر، طولانی خواهد کرد تا آن امام ظهور کند و دنیا را پر از عدل و داد کند، با اینکه پر از ظلم و جور شده باشد».
بخشی از شعر دعبل به شعر نیمایی:
چه خالی و ویرانه گردیده کاشانه ختم پیغمبران زمانه
بدانگه که آل زیاد زنازاده پَستِ بد دل
همه سرخوش و مست با ناز و نعمت
به صد حجره و قصر بشکوه، بنموده منزل
بدانگه که خون میچکید از گلوهای پاکیزه اهل بیت رسالت
ز بس قید و بس بند و زنجیر
به هنگامۀ سرخوشیهای آل زیاد این عمیل سیهدل/ بدانگه که آل محمد اسیرند و در بند
بدانگه که کس کشته میشد از این پاکدینان
کسی، هیچ دستی نیاورد بیرون
به خونخواهی و دعویِ خون… گر امیدهایم نبود آنچه امیدوارم به امروز و فردا
زهم میدرید این دل خونم از حسرت رنج این پاکدینان
امیدم به امروز و فردا
ظهور امامی است دلپاک و قائم
که میآید از راه با نام یزدان
و با یاری حق
به بس بخت نیک فراوان
امامی که در ما نمایان کند هرچه حق است و باطل/ و پاداش میدارد او نیککاران
و هم میدهد بس عقوبت همه بددلان را
پس ای جان شیرینِ من
شاد باش و خوش ای جان
که بس دیر و بس دور نبوَد
هرآنچه که میآید از راه
۹. حماسه ابنابیالحدید
«…من میدانم که ناگزیر فرزند تو مهدی، ظهور خواهد کرد؛ من همواره در آرزوی رسیدن به آن روزم. آن روز که مهدی درآید، سپاه خدا دستهدسته به یاری او شتابند و او و سپاهش، چونان دریای خروشان، دمان بهسوی جامعه بشری سراریز شوند. امیدوارم آن روز، از خاندان ابیالحدید نیز در میان لشکریان مهدی، شمشیرزنان و نیزهگزارانی چند به هم رسند: مردانی با مرگ پیمان بسته و پیشگامانی دست از جان شسته و شیرانی چونان شیران بیشه ـ ترس ناشناخته ـ …».
این بخشی از قصائد بسیار مشهور هفتگانه ابنابیالحدید سنی معتزلی است که ۴۸ بیت از ۸۰ بیت آن بر محیط داخلی گنبد امیرمؤمنان علیه السلام نقش بسته است: بعضی از آن ابیات را بخوانیم: «به خدا سوگند، اگر حیدر نبود، نه دنیا بود و نه خلق دنیا؛ روز رستاخیز، حساب ما با اوست؛ او در فردای قیامت، پناه و پناهگاه همگان است؛ ای کسی که بر قلب من حکومت میکنی، من عاشق توأم؛ عاشقی که آتش سرکش عشق در جانش شعله میکشد و سرتاپایش را میسوزاند. من سنیام و معتزلی، اما بهخاطر عشق تو، به همه شیعیان تو نیز عشق میورزم… من برای کشته شدن فرزندان پیامبر در صحنه خونین عاشورا نیز اشکها ریختهام؛ آنان که گویی هر عضو از اعضای من، چشمی شده است اشکفشان…»
فخرالدین ابوحامد عبدالحمیدبنابیالحدید، ادیب، متکلم، مورخ، شاعر و فقیه شافعی و اصولی معتزلی و از علمای سدۀ هفتم ه. ق. است. او با وجود آنکه سنیمذهب بود، ولی ارادت خاصی به علی علیه السلام داشت و به پیروی از مکتب معتزله، او را از دیگر خلفای راشدین برتر میدانسته و تصریح میکند که او هم در کثرت ثواب و هم در فضایل و خصال حمیده، از دیگران برتر است. این موضوع در کتابش کاملاً مشهود است. اثر بسیار مشهور او «شرح نهجالبلاغه» است که در ۲۰ جزء نگاشته شده است. عمده شهرت و معروفیت ابنابیالحدید به سبب تألیف این کتاب است که حاوی مجموعه عظیمی از ادب و تاریخ و کلام و فرهنگ اسلامی است و بارها به چاپ رسیده و بهویژه در میان شیعیان از شهرت و اهمیت خاصی برخوردار است.
دیگر اثر او قصائد هفتگانه علویات یا قصائد السبع العلویات است که آن را در ۶۱۱ ق به نام ابنعلقمی در مداین سرود. موضوع قصاید را مدح پیغمبر و حضرت علی علیهما السلام، فتح خیبر، فتح مکه و شهادت امام حسین علیه السلام تشکیل میدهد. این کتاب نیز بارها چاپ شده است (بمبئی، ۱۳۰۵، ۱۳۱۶ق؛ قاهره،۱۳۱۷ق؛ بیروت، ۱۳۷۴ق.) ابنحماد علوی، شمسالدین محمدبنابیالرضا، رضی استرابادی، (د ۶۸۶ق/ ۱۲۸۷م)،محفوظبنوشاح حلی و جمعی دیگر بر این قصاید شرح نوشتهاند. یکی از این هفت قصیده، (ششمین قصیده) قصیده «عینیه» در مدح امیرالمؤمنین علیه السلام است که در بخشی از آن میگوید: « به آذرخشی که شب هنگام؛ درون تاریکیها درخشید، چونان که زنگیای را بینی بریده باشند و خون برچهرهاش دویده باشد، گفتم: ای آذرخش! اگر به سرزمین غری (نجف) رسیدی بگوی: ای زمین نجف! آیا میدانی چه کسی در دل تو به خاک سپرده شده است؟ در دل تو موسای کلیم جای گرفته است و عیسای مسیح و احمد مرسل؛ در دل تو جبرئیل و میکائیل و اسرافیل جای گرفتهاند، بلکه همه عالم ملکوت؛ در اینجا نور خدای (عزوجل) جای گرفته است.
۱۰. حماسه حله، سبزوار، قم و کاشان
«اسب زینکرده» به گزارش ابنبطوطه (۷۰۳-۷۷۹) و دیگر مورخان، نمادی بود که مفهوم انتظار را برای شیعیان دربر داشت، چه اینکه شیعیان مراسم انتظار را در نقاط مختلف، مانند حله، کاشان و سبزوار و قم برگزار میکردند. مراسمی مانند خروج از شهر و به انتظار نشستن و آمادگی برای ظهور حضرت ولی عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف برپایی عزاداریها، به زیات رفتنها، جشنها و مراسم مذهبی دیگر، با تکیه بر آموزههای مذهبی، اموری بودند که زندگی شیعیان را متمایز از پیروان دیگر مذاهب و ادیان نشان میداد. برای نمونه انتظار و اعتقاد به ظهور منجی بر زندگی شیعیان و نوع رفتار و کنش آنان اثر داشت. آنان پیرو همین باور، برخی مراسم را برپا میداشتند. ابنبطوطه مورخ قرن هشتم که به این شهرها سفر کرده بود در کتاب سفرنامهاش به نام سفرنامه ابنبطوطه دربارۀ مراسم انتظار مردم حله چنین گزارش میدهد:
«همۀ مردم این شهر، دوازدهامامی و از دو تیرهاند… در نزدیکی بازار بزرگ شهر مسجدی است که بر درِ آن پردۀ حریر آویزان است و آنجا را مشهد صاحبالزمان میخوانند. شبها پس از نماز عصر، صد مرد مسلح با شمشیرهای آخته، پیش امیر شهر میروند و از او اسبی یا استر زینکرده میگیرند و بهسوی مشهد صاحبالزمان روانه میشوند… در برابر در، ایستاده آواز میدهند که: «بسم الله ای صاحبالزمان، بسم الله بیرون آی تباهی روی زمین را فرا گرفته و ستم فراوان گشته، وقت آن است که برآیی تا خدا بهوسیلۀ تو حق را از باطل جدا گرداند».[۱]
مشابه چنین مراسمی در دیگر شهرهای شیعهنشین نیز انجام میشد. سبزوار از مراکزی بود که به انجام مراسم انتظار اقدام میکردند. «هر بامداد و شب به انتظار صاحبالزمان اسب کشیدی».[۲] دیگر منابع تاریخی نیز به انجام این مراسم در سبزوار اشاره دارند:… و اسبی به زین هر روز میکشید که حضرت امام محمّد مهدی سلام الله علیه خواهد آمد.[۳]
یاقوت حموی، مورخ معروف قرن هفتم هجری مینویسد: در سالهای نخست تسلط مغولان بر ایران، مردم شهر کاشان، هر روز هنگام سپیدهدم، از دروازه خارج میشدند و اسب زینکردهای را یدک میبردند، تا حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف درصورت ظهور بر آن اسب سوار شوند.[۴] همچنین «قزوینی» در کتاب اخبارالعباد و آثارالبلاد نوشته است: شیعیان قم و کاشان هر صبح جمعه مسلّح و مجهز با اسبان سواری از شهر بیرون میآیند و در بیابان، حالت انتظار دارند که مهدی موعود عجل الله تعالی فرجه الشریف بیاید و اینان در رکابش باشند. وقت میگذرد و اینان برمیگردند اما با تأسف میگویند: این جمعه هم نیامد.[۵] در زمان فرمانروایی سربداران نیز نظیر همین عمل در شهر سبزوار معمول بوده است بهطوری که میرخواند در روضةالصفا مینویسد: «هر بامداد و شب، به انتظار صاحبالزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف اسب کشیدندی.»[۶]
[۱]. ابنبطوطه، همان، ص ۲۱۳-۲۱۴.
[۲]. محمدبنخاوندشاه بنمحمود (میرخواند)، روضةالصفاء، ۱۳۸۰، ج ۸، ص ۴۵۲۴ و قاضی نورالله شوشتری، مجالس المؤمنین، ۱۳۷۶، ج ۲، ص ۳۶۷.
[۳]. کمالالدین عبدالرزاق سمرقندی، همان، ۴۲۷. همچنین ر.ک: غیاثالدینبنهمامالدین حسینی (خواندمیر)، همان، ص ۳۶۶.
[۴]. نهضت سربداران خراسان/۱۵و۱۶.
[۵]. حقوق فراموششده امام زمان/۴۴.
[۶]. ویژهنامه شمس ولایت سال ۱۳۷۹ /۱۰۳.