گفتوگو با آقای شاهین زینعلی
مقدمه
رهبران بهائی و به دنبال آن تشکیلات بهائی همواره ادعا میکنند عدم دخالت در سیاست یکی از اصول آنان است و آنان از ورود به سیاست پرهیز دارند و مبلغان بهائی نیز به هنگام تبلیغ، بسیار بر این نکته تأکید میکنند؛ اما امروزه با وجود اسناد متقن و پژوهشهای تازه در متون و اسناد دست اول بهائی، ثابت شده که نه تنها در سیاست دخالت میکنند، بلکه به دنبال سلطه بر جهان از طریق حکومت جهانی بهائی هستند و شوقی افندی پروتکل هفت مرحلهای برای این منظور صادر کرده است. شوقی افندی در پروتکل هفت مرحلهای خود به امکان تأسیس حکومت بهائی در کشورهای مختلف و همچنین حکومت واحد جهانی اشاره میکند. این که رهبری بهائیت در اسرائیل علیرغم ادعای دروغ عدم دخالت در سیاست، عملاً نقش اپوزوسیون را بازی کرده و به فعالیتهای سیاسی علیه جمهوری اسلامی ایران مشغول است، بهانه مصاحبهای شد با یکی از کسانی که مدت یک سال از نزدیک با کادر رهبری تشکیلات بهائی در ایران همراه بوده و با آنها گفتگوها داشته و دروغ بودن عدم دخالت در سیاست را در متون و رفتار تشکیلاتی بهائیت به ویژه در ایران با آنها مطرح نموده است. اعضای تشکیلات بهائی در ایران موسوم به یاران، بالاترین نهاد این تشکیلاتند که مستقیماً از سوی بیت العدل در حیفای اسرائیل، تعیین و تأیید شده و کارگزار آنان هستند. از آقای شاهین زینعلی، دانش آموخته علوم سیاسی _ که چنانکه گفته شد یک سال بهطور شبانه روزی با یاران ایران همراه بوده و سیاسی بودن بهائیت در متون و رفتار بهائیان را با آنها گفتگو کرده است، دعوت کردیم که به سوالات ما در این زمینه پاسخ دهند. این گفتگو به معنای همسویی نشریه با دیدگاههای شخصی و سیاسی مهمان نیست و صرفاً به مطالعات و تجربیات ایشان در موضوع مورد اشاره یعنی بهائیت و دخالت یا عدم دخالت در سیاست مرتبط است.
بهائیشناسی : در آغاز بهعنوان معرفی خودمان خدمت شما، عرض میکنیم که ما مؤسسه بهائیپژوهی هستیم. مؤسسه از سال ۸۶-۱۳۸۵ شروع به کار کرد. در ابتدا یک سایت فروممحور با نام بهائیپژوهی یا bahairesearch بود و مناظرات آنلاین زیادی میان بهائیان و دیگران در آن انجام شد. بعد بهتدریج کتابهایی با موضوع نقد بهائی منتشر کردیم. سپس در سال ۱۳۹۵ اولین شماره فصلنامه بهائیشناسی را که اینجا شما شمارههای دیگرش را میبینید، منتشر کرد. رویکرد ما در نقد بهائیت، رویکرد علمی و فرهنگی است. ما به دنبال این هستیم و گمان میکنیم که اگر کسی سؤال و شبهه دارد یا حرفی و فکری دارد، بهصورت علمی و منطقی جوابش را باید با فکر بدهیم؛ لذا کار فرهنگی را انتخاب کردیم. از نظر ساختار سازمانی به هیچ جا وابسته نیستیم؛ نه دولتی هستیم و نه ضد دولت هستیم. بهصورت NGO هستیم و منابع تأمین بودجهمان هم معلوم و مشخص است. علت اینکه کار را در این موضوع شروع کردیم، تبلیغات فراوان بهائیت در سالهای اخیر و تحتتأثیر قرار دادن افراد است. در این شرایط طبیعی است بسیاری از افرادی که دغدغهای در این موضوع نداشته و در نتیجه اطلاعات کافی هم نسبت به بهائیت ندارند، هنگام مواجهه با این تبلیغات ممکن است که سؤالات و شبهاتی برای آنان پدید آید. طبعاً لازم است که جایی برای پاسخگویی به چنین سؤالات و شبهاتی برای افراد وجود داشته باشد تا بتوانند دغدغههای فکری خود را در آنجا پیدا کنند. به همین دلیل ما نیز تحقیقات و کارهای فرهنگی خود را در این راستا قرار دادهایم.
زینعلی: من هم خوشحالم که در جمع شما هستم و با نشریه هم کمابیش آشنا هستم. بهعنوان کسی که هرگز بهائیستیز نبوده و نیستم، مایلم اعلام کنم روشی که شما انتخاب کردهاید از لحاظ اخلاقی روشی پسندیده و از نظر عقلانی نیز بسیار منطقی و قابلقبول است. اینطور توضیح بدهم که وقتی یک نفر ناآشنا به بهائیت، با بهائیان برخورد میکند احتمالاً تحتتأثیر تبلیغات رسمی علیه آنان، تصویری که از آنان در ذهنش دارد، این است که اینها افراد فوقالعاده خطرناک و بدی هستند که رفتارهای عجیب و غریبی دارند و مثلاً به هیچ اصول اخلاقی پایبند نیستند؛ اما وقتی در نخستین مواجهه خلاف این را میبیند، برای مثال خوشخلقی آنان را میبیند، آن تصویر اولیه در ذهنش شکسته میشود و فرو میریزد. در این شرایط همهچیز مهیاست برای اینکه بدون هیچ مقاومت و نقدی به نقطه مقابل گرایش پیدا کند. درصورتیکه مسأله، مسأله عقیده است. هر شخصی که عقاید دینی یا سیاسی خاصی را برگزیده که ما یا دیگران با آنها موافق نیستیم؛ یا عضو تشکیلاتی باشد که ممکن است رویه غلط و مخربی داشته باشد، چه بسا در زندگی شخصیاش آدم خوبی باشد. من بهخاطر میآورم در یکی از روزنامهها پاورقیهایی علیه بهائیت منتشر میشد و داستانسراییهایی صورت میگرفت که به اعتقاد من بهترین تبلیغ برای بهائیت بود، ازاینجهت که هر عقل سلیمی متوجه میشد صحت ندارد.
بهائیشناسی : مبلغان بهائی همواره اذعان میکنند ما بههیچعنوان سیاسی نیستیم و مانند بسیاری از پیروان ادیان یا آیینهای دیگر فقط به دنبال تبلیغ آیین خود هستیم. اگر بخواهیم با رویکرد محققانه به بحث ورود کنیم، شما چقدر به این ادعای بهائیان که میگویند ما سیاسی نیستیم باور دارید؟ به سخن دیگر بهائیت دارای چه مشخصههایی است که بتوان آن را سیاسی نامید؟
زینعلی: ابتدا اشاره کنم که تأکید خوبی بر رویکرد محققانه داشتید. لازم است خوانندگان شما بدانند هر بحثی که اینجا میشود ارتباطی به سایر رویکردها در مواجهه با بهائیت ندارد. ما اینجا فقط در پی بررسی این آیین، تشکیلات و رفتار اجتماعی پیروان آن، یا بهتر بگویم بخشی از پیروان آن هستیم و من فقط از زاویه سیاست به آن نگاه میکنم. برای پاسخ به پرسش شما ابتدا باید بدانیم “سیاسی” به چه معناست؟ درواقع برای بررسی رابطه بهائیت و سیاست، ابتدا باید دانسته بشود که اساساً سیاست چیست؟ متفکران سیاسی مختلف به این پرسش پاسخهای یکسانی ندادهاند. برای مثال لئو اشتراوس با برداشتی که از افلاطون ــ بهعنوان طلیعهدار فلسفه سیاسی داشت ــ سیاست را در هر ایده یا کنشی برای سامان شهر (اجتماع) میفهمید. ازاینرو هر ایدهای که به دنبال نوعی نظم اجتماعی است که آن را مطلوب میداند، سیاسی قلمداد میشود. ازاینجهت نهتنها بهائیت که اغلب ادیان و آیینهای مذهبی، سیاسی بهشمار میروند؛ چون آنها نیز در پی ایجاد نظمی مختص به خود بوده و پیروان خود را بدان دعوت میکنند. حتی مسیحیت نیز که در ابتدا موضعی غیرسیاسی داشت در پی تشکیل کلیسا آشکارا به یک نهاد سیاسی تبدیل شد و حتی بر پادشاهان اعمال قدرت میکرد. در تعریف دیگری کارل اشمیت سیاست را بازشناسی دوست از دشمن معرفی میکند. اینجا دشمنی به معنای عداوت و کینه نیست. بدین معنا که تمایز میان هر جمعی که علیه جمع دیگری متشکل میشوند با اجتماعات دیگر، هسته اصلی امر سیاسی است و تشخیص دوست و دشمن نیز فقط در انحصار دولت است و هر تشکلی که به این امر دست زند بهواقع در پی کسب قدرت سیاسی و تشکیل دولت است. اگر تعبیر وبر از دولت را درنظر بگیریم که دولت را انحصار مشروع کاربرد زور میداند، ازاینرو هر تعریفی از امر سیاسی ارائه دهیم به مسأله قدرت برمیگردد. یعنی هر امری که رابطه معناداری با مسأله قدرت داشته باشد، امر سیاسی است و درنتیجه هر چیزی که به قدرت مربوط بشود در واقع سیاسی است و قدرت هم مشخصاً از راه حکومت اعمال میشود. درنتیجه، هر ایدهای که در پی تشکیل حکومت یا اعمال قدرت باشد، این ایده درواقع ایده سیاسی است.
نکته دیگر مسأله حزب است. ما در سیاست عملی، هم کنش فردی و هم تشکیلات سیاسی را داریم. یعنی افراد یا جریانها وقتی میخواهند در پی اعمال قدرت باشند این کار را معمولاً با استفاده از تشکیلات انجام میدهند. تشکیلات سیاسی و حزب هم ساختار مشخصی دارد که با ویژگیهای مشخصی شناخته میشود. مثلاً یک ساختار هرمی دارد. حالا چه انتخابی باشد یا انتصابی یا به هر ترتیب دیگری تشکیل شده باشد، آن ساختار هرمی در آن کاملاً مشهود است، حتی اگر در رأس آن ساختار بهجای یک فرد، یک شورا وجود داشته باشد. دیگر اینکه تشکیلات و حزب یک سازمان اداری دارد، سازمان مالی دارد، سخنگو دارد، روابطش با سایر تشکلها تعریف شده است و درنهایت یک ایدئولوژی و جهانبینی خاصی درمورد قدرت و حکومت را پیگیری میکند.
حال برگردیم به بهائیت. همانطور که گفتم از منظر پرداختن به نظم مدنی تمام ادیان سیاسی هستند و بهائیت هم از این قاعده مستثنی نیست. این نکته را هم اینجا تأکید میکنم که من لفظ “دین” را با یک نگاه بروندینی بهکار میبرم، اینجا مسأله حقانیت یا عدم حقانیتی که با یک نگاه مذهبی به آن پرداخته میشود مطرح نیست. ازاینرو امیدوارم این شائبه پیش نیاید که ما اینجا با این اطلاق، حقانیتی برای بهائیت از زاویه امر دینی و ارتباط آن با وحی قائل میشویم. این مسأله نه در تخصص من است و نه به بحث حاضر مربوط میشود.
پس گفتیم که بهائیت را هم نمیشود از این قاعده مستثنی کرد، چراکه خودش ادعا دارد دین است. یعنی ما اگر این نگاه کلی را داشته باشیم که بیشتر ادیان (درواقع به جز چند استثناء) میخواهند یک نظمی را شکل بدهند و براساس یک اِلمانهایی به جامعه نظم بدهند، سیاسی هستند. پس بهائیت هم براساس ادعای خودش از این منظر سیاسی است.
مسأله بعدی که نشان میدهد بهائیت کاملاً سیاسی است مسأله تشکیلات است. آن ساختاری را که برای حزب برشمرده شد که ساختار هرمی است، دارد. در یک مواردی انتخابی است و در برخی موارد خیر. مثلاً براساس یک سری اصولی میبینیم زنان هرگز به بالاترین مقام که عضویت در شورای نهنفره بیتالعدل اعظم است نمیرسند. همچنین سخنگو دارند؛ میبینیم سخنگوی جامعه بهائی کاملاً مشخص است، صحبت میکند، موضعگیری میکند و خلاصه تمام رفتارهایی که یک حزب سیاسی بهصورت کلی از خودش نشان میدهد، در تشکیلات بهائی مشخص است. جالبتر از همه اینکه تشکیلات بهائی یکدست، متمرکز و انحصاری است و جایی برای تشکیلات موازی در میان پیروان بهائیت قائل نیست. از این منظر چه بسا بتوان بهائیت را سیاسیترین ادیان ـ به همان تعبیری که اشاره شد ـ دانست.
حال در بعد اعتقادی بهائیت هم که وارد میشویم، بهصورت جزئیتر میبینیم که اینها بهصراحت یک طرح سیاسی را بهصورت کلی مطرح میکنند و آن بحث حکومت جهانی با برخی ویژگیهای خاص است. یعنی کاملاً و بهصراحت در پی تشکیل حکومت و قبضه کردن قدرت هستند و این مسألهای کاملاً سیاسی است. دراینخصوص ارجاعاتی را میتوانم مثال بزنم. برای نمونه، در لوح اشراقات، بهاءالله در اشراق دوم کاملاً یک تکلیف سیاسی برای سلاطین مشخص میکند، یعنی از این منظر وارد سیاست میشود که تعیین تکلیف میکند برای سلاطین و رؤسای کشورها و تکالیفی سیاسی برای آنها بر میشمرد.
در اشراق سوم، بهاءالله تأکید روشنی دارد بر قوه قهریه و مجازات. ماکس وبر دولت را انحصار کاربرد مشروع زور میداند. ما میبینیم در لوح اشراقات، بهاءالله بر قوه قهریه برای پیشبرد امرالله تأکید میکند و مجازات و مکافات و اجرای حدود را درنظر میگیرد و این کاملاً با امر سیاسی در ارتباط است. دقیقاً به آن تعریف وبر نزدیک میشود و درواقع یک جور مشروعیت انحصاری به کاربرد زور میدهد که تعریف وبری دولت است.
بهائیشناسی : بله، درست میگویید، از همه حرفهایی که در اشراقات زده، بوی احکام اجتماعی و تشکیل دولت میآید. مثلاً اشراق دوم این است: جميع را به صلح اکبر که سبب اعظم است از برای حفظ بشر امر نموديم. سلاطين آفاق بايد به اتّفاق به اين امر که سبب بزرگ است از برای راحت و حفظ عالم تمسّک فرمايند (اشراقات و چند لوح دیگر، ص۷۶ و ۷۷). اشراق سيّم: اجرای حدود است چه که سبب اوّل است از برای حيات عالم آسمان حکمت الهی به دو نيّر روشن و منير مشورت و شفقت و خيمه نظم عالم به دو ستون قائم و برپا مجازات و مکافات (اشراقات و چند لوح دیگر، ص۷۷). درست میفرمایید، سخنی که اینجا در اشراقات طرح شده بوی احکام اجتماعی و تشکیل دولت میدهد.
زینعلی: در اشراق ششم دوباره تکالیف پادشاهان را بر میشمرد؛ یعنی به مسأله جهانوطنی میپردازد که باید یک حکومت جهانی تشکیل بشود و حتی زبان واحد و مشترک را هم بهعنوان یکی از اصلیترین ابزارهای تشکیل آن حکومت جهانی برمیشمرد و تأکید میکند یک زبان باید جهانی بشود.
بهائیشناسی : انگلیسی یا اسپرانتو را اعلام میکند؟
زینعلی: نه من ندیدم در این لوح زبانی را اعلام کند، اما بههرحال بر زبان واحد تأکید میکند. در مراحل تکوین دولتهای جدید، بحث یکسانسازی زبانی یکی از مراحل اولیه تشکیل دولت است. هنگامیکه در اروپا دولتهای مطلقه شکل گرفتند یکی از اولین اقداماتشان یکسانسازی زبان بود. در فرانسه بیست زبان مختلف را از بین بردند که زبان فرانسوی را جا بیندازند و یکسانسازی زبانی انجام دهند. این یکی از ضروریترین مراحل اولیه تشکیل دولت است. فلذا از این منظر نیز این تأکید یک تأکید کاملاً سیاسی است.
حال از نظر زمانی جلوتر که میآییم رساله مدنیه عبدالبهاء است. در رساله مدنیه کاملاً ساختارهای نظم مدنی و ساختارهای تشکیل یک دولت، بنا به ادعایی که هست براساس یک سری اصول اخلاقی، مطرح میشود. پیشتر گفتیم که تشکیلات سیاسی در پی تشکیل حکومت است. اصلاً تفکر سیاسی و اندیشه سیاسی به دنبال پاسخ به این پرسش است که بهترین نظام حکومتی و نظام سیاسی چه میتواند باشد؟ پرسش از چیستی بهترین نظام، طلیعه شکلگیری فلسفه سیاسی در دوران باستان و کلاسیک بوده است. در رساله مدنیه عبدالبهاء این مسأله بهروشنی طرح میشود. عبدالبهاء در این رساله این پرسش را طرح میکند که بهترین نظام سیاسی و نظام سیاسی مطلوب چه میتواند باشد. این خودش نمونهای از وجود یک تفکر سیاسی در اندیشه ایشان است.
بازهم جلوتر میرسیم به شوقیافندی و در آنجاست که تشکیلات بهائی کاملاً نضج پیدا میکند: نهادها تشکیل میشوند، اندیشۀ تشکیل دولت منسجمتر میشود و تشکیلات شکل میگیرد و شخص ایشان نیز بهنوعی در قامت یک رهبر مذهبی ــ سیاسی ظاهر میشود و سعی میکند که آن اندیشه را از راه تشکل پیش ببرد و فعالیتهایش از منظر علم سیاست کاملاً فعالیت سیاسی محسوب میشود. حتی ما میبینیم که ایشان متنی دارد به نام آمریکا و صلح اعظم؛ در این متن شوقیافندی یک رابطه تعریفشده سیاسی را با یک دولت سیاسی پی میگیرد و مأموریت و تکلیف سیاسی برایش تعیین میکند. این به این معنا نیست که الزاماً این رابطه برقرار میشود؛ اگرچه ایشان و بهائیان معتقدند که این رابطه برقرار شده و ایدههایشان محقق شده است؛ اما حتی اگر این هم نباشد صرف اینکه برای یک دولتی مأموریت درنظر گرفته، یک اقدام کاملاً سیاسی انجام داده است.
بهائیشناسی : در سیاست عملی چطور؟ ارزیابی شما از فعالیتهای بهائیان چیست؟
زینعلی: بله، آنچه شرح آن رفت بُعد نظری ماجرا بود. در بعد عملی هم که میبینیم برخلاف آن چیزی که گفته میشود، بهائیان از ورود به سیاست منع نشدند. دستکم در تاریخ ایران، در دوره پهلوی دوم، برخی بهائیان مشاغل سیاسی را اشغال میکنند و هرگز هم طرد اداری نمیشوند؛ این نشان میدهد که هیچ منعی برایشان وجود نداشته است.
درخصوص فعالیت سیاسی و ورود رسمی به سیاست نمونههای متأخرتر هم جالبتوجهند. برای نمونه از سال ۸۸ یعنی از قبل از انتخابات سال ۱۳۸۸، ما میبینیم که حتی در رسانههای بهائی بهخصوص در تلویزیونهای ماهوارهای و برنامههای رسمی بهائیان، تبلیغات گستردهای برای شرکت در انتخابات و مشارکت در سرنوشت سیاسی بهائیان میشود و حتی ایده عدم دخالت در سیاست بهصورت رسمی زیر سؤال میرود. در این تبلیغات گفته میشد که عدم دخالت در سیاست به این معنی است که برای ورود به تشکلهای سیاسی بهائیان با محدودیت روبرو هستند اما انتخابات مشمول این محدودیتها نمیشود. تا آنجایی که به سیاست عملی مربوط است معمولاً محدودیت برای عدم عضویت در تشکلهای سیاسی مربوط به اعضای احزاب است. از نظر منطقی شما نمیتوانید همزمان عضو دو حزب با دو ایده متفاوت باشید. در عرف فعالیت سیاسی این یک اصل است. درواقع این شاهدی است که تشکیلات بهائی خود را در قامت یک حزب سیاسی میبیند. درعینحال، بهائیان بسیاری نیز از اوایل دهه هشتاد خورشیدی به بعد وارد برخی تشکلهای حقوق بشری که در ایران فعال بودند میشوند؛ در این دوره اغلب این تشکلها دارای ارتباطات گسترده با فعالان سیاسی بودند، بهطوری که مرز بین فعالیت حقوق بشری و سیاسی در این تشکلها کمرنگ شده بود. فعالان بهائی نیز از این طریق با بسیاری از فعالان سیاسی ایران ارتباط میگیرند و برخی از ایشان در عمل وارد فعالیتهای سیاسی غیرمستقیم میشوند.
بهائیشناسی : سابقه نفوذ بهائیت در نهادهای حقوق بشری داخلی را ما میتوانیم به قبل از انقلاب هم تسری بدهیم؟ چون مواردی است که فعالیت نهادهای حقوق بشری علیه شاه دقیقاً از زمانی شروع میشود که شاه از ایده تشکیل بیتالمقدس اسلامی، دولت فلسطین در کنار دولت اسرائیلی در برابر صهیونیستها حمایت میکند و دقیقاً از همان زمان حملات نهادهای حقوق بشری علیه شاه شدت میگیرد. ظاهراً در آن برهه یک همراهی بین بیتالعدل و نهادهای حقوق بشری وجود داشته است. البته این خیلی مستند نیست.
زینعلی: دراینخصوص نظری ندارم بهخاطر اینکه فعلاً اسناد منتشرشدهای درباره آن در دسترس نیست؛ اما یک مسأله جالب دیگر که من مشاهده کردهام این است که ما در نسل جدید بهائیها از همان دهه ۸۰ با یک طیفی روبرو بودیم که اینها چپ بودند و گرایشهای چپ و مارکسیستی داشتند و با اکثر گروههای چپ بهخصوص در دانشگاه در تماس بودند. طبیعتاً این طیف، که البته از نظر تعداد محدود هم بودند، براساس آن گرایشی که داشتند اساساً نباید عضو تشکیلات بهائی میبودند؛ اما اینها عضو بعضی از تشکلهای فعال چپ بودند و درعینحال عضو تشکیلات بهائی هم بودند و هیچ منعی برایشان نبود. این بحث تحزب سؤال و درواقع اشکالی بود که من حتی آن را با یکی از اعضای یاران ایران مطرح کردم.
شما هر ایدئولوژی سیاسی را درنظر بگیرید، مثلاً فرض کنید چپگرا هستید و به یک طیف خاصی تعلق دارید. حتی در این شرایط، بهصورت جزئیتر، نمیتوانید همزمان عضو گروه فدائیان و عضو گروه پیکار باشید، ولو اینکه این دو بهطور کلی به یک طیف فکری تعلق داشته باشند. لذا این مسأله در تشکیلات بهائی ایران بسیار عجیب بود.
بهائیشناسی : دین بودن متفاوت است با عضویت در تشکیلات.
زینعلی: من هم دقیقاً همین را میخواهم بگویم. یعنی تأکید بکنم اینکه شما رفتار سیاسی داشته باشید، حزب تشکیل دهید، فعالیت سیاسی کنید و در پی تشکیل حکومت باشید نه چیز بدی است و نه محکوم است. اساساً خنثی است؛ یک گرایش و علاقهای است که بعضی به فعالیت سیاسی دارند و حال هرکس بر اساس انگیزهای، یکی بر اساس جهانبینی و ایدئولوژی، یکی برای منافعش و یا هر انگیزه دیگری. تا اینجای کار نقدی به بهائیان وارد نیست؛ اما اینکه بیاییم بگوییم ما به دنبال سیاست نیستیم، ما سیاسی نیستیم، برای ما قدرت سیاسی علیالسویه است ولی درعینحال سخت به لحاظ ماهیت و در عمل درگیر فعالیت سیاسی باشید، اینجا محل اشکال است و نقد به جامعه بهائیان یا بهتر بگوییم فعالان بهائی از این ناحیه وارد است. این نقد هیچ ارتباطی به این ندارد که حقوق بهائیها نقض میشود یا نمیشود و برخوردهایی که وجود دارد درست است یا نیست. فعالان بهائی هم وقتی وارد فعالیت سیاسی به لحاظ ماهیت فعالیتهایشان شدهاند، باید مانند اعضای سایر تشکیلات و پیروان ایدئولوژیهای سیاسی، خود را برای برخورد منتقدانه دیگر گرایشها آماده کنند.
من از این ناحیه این نقد را به جامعه بهائی و فعالان بهائی وارد میدانم که فعالیت سیاسی میکنند چه در عمل، چه در آموزههای نظری که دارند، چه براساس تجربه تاریخی و عملی که وجود داشته، اما میگویند که ما وارد سیاست نمیشویم و در پی تشکیل حکومت نیستیم. اینجا مفهوم نزدیکی که این رفتار را تبیین میکند “سیاسی کاری” است که در بین انواع فعالیتها و رفتارهای سیاسی ازجملۀ مذمومترین آنهاست. ضمن اینکه چنین رفتاری نیروهای امنیتی را نیز بیشتر حساس میکند، چراکه ترکیب سیاسیبودن و مخفیکاری بهصورت کلی حساسیتبرانگیز است. نمیگویم شیوه و میزان برخوردها درست است اما وقتی شما تشکیلات راه انداختید و فعالیت سیاسی میکنید و همزمان اعلام میکنید فعالیت سیاسی نداریم حساسیت ایجاد میکنید و به نظر من یکی از پایههای برخورد با بهائیان نیز همین است.
یک نکته دیگر که مایلم اینجا به آن اشاره کنم و به این بحث مربوط میشود، دربارۀ تجربۀ عینی من در مواجهه با اعضای یاران ایران و سایر فعالان تشکیلاتی بهائی است که بنا بر شرایطی که در سالهای ۸۸ تا پایان دولت احمدینژاد بهوجود آمد فرصت آن فراهم شد. در این برهه حدود یک سال با اغلب زندانیان بهائی اعم از اعضای یاران ایران، فعالان دانشگاه مجازی و فعالان حقوق بشری بهائی آشنایی پیدا کردم که تجربه جالب و دستاولی بود. در فرصتهای مختلف با بسیاری از ایشان گفتوگوهای بسیاری داشتم و نیز به دلیل زندگی حدود یکساله شبانهروزی با ایشان ــ و البته زندانیان سایر گروههای سیاسی ــ تجربه کمنظیری در مشاهده عینی رفتار گروهی بهائیان بهدست آوردم. ماحصل این گفتوگوها و آن تجربه عینی دو نکته دربارۀ موضوع این گفتوگو است که به طور خلاصه بیان میکنم.
نخست آنکه مباحثی که دربارۀ اندیشه بهائیت و درخصوص کارکرد و نوع تشکیلات بیان کردم، بهنوعی از سوی برخی از اعضای یاران ایران و سایرین که با آنان بیشتر گفتوگو میکردم تأیید میشد. برای نمونه بهخاطر دارم وقتی از یکی از ایشان درباره ممنوعیت حضور بهائیان در احزاب سیاسی سؤال کردم بهوضوح پاسخ داد که اگر تشکیلات بهائی را یک حزب درنظر بگیریم، آیا ممکن است فردی بتواند عضو دو حزب سیاسی شود؟ همچنین شاهد بودم که رفتار تشکیلاتی معین و تدوینشده در یک مرکزیت واحد کاملاً رعایت میشد. گاهی به شوخی عنوان میشد که اینجا تنها جایی است که بهائیان در آن از نظر عددی اکثریت نسبی دارند (با خنده). معمولاً وقتی در اجتماعی، گروهی مذهبی دارای اکثریت نسبی باشد، از نظر انسجام رفتاری نسبت به سایرین سستتر است. درواقع قرار گرفتن در موقعیت اقلیت، پیروان مذاهب را متحدتر و منسجمتر میکند. درخصوص بهائیان، در آن شرایط عکس این گزاره صادق بود. یعنی حتی در اکثریت قرار گرفتن نیز خدشهای به رفتار و انسجام تشکیلاتی آنها در اغلب زمینهها وارد نکرده بود. اینجا بحث بر سر درستی یا نادرستی چنین شیوهای نیست، اما از نظر ماهیت، این رفتار یک رفتار کاملاً تشکیلاتی و سیاسی است و چه بسا بتوان با کمی اغماض آن را طرحی مینیاتوری از جامعهای که در آن حکومت ایدهآل بهائی بر سر کار است قلمداد کرد؛ حکومتی که در آن «تشکیلات» یا درواقع حزب، حرف اول و آخر را میزند.
بهائیشناسی : تجربه جالبی بود که بهنوعی تأیید عینی صحبتهای فوق بود. شما به کتاب رساله مدنیه عبدالبهاء اشاره کردید. کتاب بسیار جالبی است. در آن رساله عبدالبهاء سخنی راجع به حاکمیت قانون دارد که پسندیده است. اینکه اشاره میکند باید قانون داشته باشیم. آنجا اشاره میکند الان یک دعوایی را نزد مجتهد شرع ببرند فتوا میدهد که این جوری باید عمل بکنید. مجتهد دیگری برای همین دعوا حکم دیگری صادر میکند. بدتر اینکه مجتهدی اگر امروز فتوایی داد، فردا ممکن است فتوایش عوض بشود و این جوری سنگ روی سنگ بند نمیشود. البته چیزی که اشاره نمیشود این است که منظور از اجرای قانون واحد، قانون بهائی است.
زینعلی: نکته جالبی است. در فلسفه سیاسی قدیم امر سیاسی این بود که ما چطور به اجتماع سامان بدهیم و اصول یکسانی حکمفرما بشود و یک نظم معنوی شکل بگیرد. در رساله مدنیه چه بسا بشود گفت درست است که تأکیدات اخلاقی زیادی دارد و بر تحول اخلاقی بهعنوان پیشزمینه پیشرفت و مسائل اینچنینی تأکید میکند، اما اساسش دقیقاً بر این مبنا است که میخواهد نظم معنوی ــ سیاسی برقرار کند. حال چگونه میتوان گفت این آیین سیاسی نیست، درحالیکه حتی اصول اخلاقی را برای سیاستورزی طرح میکند؟
هر نظام سیاسی یک بعد حقوقی دارد و هر نظام حقوقی به دنبال تضمینهایی برای اجرای قوانین است. در این متون بهائی میبینیم که بهائیت مثلا بزه دزدی را کاملاً از بعد اخلاقی جدا میکند و بهعنوان یک مسأله حقوقی با آن برخورد میکند و برایش مجازات درنظر میگیرد. یعنی اعمال زور و اعمال مشروع زور. فلذا کاملاً وارد حوزه سیاسی میشود.
بهائیشناسی : اصلاً دینی که احکام اجتماعی داشته باشد، بدون قدرت سیاسی نمیتواند ضمانت اجرایی داشته باشد.
زینعلی: بله. لذا من میگویم ذات بهائیت و ماهیت این آیین در بعد نظری، جدا از اقدامات سیاسی تشکیلات و برخی پیروانش، سیاسی است. درعینحال، بین تحلیلگران سیاسی مشهور است که تأکید زیاد بر سیاسی نبودن خودش نابترین نوع موضعگیری سیاسی است!
بهائیشناسی : پس به نظر شما ریشه برخورد امنیتی با بهائیت در اینجاست؟
زینعلی: اینکه بهائیت ماهیت سیاسی دارد خیر، اما اشاره کردم که “سیاسی کاری” به همان معنا که عنوان شد حساسیتبرانگیز است. ضمن آنکه در تمام دولتها، حتی دولتهای سکولار و لیبرال ــ دموکراسیها روند گسترده تغییر دین در اجتماع، خطر امنیت ملی تلقی میشود. البته در این حکومتها برخوردها نرمتر و غیرمستقیم است. این مسأله را من به برخی از اعضای یاران ایران نیز گفتهام. تغییر گستردۀ دین در بدنه اجتماع خطر امنیت ملی محسوب میشود و دولتها در برابر آن واکنش نشان میدهند. کما اینکه میبینیم تبلیغ اسلام در خیلی از کشورهای اروپایی، وقتی که از یک حدی بگذرد، یا وقتی ببینند مناصب خاصی از طرف مسلمانان اشغال میشود، جلوی آن به انحاء گوناگون میایستند چراکه تغییر گسترده دین در اجتماع یعنی جایگزینی ارزشها و نظم جدیدی که یا شما نمیدانید اثر آن بر هویت ملی، امنیت ملی و مسائلی از این دست چیست یا تهدیدکننده آن است.
در تاریخ هم همین بوده. مثلاً برخورد امیرکبیر با بابیها چندان از روی تعصب دینی امیر نبود. او این درایت و هوش سیاسی را داشت که بداند تغییر دین یعنی برهم خوردن نظم سیاسی و جدای از مسلحانه بودن جنبش بابیه، او از این منظر وارد شده بود.
مثال عینی دیگر درخصوص رابطه تبلیغ بهائیت و امنیت ملی، ممنوعیت تبلیغ بهائیت در اسرائیل است. دولت اسرائیل به دلیل چند ملیتی بودن جامعه تحت حکومتش بر پایههای سستی قرار دارد. جدال بین هویت قومی یهودی و هویت مذهبی آن نیز زمینه مساعدی برای پیشرفت آیینهایی مانند بهائیت فراهم کرده و پیشرفت بهائیت هم یعنی تغییر دولت و حکومت. لذا مسأله ممنوعیت تبلیغ بهائیت در اسرائیل کاملاً سیاسی است و خود بهائیان نیز به آن واقف هستند. دلیل آن هم کاملاً مشخص است، وقتی شما نظم سیاسی مستقر را از جانب خودتان تهدید میکنید، دولتها آن را تشخیص میدهند؛ ولو اینکه شما مدام به گوششان بخوانید ما سیاسی نیستیم! ازاینرو اسرائیلیها خیال خود را راحت کرده و راه خطر را از بن بسته و تبلیغ بهائیت را در آنجا ممنوع کردهاند و بهائیان نیز کاملاً با این موضوع کنار آمده و به توافق خود با دولت اسرائیل پایبندند.
حال اگر برگردیم به بحث بهائیت و ایران، نکته این است که بهائیت بیش از هر دین و مذهب دیگری سویه انتقادیاش علیه تشیع است. به نوعی ناسخ تشیع است. از زمان تشکیل دولت صفوی یکی از پایههای اصلی هویت ملی ایران را تشیع تشکیل داده است. این مسأله کم اهمیتی نیست که بتوان بهراحتی از کنار آن گذشت. در دولت رضاشاه هم مسأله تشیع اهمیت خود را برای دولت حفظ کرد و در دولت محمدرضاشاه نیز تشبه شاه به پایبندی مذهبی به تشیع از این جهت بیشتر شد، چراکه او نیز مانند هر حاکم ایرانی اهمیت موضوع را دریافته بود. جمهوری اسلامی هم بهعنوان حکومت مذهبی شیعی مستقر در ایران جای خودش را دارد. حقانیت تشیع از نظر مذهبی فرع بر رابطه تشیع و ایرانیت است و اینجا موضوعیتی ندارد و این نکته را از این جهت تأکید میکنم تا خواننده شما بداند برخورد من با آن در اینجا مذهبی نیست. ازاینرو با یک نگاه سیاسی به قضیه، به لحاظ اجتماعی و سیاسی تشیع جایگاه خاصی در منظومه فرهنگ و هویت ایرانی و نیز وحدت ملی دارد و طبیعی است هر تهدیدی علیه آن با حساسیت امنیتی و سیاسی روبهرو شود. معروف است ایران یعنی شیعه و شیعه یعنی ایران و هر تهدیدی علیه تشیع به نظر من تهدید مستقیمی علیه ایران است. در واقع جدای از ماهیت سیاسی بهائیت که شرح آن رفت، سویه انتقادی آن علیه تشیع نیز تهدیدی سیاسی علیه ایرانیت تلقی میشود و بهائیان نیز دراینخصوص حساسیتزدایی نکردهاند و البته من هم نمیدانم آیا از اساس پتانسیل چنین حساسیتزدایی در آیین و اندیشه بهائی وجود دارد یا خیر.
بهائیشناسی : یک پرسش خودمانی از شما داریم. مسیری که ما پیش گرفتیم، مسیر اعتقادی است. نظر شما راجع به خط مشی ما در مواجهه با بهائیت چیست؟
زینعلی: در ابتدای بحث هم اشاره کردم و دوباره تأکید میکنم اگر نظر شخصی من را بخواهید، بهترین مسیر و یگانه مسیر درست این است و هر مسیر دیگری در بهترین حالت بیاثر و در بدترین حالت هم تبلیغی برای بهائیت است و موجبات القای حقانیت کاذب را فراهم میکند. ضمن آنکه هر صاحب عقیدهای جدای از حقانیت یا عدم حقانیت عقیده خود، دارای حقوق بنیادین و سلبنشدنی است که سلب آن مادامی که فرد علیه حقوق دیگران و امنیت ملی اقدامی نکرده، پسندیده نیست. از طرف دیگر لازم است جامعه بهائی ایران نیز از منظر امنیت ملی حساسیتهای دولت ایران را که به دلیل ماهیت اندیشه و تشکیلات بهائیت اجتنابناپذیر است درنظر گرفته و در بعد نظری و رفتار عملی خود برای آن چارهای بیندیشد.