صفحه اصلی پژوهش بهائیت از دیدگاه روشنفکران و منتقدان بهائی، قسمت دوازدهم، برندن کوک (Brendan Cook)

بهائیت از دیدگاه روشنفکران و منتقدان بهائی، قسمت دوازدهم، برندن کوک (Brendan Cook)

4 دقیقه خواندن
0
0
474

حمید فرناق، کارشناس ارشد حقوق بینالملل

 

 چکیده

دکتر برندن کوک، معلم، نویسنده، هنرمند، روشنفکر و منتقد بهائی در دهۀ ۱۹۷۰ در خانوادهای بهائی در غرب کانادا به دنیا آمد. او مدرک دکترای خود را در رشته تاریخ و ادبیات انگلیسی از دانشگاه تورنتو در کانادا دریافت کرد. برندن کوک باتوجهبه ندای وجدان، جذب تعالیم و شعارهای بهائیت گردید و با اعتقاد به آن، حدود ۳۰ سال عضو جامعۀ بهائیان کانادا بود و در گروهها و حلقهها و محافل دعا و مطالعاتی بهائیت حضور داشت. او در تمام این سالها سعی داشت دربارۀ اعتقادات خود تحقیق نماید و هر مطلبی را بهسادگی نپذیرد. در سال ۱۹۹۴ با گروه روشنفکران بهائی، در سایت تالیسمان، آشنا شد و شروع به همکاری و قرار دادن مطلب در سایت تالیسمان نمود. کوک به دلیل ارتباط با روشنفکران بهائی و انتشار مقالات انتقادی، مورد سوءظن رهبری بهائیت در حیفا (بیتالعدل) قرار گرفت و بهصورت غیررسمی از جامعۀ بهائی کنارگذاشته شد. کوک به عملکرد تشکیلات بهائی اعتراض جدی دارد. به عدم امکان حضور زنان در بالاترین سطح رهبری بهائیت (بیتالعدل) معترض است و آن را خلاف ادعای «تساوی حقوق زن و مرد در بهائیت» میداند. کتاب بهاصطلاح آسمانی بهائیان (اقدس) را تاریخمصرفگذشته و غیرقابلاجرا میشمارد. از اینکه رهبری بهائیت به پیروان خود دستور میدهد چگونه باید فکر کنند اعتراض داشته و آن را خلاف عقل و دلیل نبود آزادی اندیشه در بهائیت میداند. کوک تعلیم «عدم دخالت در سیاست و اطاعت از حکومتها» را صحیح نمیداند. او در داستانهایش که به زبان طنز نگاشته به مصون از خطا بودن بیتالعدل، سوءاستفاده بیتالعدل از تعصب قشری برخی از پیروان، طرد و اخراج بهائیان به دلیل همفکر نبودن آنها با بیتالعدل و اذیت و آزار بهائیان اخراجشده اشاره میکند و اینگونه حرکات را مغایر عقل و اخلاق میشمارد. در این مقاله با برخی از مواضع انتقادی برندن کوک آشنا میشویم.

 

کلید واژه ها: روشنفکران بهائی، برندن کوک، بیت‌العدل، تساوی رجال و نساء، دخالت در سیاست، اطاعت از حکومت، طرد.

اشاره

از زمان پیدایش ‌آیین بهائی تاکنون، آموزه‌های این نحله فکری همواره در معرض نقدوانتقاد قرار داشته و اعتراض‌های گوناگونی به آن شده است. علمای مسلمان و مسیحی و به‌طورکلی طرفداران ادیان الهی، با نگارش کتاب‌های مختلف، بیشترین نقد را به مشروعیت و آموزه‌های بهائیت داشته و مشروعیت آن را به چالش کشیده‌اند. علاوه‌ بر طرفداران ادیان توحیدی و اندیشمندان مذهبی، آیین بهائی در معرض نقد نویسندگان و اندیشمندان غیرباورمند به ادیان الهی نیز قرار گرفته و هریک از منظری خاص آموزه‌های این کیش نوظهور ایرانی را به باد انتقاد گرفته و اعتراضات جدی به آن وارد کرده‌اند. این در حالی است که از دهه ۱۹۹۰ شاهد ظهور و بروز دگراندیشان بهائی از درون جامعه بهائی هستیم.

مسأله تغییر دین باورمندان بهائی به اسلام و مسیحیت و همچنین ایجاد انشعابات متعدد در این گروه کوچک، هرچند سابقه طولانی دارد، اما با گسترش فضای مجازی و اینترنت و رسانه‌های اجتماعی، این امکان برای برخی از روشنفکران و اندیشمندان بهائی در غرب به‌وجود آمد تا اعتراض‌هایی را به دیدگاه‌ها و عملکرد رهبری جامعه بین‌المللی بهائی، یعنی ‌بیت‌العدل ساکن اسرائیل، وارد آورند. رهبری بهائیت در حیفا، که خود را الهی و مصون از خطا و لغزش ‌می‌داند، در مقابل این انتقادها تاب نیاورده و برخورد شدید با روشنفکران و فرهیختگان معترض بهائی در جهان را در دستور کار خود قرار داد و با استفاده از ساختار کنترلی خود (یعنی هیأت‌های مشاورین قاره‌ای) تعداد زیادی از آنان را به بهانه‌های مختلف از جامعه بهائی طرد و اخراج نمود؛ یا آنان را چنان تحت فشار قرار داد که مجبور به استعفا و خروج از بهائیت شدند.

این‌گونه حرکت‌های تند و غیرمنطقی باعث شد تا اندیشمندانی چون ویلیام گارلینگتن، خوان کول، اریک استتسون، دنیس مک‌اوئن، آلیسون مارشال، استیو مارشال، استیون شول، سن مک‌گلن، کارن باکت، دیل هازبند، هرمان زیمر، برندن کوک و … که هریک سالیانی عضو جامعه بهائی بوده و به تبلیغ آموزه‌های آن مشغول بودند، به اجبار از بهائیت جدا شده و مقالات و كتاب‌های انتقادی مختلفی را در نقد تعالیم و عملكرد تشکیلات بهائی به رشته تحریر درآورند.

در این شماره، خوانندگان محترم را با نظرات و دیدگاه‌های برندن کوک، یكی دیگر از شخصیت‌های روشنفکر و منتقد به تشکیلات بهائی آشنا می‌نماییم

بیان دیدگاه‌های این روشنفكر و منتقد بهائی، لزوماً به معنی تأیید همه مواضع سیاسی و اجتماعی و حتی نقطه نظرات دینی کنونی ایشان نیست. بهائی‌شناسی با معرفی این اندیشمندان، فقط درصدد گشودن راهی جدید در نگاه به آیین بهائی است؛ راهی كه پیش‌تر برخی از متفكران غربی آن را پیموده‌اند.

از نگاه نشریه بهائی‌شناسی، بهائیت دینی الهی نیست؛ بلکه یک گروه اجتماعی وابسته، با عقاید باطل و نادرست است و افکار و تعالیم آن برگرفته از آراء دیگران است و به‌هیچ‌وجه به‌عنوان یک دین آسمانی موردقبول و پذیرش نیست.

 

الف ــ زندگی‌نامه

برندن کوک، معلم، نویسنده، هنرمند، روشنفکر و منتقد بهائی در دهه ۱۹۷۰ در یک خانوادۀ بهائی در غرب کانادا (ایالت ساسکاچوان[۱]) به دنیا آمد. او مدرک دکترای خود را در رشتۀ تاریخ ادبیات انگلیسی از دانشگاه تورنتو دریافت کرد. برندن کوک با شش زبان لاتین، یونانی، فرانسوی، اسپانیایی، ایتالیایی و انگلیسی (مدرن، میانه و ویکتوریایی) آشنایی دارد.

او پس از انتقادهایی که نسبت به عملکرد و دیدگاه تنگ‌نظرانۀ تشکیلات بهائی نسبت به بهائیان ابراز داشت، تحت فشار سیستماتیک تشکیلات، و مشاور و عضو هیأت معاونت در شاخه صیانت قرار گرفت. در سال ۲۰۱۰-۲۰۱۱ میلادی برای فرار از مشکلاتی که تبلیغات تشکیلات بهائی تورنتو علیه او ایجاد کرده بود، ترجیح داد از کانادا به کالیفرنیا، نقل مکان نماید. وی اکنون در شهر تمپای[۲]  کالیفرنیا ساکن و به تدریس ادبیات انگلیسی در دانشگاه مشغول است.

او حدود ۵۰ سال سن دارد و اوقات فراغت خود را علاوه بر مطالعه، به کشاورزی و نگهداری گل و گیاه اختصاص داده است. برندن کوک درحال‌حاضر معتقد به خداوند با گرایش مسیحی سنتی، بدون وابستگی به کلیسا است و دارای تفکر عقلانی یک فرد تحصیل‌کرده است. همسر او هندو است و یک دختر ۷ ساله و یک پسر ۴ ساله دارند. در منازعات بین اسرائیل و فلسطینیان، کوک همچون بقیه بهائیان روشنفکر و منتقد تشکیلات، با فلسطینی‌ها اظهار همدردی دارد.

برندن کوک در خانواده‌ای بهائی به دنیا آمد. لذا از کودکی با بهائیت آشنا شد و در نوجوانی جذب تعالیم و شعارهای بهائیت گردید. حدود ۳۰ سال با اعتقاد به ‌بهائیت، عضو جامعه بهائیان کانادا بود و در گروه‌ها و حلقه‌ها و محافل مطالعاتی بهائی حضور داشت. او در تمام این سال‌ها سعی داشت دربارۀ اعتقادات خود تحقیق کند و هر مسأله‌ای را به‌سادگی نپذیرد. در ۱۵ سالگی وقتی تشکیلات بهائی از او خواست نسبت به امضای کارت عضویت در جامعه بهائی کانادا اقدام نماید (فرم تسجیل)، نپذیرفت و اظهار داشت اعتقاد و باور به یک دین نیاز به تشریفات و تکمیل فرم اداری ندارد، کما اینکه در موقع حضور در برنامه ضیافت بهائی هیچ‌کس کارت عضویت را درخواست ‌نمی‌کند. او در نوجوانی ‌نمی‌دانست که برای عضویت و قبول ‌آیین بهائی امضای فرم مخصوص تسجیل، ضروری است.

برندن کوک داستان‌نویس ماهری است. او علاقه‌مند به نوشتن داستان‌های خلاقانه طنز و تمثیلی است. او انتقادات خود را با زبان طنز و استعاره مطرح ‌می‌کند تا بهتر در ذهن خواننده بماند. سبک او در طنزنویسی مانند سبک جورج اورول[۳]  در کتاب قلعه حیوانات[۴] است که در کتاب خود با زبان استعاره و طنز، کمونیسم را مورد انتقاد قرار داد. یا مشابه نویسندگانی چون آراسموس،[۵] توماس مور،[۶] جاناتان سویفت،[۷] و ولتر[۸] است. کوک با همین سبک طنز خلاقانه در داستان‌های لباس جدید امپراتور[۹] و داستان عجیب مکس، الاغ مصون از خطا[۱۰] به انتقاد از نظم اداری بهائیت و رفتار دیکتاتوری ‌بیت‌العدل پرداخته است.

او دربارۀ سبک نگارش خود ‌می‌نویسد: «من در مطالعات خود دریافتم که طنز و تمثیل از بهترین ابزارها برای گفت‌وگو و مواجهه با مطالب است، و موضوعات مقدس بهائی هم از این قبیل است.»[۱۱] (نقل از مقاله سفر به پوچستان).

کوک با وجود عضویت در جامعۀ بهائی و حضور و مشارکت در جلسات و برنامه‌های آن، سئوالات و ابهام‌های زیادی در ذهن داشت. خود او دراین‌باره ‌می‌گوید: «به یاد می‌آورم در سن هفده‌سالگی، به ‌بیت‌العدل، برای صرف هزینه‌های سنگین برای ساخت معابد و ساختمان‌های اداری نمایشی در حیفا، معترض بودم.» (نقل از مصاحبه نویسنده با کوک در دسامبر ۲۰۲۱). «همچنین همواره از والدینم ‌می‌پرسیدم که آیا ‌می‌توانند حکم طرد بهائیت را بپذیرند و از دسته‌ای از مردم به اتهام به‌اصطلاح ناقض و عهدشکن بودن دوری کنند و هیچ سلام و کلامی با آن‌ها نداشته باشند؟».

مشارکت در امور سیاسی

«من بسیار سیاسی تربیت شده‌ام. والدین من اساساً ممنوعیت اعلامی تشکیلات بهائی برای بهائیان را درخصوص مشارکت در امور سیاسی نادیده می‌گرفتند و آن را به این معنا تعبیر ‌می‌کردند که بهائیان ‌نمی‌توانند وارد یک حزب خاص بشوند. در خانواده ما واضح و بدیهی بود که باید تلاش کنیم تا دنیا را به مکانی بهتر تبدیل کنیم، حتی اگر انجام این کار «فعالیت سیاسی» خوانده شود.»

«مسائلی که قبلاً مرا آزار ‌می‌داد هنوز در ذهنم بود، اما چیزهای جدیدی نیز اضافه شده بود. در آن سن، من به‌شدت از حقوق زنان حمایت می‌کردم و از حکمی که عضویت در ‌بیت‌العدل را به مردان محدود می‌کرد، متعجب بودم. همچنین حکم ممنوعیت ورود به سیاست، که برای من غیرممکن به‌نظر ‌می‌رسید».

«می‌توانستم ببینم که چگونه احزاب سیاسی، در طول تاریخ، از جنگ داخلی ایالات متحده گرفته تا مبارزه با آپارتاید در آفریقای جنوبی، با مواضع درست یا نادرست، در مسائل مهم قرار گرفته‌اند. دور ماندن از سیاست مانند بی‌عملی و منفعل ماندن در برابر بی‌عدالتی بود».

در سال ۲۰۰۵ شروع به نوشتن داستان‌ها و انتشار مطالبم در اینترنت و فضای مجازی کردم. خیلی زود مسؤولان جامعه بهائی تورنتو ابراز نگرانی کردند. یکی از دوستان بهائی مرا به یک مهمانی دعوت کرد تا بتوانم تصور مثبت‌تری از بهائیت پیدا کنم. بااین‌حال، آن مهمانی پایان خوبی نیافت، زیرا حدس ‌می‌‌زنم قبل از آن زمان، دیگر بدنام شده بودم! در اواسط مهمانی فردی پیش من آمد و گفت که از بودن من در آنجا استقبال ‌نمی‌کنند، لذا من آنجا را ترک کردم. مدتی پس از آن برای دریافت کارت تسجیل (کارت عضویت در جامعه بهائی کانادا) اقدام کردم، ولی درخواستم رد شد!

ب ــ علت سرخوردگی و طرد از بهائیت

برندن کوک بعد از حدود ۳۰ سال فعالیت در جامعه بهائی، از جامعه بهائیان کانادا اخراج شد. با نوشتن داستان‌ها و ارائه دیدگاه‌ها و انتشار مطالب انتقادی در اینترنت و فضای مجازی، تشکیلات بهائی تورنتو روی اقدامات او حساس شد و او را تحت نظر قرار داد. ابتدا نماینده محفل ملی کانادا و یکی از اعضای هیأت معاونت طی تماس‌هایی با او سعی کردند او را از بیان نظرات و مطالب انتقادی دربارۀ بهائیت منصرف نمایند. آ‌ن‌ها از کوک ‌می‌خواستند که مثل یک بهائی معمولی زندگی کرده و تابع و فرمانبردار نظرات محفل محلی و ‌بیت‌العدل باشد ولی کوک با استناد به تعالیم بهائی و اصل لزوم تحری حقیقت همواره سؤالاتی را مطرح ‌می‌کرد که تشکیلات بهائی قادر به پاسخ‌گویی به آن‌ها نبود.

در سپتامبر ۲۰۰۵ یک خانم عضو هیأت مشاورین قاره‌ای حوزه امریکای شمالی از کوک درخواست ملاقات کرد تا با او به گفت‌وگو بنشیند. خانم یادشده به دروغ به کوک گفته بود که من هیچ سمت رسمی در تشکیلات بهائی ندارم و این مذاکره صحبتی کاملاً دوستانه خواهد بود ولی بعداً مشخص شد که از محتوای این مصاحبه و گفت‌وگو ‌به‌عنوان کیفرخواستی برای طرد و اخراج کوک از بهائیت استفاده شده است.

کوک در مقاله «اطاعت: عقل و اختلاف در ‌آیین بهائی»[۱۲] که در سال ۲۰۰۶  نوشت، به شرح کامل گفت‌وگوی خود با خانم آن بویلز،[۱۳] مشاور قاره‌ای در بخش صیانت در حوزه امریکای شمالی ‌پرداخت.[۱۴] ذیلاً به قسمت‌هایی از آن مصاحبه که نشانگر دیدگاه برندن کوک و چارچوب اطاعت سازمانی و تشکیلاتی بهائیت ‌است، اشاره ‌می‌شود (او در این مقاله برای بویلز، مشاور قاره‌ای، از نام مستعار سوفوس[۱۵]  و برای خود از نام مستعار نپیوس[۱۶] استفاده کرده است).

صحنه یک پاسیوی شلوغ در فضای باز، در مرکز شهر تورنتو است. یک روز گرم، صاف و اواخرسپتامبر (تابستان) است. کوک و مشاور قاره‌ای پشت یکی از میزها، زیر سایبان نشسته‌اند. به نظر ‌می‌رسد که کوک در اواخر بیست‌وچندسالگی خود است، با موهایی که زود سفید شده است: او لباس راحتی پوشیده و با ناراحتی روی صندلی خود ‌می‌نشیند. خانم مشاور تا حدودی مسن‌تر است و لباس بهتری پوشیده است.

مشاور: خوشحالم که توانستی به اینجا بیایی. به نظرم خیلی بهتر است که دربارۀ این چیزها شخصاً و حضوری صحبت کنیم، زیرا جای کمتری برای سوءتفاهم وجود دارد.

کوک: موافقم. وقتی تنها چیزی که در دست دارید نوشته‌های یک شخص دیگر است، به‌راحتی ‌می‌توانید به نتیجه‌گیری اشتباه برسید. فقط امیدوارم دربارۀ چیزهایی که در اینترنت و فضای مجازی پست کرده‌ام مشکلی نداشته باشید.

مشاور: البته که نه. تنها چیزی که می‌خواستم این بود که به‌جای ‌گفت‌وگو از راه دور دربارۀ نوشته‌‌ات، رودررو صحبت کنیم. به‌هرحال، من هیچ سمت رسمی در بهائیت ندارم! این فقط یک دیدار دوستانه است واقعاً!

کوک: خوب، توهین به شما نباشه، اما این (سوءتفاهم درباره نوشته‌ها در فضای مجازی) چیزی است که قبلاً درباره شما شنیده بودم!

مشاور: آن مورد فرق ‌می‌کرد. من اینجا نیامده‌ام که شما را مجبور به توقف نوشتن، یا هر چیز دیگری بکنم. می‌خواستم بیشتر برای خودم بفهمم که چرا شما با شدت نسبت به این چیزها احساس مسؤولیت ‌می‌کنید. من فکر‌می‌کنم اگرمردم بخواهند به شیوه‌ای متمدنانه دربارۀ ‌آن‌ها صحبت کنند، می‌توان بسیاری از تفاوت‌ها را حل کرد. بنابراین، شاید بهتر باشد با پیدا کردن دیدگاه شما شروع کنم. به نظر شما دلیلی که امروز برای صحبت با شما به اینجا آمده‌ام چیست؟

کوک: من با همه تعالیم و آموزه‌های رسمی و استاندارد بهائی موافق نیستم – حداقل آنچه را که برخی از افراد مهم می‌دانند.

اول اینکه من فکر می‌کنم بهائیان را نباید از شرکت در سیاست منع کرد. فکر ‌می‌کنم ما باید آزاد باشیم که به سازمان‌هایی مانند عفو بین‌الملل بپیوندیم و در تظاهرات علیه جنگ‌هایی مانند جنگ عراق (حمله امریکا به عراق وحمایت دولت کانادا از آن منظور است) شرکت کنیم و درانتخابات برای نامزدهایی کار کنیم که برای جوامع ما مفید هستند. من همچنین نمی‌توانم این آموزه را بپذیرم که ما باید از دولت‌ها اطاعت کنیم: حداقل نه زمانی که به معنای خدمت در جنگ‌های تجاوزکارانه یا ارتکاب اقدامات دیگری است که می‌دانیم اشتباه است؛ یا تحمل سیاست‌هایی مانند آپارتاید که خلاف هر چیزی است که ما باید باور کنیم. دیگر اینکه فکر ‌می‌کنم اصل ایده طرد روحانی در ‌آیین بهائی غیرقابل‌قبول است… اما فقط این‌ها نیست. خیلی مطالب بیشتر و اساسی دیگر نیز هست.

مشاور: می‌توانی به من بگویی منظورت چیست؟

کوک: خوب، گاهی اوقات احساس ‌می‌کنم که این یک باور نیست که من با آن مشکل دارم، بلکه این نگرش کلی که ‌به‌عنوان بهائی، باید دربارۀ همه چیز یکسان فکر کنیم،برایم ناخوشایند است. من بدم ‌نمی‌آید که سایر بهائیان با من موافق نباشند،البته اگر طوری رفتار نکنند که گویی من حق مخالفت با ‌آن‌ها را ندارم. به نظر ‌می‌رسد جایی برای داشتن دیدگاه دیگری وجود ندارد، به‌خصوص اگر بخواهید ‌آن‌ها را به‌صورت عمومی بیان کنید. آزادی بخش مهمی از زندگی خارج از آیین بهائی است و باید در داخل جامعه بهائی هم اهمیت داشته باشد. بااین‌حال وقتی سعی می‌کنم آنچه را که فکر می‌کنم درست است بگویم، عضو هیأت معاونت منطقه به من سر میزند و فقط میگوید که باید زمان بیشتری را صرف تبلیغ و نقشه پنجساله کنم!

مشاور: من وارد این موضوع ‌نمی‌شوم اما ‌می‌توانم درک کنم که چرا چنین احساسی داری. اما آیا متوجه میشی که چرا برخی افراد ممکن است در اینجا تناقضی پیدا کنند؟ شما ‌می‌گویی که بهائی هستی. بهائی بودن به این معناست که عقاید بهائی را قبول داری. اگر معتقدی که بهاءالله مظهر خداوند است، در آنچه به ما آموخته از او اطاعت خواهی کرد. او قوانین خاصی را به ما داده است که ‌می‌گوید ما باید برای سعادت خود از ‌آن‌ها پیروی کنیم و اگر دربارۀ اعتقادات خود جدی هستی، آن قوانین را جدی خواهی گرفت،از جمله ‌بیت‌العدل اعظم که اختیار خود را از بهاءالله گرفته است.

کوک: پس تحری حقیقت چه ‌می‌شود؟

مشاور: بله؟!

کوک: خب، من اولین کسی هستم که اعتراف می‌کنم  همه چیز را کاملاً درک نمی‌کنم، اما آیا آزادی تصمیم‌‌گیری و استقلال رأی یکی از اصول اصلی آیین ما نیست؟ چگونه ‌می‌توانیم بگوییم که قرار است حقیقت را با آزادی کامل کشف کنیم، ولی هم‌زمان برگردیم و به مردم دیکته کنیم که چه اعتقادی باید داشته باشند؟ تناقض را ‌نمی‌بینید؟ ما ‌می‌گوییم مردم باید خودشان فکر کنند ولی بلافاصله به ‌آن‌ها ‌می‌گوییم که باید چه فکری بکنند!

مشاور: اما مردم کاملاً آزادند که آنچه را که ‌می‌خواهند باور کنند. هیچ‌کس مجبور نیست بهائی باشد، هیچ‌کس مجبور نیست بهاءالله را انتخاب کند؛ اما اگر این کار را کرد، باید تمام محتوای آن را بپذیرد.

کوک: پس منظور شما از تحری حقیقت مستقل، همین است؟ آزادی انتخاب اینکه مغزتان را به کدام آیین بسپارید؟ برای من، این فقط یک انحراف است. آنچه شما ‌می‌گویی این است که ما فقط باید قبل از بهائی شدن خودمان فکر و اندیشه داشته باشیم ــ پس از آن تنها چیزی که نیاز داریم اطاعت بی‌چون‌وچرا از ‌مسؤولان و تشکیلات بهائی است!

مشاور: البته منظورم این نیست. حتی زمانی که آیینی را انتخاب کردیم باید به فکر کردن ادامه دهیم. این تنها راهی است که می‌توانیم بدانیم آیا آیین درستی را انتخاب کرده‌ایم. بگذارید از شما بپرسم: آیا مقاله ایان سمپل[۱۷] عضو سابق ‌بیت‌العدل جهانی «درباره اطاعت» را خوانده‌اید؟

کوک: نه، نخوانده‌ام اما ‌می‌دانم او یکی از اعضای ‌بیت‌العدل است. نه؟

مشاور: بله، او چیزهایی نوشته که فکر ‌می‌کنم ممکن است برای شما مفید باشد. او همان موضوعاتی را که ما الان دربارۀ ‌آن‌ها صحبت کردیم مرور می‌کند: اینکه چرا باید قبل  از بهائی بودن، انتقادی بیندیشیم و همچنین چرا باید اطاعت خود را نسبت به بهائیت و موسسات آن عرضه کنیم.

کوک: مثل همه بهائیان، من به دلیل آنچه که بهائیت ‌می‌آموزد، جذب آن شدم. هرکس با تاریخ و فرهنگ خود به بهائیت ‌می‌آید و من ‌می‌دانم که آموزه‌های بهائیت برای افراد مختلف، معنای متفاوتی دارد، اما حداقل برای من، نکته اصلی و مرکزی بهائیت این ایده است که ما باید یکدیگر را دوست داشته باشیم. من فکر ‌می‌کنم که حقیقت درونی بهائیت در دعوت ما به این است که میوه‌های یک درخت و برگ‌های یک شاخه باشیم و با کل جهان مانند یک خانواده رفتار کنیم. این آن چیزی است که در بهائیت برای من مهم‌تر از هرچیز دیگری است. این ایده برای من مهم است، زیرا در مواقعی به نظر ‌می‌رسد که انتخاب بین اطاعت از بهاءالله یا نافرمانی از او نبوده، بلکه انتخاب بین اطاعت از قانون بالاتر و پایین‌تر است.

مشاور: کاملاً مطمئن نیستم که منظورت را فهمیده باشم! قانون بالاتر دیگر چیست؟

کوک: منظورم این است که بین آنچه در تعالیم بهاءالله اولیه است و آنچه جزء ثانویه است تفاوت وجود دارد: تمایز بین حرف و عمل. من ‌می‌دانم که بهاءالله به ما آموخته است که مردم را دوست داشته باشیم، ‌آن‌ها را گرامی بداریم و برای ‌آن‌ها ارزش قائل باشیم. حداقل برای من، دوست داشتن مردم به معنای شناخت مهم‌ترین اتفاق زندگی ‌آن‌هاست: اگر دو بهائی بخواهند ازدواج کنند، من احساس ‌می‌کنم وظیفه دارم از ‌آن‌ها حمایت کنم. اگر این کار را نکنم، چیزی ضروری‌تر از دستور خاص بهاءالله را انکارکرده‌ام و برخلاف اصل عمیق‌تر محبت و عشقی که در همه چیزهایی که او نوشته است، عمل می‌کنم.

مشاور: شما ممکن است چنین احساسی داشته باشید، اما این شما نیستید که تصمیم ‌می‌گیرید! آیا مرجعیت ‌بیت‌العدل اعظم را قبول دارید؟

کوک: بله.

مشاور: آیا قبول دارید که ‌بیت‌العدل مصون از خطا است؟

کوک: بله، فکر ‌می‌کنم آن را قبول دارم!

مشاور: پس باید ماهیت اجباری و الزام‌آور اظهارات و بیانیه‌های آن را بپذیرید. صلاحیت ولی امر و ‌بیت‌العدل اعظم به خود بهاءالله بر‌می‌گردد… ما باید از ‌آن‌ها اطاعت کنیم زیرا ‌آن‌ها دارای هدایت الهی هستند.

کوک: باشه، اما اجازه بده مثال دیگری برایت بزنم. ‌بیت‌العدل گفته است که ما باید از سیاست دوری کنیم و همیشه  باید از قوانین کشوری که در آن زندگی ‌می‌کنیم تبعیت کنیم. من این حکم را درک ‌می‌کنم و دلایل آن را ‌می‌فهمم و ‌می‌پذیرم که ‌بیت‌العدل اختیار آن را دارد، اما این به این معنی نیست که من با آن موافقم. مواقعی است که اگر قوانین کشورمان را رعایت کنیم، برخلاف چیزی که برای بهائیت ارزشمندتر است می‌رویم. ما ‌می‌گوییم زنان باید حقوقی مانند مردان داشته باشند، اما اگر قانونی حقوق زنان را سلب کرد، به نظر شما باید از آن قانون تبعیت کرد؟ ما معتقدیم که همه نژادها برابرهستند، اما ‌نباید به دولت‌هایی اعتراض کنیم که علیه برابری نژادی قانون وضع می‌کنند، زیرا این امر شامل سیاست‌های حزبی می‌شود! زمانی که دیوید دوک برای فرمانداری لوئیزیانا نامزد شد، بهائیان نتوانستند علیه او مبارزه کنند، گرچه او یک نژادپرست سرشناس و وابسته به سازمان‌های نئونازی بود. ما نمی‌توانستیم کسی را که با هرچیزی که ما طرفدار آن هستیم مخالفت می‌کرد، علناً محکوم کنیم.

حتی با آنچه اخیراً در عراق اتفاق افتاده است (حمله امریکا و کشورهای غربی به عراق، در زمان ریاست صدام حسین)، محفل ملی بهائیان بریتانیا اعلام کرده است که بهائیان نباید به جنگ اعتراض کنند، زیرا این جنگ سیاسی است! حتی سازمان عفو بین‌الملل که در سرتاسر دنیا کارهای خوبی انجام ‌می‌دهد، از نظر تشکیلات بهائی، یک سازمان سیاسی محسوب می‌شود، بنابراین ‌بیت‌العدل ما را از عضویت در آن منع می‌کند. برای من این مثال دیگری است که انتخاب ما بین اطاعت از بهاءالله یا نافرمانی از او نیست؛ بلکه انتخاب بین آن چیزی است که در ‌آیین بهائی حیاتی است و آنچه که نیست. اگر حاضر نباشیم برای ارزش‌های بهائی، برای اصول واقعاً مهمی که آیین ما را آن‌طور که هست می‌سازد، بایستیم، اینکه ادعا کنیم که ما بهائی هستیم، به چه معنا است؟!

مشاور: اما اطاعت از حکومت یک ارزش بهائی است و محفل ملی بهائیان آمریکا به بهترین شکل سخنان گاردین (ولی امر بهائی) را این‌طور توضیح داده است:

«به تأکید عمده‌ای که شوقی افندی بر وظیفه اطاعت از حکومت ‌می‌کند توجه داشته باشید. این اصل به‌قدری مهم تلقی ‌می‌شود که تنها اصولی که انحراف از اصل وفاداری به بهائیت باشد از اولویت بالاتری نسبت به آن برخوردار است و باید تا حد مرگ از ‌آن‌ دفاع کرد. فعالیت‌هایی که منعکس‌‌کننده اصول دیگری هستند، ممکن است درصورت تمایل و خواست دولت مستقر، متوقف و موقتاً تعلیق شوند».

کوک: بله، اما ‌می‌بینید چگونه به‌نظر ‌می‌رسد؟ شما سیستمی را پیشنهاد ‌می‌کنید که اولین کاری که باید انجام دهیم این است که بگوییم ما بهائی هستیم، بعد از حکومت خود اطاعت کنیم و آخرین کار، که اگر ناخوشایند نباشد و موردمخالفت قرار نگیرد، این است که یکدیگر را دوست داشته باشیم و برای ساختن دنیای بهتر تلاش کنیم! شما ‌می‌گویید که ما باید مهم‌ترین اصول را کم‌اهمیت‌ترین ‌آن‌ها بدانیم!

 

مشاور: این من نیستم که آن را ‌می‌گویم: بلکه ولی امرالله، شوقی‌افندی این را گفته است. او کسی است که این تصمیم را گرفته است.

کوک: اما حتی اگر بگوییم تنها کاری که بهائیان هرگز نباید انجام دهند این است که عقیده خود را کنار بگذارند، راه‌های بیشتری برای انجام آن وجود دارد تا فقط از طریق کلمات و حرف زدن. اعمال ما چطور؟ اگر من، در جنگ بوش در عراق فراخوانده ‌می‌شدم، باید در ‌مسؤولیت همه غیرنظامیانی که کشته شده‌اند شریک ‌می‌شدم، حتی ممکن بود مجبور باشم مردم را بکشم، بی‌گناه یا غیرآن. اگر در سودان زندگی می‌کردم و از من خواسته می‌شد در قتل‌عام‌هایی که در آنجا اتفاق می‌افتد شرکت کنم، چه می‌شد؟ در سرتاسر جهان، مردم با چنین انتخاب‌هایی روبه‌رو هستند.

مشاور: بله درسته. درواقع، بهائیان ایران در موقعیتی قرار داشتند که شما از آن صحبت ‌می‌کنید. در طول جنگ با عراق در دهه ۱۹۸۰، ‌آن‌ها به ارتش فراخوانده شدند و برای کشورشان جنگیدند.

کوک: اما آیا جنگ برخلاف آموزه‌های ضروری بهائی نیست؟ آیا این باور که همه ما انسان‌ها اعضای یک خانواده هستیم نباید برای کسی مهم باشد؟ درمورد ایستادگی برای همبستگی انسانی چطور؟

مشاور: موافقم که این مهم است، اما گاردین روشن کرده است که اطاعت از دولت همچنان مهم‌تراست. فقط باید بفهمیم که محدودیت‌ها کجاست!

کوک: متوجه نیستی این به چه معناست؟ به این معناست که ما فقط در حرف بهائی باشیم؟ ما نمی‌توانیم بگوییم که به بهاءالله ایمان داریم، اما اگر کشورمان به ما دستور دهد، می‌توانیم برخلاف آنچه بهاءالله تعلیم داده، عمل کنیم. آیا دستور حکومت بیش از الگوبرداری از ارزش‌های بهائی در زندگی ما اهمیت دارد؟ شما ‌می‌گویید ما باید از قوانینی که تبعیض جنسی، نژادپرستی و بی‌عدالتی را نهادینه ‌می‌کند، تبعیت کنیم! به نظر من این عقبگرد است. در اینجا واقعاً چه چیزی اهمیت دارد: اینکه چگونه زندگی ‌می‌کنیم یا اینکه روی بهائی بودن خود تأکید کنیم؟ من ترجیح می‌دهم کسی باشم که مانند بهائی رفتار کند، بدون اینکه بگویم من که هستم؛ نه کسی که تنها نام خود را، بدون زندگی کردن، حفظ ‌می‌کند.

مشاور: هم نام و هم زندگی مهم است، اما این چیزی نیست که شما بتوانید تصمیم بگیرید. من انتظارندارم که این کار برای تو آسان باشد!

کوک: خوب، من این کار را ‌نمی‌کنم. یک ایده از بهائیت وجود داشت که من با آن بزرگ شدم و حالا شما به من ‌می‌گویید که در تمام مدت اشتباه ‌می‌کردم. هیچ چیز به معنای آن چیزی نیست که من فکر ‌می‌کردم، نه تحری حقیقت واقعی و مستقل و نه هیچ‌یک از اصول و تعالیم دیگر بهائی. احساس ‌می‌کنم زمینی که روی آن راه ‌می‌روم دارد زیر پایم خالی می‌شود. احساس می‌کنم فریب خورده‌ام، مثل اینکه به من بگویند هیچ ادعایی دربارۀ چیزی که همیشه تصور می‌کردم در آن سهم دارم، ندارم.

مشاور: ‌می‌فهمم که تو چه حالی داری، برای من هم همین‌طور بود! چیزی که به من کمک کرد، تشویق افراد مناسب، در زمان‌های مناسب بود!

کوک: اما من چگونه ‌می‌توانم کاری را که از من خواسته شود انجام دهم، به مرحله اجرا بگذارم درحالی‌که ‌می‌دانم اشتباه است؟ اگر کاری را انجام ‌می‌دهم، به‌خاطر آن است که فکر ‌می‌کنم درست است. اعمال من برای چیزی که به آن باور دارم، بلندتر از حرف‌هایم صحبت ‌می‌کنند. اگر فکر‌کنم چیزی درست نیست ولی آن را انجام ‌دهم، آیا این تظاهر نیست؟ فقط می‌گویم به چیزی اعتقاد دارم درحالی‌که واقعاً ندارم؟ آیا خدا ‌می‌خواهد که من به او دروغ بگویم؟

مشاور: نه. او از شما می‌خواهد که از او اطاعت کنید و می‌خواهد اطمینان حاصل کند که وقتی کاری که او گفته است، انجام ‌می‌دهید، واقعاً فکر‌کنید که کار درست را انجام می‌دهید. ایمان داشتن به خدا این است که اطمینان داشته باشید که هرکاری که او به شما ‌می‌گوید باید درست باشد! به قول آقای سمپل عضو سابق ‌بیت‌العدل، اطاعت، اطاعت بی‌میل از حکمی نیست که فرد با آن مخالف است، بلکه اطاعت کامل از قانونی است که کسی ولو نتواند آن را درک کند، اما ‌می‌داند که باید درست باشد.

کوک: حتی اگر فکر کنم اشتباه است؟

مشاور: ممکن است نظر خود را دربارۀ آنچه اشتباه است داشته باشید، اما باید به‌خاطر داشته باشید که نظر خدا در اینجا مهم است. این چیزی است که شوقی‌افندی گفته است:

«… اندیشه‌های بشری ممکن است اشتباه باشد، اما قضاوت‌های بهاءالله، عبدالبهاء، شوقی‌افندی و ‌بیت‌العدل اعظم فراانسانی است. ‌آن‌ها مکاشفه‌ای هستند از آنچه خدا برای ما ‌می‌خواهد و دارای حجتی معصوم هستند که نظرات خود ما فاقد آن است».

کوک: آیا این احکام باید با عقل سلیم و دلیل و منطق ناسازگار باشند؟ عبدالبهاء درباره تطابق عقل و دین در (‌گفت‌وگوهای پاریس) چه می‌گوید. برای من کاملاً واضح است که او این تصور را که احکام دینی را ‌نمی‌توان با معیارهای انسانی مورد قضاوت قرارداد، تأیید ‌نمی‌کند. «من به شما ‌می‌گویم: هر چیزی را که ‌به‌عنوان دین به شما معرفی ‌می‌شود در ترازوی عقل و علم بسنجید. اگر از این امتحان گذشت، آن را بپذیرید، زیرا حقیقت است! اما اگر چندان مطابقت ندارد، پس رد کنید، که جهل است.»

مشاور: درست است، اما اگر می‌خواهید به عبدالبهاء استناد کنید، باید به یاد داشته باشید که او درباره اقتدار بیت‌العدل آینده چه می‌گوید:» هرچه تصمیم بگیرند، تصمیم خداست… هرکه با ‌آن‌ها ستیزه کند با خدا ستیزه کرده است.»

کوک: می‌دانم که تصمیمات ‌بیت‌العدل معتبر و خطاناپذیر است، من این موضوع را با عضو هیأت معاونت منطقه خود مرور کرده‌ام اما آیا این بدان معناست که دیدگاه من اهمیتی ندارد؟

مشاور: مطمئناً نه!

کوک: خب، پس چرا ‌نمی‌توانم حق داشته باشم دیدگاه خود را داشته باشم، هرچند ضعیف، خطاپذیر و انسانی باشد؟ یکی دیگر از اصول بهائی، که تابه‌حال فکر ‌می‌کردم آن را درک کرده‌ام، وحدت درکثرت، و تنوع آرا افراد جامعه است. من می‌دانم که یکی از معانی آن تنوع فرهنگی است: آیا تنوع فرهنگی این است که ما قرار است فقط زبان‌ها و سنت‌های ملی مختلف را جشن بگیریم، من فکر می‌کردم معنایش بیشتر از این است. فکر ‌می‌کردم که ما تنوع را در همه چیز، ازجمله تنوع ایده‌ها، نگرش‌ها و رویکردهای دینی را ارج ‌می‌نهیم.

مشاور: بله، داریم.

کوک: خوب پس چرا من نمی‌توانم نظرم را داشته باشم، بدون اینکه با من مانند فردی خارج از دایره بهائی رفتار شود؟ چرا عضو هیأت معاونت منطقه با من ملاقات ‌می‌کند و به من ‌می‌گوید که بحث دربارۀ این مسائل فایده‌ای ندارد و برای من عواقبی به دنبال دارد؟ حتی شما از ایان سمپل برای من نقل قول می‌کنید که می‌گوید من نمی‌توانم انتخاب کنم که کدام‌یک از تعالیم را بپذیرم. راستی اصل مخالفت چه شد؟ در یک جامعه لیبرال، جا برای افراد وجود دارد که نظرات متفاوت از اکثریت داشته باشند و هیچ چیز مهم‌تر از آزادی بیان نیست. ما حق داریم آنچه را که فکر ‌می‌کنیم بگوییم، مواضع خود را علناً به اشتراک بگذاریم و مهم نیست که دیگران چگونه واکنش نشان ‌می‌دهند.

مشاور: این در جامعه صادق است، اما در آیین بهائی این‌طور نیست. تعلق به یک آیین به این معنی است که فرد به چیزهای خاصی اعتقاد دارد: اگر کسی آن عقاید را ندارد، باید بررسی کند که آیا واقعاً جایی در آن دارد یا خیر؟ باید بدانیم باورهای خاصی وجود دارد که ما را از تعریف بهائی بودن خارج ‌می‌کند، این چیزی است که ‌بیت‌العدل گفته است.

کوک: می‌دانم که قبلاً گفته‌ام، اما دربارۀ مخالفت چطور؟ حق داشتن احساس متفاوت از اکثریت چطور؟

مشاور: احساس متفاوت بودن با اکثریت، یک چیز است و احساس متفاوت از ‌بیت‌العدل چیز دیگری است. اما این مشکل ناشی از تکیه بر نظرات خودمان است! بنابراین، بسیاری از نگرش‌های ما برگرفته از فرهنگ ماست. بدون اینکه بدانیم، بسیاری از پیش‌داوری‌ها و فرضیات بررسی‌نشده‌ای را که جامعه ترویج ‌می‌کند، جذب ‌می‌کنیم. ‌بیت‌العدل گفته است:

نتایج منفی انتقادهای نادرست چقدراست؟ در اختلافات فاجعه‌باری که در جامعه ما ایجاد کرده است، در جناح‌ها به همان اندازۀ مناقشه‌ای که در سیستم‌های سیاسی ایجاد کرده است، که با نهادینه کردن مفاهیمی مانند اپوزیسیون وفادار «درگیری شرافتمندانه» ایجاد کرده‌اند، که به دسته‌های مختلف عقاید سیاسی مانند محافظه‌کار، لیبرال، مترقی، مرتجع و غیره وابسته است؟

 

کوک: درگیری شرافتمندانه؟ با من شوخی ‌می‌کنی! شما دربارۀ نظامی صحبت ‌می‌کنید که قرن‌ها است  آزادی‌های مدنی ما را تضمین کرده است. این همان کاری است که پدران بنیانگذار ایالات متحده انجام می‌دادند، زمانی که سیستمی از کنترل‌ها و موازنه‌ها را تضمین ‌کردند، که میان منافع رقابتی در جامعه میانجیگری می‌کرد. این همان چیزی است که در کشورهای مشترک‌المنافع بریتانیا، از احزاب اپوزیسیون انتظارداریم که در مقابل دولت بایستند و جایگزینی برای سیاست رسمی ارائه کنند. این به معنای داشتن یک سیستم چندحزبی است.

مشاور: توجه کنید که چگونه همه مثال‌ها از فرهنگ خودتان، از سنتی که در آن پرورش یافته‌اید، گرفته شده است. شاید سخت‌ترین چیز دربارۀ پذیرش آنچه که از جانب خدا ‌می‌آید این باشد که ‌می‌خواهیم ارزش‌های خود را در آن بخوانیم. ما می‌خواهیم آیین بهائی آنچه را که همیشه فکر می‌کردیم و انجام ‌می‌دادیم و آنچه را والدینمان قبل از ما انجام داده‌اند، تأیید کند.

کوک: پس واقعاً اعتراف ‌می‌کنید که در آیین بهائی جایی برای آزادی بیان و حقوق فردی وجود ندارد؟ آیا درست ‌می‌شنوم؟

مشاور: فکر می‌کنم تا الان بدانی که این درست نیست! آنچه ‌بیت‌العدل ‌می‌گوید این است که ما ‌نمی‌توانیم انتظار داشته باشیم که بهائیت با تعریف فرهنگ ما از این چیزها مطابقت داشته باشد. امر بهائی مدلی متفاوت و سیستمی بهتر برای حل اختلافات ما ارائه ‌می‌دهد! آنچه در اینجا واقعاً مطرح است این است که آیا ما به بهاءالله و عهد او ایمان داریم یا نه. اگر ایمان داریم، باید بپذیریم که درک او فراتر از هر واقعیت‌ معنوی است که بتوانیم تصور کنیم  و این به معنای پذیرش این است که برخی از نگرش‌های ما نیاز به تغییر دارد. ما باید چیزی را توسعه دهیم که دکتر پیترخان یکی از اعضای بیت‌العدل، آن را به‌عنوان آگاهی معنوی افزایش یافته، توصیف ‌می‌کند! و تا زمانی که ماتریالیسم آموزه حاکم باشد، این امر دشوار خواهد بود. به گزارش ‌بیت‌العدل، همه ما خواه ناخواه تحت تأثیر نگرش حاکم هستیم.

کوک: پس فکر می‌کنی من تحت تأثیر همه این‌ها قرار گرفته‌ام. لیبرالیسم بیش از حد و پیامدهای غیراخلاقی آن. آیا این مشکل من است؟

مشاور: ‌بیت‌العدل ‌می‌گوید که این مشکل بسیاری از بهائیان در آمریکای شمالی است. این چیزی است که همه ما باید از آن آگاه باشیم.

کوک: خوب، شما هنوز به سؤال اصلی من پاسخ نداده‌اید.

مشاور: متأسفم، چی بود سئوالت؟

کوک: سعی کردم از شما بپرسم ‌بیت‌العدل درباره ابراز نظر مخالف چه دیدگاهی دارد؟ اگر آزادی بیان و حقوق فردی به معنای آن چیزی نیست که من فکر ‌می‌کنم، پس منظورشان چیست؟ چه جایگاهی برای کسی وجود دارد که از خط حزبی پیروی ‌نمی‌کند و اصرار دارد که دیدگاه دیگری ارائه دهد؟

مشاور: برای درک نظر ‌بیت‌العدل، باید اهمیت وحدت در بینش بهائی را درک کنید! در این مرحله، آنچه بشریت بیش از هرچیز به آن نیاز دارد، گرد هم آمدن است. ما ‌نمی‌توانیم بیش از این تفرقه و اختلاف نظررا تحمل کنیم. بنابراین ‌بیت‌العدل احساس ‌می‌کند که وظیفه دارد بهائیت را از رفتارهای تفرقه‌انگیزحفظ کند. اصرار بردیدگاه‌های فردی می‌تواند منجر به مشاجره‌ای شود که نه‌تنها برای مؤسسات و روحیه همکاری بهائی، بلکه برای خود متحری حقیقت نیز مضر و زیان‌بار است. گویا انسان آزاد غربی به‌قدری به یک دیدگاه نادرست وابسته است که اصرار او بر آزادی فردی به‌منزله تلاش برای تغییر ماهیت اساسی امر بهائی است. این نوع رفتار، اگر اجازه داده شود بدون کنترل ادامه یابد، می‌تواند در جامعه بهائی اختلال ایجاد کند و فرقه‌های بی‌شماری را به‌وجود آورد، همان‌طور که در ادیان پیشین انجام داده است… امر بهائی عناصری از یک آیین‌نامه رفتاری را تعریف ‌می‌کند و این درنهایت ‌مسؤولیت ‌بیت‌العدل اعظم است… که احباء را ملزم به رعایت استانداردهای تعریف‌شده نماید.

کوک: می‌دونی من چی فکر می‌کنم؟

مشاور: نه لطفاً بگو.

کوک: فکر ‌می‌کنم شما همه چیز را درعالم وجود بازتعریف کرده‌اید! شما ‌می‌گویید به تحقیق و تحری مستقل دربارۀ حقیقت اعتقاد دارید، ‌می‌گویید به وحدت در عین تنوع و کثرت اعتقاد دارید، ‌می‌گویید به آزادی بیان اعتقاد دارید؛ اما واقعاً این‌طور نیست. شما همه این‌ها را تأیید ‌می‌کنید، اما سپس ‌آن‌ها را به‌گونه‌ای تعریف ‌می‌کنید که ‌آن‌ها را بی‌معنا ‌می‌کند. بررسی مستقل حقیقت چه فایده‌ای دارد اگر به این معنی نیست که خودمان نتوانیم تصمیم بگیریم به چه چیزی اعتقاد داشته باشیم و به چه چیزی نداشته باشیم؟ اگر تمام بهائیان باید مجموعه خاصی از تعالیم را بپذیرند، وحدت در تنوع چه فایده‌ای دارد؟ چگونه می‌توانیم بگوییم که از آزادی بیان محافظت می‌کنیم، اگر احساس کنیم تفاوت دیدگاه و آراء، اهداف اصلی بهائی را تضعیف می‌کند؟ تنها کاری که شما انجام ‌می‌دهید این است که اسامی و الفاظ را نگه ‌می‌دارید تا مردم نتوانند بفهمند که شما چگونه معنای واقعی را که قرار بود این چیزها داشته باشند، ربوده‌اید و مسخ کرده‌اید.

مشاور: من قبلاً به شما گفته بودم که معنای این‌ها چیزی نیست که شما یا من بتوانیم تصمیم بگیریم. جامعه ما خودپرستی و فردگرایی را ترویج می‌کند، اما باید ببینیم که چگونه بهاءالله ارزش‌های اصلی بهائی را تعریف می‌کند. تا زمانی که یاد نگیرید با چشم بهائی به این موضوع نگاه کنید، همه چیز برای شما عجیب به‌نظر ‌می‌رسد! اما اگر قدرت انجام آن را پیدا کنید، همه چیز متفاوت به‌نظر ‌می‌رسد.

کوک: من این را ‌می‌دانم و درنهایت فکر ‌می‌کنم که به یک پاسخ رسیده‌ام. ببین من از طریق گوش دادن به وجدانم بود که جذب بهائیت شدم. بنابراین، ‌به‌عنوان یک بهائی، وقتی به من ‌می‌گویید فکر و وجدانم را نادیده بگیرم برایم سخت است. ‌می‌دانم که ‌می‌گویید من آزادی ترک بهائیت را دارم، اما این جواب نیست. برای من آزادی اندیشه و وجدان به معنای اعمال آزادانه وجدانم در درون جامعه بهائی است. من باید با همان شرایطی که بهائی شدم، بهائی بمانم: ‌نمی‌توانم به آنچه که درست ‌می‌دانم پشت کنم. شما این را ‌به‌عنوان خودپرستی، یا فردگرایی، یا فقدان فروتنی تعریف ‌می‌کنی اما نام دیگری نیز دارد: به آن صداقت شخصی نیز ‌می‌گویند و این تنها خاص من نیست. این برای همه ادیان بزرگ جهان حیاتی است. در پشت قوانین و شرایع خاصی که خداوند نازل ‌می‌کند، یک قانون عالی وجود دارد که ما باید با خودمان صادق باشیم. این همان چیزی است که هر پیامبری تعلیم داده است و اساس هر مظهر الهی است.

مشاور: نه هرمظهری!

کوک: چی؟

مشاور: من شک دارم که دینی وجود داشته باشد که اطاعت بی‌قیدوشرط از وجدان و عقل و اندیشه را آموزش داده باشد. این قطعاً درمورد بهائیت صادق نیست.

کوک: متأسفم. ‌می‌تونیم دوباره یک وقت ملاقات دیگه داشته باشیم؟ منتظر ‌می‌مانم که بیایی و به من بگی که بهائیت تفکر و اندیشه فردی را ارج ‌می‌نهد و حرفای منو اشتباه فهمیده‌ای.

مشاور: نه، نمی‌شود! شما اندیشه و وجدان را به‌خوبی درک ‌می‌کنید. چیزی که شما ‌نمی‌فهمید جایگاهش در بهائیت است. مانند بسیاری از مردم آمریکای شمالی، تفکر شما از سنت پروتستانی سرچشمه می‌گیرد که به ‌مسؤولیت شخصی، بدون رعایت نقشش در نظام بهاءالله اهمیت می‌دهد. این همان چیزی است که داگلاس مارتین، یکی دیگر از اعضای ‌بیت‌العدل، زمانی گفت که ما توهم خطرناکی را از مسیحیت به ارث برده‌ایم.

کوک: چی گفتی؟ «توهم خطرناک؟ «

مشاور: قبلا نوبت شما بود که موضع خود را توضیح دهید. حالا خواهش ‌می‌کنم اجازه بدهید من به شما بگویم.

کوک: اما این غیرممکن است. هیچ دینی وجود ندارد که به ما بگوید هرگز به وجدان و اندیشه خود اعتماد نکنیم. دین بر اطاعت مطلق بنا نشده است. دین بر عشق بنا شده است. من مقاله سمپل را خواهم خواند و قول ‌می‌دهم به همه چیزهایی که گفتی فکر کنم، اما اگر ‌می‌توانستم فقط یک چیز بیشتر بگویم، این بود که امیدوارم هنوز جایی برای من در جامعه بهائی باشد، حتی اگر به وجدانم اعتماد کنم. امیدوارم برای همه ما جائی باشد.

مشاور: من نباید در این مورد تصمیم بگیرم. (پایان ‌گفت‌وگو)

همان‌طور که ملاحظه فرمودید دیدگاه‌های براندن کوک که قسمت‌هایی از آن در مقاله یادشده آمده، با دیدگاه تشکیلات بهائی فاصله زیادی دارد. ‌بیت‌العدل دیدگاه‌های روشنفکرانه کوک را خطرناک تشخیص داد و باتوجه‌به اینکه تهدیدات و تذکرات تشکیلات در او مؤثر نیفتاد، به اخراج او از جامعه بهائی اقدام نمود.

موژان مومن[۱۸] از مبلغان بهائی و مدافع ‌بیت‌العدل، در مقاله خود تحت عنوان «حاشیه‌گریزی و ارتداد در ‌آیین بهائی»[۱۹] که در نشریه دین شماره ۳۷ سال ۲۰۰۷ درج گردیده است، ضمن بیان سرگذشت تعدادی از منتقدان بهائی اخراج‌شده از جامعه بهائی در سال‌های پیش از آن، بدون ذکر نام از برندن کوک ‌به‌عنوان “فرد کانادایی مرکزگریز” یاد ‌می‌کند که همانند آلیسون مارشال (دیگر روشنفکر طردشدۀ بهائی) «به علت چالش‌های مداوم با ‌بیت‌العدل، از جامعه بهائی اخراج شد. او پس از اخراج خشم خود را با دیگران به اشتراک نگذاشت».

جایی نباش که تو را فقط تحمل می‌کنند، بلکه جایی برو که از تو استقبال می‌کنند

 

با اینکه کوک به‌صورت عمومی دیدگاه‌های خود در مخالفت با ‌بیت‌العدل و تشکیلات بهائی را علنی نکرد و هیچ‌گونه تعرضی هم نسبت به تشکیلات بهائی از خود نشان نداد و هیچ‌گونه ادعایی نیز نداشت و فقط نظرات شخصی خود را بیان کرد؛ ولی ‌بیت‌العدل همین قدر را هم تحمل نداشت و او را طرد نمود.

آقای کوک در پاسخ به موژان مومن، که او را در شمار مخالفین ‌آیین بهائی آورده بود، با لحنی طنزآلود در سایت تالیسمان نوشت:

“اعتبار تحسین‌برانگیز شما را ‌به‌عنوان یک مرتد نادیده ‌می‌گیرم و در این اندیشه هستم که مرتکب چه شرارت‌های دیگری بشوم تا نهایتاً به این افتخار (مرتد) نائل شوم.[۲۰]

کوک در تاریخ ۵ آگوست ۲۰۰۷ طی نامه‌ای از گروه نخبگان فروم تالیسمان، که خود او نیز مقالاتی در آن ارائه داشته، تشکر کرده و تذکر ‌می‌دهد:

داشتن اندکی مجال اختلاف نظر درونی، نشانه حفظ زنده بودن و تیزبینی روحی در جامعه سالم است، همچنین یک «پاسخگویی و مسؤولیتپذیری» درونی ایجاد میکند. بهاءالله هرگز توصیهای بهتر از زمانی که ما را به رعایت اعتدال در همه چیز سفارش نمود، نکرده است. بدیهی است که از یک سو، جامعه بهائی به نظم و ساختاری نیاز دارد تا بتواند بهطور مؤثر فعالیتهای خود را هماهنگ کند. از سوی دیگر، به همان اندازه بدیهی است که تأکید بیشازحد بر اطاعت و انطباق میتواند خفهکننده باشد. ارسطو میگوید جامعه مثل ارکستر موسیقی است. خیلی آزادانه و به دلخواه بنوازید باعث هرجومرج و اختلاف است. کاری کن که همه، نتها و ریتم یکسان و یکنواختی را دنبال کنند. ملودیها و ضربهای مختلف را با حساسیت نسبت به دیگراعضای گروه بنوازید و هارمونی فوقالعادهای داشته باشید.

شاید مهم نباشد که سطح مناسبی از تفاوتها و مخالفتهای داخلی را پیدا کنیم، بلکه بهعنوان یک جامعه، باید نحوه هدایت صحیح این نیروها را بیاموزیم. یک سنت فلسفه سیاسی در رنسانس وجود دارد که معتقد است ـ این چیزی است که اهمیت دارد ـ استرس و تنش و درگیری در جامعه بهخودیخود خوب یا بد نیست؛ بسته به شرایط، میتواند مثبت یا منفی باشد؛ انرژیزا یا انرژیزدا باشد. از این منظر، تفاوت بین پرهیز از تعارض یا پرورش آن نیست، بلکه دربارۀ تعارض خوب در مقابل بد است و دانستن اینکه چگونه دومی را به اولی تبدیل کنید.

درحالحاضر میتوانم بگویم اوضاع در جامعه بهائی آنطور که باید، خوب پیش نمیرود. من میخواهم به خودم کمک کنم، اما فکر میکنم در این مرحله واقعاً چیز زیادی برای ارائه ندارم. من قاطعانه بهوسیلۀ محفل بهائیان کانادا طرد شدهام. من این قضاوت را میپذیرم که درگیری و استرسی که آوردهام مناسب نبوده است اما برای تالیسمان آرزوی موفقیت دارم زیرا استعداد و تلاش خود را در ایجاد بینش نوین بهائی به کار میگیرید و دعا میکنم که اوضاع بهتر شود. (برندن کوک)[۲۱]

ج ــ آثار منتشرشده از برندن کوک

گفته شد که کوک بعد ازطرد و اخراج از جامعه بهائی ـ با توجه به سوابقی که از درگیری  محفل ملی کانادا با خود داشت ـ برخلاف اکثر منتقدان بهائی، با تشکیلات بهائی درگیر نشد و ترجیح داد زندگی آرامی را در امریکا ادامه دهد، زیرا درگیری علنی با ‌بیت‌العدل ‌می‌توانست برای او و سایر بهائیان علاقه‌مند به او، مشکلات فراوانی ایجاد نماید. لذا از کوک آثار چندانی در نقد بهائیت در دست نیست. مقالات باقی‌مانده از ایشان نیز نوعاً به مخالفت صریح با تشکیلات بهائی نپرداخته، بلکه در قالب طنز و هجو خلاقانه و آکادمیک انتقاداتی را بیان کرده است. ذیلاً به ارائه و توضیح برخی از مقالات ایشان ‌می‌پردازیم.

اطاعت: عقل و اختلاف در آیین بهائی[۲۲]

(گفت‌وگوی برندن کوک با آن بویلز، مشاور قاره‌ای در حوزه امریکای شمالی، سپتامبر ۲۰۰۶)

در این مقاله آقای برندن کوک به بیان برخی از دیدگاه‌های خود دربارۀ بهائیت ‌می‌پردازد و انتقادهای مختلفی را بیان ‌می‌دارد که قبلاً به قسمت‌هایی از آن اشاره شد. البته ازآنجاکه این ‌گفت‌وگو در قالب مصاحبه با یکی از افراد مهم تشکیلات بهائی صورت گرفته است، کوک نتوانسته همه نظرات خود را به‌صورت آزادانه و بی‌پرده بیان کند و در بعضی از قسمت‌های مصاحبه ناگزیر از همراهی با نظر عضو تشکیلاتی بهائی شده است.

 

داستان «ماکس» الاغ مصون از خطا[۲۳] نوشتهشده در سال ۲۰۰۶       

این داستان نقدی هجوآمیز بر عملکرد ‌بیت‌العدل جهانی و دیدگاه‌ها و تصمیمات آن ‌است. در این مقاله آقای برندن کوک با زبان طنز و تمثیل، به موضوعاتی چون مصون از خطا بودن ‌بیت‌العدل، عدم عضویت زنان در ‌بیت‌العدل، پیام‌های اغراق‌آمیز، غیرقابل‌فهم و کم‌فایده ‌بیت‌العدل، هزینه کردن بی‌حساب از جیب بهائیان، طرد و اخراج منتقدان بهائی، قرار دادن شرایط سخت برای ازدواج بهائیان بر طبق احکام کتاب اقدس، که عملاً در کشورهای غربی غیرقابل‌اجرا بوده و هنوز هم قابلیت اجرایی نیافته است؛ اجبار همگانی به خرید کتاب روحی و شرکت در جلسات کم‌محتوی برای کسانی که سابقه چندین‌ساله در بهائیت دارند؛ دستور به تبلیغ دیگران به بهائیت، بدون اینکه گوش شنوایی برای شنیدن نظرات دیگران داشته باشی؛ عدم پاسخ‌گویی به نظرات و دیدگاه بهائیان از سوی محفل و موضوعات مختلف دیگر… اعتراض دارد که برای اطلاع از این انتقادها، خواندن اصل داستان ضروری است.

داستان مکس از آنجا آغاز‌ می‌شود که یک روستایی به نام آقای دون توماس ادعا ‌می‌کند الاغش به نام مکس،[۲۴] یک الاغ معمولی نیست، بلکه مصون از هرخطا و اشتباه است و همه چیز را ‌می‌داند و قادر است به تمام سؤالات پاسخ دهد و همه مشکلات را برطرف نماید!

برخی از روستاییان پرسیدند چطور یک الاغ که قدرت صحبت کردن هم ندارد ‌می‌تواند اظهارنظرهای مصون از خطا داشته باشد؟ دون توماس صاحب الاغ توضیح ‌می‌دهد که تعلیم ماکس برای بیان نظراتش آسان نبوده است و رمز آن به آموزش بر‌می‌گردد.”من به ماکس یاد داده‌ام که برای گفتن جواب “بله” یک بار و برای گفتن جواب “نه” دو بار سم خود را به زمین بکوید. الاغ ‌می‌توانست برای دادن پاسخ دقیق‌تر چند بار پای خود را به زمین زده یا با تکان دادن دم به جلو یا عقب، منظور خود را به دون توماس بفهماند.

خانم مارشال[۲۵] یکی از روستاییان حاضر مداخله کرد و پرسید چه دلیلی داری که این الاغ را مصون از خطا معرفی ‌می‌کنی؟

دون گفت: من ‌می‌گویم مکس مصون از خطاست؛ خودش هم می‌گوید که مصون از خطاست! ما باید به گفته او اعتماد کنیم. … به‌نظر ‌نمی‌رسید که خانم مارشال متقاعد شده باشد اما چون سایر افراد منتظر بودند تا پاسخ سؤالات خود را از الاغ بشنوند، او دیگر چیزی نگفت. تفاوت آشکاری بین مکس و سایر الاغ‌های روستا وجود نداشت. او مانند یک الاغ عادی به‌نظر ‌می‌رسید و رفتاری کاملاً عادی داشت؛ عادی صدا در‌می‌آورد، حتی مانند یک الاغ عادی بو ‌می‌داد اما چون یک الاغ مصون از خطا بود به‌گونه‌ای جذاب‌تر به‌نظر‌می‌رسید! اکثر سؤالاتی که مردم ‌می‌پرسیدند انصافاً ساده و بدیهی بود. سؤالاتی مثل اینکه بهترین جا برای رفتن به پیک‌نیک خانوادگی کجاست؟ من باید پیراهن قرمزم را برای فردا بپوشم؟ و… .

ماکس همه سئوالات را درست همان‌گونه که دون گفته بود با تکان دادن دم و کوبیدن سم به زمین پاسخ ‌می‌داد. البته اگر دون برای توضیح دادن پاسخ‌های مکس آنجا نبود شاید کارها آن‌قدر روان پیش نمی‌رفت. در آن روزها مردم پولی برای خرید کفش و لباس نداشتند و بازپرداخت وام بانکی و هزینه‌های دارو از قدرت ‌آن‌ها خارج بود. لذا برخی افراد سؤالات جدی داشتند مثل اینکه چه جوری ‌می‌توانم قسط خانه‌ام را بپردازم؟ یا اگر نتوانم از پس هزینه خرید دام‌های جدید برآیم چه بکنم؟

مکس برای ‌آن‌ها پاسخ‌هایی داشت ولی این پاسخ‌ها مردم را خوشحال ‌نمی‌کرد. هرچه مردم به پاسخ‌های الاغ گوش ‌می‌کردند بیشتر ‌می‌فهمیدند که سؤالاتی هست که حتی یک خر مصون از خطا نیز ‌نمی‌تواند پاسخ روشنی به ‌آن‌ها بدهد. در ادامۀ داستان، مکس جایگاه ویژه‌ای در بین اهالی روستا پیدا می‌کند ولی صدور پیام‌ها و دستورالعمل‌های جدید از سوی مکس نه‌تنها مشکلی را از دوش روستاییان بر‌نمی‌دارد بلکه هر روز مشکلی بر مشکلات اهالی اضافه ‌می‌کند!

لباس جدید امپراتور [۲۶]

نوشته شده در سال ۲۰۱۰ ، نقد طنزآمیز درباره جایگاه، دیدگاه‌ها و عملکرد ‌بیت‌العدل جهانی.

در این نوشته روی سخن کوک با ادعاها و اظهارات پیترخان (عضو آن زمان ‌بیت‌العدل) است که ادعا داشت فرد بهائی باید همه مطالب و تعالیم بهائیت را بدون بررسی قبول کند و مخالفت با تعلیم بهائی برای او عواقب نامطلوبی خواهد داشت!

داستان شرح حال یک امپراتور در سال‌های قدیم است. او دوست داشت که بهترین هر چیزی را داشته باشد. حتی چیزهای خوب هم برای او کافی نبود. او ‌می‌خواست بهترین غذا و بهترین لباس و بهترین هنر و بهترین سرگرمی را داشته باشد. او کمد لباسی داشت که خیلی گران‌قیمت بود. این امپراتور هزاران لباس مختلف  داشت و بیشترین کفش‌ها را، او هرگز مجبور نبود یک لباس را دو بار بپوشد!

البته تعجبی ندارد که همه این‌ها ‌نمی‌توانست او را خوشحال کند. او همیشه چیز بیشتری ‌می‌خواست و این موضوع دربارۀ لباس‌هایش بیشتر صدق ‌می‌کرد! امپراتور در دور و نزدیک، در جست‌وجوی کسی بود که بتواند این گنجینۀ لباس را گسترده‌تر کند. او به هرکس که ‌می‌توانست لباس‌های جدیدتر و جذاب‌تری طراحی کند بیشتر و بیشتر پول ‌می‌داد. او همه چیز داشت ولی هیچ‌کدام ازخیاط‌های قبلی ‌نمی‌توانستند او را راضی کنند. از قضا، روزی دو خیاط  جدید به  کشور و دربار او آمدند، دو مردی که هرگز ‌آن‌ها را ندیده بود. (کنایه از باب و بهاء)

این دو خیاط ادعا داشتند که مرد خدا هستند، راهب، یا چیزی شبیه به آن. ‌آن‌ها اهل عبادت بودند.

مردانی که بیشتر وقتشان را صرف صحبت درباره دین و خدا و ایمان و ترک اموری چون شهوات و اخلاق بد جوانان ‌می‌کردند. شخصیت واقعی و ذات ‌آن‌ها مشخص نبود، اما چون با هرکس و هرچیزی مخالفت ‌می‌کردند، لذا برای همه، به‌عنوان افراد خداجو و مقدس، مورداحترام بودند. آن دو مرد خدا، با مطالب جدید و اخبار حیرت‌آور، به سمت امپراتور آمدند.

‌آن‌ها اطلاع دادند که یک کارگاه بافندگی دارند که شبیه هیچ‌یک از آنچه قبلاً در امپراتوری بوده نیست. ‌می‌توانند لباس‌ها را ۹ بار سریع‌تر (اشاره به تقدس عدد ۹ در بهائیت ــ مترجم) از سریع‌ترین خیاطان پیشین امپراتوری بدوزند و لباس‌ها بسیار زیباتر خواهد شد. البته آن یک کارگاه بافندگی جادویی نبود. ‌آن‌ها توضیح دادند که آن یک کارگاه بافندگی روحانی است. هر دو مرد گفتند که با جادو مخالف‌اند. ‌آن‌ها به امپراتور گفتند، این طبیعت روحانی، مخصوص بافندگی ‌آن‌ها است.لباس‌های دوست‌داشتنی تولیدی ‌آن‌ها غیرقابل‌وصف بوده و فقط مردمان مؤمن و روحانی آن‌ها را می‌بینند؛ یا مردمانی با “درایت معنوی شدید و بالا”!

دو خیاط نگفتند که فقط مردم خیلی باهوش ‌می‌توانند لباسی را که در کارگاه بافندگی ‌آن‌ها تهیه شده، ببینند. ‌آن‌ها گفتند فقط مردم خداترس و دارای دین و اعتقاد درست ‌می‌توانند آن را ببینند. مردمی که دنیا را با چشم ایمان ‌می‌بینند!! (انتقاد از اظهارنظر پنه لوپ واکر، مشاور قاره‌ای بهائیان در امریکا، در همان زمان) مردمی که چیزی دارند که به آن ‌می‌گویند درایت معنوی شدید و بالا! فکر نکنم شما بخواهید هر چیزی را که ‌آن‌ها گفته‌اند بشنوید، چون ‌آن‌ها چیزهای زیادی گفتند؛ اما من ‌می‌خواهم شما را به سمت فکر اصلی رهنمون شوم.

“اعلیحضرتا! اصول معنوی عمیقی وجود دارد که درک آن مستلزم بینش عمیق روحانی است. اگر کسی خواست از موضع مادی دربارۀ ‌آن‌ها بحث و جدل کند بهتر است از جواب دادن به ‌آن‌ها خودداری کنید. پایه این عقاید و تعالیم، نه عقلانی و منطقی، بلکه معنوی است، لذا کسی را که براثر زرق‌وبرق ماتریالیسم کور شده نمی‌توان با مبانی روحانی متقاعد و مجاب نمود!”

“اعلیحضرتا! این تنها مشکلی است که در لباس جدیدی که ما برای شما تهیه ‌می‌کنیم وجود دارد، زیرا کارگاه بافندگی ما یک کارگاه معنوی است و لباس‌ها به‌صورت معنوی در آنجا بافته ‌می‌شوند و چشم کسانی که کمبود معنویت دارند آن را نمی‌بیند! فقط کسانی که ادعا‌های مدگرایانۀ مادی‌گرایی خود را کنار گذاشته‌اند و فقط ‌آنانی که دارای درایت معنوی شدید و بالا هستند، قادر خواهند بود لباس‌های جدید شما را ببینند! آن کسانی که دیدگاه معنوی محدودی دارند و به جنبه‌های معنوی و روحانی زندگی آگاه نیستند، لباس شما را نخواهند دید! اما اعلیحضرتا! این واقعاً یک امتیاز بزرگ است زیرا شما  فرصت دارید تا خود و واقعیت معنویتان را به مردم و اطرافیان نشان دهید. با پوشیدن لباس‌های جدید که ما برای شما ‌می‌دوزیم، شما درس ایمان به معنویت و غیب را آموزش خواهید داد و اگر تعدادی نافرمان و عاصی در دیدن لباس شما رفوزه شدند، این یک تذکر برای ‌آن‌ها و دلیلی بر دید محدود ‌آن‌ها و محدودیت‌های مادی‌گرایی خواهد بود.

سرانجام امپراتور با لباس جدیدش در بین عموم مردم ظاهر شد. بیشتر مردم دربارۀ زیبایی لباس او سخنرانی ‌می‌کردند و هرکدام از یک بعد جدید به تحسین لباس ‌می‌پرداختند؛ اما ماجرای اصلی از آنجا شروع شد که یک پیرمرد، که قبلاً کسی او را ندیده بود و به‌نظر خیلی غریبه بود، به حاضران گفت که بر تن امپراتور اصلاً لباسی نیست و او لخت است! آن دو خیاط که نزد امپراتور جایگاه مهمی داشتند هم‌زمان ایستادند و فریاد زدند “پیرمرد دروغ ‌می‌گوید، او را دستگیر کنید” و قبل از اینکه کسی متوجه شود، محافظان امپراتور پیرمرد را گرفتند و به زندان انداختند و من شنیدم که او بیشتر عمر خود را در زندان گذراند.[۲۷]

پاسخ به گفتار پیترخان دربارۀ چالش آزمون غرب[۲۸]

سخنرانی پیترخان، عضو سابق ‌بیت‌العدل، در معبد بهائی در ویلمت به تاریخ ۲۳ سپتامبر ۱۹۹۵

پیترخان عضو متوفای ‌بیت‌العدل، در سخنرانی خود در کنفرانس ویلمت، که برای بهائیان امریکای شمالی ایراد کرد، بهائیان را از افراد، افکار، ایده‌ها و نیروهای مترقی مختلفی که در جامعه بهائی وجود دارند، ترساند. او هشدار داد که بهائیت به‌وسیلۀ مردان و زنان بهائی، در معرض تهدید است: «در جامعه بهائی نیروهای “خطرناک و موذی” و “عناصر نابکار” در حال فعالیت هستند.» او ‌می‌گوید: «خطر، خطر بزرگ، خارج از بهائیت نیست، بلکه از درون خود بهائیان است!».

برندن کوک در این مقاله سخنان پیترخان را به چالش ‌می‌کشد و ‌می‌نویسد:

«پیترخان از مخالفان و منتقدان مترقی درون جامعه بهائی و ایده‌های آنان وحشت دارد، چون بین ارزش‌های مدرن غربی و آموزه‌های بهاءالله، تضاد و تباین وجود دارد. او از جهان مدرن می‌ترسد. از این ‌می‌ترسد که ‌آیین بهائی به نحوی در تضاد با روح حاکم عصر حاضراست».

تأملی دوباره درباره آخرین سخنرانی پیترخان، ۲۰۰۹

پیترخان در سخنرانی دیگری ضمن تأکید بر ضرورت رعایت اعتدال ‌می‌گوید که ‌آیین بهائی باید خود را با رویداد‌های جدید وفق دهد. او شرط موفقیت جامعه بهائی را در پذیرش بی‌قیدوشرط دستورها و فرمان‌های مرکز جهانی بهائی (‌بیت‌العدل) ‌می‌داند.[۲۹]

او در این سخنرانی می‌گوید: «درصورت اطاعت بی‌قیدوشرط از فرمان‌های ‌بیت‌العدل ما در امان هستیم و هیچ چیز نمی‌تواند ما را ناراحت کند! ما در یک سنگر تسخیرناپذیر هستیم…»!

به گفتۀ کوک، «سخن پیترخان عمیقاً نادرست و غیراخلاقی است. این جمله که وقتی بهائی شدیم فقط باید هرچه را که ‌بیت‌العدل ‌می‌گوید بدون قیدوشرط بپذیریم، درخواستی غیراخلاقی است. درحقیقت ما ‌مسؤولیت اعمال خود را به ‌بیت‌العدل واگذار کنیم و در مقابل از هرگونه شک و تردید دربارۀ اقدامات خود در امان هستیم! ما نباید نگران باشیم که آیا انتخاب درستی انجام داده‌ایم یا خیر، زیرا این انتخاب دیگر به‌عهده ما نیست. ما ‌مسؤولیت خود را با امنیت معامله کرده‌ایم. این یک وعده دروغ است که پیترخان به ما ‌می‌دهد. حتی احمق‌ترین افراد نیز باید در شک باشند که تضمینی که پیترخان ارائه ‌می‌دهد، غیرممکن است. پیترخان مطمئن‌تر از دعانویس‌ها، فالگیرها و پیش‌گوها، ما را برای دستیابی به غیرممکن‌ها وسوسه و تحریک ‌می‌کند».[۳۰]

سفر به پوچستان [۳۱]

تجربه‌ای از سفر به آسیا و بازدید از معبد بهائی لوتوس و مرکز جهانی بهائی را به تصویر کشیده است.

مقاله سفر به پوچستان درباره فقدان رواداری و لزوم وحدت با حفظ کثرت عقاید و آراء و اندیشه، در جامعه بهائیان است، که به عقیده کوک در شرایط فعلی برای بهائیت حائز اهمیت است.

مقاله دربردارندۀ نوعی طنز و هجو آکادمیک است. از آن طنزی که در آثار نویسندگانی چون آراسموس، ولتر و… به کار رفته است. «من بسیار به این سبک علاقه‌مندم. من براثر مطالعات خود دریافته‌ام که طنز و تمثیل از بهترین ابزارها برای مواجهه با مطالب و موضوعات مقدس بهائی است».[۳۲]

هومر: وقتی آسیب وارد شود، حتی یک احمق هم آن را درک می‌کند

 

درباره جمهوریت افلاطون، دموکراسی و سنت فلسفی غرب

جدیدترین تألیف و اثرعلمی کوک، که به‌زودی انتشار ‌می‌یابد، «متن پیاده‌شدۀ سه ‌گفت‌وگو میان برندن کوک، مورخ و زبان‌شناس و اسکات فرگوسن درباره این ابرساختار ویژه ۳ قسمتی است که در آن، سنگ بنای سنت فلسفی غرب را بررسی ‌می‌کنند: جمهوریت افلاطون. برندن و اسکات در بخش اول بحث خود، با قرار دادن جمهوریت در دموکراسی آتن قرن چهارم قبل از میلاد و به زبان آوردن رویکرد و گفت‌وگوی پیچیده آن درباره مسأله عدالت، نگاهی انتقادی به تعهدات متافیزیکی پرنفوذ و پیامدهای سیاسی آن متن تأثیرگذار داشته‌اند. در بخش دوم، برندن و اسکات توجه خود را به آموزش طبقه حاکمان که جایگاه میانی جمهوریت را اشغال می‌کنند، معطوف کرده‌اند… در طول مسیر، میزبانان مشترک ما نقد نخبه‌گرایانۀ جمهوریت از دموکراسی، تأیید متناقض از به‌اصطلاح «دروغ شریف» و تشبیه‌های بسیار موردبحث از خورشید، خط تقسیم و… را بررسی می‌کنند».[۳۳]

دنظر برندن کوک دربارۀ بهائیت

«نظر فعلی من دربارۀ بهائیت این است که این آیین یکی از باورهایی است که اصلاً ‌نمی‌خواهم به آن تعلق داشته باشم. فکر ‌می‌کنم عقاید و ادیان برتر دیگری هم وجود دارد. گرچه به‌طور قطع ‌نمی‌گویم که بهائیت یک فرقه است. می‌توانم بگویم که بهائیت مؤلفه‌ها و عناصر مستبدی دارد که من را مشخصاً ناراحت می‌کند. من هنوز با تمام موارد و مسائلی که در داستان‌هایم در انتقاد از بهائیت بیان کرده‌ام، همچنان از آن ناراحت و بیزارم.»

«فکر ‌می‌کنم محروم کردن زنان از حق حضور و خدمت در ‌بیت‌العدل جهانی، برخلاف تبلیغات و آموزه‌های بهائی دربارۀ ضرورت برابری جنسیتی است. من از اولویت‌های تشکیلات اداری بهائی، مانند اختصاص پول زیاد به معابد نمایشی، ناراحتم و همیشه سبک نگارش اعلامیه‌های رسمی ‌آن‌ها، مانند پیام‌های ‌بیت‌العدل را مضحک می‌دانم. من از روشی که برخی از رهبران بهائی، مانند پیترخان، دیدگاه منطقی، پرسش‌گرانه و علمی را محکوم می‌کنند – ناخرسندم و بیش از هر زمان دیگری معتقدم که مشارکت در سیاست حزبی یک فعالیت اساسی است.»

«اما مهم‌تر از همه، من برداشت و تفسیر بسیاری از بهائیان از ویژگی مصونیت از خطا و عصمت ‌بیت‌العدل و شخصیت‌های اصلی بهائیت را دارای مشکل می‌بینم و ‌نمی‌پذیرم. کلمات ‌آن‌ها حیله‌آمیز و مکارانه است. گفتن اینکه وقتی ‌می‌گوییم کسی معصوم است می‌تواند معانی بسیاری داشته باشد، درواقع تفسیر خاص و بی‌ضرری از عبارت است؛ اما وقتی آن را این‌طور معنا و تفسیر‌ می‌کنند که هر تصمیم شخصیت‌های مرکزی امر (باب، بهاء، عبدالبهاء و شوقی‌افندی) و ‌بیت‌العدل صددرصد و بدون شک درست است، مشکل‌آفرین ‌می‌شود. وقتی ‌نمی‌توان در تصمیمات رهبری انتخابی شک کرد یا موشکافی کرد، این برای هیچ جامعه‌ای سالم نیست و حتی جدا از هر ملاحظه دیگری، نادرست است. هیچ‌کس در جامعه بهائی معصوم نیست و خلاف آن را گفتن، صرف نظر از پیامدهای عملی، اشتباه است.»

«فکر ‌می‌کنم این ایده را به‌خوبی در آخرین متنی که دربارۀ بهائیت نوشتم، یعنی «تأملی دوباره درباره پیترخان»، به اجمال بیان کرده‌ام. این حرف آخر من دربارۀ آیین بهائی است.»

«دربارۀ آینده بهائیت، به‌نظرم ‌نمی‌رسد که خیلی رشد کند و دلیلی ‌نمی‌بینم که فکر کنم به این زودی‌ها تغییر خواهد کرد. اظهارات رهبران بهائی و بهویژه بیتالعدل جهانی درباره «دخول افواج مقبلین» و استقبال گسترده مردم از بهائیت، احتمالاً بزرگترین پیشگویی شکست‌‌خورده و تحقق نیافته است، زیرا رهبران بهائی بر این باور بودند که تعداد بهائیان در جهان بهزودی با تعداد مسلمانان، مسیحیان یا بوداییها قابلمقایسه و دستکم درصد اندکی از آنها خواهد بود! من فکر ‌می‌کنم که بهائیان همیشه با این ایده و تبلیغات گسترده تشکیلات بهائی تسخیر شده‌اند که ‌آن‌ها ‌نمی‌توانند هیچ کار خیر واقعی انجام دهند مگر اینکه بخشی از یک «آیین دارای تشکیلات» باشند. کمک معنوی به این یا آن شخص کافی نیست، بلکه تمام جهان باید اصلاح شود! که تنها زمانی ‌می‌تواند اتفاق بیفتد که تعداد بهائیان بسیاربسیار بیشتر از تعداد فعلی باشد! به همین دلیل است که از سوی افراد و تشکیلات بهائی تلاش زیادی برای تبلیغ  برنامه‌ریزی‌شده صورت ‌می‌گیرد.

در جامعه بهائی تورنتو، صحبت‌های زیادی درباره برنامه‌های تبلیغاتی «دوره‌های رشد» وجود داشت و والدین من وسواس فکری ‌مسؤولان تبلیغی و تشکیلاتی بهائی درباره «دخول افواج» را در دهه‌های ۱۹۷۰ و۱۹۸۰ به یاد دارند. تلاش مستمر برای تغییر دین مردم به این روش نه‌تنها غیرسازنده، بلکه بی‌اثر به‌نظر ‌می‌رسد. اگر بخواهم حدس بزنم، پیش‌بینی ‌می‌کنم که تعداد بهائیان در سراسر جهان، در دهه‌های آینده، ثابت ‌می‌ماند.»[۳۴]

عکسی بود که نویسنده ادعا داشت عکس بهاءالله است

 

ه دیدگاه برندن کوک دربارۀ طرد

کوک برخورد خشن و غیرانسانی سران بهائی و ‌بیت‌العدل با منتقدان و مخالفان، و اخراج ‌آن‌ها از بهائیت را با شعار وحدت عالم انسانی و صلح عمومی مغایر دانسته و آن را خلاف مفاهیم انسانی و روحانی ‌می‌داند. برعکس پیترخان، که منتقدان بهائیت و بهائیان دارای ایده‌های جدید را افرادی خطرناک و مرموز معرفی ‌می‌نماید؛ به نظر کوک، وجود منتقدان و صاحبان اندیشه و دیدگاه‌های متفاوت می‌تواند نقش مؤثری در شکوفایی یک ‌آیین داشته باشد. بنابراین شاید بهتر باشد از منتقدان به بهائیت، به‌جای افراد خرابکار و معاند با عنوان قهرمانان ایده‌آلیست یاد شود.

سؤال اصلی اینجاست که آیا سران جامعه بهائی حق دارند که استاندارد‌هایی را وضع کنند و افراد ناسازگار با بخشی از تعالیم یا عملکرد ‌مسؤولان بهائی را اخراج نمایند؟ مضافاً اینکه اخراج افراد از گروه اجتماعی یا ‌آیین نوعی مجازات است و حتی اگر از نظر قانونی قابل‌تحمل و توجیه باشد، فی‌نفسه موضوع ناراحت‌کننده‌ای است. زدن برچسب «مخالف عهدومیثاق الهی» به منتقدان ‌می‌تواند باعث ایجاد تفرقه و جدایی و پیامد‌های مخرب اجتماعی باشد.

کوک در قصه سفر به پوچستان از عملکرد جامعه بهائی که برخلاف تعالیم و آموزه‌های ادعایی رهبران بهائی است انتقاد می‌کند و به‌صورت استعاره از روستایی یاد ‌می‌کند که افراد آن روستا به دو گروه تقسیم شده و هریک خود را حافظان واقعی «باورها» دانسته  و ازهم فاصله گرفته‌اند.

ابتدا برخی از اعضای خانواده ازهم جدا شده و کاری به کار هم نداشتند و صرفاً با صحبت نکردن با یکدیگر و یا نخواندن کتاب‌های ضاله طرف مقابل، یا قطع ارتباط باهم، مخالفت خود را اعلام ‌می‌نمودند؛ اما رهبران تشکیلاتی احتیاج به اقدامات سخت‌گیرانه‌تر را احساس کردند. این زمانی بود که اعضای یک گروه با کسانی که ‌به‌عنوان ناقض عهدومیثاق ‌می‌پنداشتند، کنار ‌می‌آمدند. ‌آن‌ها صورت خود را با نقاب‌هایی ‌می‌پوشاندند. در بعضی از روستا‌ها حتی تصمیم گرفتند که از رودخانه‌ای که ناقضین استفاده ‌می‌کنند آب ننوشند!  مردم مسافت زیادی را طی ‌می‌کردند تا از منبع آب دیگری استفاده کنند و از منبع آب ناقضین عهدومیثاق ننوشند. اگر یک زن ناقض شده باشد همسرش او را طلاق ‌می‌دهد و خانه را به دو قسمت تقسیم ‌می‌کنند و تا ابد جدا زندگی ‌می‌کنند! گویی تا آن زمان هرگز همدیگر را ندیده بودند. این امر دربارۀ ثروتمندان صحت داشت. مردم فقیر که فقط یک اتاق داشتند خطی را در وسط اتاق ‌می‌کشیدند و بدون صحبت با یکدیگر، بقیه زندگی خود را جداگانه ‌می‌گذراندند. در مواردی هم اتفاق افتاده است که وقتی این‌ها جداگانه زندگی ‌می‌کردند، همسر از روی عادت گذشته با شریک زندگی خود صحبت کرده، یا در خواب با فریاد او را صدا زده است! در این صورت، رهبری تشکیلات این خطاکاران را مجازات ‌می‌کرد. تاکنون بدترین مجازات نصیب کسی بوده است که اصرار در زندگی با عهدشکن و ناقض پیمان داشته است! این زوج‌ها از جامعه طرد ‌می‌شوند و هیچ‌کس اجازه سلام و کلام با ‌آن‌ها را ندارد. ‌می‌گفتند که «یک ناقض ‌می‌تواند طرف دیگررا نیز به بیماری نقض مبتلا نماید!»

امروزه در پوچستان، که افراد آن با صلح و صفا در کنار هم زندگی ‌می‌کنند، به هر کودکی آموخته ‌می‌شود که :

 

  1. اولین و آخرین هدف دین، اتحاد است.
  2. دینی که باعث تنفرشود، دین نیست.
  3. در مسائل دینی، هر فرد باید طبق تشخیص خود و هر طور که ‌می‌خواهد، عمل کند.
  4. قانونی که دوران کاربرد آن گذشته است، دیگر قانون نیست.
  5. هیچ آموزه‌ای نباید به‌صورت نامشخص و ناآگاهانه دنبال شود.

اتحاد مذهب با تفاوت باورها یا اعمال، به خطر ‌نمی‌افتد بلکه با برطرف کردن این گوناگونی‌ها، اتحاد به خطر ‌می‌افتد. اولین شخصی که نظرات یا اعمال فرد دیگر را غیرقابل‌قبول بداند این پیمان الهی را شکسته است. تا زمانی که تفاوت‌ها تحمل شوند اتحاد حفظ ‌می‌شود، جدا از اینکه آن تفاوت‌ها چقدر بزرگ به‌نظر برسند. این نظامی است که ما تاکنون با آن زندگی کرده‌ایم. هر شخص درک خود را از الهیات دارد و هرکس به روش خود عبادت ‌می‌کند اما همه خود را ثمرات و برگ‌های یک درخت و شاخسار ‌می‌دانند. عشق پایه این توافق است، نه یکسان بودن.

کوک رمز به وجود آمدن اتحاد در جامعه را در برکنار کردن عوامل عدم اتحاد یعنی «رهبران مستبد» ‌می‌داند. در پوچستان این کشف غم‌انگیز ما بود که فهمیدیم کشیش‌ها اولین کسانی بودند که ادعای فهم صحیح آموزه‌ها را داشتند. برای ‌آن‌ها مطمئن شدن از درستی نظر خود، به معنای اطمینان از اشتباه دیگران است. بنابراین، احساس ‌می‌شد که اگر همه کشیشان برای همیشه از جامعه اخراج شوند ‌می‌توان هماهنگی را به بهترین نحو حفظ کرد. مردم فکر کردند اگر کشیش‌ها از جامعه تبعید شوند اتحاد ‌می‌تواند حفظ شود. برخی از کشیش‌ها دعوت خود را رها کردند و اینجا ماندند، درحالی‌که برخی دیگر به مناطقی روانه شدند که از مهارت ‌آن‌ها در استشمام بوی بدعت‌گزاران و تفرقه‌افکنان، هنوز استقبال می‌شد! همۀ کسانی که ‌می‌مانند در این عقیده هم‌نظرند که در برابر خدا، ما ‌به‌عنوان یک روح، در یک بدن واحد هستیم. گرچه عبادت در هر خانواده متفاوت است؛ ولی دعا و تساهل را همه می‌شناسند و گرامی ‌می‌دارند.

و ــ دیدگاه کوک دربارۀ جایگاه ‌بیت‌العدل

در نوشته‌های بهاءالله هیچ‌گاه به ‌بیت‌العدل جهانی یا ولی امرالله یا گاردین اشاره نشده است.

«به نظر من ‌بیت‌العدل قرار است در آینده یک سازمان سکولار باشد… بهاءالله در اشراق هشتم ‌می‌گوید: «همۀ امور جز آنچه از قبل بیان شده ــ باید به ‌بیت‌العدل ارجاع شود اما عبادات باید براساس آنچه در کتاب اقدس آمده، رعایت شود». من معتقد نیستم که بهاءالله قصد ایجاد مناصب و رهبری دینی داشته است. ‌بیت‌العدل جهانی تعبیر و تعلیم و ابتکار عباس‌افندی و شوقی‌افندی است. بهاءالله از ‌بیت‌العدل جهانی سخنی نگفته و ننوشته است، بلکه او ‌بیت‌العدل محلی را تعلیم کرد. عبدالبهاء و نوه او آن را به محفل ملی بهائیان در هر کشور و ‌بیت‌العدل جهانی تبدیل کردند و توسعه دادند».[۳۵]

«من ‌بیت‌العدل را مصون از خطا ‌نمی‌دانم. در دوران دانشجویی، در دانشگاه کتابی پیدا کردم که دربارۀ بهائیت نوشته شده بود. نویسنده مدت ۴۰ سال در ایران مبلغ مسیحی بود. نام او ویلیام میلر بود.[۳۶] در کتاب میلر عکسی بود که نویسنده ادعا داشت عکس بهاءالله است.

من عکس موجود در کتاب را جدا کرده و برای ‌بیت‌العدل اعظم فرستادم. ‌بیت‌العدل به من پاسخ داد که این عکس بهاءالله نیست، اما دقیقاً این همان عکسی بود که بعداً در آرشیو حیفا دیدم. ‌بیت‌العدل اشتباه کرد. آیا ‌آن‌ها معصوم هستند؟ من معتقد نیستم که هیچ مؤسسۀ انسان‌نهادی بدون خطا باشد».[۳۷]

جرعه ای از فلسفه، شعر و هنر به انتخاب کوک برای این مقاله من

علم اندک انسان را از خدا دور می‌کند؛ ولی علم و دانش زیاد او را به‌سوی خدا برمی‌گرداند. فرانسیس بیکن، فیلسوف انگلیسی

 

نتیجه‌گیری

برندن کوک نویسنده خلاق، هنرمند، روشنفکر و منتقد بهائی، در داستان‌هایش با زبان تمثیل و طنز، و در ‌گفت‌وگو و مکاتبه و پرسش و پاسخ‌هایی که با ایشان داشتم، با صراحت، به تشریح دیدگاهش درباره بهائیت، تشکیلات بهائی و رهبری آن پرداخت:

۱- او تشکیلات بهائی را فاسد و ظالم ‌می‌داند: من حدود ۳۰ سال در این فرقه بودم. بهائیت دیگر آن چیزی نیست که بنیانگذار آن، بهاءالله ادعا داشت. این یک آیین فاسد و ظالمی است که زمانی زیبا و الهام‌بخش نمایش داده می‌شد. بله … ‌آن‌ها ساختمان‌های زیبا و باغ‌های زیبا دارند، اما «نظم اداری و تشکیلاتی» که امر بهائی را اداره ‌می‌کند یک نهاد به‌شدت فاسد و ظالمانه است… به ریاست ۹ مرد که در یک قصر مرمر جمع ‌می‌شوند تا درباره سرنوشت مردم کره زمین تصمیم بگیرند! شما را سوگند می‌دهم که صحت ادعای من را تحقیق کنید. (‌بیت‌العدل من را «ناقض عهدومیثاق» اعلام کرده و بهائیان در سراسر جهان از من دوری ‌می‌ورزند. این است آن آیین مدرن و مترقی مدعی وحدت عالم انسانی!).

۲- او ‌بیت‌العدل را متفاوت از آنچه که بهاءالله درنظر داشت، ‌می‌داند: «در نوشته‌های بهاءالله هیچ‌گاه به ‌بیت‌العدل جهانی یا ولی امرالله و گاردین اشاره نشده است… به نظر من ‌بیت‌العدل قرار است در آینده یک سازمان سکولار باشد… بهاء در لوح اشراق هشتم ‌می‌گوید: «همه امور ــ جز آنچه از قبل حکم آن بیان شده ــ باید به ‌بیت‌العدل ارجاع شود؛ اما عبادات باید براساس آنچه در کتاب من آمده است، رعایت شود.» من معتقد نیستم که بهاءالله قصد ایجاد مناصب رهبری دینی داشته است. ‌بیت‌العدل جهانی، تأسیس و تعلیم عباس‌افندی و شوقی‌افندی است. بهاءالله از ‌بیت‌العدل جهانی سخنی نگفته و ننوشته است؛ بلکه او ‌بیت‌العدل محلی را تعلیم کرد که عباس‌افندی و نوه‌اش آن را به محفل ملی بهائیان در هر کشور و ‌بیت‌العدل جهانی تبدیل کردند و توسعه دادند.»

۳- کوک با رد ویژگی مصون از خطا بودن ‌بیت‌العدل توضیح می‌دهد: «مهمتر از همه، من برداشت و تفسیر بسیاری از بهائیان از ویژگی مصونیت از خطا و عصمت بیتالعدل و شخصیتهای اصلی بهائیت را دارای مشکل میبینم و نمیپذیرم. کلمات آنها حیلهآمیز و مکارانه است. گفتن اینکه کسی معصوم است میتواند معانی بسیاری داشته باشد، درواقع تفسیر خاص و بیضرری از عبارت است اما وقتی آن را اینطور معنا و تفسیر میکنند که هر تصمیم شخصیتهای مرکزی امر (باب، بهاء، عبدالبهاء و شوقیافندی) و بیتالعدل صددرصد و بدون شک درست است، منجر به مشکلات میشود! وقتی نمیتوان در تصمیمات رهبری انتخابی شک کرد یا موشکافی کرد، این برای هیچ جامعهای سالم نیست و حتی جدا از هر ملاحظه دیگری، نادرست است. هیچکس در جامعه بهائی معصوم نیست و خلاف آن را گفتن، صرفنظر از پیامدهای عملی، اشتباه است. فکر میکنم این ایده را بهخوبی در آخرین متنی که دربارۀ بهائیت نوشتم، یعنی «تأملی دوباره درباره سخنان پیترخان»، به اجمال بیان کردهام. این حرف آخر من دربارۀ بهائیت است

 

۴- او درباره مقام زن در بهائیت نوشت: «من فکرمیکنم محروم کردن زنان از حق خدمت در بیتالعدل جهانی، برخلاف تبلیغات و آموزه بهائی دربارۀ ضرورت برابری جنسیتی است. من از اولویتهای تشکیلات اداری بهائی، مانند اختصاص پول زیاد به معابد نمایشی، ناراحتم. همیشه سبک نگارش اعلامیههای رسمی، مانند پیامهای رضوان بیتالعدل را مضحک میدانم. من از روشی که برخی از رهبران بهائی، مانند پیترخان، «ماتریالیسم» را محکوم میکنند ــ درحالیکه بهنظر میرسد واقعاً یک دیدگاه منطقی، پرسشگرانه و علمی را محکوم میکنند ــ ناخرسندم و بیش از هر زمان دیگری معتقدم که مشارکت در سیاست حزبی یک فعالیت اساسی است

۵- او درباره جمعیت بهائیان در جهان و اظهارات رهبران بهائی ــ به‌ویژه ‌بیت‌العدل ـ درباره «دخول افواج مقبلین»، آن را «بزرگ‌ترین پیش‌گویی شکست‌خورده و تحقق‌نیافته دانست». «پیشبینی میکنم که تعداد بهائیان در سراسر جهان، در دهههای آینده، ثابت میماند. من کاملاً متقاعد شدهام که بهائیت در تحقق اهداف و تعالیم خود، مبنی بر ایجاد صلح، وحدت و ایجاد عصر طلایی برای جامعه بشری، ناتوان و محکوم به شکست است

منابع

۱- Cook, Brendan, A Journey to Absurdistan, https://bahai- library.com/bafa/c/cookb.htm

۲-  Obedience: a Dialogue: Conscience and Dissent in the Bahá’í Faith

https://bahai-library.com/2865

۳- The Emperor’s New Clothes (A Satirical Critique on the Infallibility of Universal House of Justice), https://bahai-library.com/Essays

۴- The Strange Story of Max, the Infallible Donkey (A Satirical Critique on the Infallibility of UHJ and Its Views and Decisions), https://bahai-library.com/Essays

۵- Second Thoughts on Peter Khan, 2011.

۶- Miller, William McElwee, The Baha’i Faith: Its History and Teachings, p.200, 1974, William Carey Library

 

[۱]. Saskatchewan Province

 

[۲]. Tempa.

 

[۳]. George Orwell.

 

[۴]. Animal Farm.

 

[۵]. Desiderius Erasmus, Dutch philosopher

 

[۶]. Thomas More

 

[۷]. Jonathan Swift, the Irish satirist

 

[۸]. Voltaire,the French writer

 

[۹]. The Emperor’s New Clothes (A Satirical Critique on the Infallibility of Universal House of Justice)

 

[۱۰]. The Strange Story of Max, the Infallible Donkey

 

[۱۱].  Brendan Cook, A Journey to Absurdistan

 

[۱۲]. Obedience: a Dialogue

 

[۱۳].  Ann Boyles

 

[۱۴]. https://bahaipedia.org/Ann_Boyles

 

[۱۵]. Sophos

 

[۱۶]. Nepios

 

[۱۷]. Ian Sample

 

[۱۸]. Moojan Momen

 

[۱۹].  Marginality and apostasy in the Bahai community;Religion 37(2007)pp.187-209

 

[۲۰]. http:/bahaisonline.net/indexphp?option=com _content&task=view&id=1449&itemid=2

 

[۲۱]. Brendan Cook <brendan.cook@utoronto.ca>

To:talisman9@yahoogroups.com                       Sun, Aug 5, 2007

“It is indeed healthy to have a little internal opposition, to keep an essential aliveness and spiritual sharpness in the community, and it also provides an internal ‘accountability’.”…..

[۲۲]. Obedience: a Dialogue ( Conscience and Dissent in the Bahá’í Faith), https://bahai-library.com/2865

 

[۲۳]. The Strange Story of Max, the Infallible Donkey (A Satirical Critique on the Infallibility of UHJ and Its Views and Decisions), https://bahai-library.com/Essays

 

[۲۴]. Max

 

[۲۵]. ۲۵ شاید اشاره به خانم الیسون مارشال روشنفکر بهائی نیوزیلندی باشد که در سال ۲۰۰۰ میلادی به دلیل اعتراضاتی که به ‌بیت‌العدل و تشکیلات بهائی داشت از جامعه بهائی اخراج گردید.

 

[۲۶]. The Emperor’s New Clothes (A Satirical Critique on the Infallibility of Universal House of Justice),

https://bahai-library.com/Essays

[۲۷]. کنایه ازعبدالبهاء و سخنان او است – مترجم

 

[۲۸]. Peter J. Khan. Nature and Challenge of Tests, The  (۱۹۹۵). An address by Dr. Khan, of the Universal House of Justice, at the Bahá’í House of Worship at Wilmette.

 

[۲۹]. Peter J. Khan. Reflections on the Ridvan 2009 Message (2009). The concept of change in religion and in the Bahá’í Faith, and the importance of wholehearted obedience to the Covenant.

 

[۳۰]. Cook, Second Thoughts on Peter Khan, 2011.

 

[۳۱]. Cook, A Journey to Absurdistan (https://bahai-library.com/bafa/c/cookb.htm )

 

[۳۲]. از پاسخ برندن کوک به پرسش های نویسنده، در دسامبر۲۰۲۱ .

 

[۳۳]. https://moneyontheleft.org/2022/05/26/superstructure-platos-republic-part-1

https://moneyontheleft.org/2022/06/11/superstructure-platos-republic-part-2/

https://moneyontheleft.org/2022/07/08/superstructure-platos-republic-part-3/?fbclid=IwAR2Nxa6tHoaaG4kvo92iz3Z4hK9uumRWlKDCMLj8H2moqpgEtXJkyBoxCZM

[۳۴]. همان

 

[۳۵]. همان

 

[۳۶]. ۳۴ برای آگاهی از شرح حال و دیدگاه‌های دکتر ویلیام مک الوی میلر به فصلنامه بهائی‌شناسی شماره ۱۷، بهار ۱۴۰۰ مراجعه فرمایید.

 

[۳۷]. از پاسخ برندن کوک به پرسش نویسنده، در اکتبر۲۰۲۱ .

 

بارگذاری بیشتر مطالب مرتبط
بارگذاری توسط سردبیر
بارگذاری در پژوهش

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

*

code

بررسی

عباس‌افندی و فلسطين، قسمت دوم: انتقال اراضی فلسطين به يهوديان مهاجر

حمید فرناق   چکیده نوع رابطه بهائیان و به‌ویژه رهبران آنان با کشورهای استعماری وقت، ا…