الله ادین
بسم الله الدین ذی الدیانین. بسم الله ذی الدیناء.
قد نظرت الی الواح ابد، بما قد طرز من انوار تجلّی الله جل و عز، فللّه الحمد کما هو اهله و مستحقّه، حیث قد صعدت فی عرفانک ربّک الی افق لایدرکه غیره، و اجبناک فی ما ذکرت فی الواح متطرّزات، و جعلناک ملکاً لتحدثّن بما تحکی المرآت الازلیة عن مجلّیها، و لتراقبنّ ان لایخطر بقلبها ما تخمد به نار فؤاده، و لتکونن له و لما یرید ان یبلغ کلاً فی ذکر الله حفّاظاً جمیلاً، و احفظه ثم نفسک ان لایحط علمه و لا علمک بحزن، و لتذکرونّ ادلاء الله تذکیراً جمیلاً و قدّرنا لک فی الکتاب ما تطلعنّ به فی الکتاب حتی حین.[۱]
بخشی از توضیح ناشر:
[این لوح] به «الله ادین» آغاز شده، خطاب به میرزا اسدالله دیان است[۲] که به او مینویسد: «الواح ابد را که به انوار تجلی خداوند زینت شده بود، دیدم[۳] و شکر خدا را که تو در عرفان پروردگارت به جایی رسیدهای که جز خداوند کسی واقف بر آن نیست و ما پاسخ آنچه در الواح ذکر نموده بودی، دادیم و تو را ملکی قرار دادیم که آنچه را مرآت ازلی از مجلیاش حکایت میکند، خبر بدهی» و ضمن تأکید در مراقبت از او، مینویسد او و آثاری را که میخواهد به مردم برساند، نیکو حفظ کند و باز نگاهداری وی و سپس حفظ نفس خودش را که اندوهگین نشوند، امر داده و میگوید ادلاء خداوند را به نیکویی یاد کنند. [۴]
بنا به نقل ازلیان، میرزا اسدالله خویی ـ که از سوی باب به لقب «دیّان» خوانده میشد ـ کاتب صبح ازل قرار داده شد.[۵] این لوح نیز گویای مقام یادشده برای دیّان است. وی در زمان اقامت صبح ازل در بغداد خود را من یظهره الله خواند و از سوی صبح ازل طرد شد. صبح ازل که کتاب مستیقظ را در رد رعاوی دیان نگاشته بود، بخشی از همین لوح را در آن کتاب آورده و آن را خطاب به «اسدالله المدّعی» یاد کرده است.[۶] وجود اصل این لوح به خط باب، اصالت رونوشت صبح ازل در مستیقظ را نتیجه میدهد.
[۱]. [قمرتاج دولتآبادی و محمّدصادق ابراهیمی.] قسمتی از الواح نقطهی اولی و آقا سیّد حسین کاتب، صص ۹ و ۱۰٫
[۲]. توضیح ناشر: «دیان» و «ادین»، هردو عدداً با «اسد» برابر و مراد «میرزا اسدالله تبریزی» است. این شخص بعداً، یعنی در اواسط ایام اقامت بابیه در بغداد، مدعی شد که موعود بیان است و صبح ازل کتاب معروف مستیقظ را در رد او نوشت.
[۳]. توضیح ناشر: چون جمع اعداد حروف ابد ۷ است، ممکن است مقصود هفت لوح بوده که وصول آنها را اعلام نموده و نیز ممکن است مراد الواح سال هفتم بوده باشد.
[۴]. [قمرتاج دولتآبادی و محمّدصادق ابراهیمی.] قسمتی از الواح نقطهی اولی و آقا سیّد حسین کاتب، مقدمهی ناشر، ص ت.
[۵]. میرزا آقاخان کرمانی و شیخ احمد روحی، هشت بهشت، ص ۲۸۳٫
[۶]. میرزا یحیی صبح ازل، مستیقظ، صص ۳۸۴ و ۳۸۵٫