مسعود منفرد
دکترای علوم قرآن و حدیث از دانشکده الهیات دانشگاه تهران
کلید واژهها:
شوقی، انشعابات بهائی، میسون ریمی، بهائیان ارتدوکس، جمشید معانی، دونالد هاروی، ژوئل مارنجلا، پیران خمسه، لیلاند جنسن، عباس علی تیموری، رجینالد کینگ، بهائیان وحدتگرا.
چكیده
عبدالبهاء رهبر دوم بهائیان، در وصیتنامه خود (معروف به الواح وصایا) تأكید کرد كه ولی امرالله (شوقی افندی) باید در زمان حیات، جانشین پس از خود را انتخاب کند تا پس از او اختلاف بهوجود نیاید. شوقیافندی در زمان حیات خود، بهصورت روشن، جانشین خود را معرفی نکرد و همین مسئله باعث اختلاف و انشعاب در میان جامعۀ بهائیان شد.
بهائیان اكثریت (تحت رهبری بیتالعدل فعلی، مستقر در حیفا) معتقدند عدم معرفی جانشین توسط شوقیافندی، عملی حسابشده بود. آنان در توجیهات خود، وجود تبیینهای قبلی عبدالبهاء و شوقی را کافی دانسته و معتقدند، نبود ولی امر، مشکلی را برای جامعۀ بهائی ایجاد نخواهد کرد! درحالیكه گروههای دیگر بهائی، ادعا دارند با توجه به تأكید شدید عبدالبهاء و شوقیافندی به تعیین جانشین در زمان حیات، شوقیافندی نمیتوانسته است نسبت به تعیین جانشین خود بیتفاوت باشد. این گروهها معتقدند شوقی در زمان حیات خود تلویحاً میسون ریمی را به این سمت تعیین نموده است. در این مقاله به چگونگی این موضوع پرداخته شده و بهطور مختصر، مشخصات و خصوصیات برخی از مدعیان رهبری پس از شوقیافندی و ادعاهای آنان مورد بررسی قرار گرفته است.
مقدمه
در سال ۱۹۵۷ میلادی، شوقی افندی، سومین رهبر آیین بهائی، که برای سفارش و خرید لوازم و اثاثیۀ دارالآثار بهائی، به لندن سفر كرده بود، ظاهراً به بیماری آنفلوآنزای آسیایی مبتلا شد و براثر این بیماری در سحرگاه چهارم نوامبر ۱۹۵۷ جان به جانآفرین تسلیم نمود.
طبق احکام بهائی فاصلۀ محل دفن میت، نباید از مکان فوت او بیش از یکساعت باشد. لذا امکان انتقال جسد شوقیافندی به حیفا در اسرائیل نبود و به ناچار او را در قبرستان عمومی لندن به خاک سپردند.
شوقی ربّانی (۱مارس ۱۸۹۷م – ۴نوامبر ۱۹۵۷م) که به شوقیافندی و ولی امرالله هم معروف است، نوۀ دختری عبدالبهاء بود که طبق وصیت عبدالبهاء، مدت سی و شش سال (۲۸ نوامبر ۱۹۲۱م تا ۴ نوامبر ۱۹۵۷م) رهبری بهائیان را بهعهده داشت. با مرگ ناگهانی شوقی، درگیری بر سر جانشین قانونی او بالا گرفت و منشاء اختلاف و انشعابهایی در بهائیت شد. [۱]
به اعتقاد اكثر بهائیان، شوقیافندی، بدون تعیین جانشین درگذشت. او عقیم بود و فرزندی نداشت و در طول دوران رهبری خود، تمام مردان خانوادهاش را که میتوانستند در آینده جانشین او شوند، بهعنوان دشمن و ناقض عهد ومیثاق، از بهائیت اخراج نمود. او وصیتنامهای از خود بهجا نگذاشت، در وصیتنامه عبدالبهاء (كتاب الواح وصایا) نیز چنین موقعیتی پیشبینی نشده بود؛ بنابراین در این مسأله كه چه كسی میتواند بعد از او رهبری جامعۀ بهائی را بهعهده گیرد، ابهامات جدی بهوجود آمد.
پس از مرگ شوقی، ۲۶ نفر از برگزیدگان شوقیافندی، كه سمت كارگزار و دستیار شوقی را داشتند و به ایادیان امر معروف بودند، با تشكیل جلسهای به بررسی چگونگی رهبری آینده بهائیت پرداختند و برای رفع این چالش بزرگ به تشریك مساعی پرداختند و نتیجۀ بررسیها را طی ابلاغیۀ مورخ ۲۵ نوامبر۱۹۵۷، به اطلاع عموم بهائیان رساندند. مضمون ابلاغیۀ ایادیان امرالله چنین است:
«یاران عزیز ـ هنوز نه روز از استقرار عرش اطهر شوقیافندی در لندن نگذشته بود، که ما بیست و شش نفر از ایادیان امرالله در مرکز جهانی اجتماع نمودیم تا دربارۀ اسفانگیزترین وضعی که اهل بهاء بدان مواجه گشتهاند به مشاوره پرداخته و برای حفظ مصالح عالیه امرالله تدابیر لازم اتخاذ نماییم … در صبح روز نوزده نوامبر، نه نفر از ایادیان منتخب، در معیت روحیه خانم (همسر شوقیافندی)، مهرهای صندوق آهنین و نیز میز تحریر حضرت ولی امرالله را برداشته و محتویات آنها را با کمال دقت رسیدگی کردند. سپس این عده به سایر ایادیان مجتمعه در روضه مبارکه، در بهجی ملحق گردیده و متفقاً تصدیق نمودند که حضرت شوقی ربانی وصیتنامهای از خود باقی نگذاشتهاند.[۲] همچنین تصدیق نمودند که ولی امرالله (شوقی) اولادی از خود باقی نگذاشتهاند. اغصان (اعضای خانواده شوقی) عمدتاً یا فوت نموده و یا به علت بیوفائی و عدم اعتقاد به الواح وصایای عبدالبهاء (جعلی دانستن وصیتنامه منتسب به عبدالبهاء)[۳] و ابراز کینه و عداوت نسبت به شوقیافندی، از طرف ایشان، بهعنوان ناقضین عهد ومیثاق معرفی شدهاند.
درك این حقیقت كه تعیین جانشین برای شوقیافندی میسر نمیباشد، ما ایادیان را به ورطۀ ناامیدی افكند و از اینكه اهداف موردنظر شوقی با مرگ او متوقف گردید، اندوهگین بودیم… ولی بهتدریج قلب ما تسلی یافت و متوجه شدیم كه شوقی ما ایادیان را برای پیشرفت بهائیت انتخاب كرده بود و ما میتوانستیم اهداف مورد نظر شوقیافندی را خود پیاده نماییم … » (غلامعلی دهقان، ارکان نظم بدیع، –ص۷۵).
بدینترتیب تعدادی از ایادیان امرالله، ادارۀ امور جامعۀ بهائی را شخصاً بهعهده گرفته و رهبری بهائیت را تصاحب كردند! همانطور كه از مضمون پیام بالا مشخص است، ایادیان بهائی بهجای اینكه مشكل عدم معرفی جانشین را حل کنند، خودشان به بهانه حفظ وحدت و لزوم پیادهسازی اهداف شوقیافندی، رهبری جامعۀ بهائی را بهعهده گرفتند، درحالیكه هیچیك از شرایط رهبری مندرج در الواح وصایا را نداشتند. آنها دستیاران شخصی شوقیافندی بودند كه با مرگ او باید برای خود شغل جدیدی دستوپا میكردند و به دنبال كار خود میرفتند.
به این ترتیب ایادیان امرالله، با یك كودتای آرام، عملاً برای مدت ۶ سال، بر كرسی رهبری بهائی تكیه زده و در این مدت به قلع و قمع معترضان و مخالفان خود پرداختند. درنهایت نیز با تشكیل بیتالعدل، رهبری آیندۀ بهائیت را بدون رعایت قوانین بهائی و بدون معرفی ولی امرالله، به افراد مورد اعتماد خود سپردند و تا امروز، از منافع مادی و معنوی آن، استفادههای فراوان بردهاند.
بیتالعدل پس از استقرار، با صدور پیام مورخ ۱۶ اكتبر ۱۹۶۳ خود، آب پاكی را روی دست بهائیان ریخت و نظر خود را درمورد تعیین جانشین شوقی ربانی، به شكل زیر، به بهائیان اعلام نمود:
«محافل روحانیه ملیه در شرق و غرب عالم بهائی، شیدالله اركانه
یاران محبوب،
این هیئت متن قرار ذیل را به اطلاع آن امناء امر رحمان میرساند. بیتالعدل اعظم متوجهاً مبتهلاً، پس از غور و تعمق دقیق در نصوص مقدسۀ مباركه، راجع به تعیین وصی حضرت شوقیافندی ولی امرالله و بعد از مشاورات مفصل و همچنین ملاحظۀ آراء حضرات ایادی امرالله مقیم ارض اقدس، به این نتیجه رسید كه طریق تعیین ولی امرالله ثانی امر بهائی، وصی شوقی ربانی، بهكلی مسدود و امكان تشریع قوانینی كه تعیین من هو بعده را میسر سازد، بالمره مفقود است. این قرار را به جمیع یاران ابلاغ فرمایید – امضاء بیتالعدل اعظم» (غلامعلی دهقان، ارکان نظم بدیع، –ص۸۲).
با دریافت این اطلاعیه بهائیان متوجه شدند که از آن پس رهبری بلامنازع بهائیت تنها بهعهدۀ بیتالعدل است، درحالیکه به گفتۀ شوقیافندی رهبر سوم بهائیان، نظم بدیع بهائی باید بر دو رکن و ستون استوار باشد وگرنه، ناقص خواهد بود (شوقیافندی، دور بهائی، ص۷۷).
داستان به اینجا خاتمه نیافت و این كودتای خزنده، مورد اعتراض و انتقاد شدید گروههای مختلف بهائی قرار گرفت. ازجملۀ مهمترین منتقدان و معترضان به نظرهیأت ایادیان و بیتالعدل، یکی از ایادیان و دستیاران ویژۀ شوقیافندی، به نام چارلز میسون ریمی بود که مختصری از شرح حال و اقدامات او در ادامه خواهد آمد.
چارلز میسون ریمی
چارلز میسون ریمی (Charles Mason Remey) در۱۵ می۱۸۷۴ در امریکا متولد شد. او دیپلم معماری خود را از دانشگاه پاریس گرفت. در ۳۱ دسامبر ۱۸۹۹ به بهائیت گروید و نخستین بهائی در قاره اروپا گردید. ریمی یک برنامهریز و سازماندهندۀ قوی بود. او از فعالترین و باسوادترین بهائیان امریکا بود و امکانات مالی قابلتوجهی نیز دراختیار داشت. او با خدمات گستردهای که به بهائیت ارائه کرد، بهسرعت مورد علاقه و تمجید عبدالبهاء و شوقی افندی قرار گرفت و از بهائیان سرشناس، فعال و معتمَد گردید.
عبدالبهاء در الواح متعدد از میسون ریمی تمجید کرده است. ازجمله در لوح مورخ ۳ می ۱۹۰۶ خطاب به میسون ریمی چنین مینویسد:
«از خدا میخواهم که تو را در همه حال موردتأیید قرار دهد، هرگز محزون و غمگین مباش، چرا که در وقتی دورتر، خدا تو را بهعنوان آیتی برای هدایت در میان مردم و بشریت قرار خواهد داد.» (فرانک اشلاتر، گاه شمار زندگی میسون ریمی بر اساس یادداشتهای خودش، شورای ملی موقت بهائی، ایالات متحده امریکا، ۵ می ۲۰۰۵)
او برای عبدالبهاء مانند فرزند بود و بارها از او با عنوان “فرزند دلبندم، فرزند محبوب دانشور” یاد میکرد (همان، ۲۳ می ۱۹۱۹). او از افراد مورداعتماد شوقی نیز محسوب میشد. ریمی که در زمرۀ ایادیان امر بود، در سال ۱۹۵۱ ازسوی شوقی افندی به سمت رئیس شورای بینالمللی بهائی و رئیس بیتالعدل جنینی منصوب شد (غلامعلی دهقان، ارکان نظم بدیع، ص۲۳۱-۲۴۰). او همچنین یکی از ۴ ایادی امر مورد اعتمادی بود که بهطور دائم، تا آخر عمر شوقی، در خدمت او بودند.
میسون ریمی ابتدا بیانیۀ مورخ ۲۵ نوامبر۱۹۵۷ ایادیان را امضاء کرد و نظر ایادیان مبنی بر مسدود بودن باب ولایت امرالله، را تأیید کرد، ولی متعاقباً با مکاتبه و تماس مکرر با ایادیان، روحیه ماکسول (همسر شوقی) و محفل ملی امریکا، موضوع لزوم استمرار مؤسسه ولایت امرالله را گوشزد نمود و اهمیت جایگاه خود را به آنها یادآوری کرد. البته این تماسها بهصورت خصوصی صورت میگرفت و حالت عمومی نداشت، تا اینکه در آوریل سال ۱۹۶۰، ریمی با صدور بیانیهای خطاب به بهائیان جهان، از طریق کانونشن ملی بهائیان ایالات متحده امریکا، رسماً ادعای خود را مطرح نمود. در این بیانیه، میسون ریمی ادعا کرد که انتصاب او بهعنوان رئیس شورای بینالمللی بهائی، ازسوی شوقی، بیانگر جایگاه او بهعنوان جانشین ولی امرالله است. او ضمن بیان استدلالهایی، خود را بهعنوان ولی امر دوم بهائی و رئیس بیتالعدل جنینی معرفی کرد. (گاه شمار زندگی میسون ریمی بر اساس یادداشتهای خودش) عدهای از بهائیان امریکا و اروپا و اعضای محافل ملی برخی از كشورها، ادعای او را پذیرفته و به او ملحق شدند. برخی از شخصیتهای بهائی نیز، چون ادو شفر[۴]، اوژن اشمیت[۵]، گوپتا[۶]، استن وود کاب[۷] و …، ابتدا با میسون ریمی همراه شدند و به لزوم استمرار سلسلۀ ولایت امرالله اصرار کردند ولی بعداً با مذاکره با ایادیان امر، از نظر اولیۀ خود برگشته و طرفدار بیتالعدل بدون ولی امرالله شدند.
ریمی پس از آن به مخالفت با ایادیان و جایگاه آنان پرداخت و اظهار داشت که ایادیان امرالله، هیچگونه صلاحیت و قدرت مستقلی نداشته و فقط در سایه ولی امرالله میتوانند به وظایف خود عمل کنند. او همچنین دستور داد هرگونه اقدام برای تشکیل بیتالعدل برای همیشه متوقف گردد!
با آنكه ریمی از نوادگان بهاءالله نبود و شرط لازم برای جانشینی شوقی را نداشت؛ ولی طرفداران او با استناد به جایگاه والای او نزد عبدالبهاء و شوقیافندی و با توجه به این نکته که عبدالبهاء در نامههای خود، او را با عنوان «پسر خود» خطاب کرده بود، ریمی را بهعنوان پسر روحانی عبدالبهاء و جانشین شوقی پذیرفتند.
ایادیان امر که جایگاه خود را متزلزل دیدند، میسون ریمی را شکنندۀ عهدومیثاق شناخته و طی پیام ۲۸ آوریل ۱۹۶۰، نسبت به طرد و اخراج او اقدام کردند. آنها مبنای این تصمیم را برداشت خود از مفاد الواح وصایای عبدالبهاء و مصوبه ۲۵ نوامبر ۱۹۵۷خود دانستند که به آن شورا اجازه طرد و اخراج شکنندگان عهدومیثاق را داده بود. ترجمۀ متن پیام ایادیان امر مقیم اسرائیل از این قرار است:
«با کمال تأسف لازم میدانیم به استحضار عالم بهائی برسانیم که میسون ریمی، ایادی امرالله، اکنون خود را ولی امر اعلام داشته است. این ادعای سخیف را که صریحاً مباین نصوص مبارکه است، جز به وجود اختلال شدید روحی، به چیز دیگری نمیتوان منسوب داشت. از احبای الهی در جمیع نقاط دعوت میشود به اتفاق ایادی امرالله در ارض اقدس، این عمل انحرافآمیز را کلاً مردود شمارند و این پیام را به اطلاع احبای الهی برسانند – ایادی امرالله در ارض اقدس» (متحدالمآل شماره ۳۶۷ مورخ ۱۵/۲/۵۳ محفل ملی ایران به نقل از کتاب ارکان نظم بدیع، ص۱۱۶).
همچنین در مجمع ایادی در قصر بهجی و در کنار قبر بهاءالله تصمیم گرفته شد که میسون ریمی به دلیل ثقل سامعۀ شدید و هیجانات روحی و تراوشات نامطلوبی که از او ظاهر میگردد، از عضویت در هیأت ایادیان ارض اقدس نیز برکنار گردد! (همان ص ۱۱۷).
میسون ریمی همچنان بر ادعای خود پایدار ماند و به همراه برخی از پیروانش، از جمله: دونالد هاروی، جوئل مارانجلا، رجینالد کینگ و لیلاند جنسن گروه بهائیان تحت لوای ولایت امر را تشکیل داد که بعدها به چند شاخه منشعب شد.
اکثر پیروان آیین بهائی و معتقدان به انسداد باب ولایت، ایادیان امرالله را پس از شوقیافندی بهعنوان بالاترین قدرت در تشكیلات بهائی پذیرفته و با آنان بیعت کردند. ایادیان نیز تصمیم گرفتند درجهت اجرای نقشۀ دهساله بهائی، که شوقیافندی برای گسترش آیین بهائی ترسیم کرده بود، اقدام نموده و رهبری بهائیت را تا تشکیل بیتالعدل عمومی عهدهدار شوند. آنها پس از مدت ۶ سال با تشکیل بیتالعدل در سال ۱۹۶۳، مسؤولیت ادارۀ امور بهائیان پس از شوقیافندی را به بیتالعدل محول کردند. بیتالعدل نیز بهتنهایی و بدون حضور ولی امرالله، ادارۀ همۀ امور جامعۀ بهائی را بهعهده گرفت و همۀ اختیاراتی را که بهموجب نصوص بهائی به شخص ولی امرالله اختصاص داشت، به نفع خود مصادره نمود.
پیروان میسون ریمی، بیتالعدل فعلی را تشکیلاتی غیرقانونی و نامشروع میدانند و معتقدند این بیتالعدل با بیتالعدلی كه عبدالبهاء و شوقی افندی در نصوص بهائی پیشبینی كردهاند، فرسنگها فاصله دارد.
با توجه به دستورعبدالبهاء که در وصیتنامۀ خود (الواح وصایا) تأکید کرده بود که ولی امر در زمان حیات خود باید ولی امر بعدی را انتخاب نماید، میسون ریمی برای اجرای وصیت عبدالبهاء و دستورهای شوقیافندی، برخلاف شوقیافندی که برای بعد از خود جانشینی را معرفی نکرده بود، در زمان حیات خود (حسب مدارک موجود)، دو نفر را به نامهای دونالد هاروی و ژوئل مارانجلا (بدون اینکه هریک از جایگاه دیگری اطلاع داشته باشد) برای جانشینی خود و بهعنوان ولی امر سوم آیین بهائی معرفی نمود، که این خود عامل سردرگمی بیشتر پیروان او شد.
فوت میسون ریمی
میسون ریمی در ساعت ۸:۴۵ دقیقه بعد از ظهر چهارم فوریه ۱۹۷۴ در سن ۱۰۰ سالگی در فلورانس ایتالیا درگذشت، درحالیکه چند نفر همزمان مدارکی دال بر جانشینی او در دست داشتند، که هیچکدام را هم ریمی نقض نکرده بود. ازجمله دونالد هاروی و ژوئل مارانجلا، که هریک دست خطی، مبنی بر جانشینی از ریمی دریافت کرده بودند.
هرچند ادعای جانشینی همزمان دو ولی امر، که ایدههای واحدی داشتند، امری غیرطبیعی بود، ولی هم دونالد هاروی و هم ژوئل مارانجلا بر ادعای خود مبنی بر استمرار مؤسسه ولایت امرالله، پا فشاری نموده و با معرفی ولی امرهای بعدی، به فعالیت خود مشغول شدند.
دونالد هاروی (Donald Harvey)
میسن ریمی در ۱۵ می ۱۹۶۷ یکی از پیروان خود به نام دونالد هاروی را به جانشینی خود و بهعنوان ولی امر سوم آیین بهائی معرفی نمود.
دونالد هاروی که یک بهائی امریکائی بود و در فرانسه زندگی میکرد؛ در هنگام ادعای میسن ریمی به او پیوست.
او گروه بهائیان طرفدار ولی امر را تأسیس کرد و مدتی به فعالیت مشغول بود. در زمان او ظاهراً به دلیل دخالتهای مکرر میسون ریمی در کارها، موفقیت چشمگیری از او مشاهده نشد. او قبل از فوت، برای اجرای فرامین الواح وصایای عبدالبهاء، ژاک سوقومونیان را که یکی از اعضای گروه اصلی طرفداران میسون ریمی بود، به جانشینی خود تعیین و در نوامبر ۱۹۸۴ او را بهعنوان “چهارمین ولی امر جهانی بهاءالله” انتخاب و معرفی نمود. هاروی در سال ۱۹۹۱ درگذشت.
ژاک سوقومونیان (J. Soghomonia)
ژاک سوقومونیان
ژاک سوقومونیان در ششم سپتامبر ۲۰۱۳ در مارسی فرانسه و بعد از ۲۲ سال رهبری گروهش دار فانی را وداع گفت. او در زمان حیات خود، عنایتالله یزدانی[۸] را که در سال ۱۹۷۳ به میسون ریمی پیوسته بود، طی نامه مورخ دهم فوریه ۲۰۰۵ به جانشینی خود برگزید.
متن پیام سوقومونیان به شرح زیر است:
«بعد از مناجات و طلب تأیید از درگاه الهی، تصمیمم خود را در انتصاب وصی خود اعلان داشته و آن انتصاب آقای عنایتالله یزدانی، مقیم مدینه سیدنی از اقلیم استرالیا، است. این تصمیم نهایی و غیرقابل بحث بوده و بعد از حیات جسمانیم ایشان پنجمین ولی امرالله خواهند بود. شرط لازم برای برقراری نظم الهی، بلوغ و رشد روحانی است.» (این نامه در مجله رضوان شماره چهارم مورخ شهرالجلال ١٦٤ بدیع مطابق آوریل ٢٠٠٧ میلادی چاپ و به اطلاع عموم رسیده است.)
در قسمتی از پیام عنایتالله یزدانی بعد از انتصاب به ولایت امری، چنین میخوانیم:
«… حال که ارادۀ الهی بر این قرار گرفته است و بار ثقیل ولایت امرالله بر دوش این عبد ناتوان و ضعیف قرار داده شده است، از درگاهش طلب کمک و معاضدت مینمایم، دل به وعدههای محکمش بسته و امید به کمکها و فضل بیمنتهایش دارم. بر کلیۀ مؤمنین و مؤمنات، اعضای بیتالعدل کاذب در حیفا، اعضای محافل ملی و محلی در شرق و غرب عالم و اعضای کلیۀ انجمنهای وابسته، لازم و ضروری است فوراً به طرف ولی امر حاضر افتان و خیزان شتابند تا اقدامات لازم جهت برقراری دوباره زیر بنای نظم الهی ـ که پس از صعود شوقیافندی، توسط ناقضین عصر تکوین، ایادیان بیوفا و در رأس آنها روحیه خانم (روحیه ماکسول همسر شوقی)، چون سلف خود، یحیای بیحیا (منظور یحیی صبح ازل، برادر بهاءالله است)، به وضع اسفناکی تخریب شده است ـ انجام شود. در آن وقت و تنها در آن وقت است که وحدت اصلیه در میان احبا برقرار شود و روح فیاض در کانالهای نظم اداری امرالله دوباره جاری و برقرار گردد….» (عنایت الله یزدانی پنجمین ولی امر دیانت بهائی – پنجم شهر القول ١٧٠ بدیع مطابق ٦ آذر ١٣٩٢ شمسی).
عنایت الله یزدیانی
یزدانی درحالحاضر بهعنوان “پنجمین ولی امرآیین بهائی” به فعالیت مشغول است.
گروه طرفداران ولی امر معتقدند که سلسلۀ ولایت امرالله تا هزار سال ادامه داشته و همواره باید یک ولی امر زنده وجود داشته باشد تا بتواند هدایت بیتالعدل را عهدهدار گردد. آنها بیتالعدل فعلی مستقر در حیفا را به دلیل عدم حضور ولی امر در راس آن، غیر قانونی و دروغین میشمارند. این گروه فاقد شورای بینالمللی بهائی و مؤسسه ایادیان امر است و مستقیماً توسط ولی امر اداره میشود. درمورد آمار واقعی طرفداران یزدانی اطلاعات دقیقی در دست نیست، ولی حضور پیروان این گروه بیشتر در امریکا، فرانسه، استرالیا، ایران، هند و پاکستان است.
عکس زیر که از صفحۀ گروه طرفداران ولی امر برداشته شده است[۹]، سلسله ولات امر در این گروه را نشان میدهد.
ژوئل بری مارانجلا (Joel Bray Marangella)
ژوئل مارانجلا از پیروان اولیه ریمی بود که در ۱۲ نوامبر ۱۹۶۹ ضمن رد ادعای هاروی، اعلام کرد که به موجب دستخط میسون ریمی بهعنوان ولی امر سوم آیین بهائی منصوب شده است.
ژوئل در ۲۲ سپتامبر ۱۹۱۸ در ماساچوست امریکا متولد شد. او در ۲۱ سالگی به بهائیت پیوست، در ۱۹۵۴ به فرمان شوقیافندی به فرانسه مهاجرت کرد و در سال ۱۹۵۸ به عضویت محفل ملی فرانسه انتخاب شد و ریاست محفل را بهعهده گرفت. در سال ۱۹۶۰ اعضای محفل ملی فرانسه به میسون ریمی پیوستند. ریمی در سال ۱۹۶۴ دومین شورای بینالمللی بهائی را تشکیل داد و ژوئل مارانجلا را به ریاست این شورا منصوب کرد.
مارانجلا در سال ۱۹۶۱ از جانب ریمی بهعنوان جانشین و سومین ولی امر آیین بهائی منصوب شد. او داستان انتصاب خود را چنین تعریف میکند:
چارلز میسون ریمی، نامهای برای من ارسال نمود، حاوی پاکتی مهروموم شده، شامل آموزش و دستورالعمل، که بهصورت دستنویس با این مضمون صادر شده بود:
ژوئل، لطفاً این پاکت مهروموم شده را در بین اوراق خود نگهداری کن، آنطور که من میبینم، ممکن است پس از مصیبتهایی که در سال ۱۹۶۳ یا بعد از آن اتفاق میافتد، برای تو لازمالاجرا باشد. تو خود خواهی دانست که چه زمانی مهر آن را باز نمایی. میسون، واشنگتن دی سی، ایالات متحده امریکا، ۵ دسامبر ۱۹۶۱٫
طبق توصیه میسون ریمی، پاکت مهر و موم شده را در محلی خاص و امن در سوئیس نگهداری کردم. در ۲۱ سپتامبر ۱۹۶۴ میسون ریمی از تشکیل دومین شورای بینالمللی بهائیان خبر داد و مرا به ریاست آن منصوب نمود، این انتصاب مشابه انتصاب میسون ریمی به ریاست شورای بینالمللی بهائی (بیتالعدل جنینی) توسط شوقی ربانی بود.
ژوئل میگوید:
پس از این انتصاب احساس کردم زمان طلایی برای باز کردن آن پاکت مهروموم شده، فرارسیده است. به این ترتیب به سوئیس سفر کرده و نامه را که حاوی دستورهای زیر بود باز کردم.
ژوئل گرامی
این نامه برای این است که به تو بگویم که به بهائیان جهان اعلام نمایی، اینجانب شما را طبق فرامین الواح وصایای عبدالبهاء، بهعنوان سومین پیشوای آیین بهائی انتخاب مینمایم. میسون، ولی امر آیین بهائی.
من در آن زمان به دلائل مختلف هیچگونه عملی در برابر این دستورالعمل انجام ندادم و به کسی از مؤمنین آیین بهائی درآنخصوص حرفی نزدم، زیرا بهنظرم رسید که این کار را قبل از درگذشت میسن ریمی انجام ندهم» (نامه ۲۱ نوامبر ۱۹۶۹ مارانجلا به نقل از مقالۀ بیوگرافی ژوئل بری مارانجلا، وبگاه عهدومیثاق
https://ahdvamisagh.wordpress.com.)
در می ۱۹۶۶ در اعلامیهای که در نشریۀ “بشارات” منتشر شد، میسون ریمی خطاب به مارانجلا چنین نگاشت: «من امور آیین بهائی را بهعنوان رئیس دوم شورای بینالمللی بهائی، به تو محول مینمایم».
در ۲۱ نوامبر ۱۹۶۹، مارانجلا، طی نامهای به دوستان باوفای خود در سراسر جهان اعلام کرد: «حسب الامر میسون ریمی و بر طبق مفاد مقدس الواح وصایای عبدالبهاء، جلوس خود را بر مسند ولایت امری آیین بهائی، بهعنوان جانشین مشروع میسون ریمی اعلام مینمایم».
او «گروه بهائیان طرفدار استمرار ولایت» یا «بهائیان ارتدکس» را پایهگذاری کرد. پیروان این گروه بیشتر در آمریکا، استرالیا، فرانسه، هند، ایران، پاکستان و برخی دیگر از كشورهای دنیا حضور دارند ولی از ترس بهائیان بیتالعدلی ظهور و بروز چندانی نداشته و نوعاً بهصورت مخفیانه زندگی میكنند.
گروه بهائیان اکثریت با بهائیان ارتدكس مخالفند و آنها را مرتد میشناسند و سلام و كلام با آنها را جایز نمیدانند. طبق دستور رهبری بهائیان اکثریت (بیتالعدل جهانی)، طرفداران میسون ریمی ناقضین عهدومیثاق بهائی معرفی میگردند و بهائیان اجازه مراوده با آنها را ندارند و درصورت مشاهدۀ ارتباط فردی بهائی با هریک از معتقدان به ریمی، فرد ارتباط گیرنده، ولو همسر یا فرزند او باشد، مورد مجازات بیتالعدل قرار گرفته و علاوه بر اخراج از جامعۀ بهائی، دچار انواع و اقسام تضییقات میشود.[۱۰] لذا، با عنایت به نهانزیستی آنان، از تعداد واقعی آنها در جهان، اطلاع دقیقی در دست نیست.
بیتالعدل حیفا در پیام ۲۳ مارس ۱۹۷۵میگوید:
«وقتی شخصی ایمان خود به بهاءالله را بهعنوان مظهر ظهور الهی اعلان میكند، او از متمسكین به عهد و پیمان حضرت رحمن گشته، جامعیت و اصالت و تمامیت ظهور مباركش را قبول مینماید. لیكن اگر این شخص بعداً تغییر جهت داد و مقام حضرت بهاءالله و یا مرجع مركزی امرالله (بیت العدل) را مورد حمله قرار دهد، او نقض عهد كرده است و بهعنوان ناقض عهد الهی باید از جامعۀ بهائی طرد شود.» (بیتالعدل، میسون ریمی و کسانی که او را دنبال کردند، بازبینی سال ۲۰۰۸).
رهبری جامعۀ بهائی (بیتالعدل) و ایادیان امر سابق مستقر در اسرائیل، با استدلال بالا تاکنون متجاوز از ۲۰۰ نفر از بهائیان طرفدار میسون ریمی را از جامعۀ بهائی اخراج نموده است و درصدد است که با شناسائی و اخراج مابقی آنها، کلاً وجود هرگونه انشعاب را در آینده انکار نماید.
جالب اینکه، اگر یک بهائی به بهاءالله، عبدالبهاء و شوقی افندی اعتقاد داشته باشد ولی به مشروعیت یا عملكرد بیتالعدل انتقاد داشته و این اعتراض را بیان کند، از جامعۀ بهائی اخراج میشود و در صف مخالفان و ناقضان و دشمنان بهائی قرار میگیرد. به عبارت بهتر، مخالفت با رهبری فعلی بهائیت (بیتالعدل) حتی اگر همراه با دلیل و استدلال منطقی باشد، نتیجهاش طرد و اخراج و برخوردهای غیرانسانی با فرد منتقد است.[۱۱]
نصرتالله بهرهمند (Nosrat’u’llah Bahremand)
ژوئل مارانجلا در سپتامبر ۲۰۱۳ در شهر سن دیه گو ایالت کالیفرنیا از دنیا رفت. وی چند سال قبل از مرگش، در اعلامیۀ مورخ ۲۲ سپتامبر ۲۰۰۶ که ایجاد سومین شورای بینالمللی بهائی را اطلاعرسانی کرد، بیان داشت:
«از فرصت پیشآمده استفاده کرده و جانشین خود را معرفی مینمایم. ایشان همان شخصی است که بهعنوان نایب رئیس شورا تعیین میگردد و درصورت فوت من، یا هر حادثهای که برای من در آینده روی دهد و من از انجام وظائف خود بهعنوان ولی امرالله ناتوان گردم، او به سمت ریاست شورا ارتقاء یافته و بهواسطه ریاست شورا، ولی امر دیانت بهائی خواهد شد. نصرتالله بهرهمند، فرزند ارشد دکتر حسن بهرهمند، یک بهائی مؤمن و ثابتقدم است که در تاریخ ۲۵ اوت ۱۹۴۲در شیراز به دنیا آمد و در ۴ سالگی به همراه خانواده به طهران آمد و در آنجا رشد و نمو یافت. او رشتۀ علوم اداری را در دانشگاه تهران خواند و در وزارت مسکن و شهرسازی به کار مشغول شد. پس از انقلاب در ایران، به علت بهائی بودن شغل خود را از دست داد و سرانجام در سال ۱۹۸۸ به استرالیا مهاجرت کرد.
ولی امر سوم (ژوئل مارانجلا)، به تاریخ ۶ می ۲۰۰۷، خطاب به بهائیان ایران نوشت: بدانید که در پایان دورۀ تصدی ولایت امری من، منصب ولایت امر مجدداً در دست یک فرد ایرانی قرار میگیرد که من او را بهعنوان جانشین خود تعیین کردهام. اگرچه الواح وصایای عبدالبهاء تعیین گاردین ایرانی را الزامی نکرده و نژاد و ملیت گاردین، در انتصاب او نقشی ندارد و بدون شک در آینده ولی امرهایی از نژادها و ملیتهای مختلف، بر سر کار خواهند آمد ولی موجب خرسندی بهائیان ایرانی خواهد بود که بدانند ولی امر کنونی، یک بهائی ایرانی را بهعنوان جانشین خود معرفی کرده است. پدر ایشان فردی ساکن طهران، هیچگاه باور نداشت که با مرگ شوقیافندی در نوامبر ۱۹۵۷، سلسلۀ والیان امرالله منقطع گردیده و یا “فرزند” جاودانه و مقدس عبدالبهاء – الواح وصایای عبدالبهاء – باطل و کان لمیکن گردیده است. ثبات قدم و ایمان او آنگاه به ثمر نشست که او با دریافت اعلامیۀ رضوان ۱۹۶۰ میسون ریمی، ادعای ولایت امری او را تأیید و تصدیق کرد. فرزند ایشان، نصرتالله بهرهمند نیز ولایت امری ریمی را تصدیق کرد، ولی اطلاعی از جانشین منصوب ریمی نداشت. با اینحال او ایمان داشت که مقام ولایت امر، در تمام دوران حیات امر بهاءالله تداوم دارد.
شک نیست که براثر ایمان و اعتقاد راسخ او، خداوند، چند سال قبل او را هدایت کرد تا از ایران خارج شود و در شهر پرت، شهری دوردست در استرالیا، اقامت نماید. اگرچه او از قبل اطلاعی از حضور و سکونت ولی امر سوم در آن شهر نداشت، ولی براثر اعتقاد خدشهناپذیر به عهدومیثاق، موفق به یافتن، پذیرش و درآغوش گرفتن سومین ولی امر بهائی گردید. این امر مستلزم فداکاری و ایثار او و زندگی توأم با رنج و سختی او شد، زیرا خانواده او، از تصمیم وی، مبنی بر تصدیق ولی امرالله تبعیت نکردند….»
http://www.orthodoxbahai.de/46.html.
http://ahdvamisagh.WORDPress.com
نصرت الله بهره مند
نصرتالله بهرهمند که از طرفداران استمرار سلسله ولایت و میسون ریمی است، تسلط زیادی برآثار، نصوص و تعالیم بهائی دارد. به همین دلیل ژوئل مارانجلا، ولی امر سوم آیین بهائی، ایشان را به جانشینی خود منصوب کرده است و او در حال حاضر، رهبری بهائیان ارتدكس را بهعهده دارد.
در قسمتی از بیانیه صادره ازسوی او خطاب به بهائیان چنین میخوانیم:
«…. در الواح وصایای حضرت عبدالبهاء، به لزوم تسلسل ولایت امرالله تأکید گشته است. شوقیافندی اولین ولی امر بهائی، در توقیعات و پیامهای خود حتی تا آخرین لحظات زندگی خود، تداوم و استمرار آن را تا پایان دوران آیین بهائی گوشزد ساخته و تأکید نموده است. بنابراین نمیتوان ولی امر اول دیانت بهائی را متهم ساخت که برخلاف دستور صریح و اکید عبدالبهاء که میفرماید: “ولی امرالله باید در زمان حیات خویش من هو بعده را تعیین نماید تا بعد از صعودش اختلاف حاصل نگردد” عمل ننموده و جانشین خود را تعیین نکرده باشد. حضرت عبدالبهاء با دستور اکید خود و با استفاده از کلمه “باید” اولیاء امرالله را مقید میسازد که در زمان حیاتشان، جانشین خود را تعیین نمایند و به این ترتیب ادامه و تسلسل ولایت امرالله را تا پایان دوران آیین بهائی تضمین نمایند. ما معتقدیم حضرت عبدالبهاء در الواح وصایا، که مؤید و متمم کتاب اقدس است، اصول کلی و عناصر اساسی جامعۀ بهائی را بهنحوی بیان فرمودهاند که انکار آن ممکن نیست. ما خود را بهائیان حقیقی مینامیم، زیرا از صمیم قلب ایمان و اعتقاد داریم که آنچه بهاءالله، مظهر ظهور کلی و عبدالبهاء، مرکز میثاق، فرمودهاند، عین حقیقت است و نهایتاً عالم انسانی چارهای جز اطاعت و اجرای تعالیم ایشان و نظم اداری امرالله، که هستۀ مرکزی نظم بدیع الهی است، ندارد ». (یادداشت نصرتالله بهرهمند، سایت عهدومیثاق، متعلق به بهائیان ارتدکس ایران، https://ahdvamisagh.wordpress.com).
هرچند پیروان میسون ریمی در مقایسه با تعداد بهائیان بیتالعدلی از جمعیت اندکی برخوردارند، لكن بهنظر میرسد عقاید آنها با تعالیم و نصوص اصلی بهائی همخوانی بیشتر داشته و استدلالهای آنان (بهائیان ارتدكس) از جایگاه قویتری برخوردار است.
براساس نصوص بهائی، ولی امرالله بالاترین مقام را در نظم تشكیلاتی بهائی داراست و رئیس دائمی و غیرقابلعزل بیتالعدل است و اعضای بیتالعدل باید مطیع او باشند. بنابراین، جلسات بیتالعدل که درحالحاضر بدون حضور ولی امرالله یا نمایندۀ او تشكیل میشود، وجهۀ قانونی نداشته و مصوباتش قابلاجرا نیست. طبق وصیت عبدالبهاء درالواح وصایا، «ولی امرالله رئیس مقدس این مجلس (بیتالعدل) و عضو ممتاز لاینعزل و اگر در اجتماعات بالذات حاضر نشود، نائب و وكیلی تعیین فرماید و اگر عضوی از اعضاء گناهی ارتكاب نماید كه در حق عموم ضرری حاصل شود، ولی امرالله صلاحیت اخراج او را دارد، بعد ملت شخص دیگری انتخاب نماید…» (الواح وصایای مبارکه، ص ۱۶).
در بیان عبدالبهاء صریحاً به چند مسئلۀ مهم اشاره شده است:
الف ـ ولی امرالله باید رئیس دائمی بیتالعدل باشد.
ب ـ حضور ولی امرالله در جلسۀ بیتالعدل ضروری است و اگر به هر دلیلی امكان حضور ایشان در جلسۀ بیتالعدل میسر نگردد، باید وكیلی را برای حضور در جلسه معرفی نماید.
ج ـ اعضای بیتالعدل مصون از خطا نیستند و امكان خطا دارند. لذا حضور ولی امرالله یا نمایندۀ ایشان در جلسات بیتالعدل میتواند مانع انحراف و خطاهای احتمالی شده و برای اصلاح آن تذكر دهد.
د ـ بیتالعدل نباید قدرت مطلقه باشد و هركار كه خواست بهتنهایی انجام دهد، بلكه باید ناظری امین بر عملكرد او، نظارت داشته باشد تا هم جلوی خطا را بگیرد و هم سیستم استبدادی را در رهبری بهائیت از بین ببرد.
ه ـ تا زمانیکه مبین و مفسر آیات ـ كه حق تفسیر و تبیین دارد (ولی امرالله) ـ در جلسۀ بیتالعدل حضور نداشته باشد، بیتالعدل مُلهَم به الهامات الهی نیست و نمیتواند تصمیم درستی اتخاذ نماید.
بیتالعدل فعلی با این استدلال كه از شوقیافندی فرزندی باقی نمانده و هیچ فردی نیز صلاحیت جانشینی او را ندارد(!)، مؤسسۀ ولایت امر را تعطیل كرده است. ازسوی دیگر، كلیۀ مدعیان مقام ولایت امرالله و طرفدارانشان را دروغگو معرفی كرده و از جامعۀ بهائی طرد و اخراج کرده است و به بهانۀ لزوم حفظ وحدت بین بهائیان، با منتقدان و مخالفان خود، سختترین برخوردها را داشته است؛ غافل از اینكه:
الف ـ حتی درصورت قبول فقدان جانشین برای شوقی افندی، ایادیان امر و بیتالعدل فعلی این مجوز را پیدا نخواهند كرد كه منفرداً بهجای شوقی نشسته و ادعای رهبری جامعۀ بهائی را داشته باشند.
ب ـ بیتالعدل مجاز نیست با حذف صورت مسئله و به بهانۀ حفظ وحدت، اهداف موردنظر خود را پیاده نماید. وحدت با تمام عظمت و اهمیتی كه دارد، هیچگاه نمیتواند در مقابل حقیقت بایستد و حقیقت را فدای خود نماید. حقیقت این است كه بیتالعدل برای بهدست آوردن رهبری جامعۀ بهائی بعد از شوقی، نیاز به پشتوانههای محكمتری دارد. آنان ممكن است در كوتاهمدت بتوانند با پنهان کردن حقائق بر كرسی رهبری بهائیت بنشینند و با اعمال فشار مخالفان و منتقدان خود را سركوب نمایند، ولی با روشن شدن واقعیتهای تاریخی، بهتدریج و در بلندمدت، با چالشهای فراوانی روبهرو خواهند شد.
لیلاند جنسِن (Leland Jensen)
یکی دیگر از طرفداران میسن ریمی و از مدعیان رهبری بهائیت، لیلاند جنسِن بود که در مونتانای امریکا زندگی میکرد. او در سال ۱۹۶۳عضو محفل نیومکزیکو بود. این محفل را ریمی در سال ۱۹۶۴ منحل کرد.
جنسن مدعی بود که “بازگشت مسیح” است و ادعا داشت که او بیتالعدل جنینی را که درحال احتضار بود، از مرگ قریبالوقوع نجات داده و آن را مجدداً به دنیا آورده است. او همچنین خود را یوشع پیامبر و فرشته هفتم در مسیحیت نامید.
لیلاند در سال ۱۹۶۰ متنی را منتشر کرد و طرح و برنامه جدید میسون ریمی را ناقض مفاد میثاق بهائی در الواح وصایا اعلام نمود. جنسن اختیارات خود را همچون اختیارات شوقیافندی میدانست. او اولین شورای بینالمللی بهائی را از حالت جنینی خارج کرد و تحت عنوان “دومین شورای بینالمللی بهائی” به ریاست پسر میسون ریمی تشکیل داد و همسر خود، اوپال جنسن Opal Jensen)) را نیز بهعنوان رابط خود با شورا معرفی کرد. جنسن اعتقاد داشت شوقیافندی بیتالعدل جنینی را به ریاست میسون ریمی ایجاد نمود و من این جنین را متولد ساختم.
لیلاند جنسن بعد از فوت ریمی گروه “بهائیان تحت ولایت” را تشکیل داد و دومین شورای بینالمللی را در سال ۱۹۹۱ تأسیس کرد.
جنسن پیشگویی کرده بود در سال ۱۹۸۰ به سبب وقوع طوفانهای منهدمکننده ـ که میسون ریمی نیز آن را پیشبینی کرده بود ـ جهان به پایان خواهد رسید. او تاریخ وقوع حادثه را که قرار بود در ۲۹ اپریل ۱۹۸۰ اتفاق بیفتد، سه بار تغییر داد و نهایتاً بهخاطر عدم وقوع این پیشبینی، ضربات شدیدی خورد و برخی از پیروان خود را از دست داد.
جنسن در نامهای سرگشاده اعلام کرد که پهپه ریمی (فرزندخوانده میسون ریمی)، ولیعهد و جانشین او و ولی امر چهارم آیین بهائی خواهد بود. او اینطور نشان داد که این مقام را، پهپه با اجازه جنسن کسب کرده است.
جوزپه په په ریمی
جنسن با استفاده از عنوان پهپه، مکاتبات و متحدالمالهایی برای طرفداران ریمی ارسال نمود و بهاینوسیله جایگاه خود را تحکیم کرد. پهپه که از عملکرد جنسن رضایتی نداشت، طی یادداشتی، مخالفت خود را با جنسن اعلام نمود و از پیروان خود درخواست کرد تا از گرد جنسن پراکنده شوند. البته پیروان جنسن این عمل جوزپه پهپه را نوعی امتحان خلق تلقی کردند، بهاینترتیب که پهپه به مخالفان جنسن وعده همراهی داد تا آنان را موردامتحان قرار دهد. لذا وقتی افراد با جنسن مخالفت کردند و مخالفتشان قطعی شد، پهپه روابط خود با مخالفان جنسن را قطع مینمود! لیلاند جنسن در ۱۹۹۶ از دنیا رفت.
نیل چیس (Neal chase)
نیل چیس متولد ۱۹۶۶ از آمریکا دارای مدرک دکتری در رشتۀ روانشناسی است. او در سال ۱۹۸۵ با بهائیت آشنا شد و از سال ۱۹۸۷ فعالیت تبلیغی خود را آغاز کرد. نیل چیس یهودی زاده است و خود را از تبار یهودا و پادشاهی داوود میداند، ولی ادعا میکند که هیچگونه طرز فکر پیشداورانه و پیش قضاوت دینی در او به وجود نیامده است.
نیل چیس یکی از اعضای دومین شورای بینالمللی بهائی بود که لیلاند جنسن تأسیس کرده بود. او ۷ سال بعد از مرگ پهپه در روز ۲۱ سپتامبر سال ۲۰۰۱ ادعا کرد که از طرف پهپه، بهعنوان ولی امر و جانشین او تعیین گردیده است. توضیح این که میسن ریمی در اواخر عمر، در یکی از سفرهای خود به ایتالیا با مرد جوانی به نام جوزپه پهپه (Giuseppe Pepe) آشنا شد.
پهپه دستیار میسون ریمی بود و تا وقتی ریمی زنده بود، در کنار او بود و سمت منشی او را داشت. با اینکه جوزپه سابقۀ فعالیت در بهائیت نداشت، ولی میسون ریمی به دلیل علاقهای که به او داشت، او را به پسرخواندگی خود پذیرفت و جوزپه رسماً و قانوناً بهعنوان فرزند ریمی انتخاب شد. از طرفی خود جوزپه پهپه هم فاقد فرزند بود، ازاینرو، وی نیل چیس را بهعنوان پسر خود پذیرفت. پهپه ریمی در یکی از نامههای خود به نیل چیس او را با عنوان “پسر عزیزم” خطاب کرده است. نیل چیس ادعا دارد قرار گرفتن پسرعزیزم در داخل گیومه از سوی پهپه، اشارهای است به پسرخواندگی نیل چیس. بنابراین او خود را از اغصان (فرزندان بهاءالله) میداند!
نیل چیس
نیل چیس (بنجوزپه) درحالحاضر خود را از نوادگان عبدالبهاء و سومین عضو بیتالعدل جهانی بهاءالله و ولی امر و مؤسس و مروج امر بهائی، با اختیارات کامل میداند. او بیتالعدلی را در امریکا تشکیل داده و خود ریاست آن را بهعهده گرفته است. به اعتقاد او حیفا و عکا مراکز نقض میثاقاند و لذا امریکا را مرکز آیین بهائی و قلب عالم و ارض اقدس بهاء و محل استقرار اورشلیم جدید میداند. بیتالعدل تشکیلشدۀ او در امریکا، چهار مرحله دارد. مرحلۀ جنینی و نوزادی؛ مرحلۀ کودکی؛ مرحلۀ نوجوانی و جوانی و بلوغ و درنهایت مرحلۀ پختگی و شکوفائی. آنها فعلاً خود را در مرحلۀ نوزادی میدانند. محکمۀ کبرای بهائی قرار است در دوران نوجوانی تشکیل شود.
بیتالعدل تأسیسشده توسط نیل چیس از ۲۴ عضو تشکیل شده است، شماری از اعضاء را لیلاند جنسن تعیین کرده و تعدادی نیز در مستقبل ایام تعیین میگردند. اینان مرآت تجلیات روحانی آن نفوس مقدسه بر روی زمین هستند که با توجه به بیان عبدالبهاء، ۱۲ تن از ایشان ابواب فیض و هدایت الهی و ۱۲ نفس دیگر ملائکه و قوه تأیید (نایب، پشتیبان و حامی) برای آن ابواب هستند. در بیتالعدل نیل چیس، خانمها نیز اجازه حضور دارند.
بعد از ۲۱ سپتامبر ۲۰۰۱ نیل چیس مورد حملات مختلف بهائیان قرار گرفت. همسر او از او طلاق گرفت و دو فرزندش را از دست داد. همسر نیل توانست دو فرزند او را از طریق سیستم دادگاه خانواده آمریکائی بهدست آورد. به فرزندان نیل گفته شده بود که او یک پیمان شکن است که از آیین بهائی خارج شده است و به همین دلیل باید از او اجتناب کرد.
نیل چیس دارای تألیفات مختلف است. از جمله: کتاب معبد ازگیل در مونتانا، لازاروس جهان بیمار، دین و معنویت در روانشناسی شخصیت، جرقه جهانی زمان: ۲۰۱۲ و جادوی آسمانی.
همچنین او برنامههای رادیویی و تلویزیونی مختلفی را نیز در آمریکا به اجرا در میآورد، از جمله: گفتگوی زنده به نام «صدای بهائی» در سال ۱۹۹۲-۲۰۰۱، برنامه رادیویی Art Bell در ۲۵ مارس ۱۹۹۳، برنامه تلویزیونی مایکل مور با نام Naton TV .
نیل چیس پیشگوییهایی نیز در مورد وقوع اتفاقات مختلف انجام داده است، مثل: حمله به شهر نیویورک در ۱۱ سپتامبر، جنگ با القاعده، حمله به عراق و کشته شدن صدام، درگیری اسرائیل با ایران، حملۀ هستهای به سازمان ملل و غیره.
نیل چیس مجدداً ازدواج کرد و هم اکنون در ایالات متحده آمریکا به همراه همسر جدید و فرزندانش زندگی میکند.
پیروان نیل چیس در امریکا، فرانسه، روسیه، ایران، هند، بنگلادش، پاکستان، انگلیس، آلمان، افریقای جنوبی، مالزی و … حضور دارند و در برخی از کشورها دارای محفل هستند. برخی از اعضای این محافل بهصورت انتخابی و برخی بهصورت انتصابی تعیین میگردند.
نیل چیس مرکز استقرار خود را ایالت کلرادو شهر دنور قرار داده و در حال حاضر دفتری را برای امور روانشناسی در آن شهر تأسیس کرده است.
جمشید معانی (Jamshid Maani)
جمشید معانی ملقب به سماءالله، ایرانی، اهل تربت حیدریه و فارغالتحصیل دبیرستان البرز تهران بود که برای تبلیغ بهائیت ازسوی محفل بهائیان ایران، به اندونزی رفت و در آنجا ساکن شد. او توانست اقدامات مؤثری درجهت تبلیغ و گسترش بهائیت در اندونزی انجام دهد.
پس از مرگ شوقیافندی و بعد از پیام صادره مورخ ۱۶ اکتبر۱۹۶۰ بیتالعدل و اعلام این مسأله که “طریق تعیین ولی امر ثانی آیین بهائی و جانشین شوقی ربانی بهکلی مسدود است …” جمشید معانی که رقیب میسون ریمی بود، از پذیرش ساختار بیتالعدل سر باز زد و با طرح ادعای تداوم فیض الهی، خود را پیامبر موعود بهاءالله خواند و الواح متعددی را برای اقوام و دوستان خویش فرستاد.
ازآنجاکه جمشید معانی فردی شناختهشده و معروف بود، ادعای او، در سطحی گسترده منتشر شد و مورد پذیرش تعداد زیادی از اقوام و دوستان او و پیروان سایر ادیان و احزاب قرار گرفت، بهطوری که در مدت ۸ ماه پس از ادعا، چند صد نفر به او گرویدند. تشکیلات بهائی از این مسأله، به وحشت افتاده و جمعی متشکل از هیأت ایادیان آسیا و بیتالعدل و محفل ملی ایران و محفل ملی جاکارتا، درصدد برآمدند تا با او مذاکره کنند و به هر طریق که شده، او را از ادعای خود منصرف نمایند. مذاکرات انجامشده با او نتیجهبخش بود و جمشید معانی در ژانویه ۱۹۶۴ طی نامهای به شرح زیر، خطاب به محفل ملی جنوب شرق آسیا، از ادعای قبلی خود به شرح زیر برگشت:
محترماً معروض میدارد، پیرو مذاکره در محفل ناحیهای جاکارتا، مجدد مراتب اطاعت و انقیاد خود را نسبت به جمیع مراتب تشکیلات امریه (بهائی) ابراز نموده و درخصوص نوشتهجاتی که در سال گذشته برای ابوی به ایران فرستادم، چون تماماً در حالتی غیرعادی نوشته شده بود، تقاضا دارم که کلیه نوشتهجات مذکور را چه از طرف محفل مقدس ملی ایران و چه از طرف افرادی که آن را دریافت نمودهاند، نادیده بگیرید، چه این عبد ابداً ادعائی نداشته و آرزوئی جز عبودیت و نصرت امر الهی نداشته و ندارم. با تقدیم محبت و احترام – جمشید معانی. (مهدی هادیان، کتاب نشیب و فراز (یاداشتهای سرهنگ ثابت راسخ در چرائی بازگشت از بهائیت)، انتشارات گوی، ۱۳۹۱، ص ۲۴۴).
بیتالعدل در پیام مورخ ۱۰ شهرالعلاء ۱۲۰ بدیع ضمن ارسال توبهنامۀ جمشید معانی به محفل ملی ایران، اینچنین تعیین تکلیف نمود:
«…تصمیم بیتالعدل اعظم آن است که جمشید معانی علیالعجاله به ایران معاودت نماید و تحت اشراف آن محفل مقدس قرار گیرد … خدمات آیندهاش موکول به این است که مشارالیه به هدایت و امر آن محفل، سعی در رفع سوءتفاهمات حاصله نماید …»(همان، ص۲۴۳).
بعد از مدتی هیأت ایادیان امرالله در آسیا اعلام نمود که تذکرات دادهشده به جمشید و خانوادۀ او مؤثر نیفتاده و نامبردگان هنوز به ادعاها و تلقینات خود ادامه میدهند. لذا، هیأت ایادیان مقیم ارض اقدس، و محفل ملی نیز از بیتالعدل، تقاضا نمودند تا طرد روحانی آنان صادر گردد.
هیأت ایادیان مقیم ارض اقدس در تاریخ ۳۰ می ۱۹۶۴ تلگراف زیر را صادر نمود:
… چنانچه آن امنای الهی مستحضرند، جمشید معانی که در کشور اندونزی جزء مهاجرین بوده ابتدا به تلویح و سپس به کمال تصریح، مدعی مقام مظهریت الهیه شده و رسائلی به فارسی و عربی به هم آمیخته و بهعنوان الهامات معنوی نزد این و آن ارسال میداشته است. چون احتمال اختلال حواس در میان بود، ابتدا هیأت ایادی امرالله مقیم ارض اقدس و بعد از تأسیس، بیتالعدل اعظم الهی با او به مدارا رفتار نموده و کمال جهد را مبذول داشتند که این اذکار نالایقه خاموش و این نغمۀ ناموزون فراموش شود و امر منجر به اخذ تصمیمات شدیده نگردد. متأسفانه این رأفت و مدارا سبب تجری و جسارت جمشید شده و بعد از آنکه بهدستور دیوان عدل اعظم الهی به ایران معاودت نموده در جلسات هیأت ایادی امرالله و آن محفل مقدس و نزد جمعی از دوستان و اقارب و بستگان بالصراحه، خویش را مظهر الهی و صاحب الواح و آثار بدیع خوانده … و اخیراً خود را سلطان کتاب اقدس هم خوانده است… . هیأت ایادی امرالله مقیم ارض اقدس با کسب موافقت ایادی امرالله در آسیا و تصویب و تأیید بیتالعدل اعظم الهی به آن محفل مقدس تلگرافاً ابلاغ کرد که طرد روحانی جمشید معانی و پدر و عموی او را به یاران عزیز ایران ابلاغ نمایند … بدیهی است دوستان الهی و یاران معنوی حصن حصین امرالله را چون سپاهیان رشید از اینگونه نفوس غیرمخلصه، محافظه خواهند فرمود … به یاران اطلاع دهید از معاشرت و سلام و کلام با آنها خودداری نمایند – ایادیان امرالله در ارض اقدس (همان، ص ۲۴۱).
جمشید معانی در پاسخ به اقدام ایادی امرالله و بیتالعدل مینویسد:
… در متحدالمآل (بخشنامه)های صادره از مراجع بهائی، این جوان، مریض و مجنون و ریاستطلب و دارای فکر علیل و سقیم معرفی گردیده است. دراینصورت، با شخص مریض که به تصدیق همان مراجع، در راه تبلیغ بیش از ۱۴هزار نفس متحمل زحمات و فداکاریهای فراوان شده است، چنین رفتاری نمینمایند، بلکه سعی در معالجه و بهبود او میفرمایند و درصورتیکه بهبود نیافت؛ با ارائۀ گواهی پزشکان مجرب، که امروز در سراسر جهان موجودند، کسالت و جنون او را اثبات و اعلان میفرمایند و در این مورد تکلیف روشن است؛ زیرا گفتهاند “لیس علی مریض حرج ” (رساله راهنمای طالبان حقیقت، ص ۲).
او در ادامه مینویسد:
… اگر آثار و گفتار این جوان آنقدر بیمایه و مجعول و بیاهمیت است، چرا برای جلوگیری از اثر بیانات و نفوذ کلام او، چندین محفل روحانی و تعدادی از ایادیان محترم امرالله و معاونین ایادی را زحمت داده و هریک را برای چند نوبت حتی به دورترین قراء و قصبات فرستادید و مؤمنین فداکار این جوان را تهدید به توبیخ و طرد فرمودید؟ درحالیکه، با انوارالله سبحانی[۱۲] که در زمان ولی امرالله ادعای سلطنت کتاب اقدس نمود و چنانچه میگویند چند صد نفر، پیرو دارد و اخیراً صعود نموده است، چنین رفتار و مخالفتی اظهار نشد و نه او و نه یارانش طرد نگردیدند؟ مولای محبوب اهل بهاء، حضرت ولی امرالله (شوقیافندی) با وجودی که افرادی را بهخاطر عزیمت بدون اجازه به امریکا، طرد میفرمود؛ ولی انوارالله سبحانی را، که ادعایش را ناشی از جنون نامید، طرد نفرمود و به اهل بهاء و رهبران کنونی آن، سرمشق و دستورالعمل داد. (همان، ص۳).
سرهنگ بازنشسته، یدالله ثابت راسخ، در کتاب “نشیب وفراز” درمورد انگیزۀ معانی برای ادعای مظهریت به نکته جالبی اشاره دارد و معتقد است جمشید معانی گرفتار یک توطئه از قبل برنامهریزی شده از سوی ایادیان بهائی گردید، و با ظرافت از بهائیت کنار گذاشته شد. او دراینباره مینویسد:
…این جوان فلکزدۀ بدبخت که با وجوه صندوق خیریه بهائی برای مهاجرت و ادامۀ تحصیل به خارج رفته بود، گول ایادی امرالله، بهخصوص ابوالقاسم فیضی و علیاکبر فروتن و محمدعلی فیضی را که واسطه بود؛ خورد. ابتدا این جوان نادان و بیتجربه را تحریض و تشویق نمودند که در مقابل دعوی ولایت میسون ریمی، دعوی مظهریت و سماءاللهی نماید و نظر جامعه را بهسوی خود جلب کند و مبلغی اخذ نماید و در موقع انتخابات هیأت بینالمللی انتخابی از ادعای خود توبه کند و درعوض به عضویت انتخاب گردد. مشارالیه پذیرفت ولکن در انتخابات با کسر رأی مواجه گردید. لذا مبلغی اخذ نمود و مجدداً به رویه و دعوی سخیفۀ خود ادامه داد و ایادی نیز مشوق وی بودند تا موقع انحلال هیأت بینالمللی انتخابی و تشکیل بیتالعدل اعظم بدون ولی امر رسید. او طبق قرار قبلی، با تقدیم توبهنامه، در انتخابات بیتالعدل شرکت نمود و با کسر یک رای از هوشمند فتح اعظم، به عضویت بیتالعدل انتخاب نگردید. لذا با اخذ مبلغی دیگر در جشن لندن (کانونشن بین المللی بهائی برای معرفی اعضای بیت العدل) شرکت نمود. چون بقیۀ وجه قراردادی را به او پرداخت نکردند، لذا مرض روحی او شدت یافت! نامبردگان دیدند مفتضح میگردند، مبادرت به طرد روحانی او و اقوامش کردند و غائله را خاتمه دادند. (کتاب نشیب و فراز ـ یاداشتهای سرهنگ ثابت راسخ در چرائی بازگشت از بهائیت، ص۲۴۶).
ایادیان مقیم ارض اقدس و اعضای بیتالعدل به بهانۀ مشکلات روانی جمشید معانی و به این استناد که او یک بار ادعا کرده و بعد از مدتی از ادعای خود منصرف شده و مجدداً ادعای جدید نموده است، او را بیمار روانی معرفی کردند. به این وسیله اجازه ندادند که حرفها وانتقادهای او به گوش سایر بهائیان برسد و برای خاموش کردن صدای او، نهتنها جمشید معانی را از جامعۀ بهائی طرد کردند، بلکه بهتدریج بیش از۵۰ نفر از پیروانش را، که بیشتر ایرانی بودند، از بهائیت اخراج نمودند.
هرچند بیتالعدل درجهت منزوی کردن جمشید معانی و ترور شخصیت او در دنیا تلاش کرد، ولی فعالیتهای او کماکان در اندونزی ادامه یافت. او الواحی را به زبانهای فارسی، عربی و اندونزیایی صادر کرد و در مدتی کوتاه، پیروانی را در ایران، هند، اندونزی، امریکا و برخی کشورهای دیگر، به خود جلب نمود. در امریکا فردی به نام جان کاره (John Carre) از نویسندگان فعال و از طرفداران اولیۀ میسون ریمی، ادعای جمشید معانی را پذیرفت و به تبلیغ عقاید او در امریکا پرداخت.
جمشد معانی ادعاهای خود را مستند به آیات و الواح باب، بهاءالله، عبدالبهاء و شوقیافندی نمود و بهعنوان حجت و برهان چنین استناد میکرد.
بهاءالله در کتاب اقدس تأکید دارد که هرکس قبل از اتمام ۱۰۰۰ سال ادعای پیامبری نماید، دروغگوست، ولی جمشید معانی با این استدلال که ۱۰۰۰ سال گفتهشده، جنبۀ سمبولیک دارد و باید تفسیر و تأویل گردد، به تفسیر کلمۀ “الف” پرداخت. او کلمۀ “الف” (یعنی ۱۰۰۰سال) را که از سه حرف (اء – ل – ف ) تشکیل میگردد، برطبق حروف ابجد محاسبه و عدد ۱۱۱ را از آن استخراج نمود و ادعا کرد که اگر عدد ۱۱۱ به سال شروع آیین باب یعنی سال ۱۲۶۰ قمری اضافه شود، زمان آمدن پیامبر جدید (منظور خودش) خواهد بود![۱۳]
جان کاره
تشکیلات بهائی در مقابل ادعای یادشده عکسالعمل نشان داد و این برداشت از کلام بهاءالله را نادرست تلقی کرد ولی پیروان معانی با توجه به سوابق ادعاهای رهبران بهائی و تخصص آنها در استفاده و جابهجایی حروف و اعداد، این نحوۀ استدلال را مسبوق به سابقه دانستند و اظهار داشتند: “خدایی که پنجاه هزار سال در قیامت را به شش سال دورۀ قیام باب درهم پیچید، قدرت آن را نیز دارد که مدت هزارسال آمدن پیامبر جدید را در ۱۱۱ سال به هم بپیچاند.” همچنین وقتی امت بیان، به “سنه مستغاث” و “سنه بعد حین” و “سنه تسع” امتحان و آزمایش شدند، در بهائیت نیز میتوانند به “سنه الف” آزمایش و امتحان گردند (طالعی، رساله ” طالبان حقیقت “، طبع ۱۳۴۳ شمسی).
پیران خمسه (Five Elders)
پیران خمسه یا پیروان”بیت جهانی ولی امر” به میرزاعلیمحمد شیرازی (باب)، میرزاحسینعلی نوری (بهاءالله)، عباسافندی (عبدالبهاء) و شوقیافندی اعتقاد دارند. آنها معتقدند براساس اعلام عبدالبهاء در کتاب مفاوضات، برعکس ادیان گذشته، که هریک ۱۲ وصی داشتند، ۲۴ نفر وصی، پیر و ولی، پیشبینی شده است. این ۲۴ نفر عبارتند از باب و هجده حروف حی او که جمعاً ۱۹ نفر میشوند و ۵ نفر دیگر که در آینده شناخته خواهند شد. تمام این ۲۴ نفر معصوم و دارای سلطنت ابدیه هستند (کتاب مفاوضات، ص ۲۴). ازآنجاکه در نصوص بهائی، به آمدن ولی امرها در آینده تأکید شده است و شوقیافندی نیز بعد از خود، جانشینی را معین نکرده است، پس این نتیجه حاصل میشود که بعد از شوقی، اداره و نظارت و تفسیر و تبیین آیات الهی بهعهدۀ پیران خمسه، قرار خواهد گرفت. هرچند پیران خمسه، ولی امر نیستند ولی وظیفۀ تشکیل دارالولایه و کار مهم تفسیر و تبیین آیات و همچنین مشاوره با بیتالعدل را بهعهده خواهند داشت. پس پیروان آیین بهاءالله همگی باید منتظر آمدن ۵ پیر باشند، که به “پیران خمسه” معروفند. شوقیافندی بشارت به آمدن ۵ نفر “پیر” داده و در لوحی دربارۀ ۲۴ نفر پیر مینویسد:
«آنان حضرت باب و ۱۸ نفر حروف حی هستند و ۵ نفر دیگر که در آینده شناخته خواهند شد و تاکنون ما نمیدانیم که این پنج نفر چه کسانی هستند»[۱۴]
عباس علی تیموری با مشخصات زیر خود را یکی از پیران خمسه معرفی مینماید. او معتقد است که پیران خمسه از جایگاه والائی در آیین بهائی برخوردار هستند؛ همانهائی هستند که حضرت بهاءالله در ادعیه محبوب به حق آنها قسم یاد میکند، آنجا که میفرماید:
« ….اسالک یا الهی بک و بهم و بهولاء الخمس بان ترسل علینا……» خدایا من از تو به حق این پنج نفر مسئلت دارم به اینکه ارسال فرمایی بر ما روائح غفران که… (بهاءالله، ادعیه محبوب، ص۴۲).
به ادعای تیموری، پنج نفر انسان روحانی بهعنوان پیر در این آیین باید بیایند که همان ولی امرهایی هستند که شوقیافندی از آنها خبر داده است. آنها حق تفسیر آیات را دارند، حقی که به بیتالعدل و هیچ بهائی دیگری داده نشده است.
(محفل روحانی محلی جنوب شرقی آسیا، انتخاب شده در آوریل ۱۹۶۲٫ از چپ به راست، نشسته: جمشید معانی، شیرین فزدار، دمپسی مورگان، کامران صمیمی. ایستاده: ک.ه. پیمان، لی لوک، جمشید فزدار، جان فزدار، لئونگ تات چی.)
عباسعلی تیموری ( Abbas Ali Teimori)
تیموری، شاعر، نویسنده، سخنران، مبلغ، آشنا به نصوص بهائی علی الخصوص آثار باب و بهاءالله و مسلط به زبان انگلیسی و فارسی، در سال ۱۳۳۷در یک خانوادۀ کاملاً مذهبی در دامغان متولد شد. در دوران جوانی تحت تبلیغ بهائیت قرار گرفت و علیرغم مخالفت خانوادهاش، بهائی شد. او بهاتفاق همسرش، با کمک مالی تشکیلات بهائی، برای مهاجرت تبلیغی به هندوستان رفت. مدتی در آنجا به مطالعۀ متون بهائی و شرکت در جلسات پرداخت. تیموری پس از مدتی از هندوستان عزیمت کرد و در ماه می ۱۹۸۴ به کانادا وارد شد. در کانادا به دلائل مختلف از جمله عدم اطاعت از فرامین محفل محلی، با محفل ملی کانادا و داگلاس مارتین[۱۵] رئیس محفل، درگیر شد و با اعتراض، از تشکیلات بهائی جدا گردید. تیموری به خوابهای فراوانی که دیده است، اشاره داشته و آنها را ملاک حقانیت خود میداند. او مدعی است در عالم خواب و رؤیا، با میرزاعلیمحمد باب، بهاءالله، عبدالبهاء و شوقیافندی، بهطور جداگانه ملاقات و با آنها گفتوگو کرده است و آنها دستورهایی را در هر مرحله به او دادهاند. تیموری از محتوای خوابها و تعبیر آنها به این نتیجه میرسد که جایگاه والایی نزد رهبران بهائی داشته و برای انجام رسالت بزرگی انتخاب شده است. مثلاً در رؤیایی به او اعلام میگردد که باید برای معبد باب در شیراز ساختمانی را بنا نماید. او از این خواب اینطور برداشت میکند که بهعنوان یکی از”پیران خمسه” انتخاب شده است، زیرا کلمۀ باب در ابجد، معادل عدد ۵ و ساختن خانهای برای باب یعنی تشکیل پیران خمسۀ وعده دادهشده در نصوص بهائی است. تیموری در رؤیای دیگری در سال ۱۹۹۴ از عبدالبهاء میشنود که بهعنوان “پیر” و یکی از ۲۴ وصی عبدالبهاء (که در کتاب مفاوضات از آنها یاد شده است)، منصوب گردیده است.
تیموری در ۲۵ جون ۱۹۹۶ طی نامهای به بیتالعدل، ضمن تأکید بر لزوم تأسیس مؤسسه دارالولایه، اعلام میکند که بهعنوان یکی از ۵ پیر ذکرشده در نصوص بهائی انتخاب شده است. بیتالعدل در پاسخ شفاهی که توسط عنایتالله بهروزی و فردی به نام قدیریان، به اطلاع تیموری میرسد، پاسخ میدهد که اولاً پیران خمسه موردانتظار جامعۀ بهائی ۴ نفر هستند، نه ۵ نفر! و لذا شما برداشت درستی از پیران ندارید. دوم اینکه ما دعوی شما را در مورد “پیر بودن” قبول نداریم. تیموری با اصرار و پیغامهای متعددی که برای بیتالعدل میفرستد، نشان میدهد که بیتالعدل آشنائی کاملی با نصوص نداشته و درمورد تعداد پیران، به اشتباه رفته است.
عباسعلی تیموری در سال ۲۰۰۲ رسماً مؤسسهای را به نام “مؤسسه بینالمللی ولایت” در تورنتو کانادا تأسیس میکند و با درج آگهی در روزنامهٔ ایران استار، موجودیت آن را به اطلاع بهائیان ایرانی مقیم کانادا میرساند. سپس با همکاری چند نفر از دوستان خود، شروع به فعالیت و معرفی پیران خمسه مینماید.
او طی نامه ای از بیتالعدل میخواهد که برای حفظ و اعتلای آیین بهائی، دعوی او را پذیرفته و با او همکاری نماید. بیتالعدل در سال ۱۹۹۶، از طریق محفل ملی کانادا، طرد اداری تیموری را به بهائیان اعلام کرد و از او خواست برای مداوا به یک روانپزشک رسمی در کانادا مراجعه نماید. ولی بعد که او را در ادعای خود ثابت قدم دید، نسبت به طرد روحانی و اخراج او از جامعۀ بهائی، اقدام نمود.
عباسعلی تیموری
تیموری درحالحاضر از بهائیان ساکن کانادا است که مدعی است یکی از ۵ پیر بشارت داده شدۀ شوقی است که توسط جمال اقدس ابهی (بهاءالله) انتخاب شده است. او اظهار میدارد که تاکنون سه نفر از ۵ پیر آمدهاند و از دو نفر بعدی خبری ندارد. او درمورد خصوصیات و وظائف پیران خمسه مینویسد:
«پیران خمسه اعضای دارالولایۀ عمومی نیستند، بلکه ممنوع الانتخاب هستند. عملکرد آنان شبیه به ایادیان امر است که به تشکیل و ایجاد بیتالعدل مبادرت کردند. پیران خمسه قانوناً قادر بر تفسیر و ایجاد دارالولایۀ عمومی و جزئی از مؤسسه ولایت هستند، ولی خود غیرقابلانتخاب هستند. پیران خمسه باید:
۱- مشکلاتی را حل نمایند که هیچکس قبل از آنها از عهدۀ حل آنان (مطابق با نصوص) برنیامده باشد.
۲- بیتالعدل از دانش پیران خمسه فیض میگیرد و عملاً هیچکس بر دانش آنان در حیطۀ مسئولیت خود، برتری ندارد.
۳- حداقل سه نفر از ۵ نفر آنها در عقاید متحدند.
تیموری سپس به انتقاد از بیتالعدل پرداخته و میگوید :
«حضرت ولی امرالله در توقیعات مبارکه ـ در توقیع نوروز ـ به ساخت بنائی رفیع در جوار مقام اعلی (مقبره باب) به نام دارالولایه و مرکز تبیین و تأویل و تفسیر احکام منصوصه که مؤید و متمم هیأت تشریعیه (بیتالعدل) است، تأکید نمودهاند. در آنجا تفسیر کلمات خداوند باید صورت گیرد؛ درحالیکه برخلاف دستور شوقی ربانی، دارالولایه را از بین برده و آن را به دارالتحقیق تنزل داده و وظیفۀ الهی آن را به فراموشی سپرده است و پیران جانباخته را به جرم دفاع از ولی امر مقدس او، از جامعه طرد کرده است و به انتشار اباطیل دربارۀ این مظلومان پرداخته است…»
برای اطلاع از ادعاهای پیران خمسه، به جزوۀ “نگاهی بر آیین بهائی و نظری بر دارالولایه بینالمللی: بررسی و مطالعۀ وصایای حضرت ولی امرالله” نوشته عباسعلی تیموری و سخنرانیهای فراوان ایشان به زبان فارسی و انگلیسی در یوتیوپ[۱۶] و سایت
http://www.fiveelders.com
مراجعه فرمایید.
از تیموری آثار و کتابهای متعددی به چاپ رسیده است، از جمله اشعار و مثنویهای طولانی در مورد بهائیت شامل مثنوی توحید ـ مثنوی عشق ـ مثنوی طاهره قره العین – مثنوی چهار شهر عشق – کتابهای روز قیامت – صحائف حضرت باب – رسائل حضرت باب – شرحی بر کتاب قیوم الاسماء – شرحی بر کتاب اقدس و بیان – برف کلام سپید اتحاد – ترانه غرقه در روح بهاء ـ مثنوی تکوین ـ مثنوی کلمة الله ـ مثنوی نفس و عقل ـ مثنوی سلیمانخان ـ مثنوی مسائل و مثنوی حروفات خمسه، که این کتابها به تأیید بیتالعدل و لجنۀ نشر آثار نیز رسیده است.[۱۷] همچنین از او سخنرانیهای مختلفی موجود است:
https://www.youtube.com/userFiveElders
از میزان نفوذ و تعداد پیروان و طرفداران “بیت جهانی ولی امر” (پیران خمسه) اطلاع چندانی در دست نیست، ولی عباسعلی تیموری طرفدارانی در هندوستان، ایران، استرالیا و کانادا دارد. مرکز فعالیت پیران خمسه در حال حاضر در کشور کانادا است.
(یکی از اطلاعیههای گروه پیران خمسه)
رجینالد رکس کینگ (Reginald King)
چند ماه پس از استقرار جوئل مارانجلا، رجینالد کینگ امریکایی که در زمان میسون ریمی منشی محفل نیومکزیکو بود، ادعا کرد که نه مارانجلا و نه میسون ریمی هیچکدام ولی امر نبودهاند زیرا از سلاله بهاءالله نیستند. او سعی کرد تا رهبری پیروان ریمی را در ایالات متحده امریکا بهدست آورد. کینگ، میسون ریمی را بهعنوان قائم مقام اول قبول نمود و خودش را قائم مقام دوم شوقیافندی معرفی کرد. رجینالد کینگ در سال ۱۹۷۷ فوت کرد و تمام حقوق خود را به هیأتی از اعضای خانواده خود واگذار کرد.
رجینالد کینگ
امروزه طرفداران استمرار مؤسسه ولایت امر و مخالفان بیتالعدل طیف وسیعی را به خود اختصاص دادهاند. برخی از آنها فقط به درج مطالب انتقادی حول بیتالعدل بسنده كردهاند و برخی دیگر با ادعای ولایت امرالله، بیتالعدل مستقر در حیفا را غیرقانونی دانسته و برای خود سازمانهای مستقلی را ایجاد كرده و در فضای مجازی حضور دارند.
گروه بهائیان وحدتگرا (Unitarian Universalist)
طرفداران گروه بهائیان وحدتگرا معتقدند برطبق وصیت بهاءالله، بعد از عبدالبها، پسر دوم بهاء یعنی میرزامحمدعلی باید رهبری بهائیت را بهعهده میگرفت،[۱۸] ولی عبدالبهاء به دلیل خصومتی که با محمدعلی داشت، بهدستور پدر عمل نکرد و شوقیافندی را به جانشینی خود تعیین نمود. همین مسأله باعث شد که وحدت جامعۀ بهائی دچار خدشه شده و باب انشعاب گسترده گردد.
بنابراین ریشه اولیۀ بهائیان وحدتگرا به محمدعلی افندی (برادر ناتنی عبدالبهاء) بر میگردد..
محمد علی افندی
بعد از شوقیافندی افراد مختلف، این جریان را پیگیری کردند و درحالحاضر این ایده را اریک استتسون (Eric Stetson) نویسنده، محقق، سخنران و متفکر بهائی پیگیری میکند.
اریک استتسون به اعلامیۀ ایادیان و بیت العدل مبنی بر انسداد باب ولایت امر بهدلیل نبود فرزندانی از سلاله بهاءالله، انتقاد جدی دارد و معتقد است، که ایادیان و بیت العدل در سال ۱۹۵۷ و ۱۹۶۳ به بهائیان جهان دروغ گفتند. آنها اعلام کردند برای شوقی افندی، وجود فرزندی قابل تصور نیست و بستگان درجه اول شوقی بهدلیل نقض عهد، صلاحیت جانشینی او را ندارند، در حالیکه از سلاله بهاءالله فرزندانی بودند که میتوانستند در آن زمان و حتی در سالهای بعد، به عنوان ولی امر انتخاب گردند. ایشان در کتاب “تاریخ پنهان”[۱۹] با ارائۀ مدارک مختلف از نوادگان بهاءالله، اثبات مینماید که تشکیلات بهائی از معرفی فرزندان بهاءالله به جامعه بهائی خودداری کرده و عملاً آنها را از دید عموم پنهان نموده است.
اریک استتسون
اریک استتسون که به دلیل دیدگاههای روشنگرانه، از بهائیت اخراج شده است، گروههای موجود در بهائیت را كه هركدام اعتقاداتی خاص عنوان مینمایند، درست و كامل نمیداند و معتقد است كه یك گروه جدید بهائی با دیدگاه وحدتگرایانه باید تشكیل شود و اصول جدیدی را مدنظر قرار دهد. او درمورد ضرورت ایجاد گروه بهائیان وحدتگرا در مقاله مورخ ٣٠/١٢/٢٠٠٩ خود مینویسد:
«الان در گوشه و كنار، گروههای كوچك و متفرق بهائی وجود دارد كه در مقابل سازماندهی و تبلیغات بهائیت حیفائی نمودی ندارند. ما باید سعی كنیم عقاید بهائی خود را مطابق با شرایط، نیاز و مقتضیات اجتماعی قرن ٢١ انعطافپذیر و آماده كنیم. چنین باوری در درون آئین بهائی بدان معنی است كه رهبران بهائی گذشته دیگر سلطه و ولایتی بر افراد امروز ندارند. بهائیت باید به فراخور زمان، مورد اصلاح و تجدیدنظر قرار گیرد. در غیراینصورت كهنه، متعصّب، و ناسازگار با تحولات جهان پرشتاب خواهد شد.»[۲۰]
«گروه بهائیان وحدتگرا برخلاف بهائیان ارتدکس که استمرار ولایت امرالله را ضروری میدانند، از اینکه سلسلۀ ولایت امرالله به پایان رسیده است، شادمان هستند زیرا معتقدند ادامۀ چنین مقام و موقعیتی میتواند استبداد و اقتدارگرایی را به همراه داشته باشد. آنها از اینکه گروه اکثریت بهائی پایان یافتن دوران ولایت امری را بهعنوان فرصتی برای آزادی از مباحث منسوخ و قدیمی و تصمیمات رهبران گذشته خود تلقی نکردند و احکام و فرامین آنها را ابدی انگاشتند، متأسف هستند. امروزه بهائیان عقیده دارند که گفتار و کلمات عبدالبهاء و شوقیافندی باید بهعنوان راهنمای قطعی برای بقیه دوران حیات بهائیت حفظ شود. لذا بیتالعدل جهانی قصد ندارد هیچیک از تعالیم و فرامین گذشته را تغییر دهد، زیرا بهموجب سبک رهبری استبدادی و اقتدارگرای آنها، تقریباً هر فرد بهائی که نظریۀ مصونیت از خطای رهبران بهائی را مورد تردید قرار دهد و تفسیر آزادمنشانهتری از بهائیت ارائه نماید، در هریک از دورههای رهبری بهائی، طرد و منزوی شده است. به این ترتیب، آیین بهائی از نظر فکری، ایدهها و تصورات، در فضای نیمه اول قرن بیستم، رهبری عبدالبهاء و شوقیافندی، منجمد شده است. نتیجه آن است که روزبهروز، افراد کمتری بهائیت را بهعنوان عاملی در جهت پیشرفت عالم انسانی تلقی میکنند.[۲۱]
نتیجهگیری
با فوت شوقیافندی در سال ۱۹۵۷ و عدم تعیین جانشین توسط ایشان، چالشی جدی در رهبری بهائیت بهوجود آمد. ایادیان امرالله که سمت دستیاران شوقیافندی را داشتند، عملاً خود را جانشین شوقی معرفی کرده و برای مدت ۶ سال رهبری و هدایت جامعۀ بهائی را بهعهده گرفتند. سپس با طرح این مسأله که باب ولایت امرالله و آمدن ولات امر جدید در آینده بهکلی مسدود شده است، نسبت به انتخاب اعضای بیتالعدل اقدام و رهبری جامعۀ بهائی بدون ولی امر را استمرار بخشیدند. برخی از شخصیتهای بهائی که معتقد به استمرار مؤسسۀ ولایت امرالله بودند، به این حرکت ایادیان اعتراض نمودند و مخالفتهایی از گوشه و کنار بلند شد. در این میان میسون ریمی، یکی از نزدیکان شوقی، ادعا کرد که ولی امر دوم بهائی، بعد از شوقی است. این ادعا و استمرار آن و همچنین سر برآوردن مدعیان دیگر، چالشی جدی برای بهائیان و بیتالعدل بهوجود آورد.
رهبری بهائیان در حیفا (بیتالعدل) که سالها به بهائیان اصرار کرده است که در بهائیت هیچگونه انشعابی وجود ندارد و نخواهد داشت، در مقابل کثرت مدعیان رهبری ناگزیز به واکنش و مخاصمه و برخورد تند و حذفی گردید و سعی کرد با کوچک جلوه دادن مدعیان مقام ولایت امر، تعداد اندک آنها و اختلافات موجود در بین آنان، نتیجهگیری نماید که آنها در کار خود موفق نبوده و با شکست روبهرو شدهاند.
بیتالعدل و ایادیان امر مقیم ارض اقدس، پس از فوت شوقیافندی، ضمن بی اعتبار کردن خانوادۀ بهاءالله، با بیرحمی تمام، کلیه مدعیان رهبری و پیروان آنها را از بهائیت طرد و اخراج نمودند و بهائیان را از هرگونه تماس، مراوده و سلام و کلام با آنها و مطالعۀ دیدگاههایشان منع کردند، تا تحت تأثیر ادعاها و استدلالهای مخالفان و منتقدان بیتالعدل فاقد ولی امرالله قرار نگیرند.
با گسترش اینترنت و فعال شدن گروهها و کانالهای مختلف در فضای مجازی، گروههای انشعابی موفق شدند تا به صورت آزادانه و از طرق مختلف، انتقادات و دیدگاههای خود را به سایر بهائیان ارائه نمایند. بهائیان به دلیل آشنائی با دیدگاه منتقدان، با انبوهی از سؤال و شبهه روبهرو گردیدهاند. بیتالعدل، در مقابل فشار معترضان، سعی کرد با چاپ مقالات مختلف و تدریس کتابهای روحی ۸ (بحث عهدومیثاق) در کلاسها و پخش سخنرانیهای مختلف از علی نخجوانی (عضو سابق بیتالعدل)، چاپ کتاب “تفسیری بر الواح وصایا ” از پل لمپل (عضو بیتالعدل)، پخش مطالبی از دیوید هوفمن (عضو بیتالعدل) با عنوان “احیای پروندهای کهنه”، ایجاد کانالهای مختلف در فضای مجازی توسط بهائیان سرسپردۀ خود، مثل کاویان صادقزاده، تا حدودی شبهات مطرحشده توسط بهائیان بهاصطلاح مخالف “عهدومیثاق” را پاسخ دهد؛ ولی عملاً از پاسخگویی به همۀ استدلالهای مخالفان، که طیف باسواد و آشنای با نصوص را تشکیل میدهند، برنیامد. درحالحاضر، تشکیلات بهائی امیدوار است با مرگ تدریجی رهبران گروههای مخالف که نوعاً در سنین بالا هستند، این غائلهها برای همیشه ختم گردد.
منابع
- غلامعلی دهقان، کتاب ارکان نظم بدیع، مؤسسه ملی مطبوعات امری، ۱۳۵ بدیع.
- شوقیافندی، كتاب دور بهائی، لجنه ملی نشر آثارامری، طهران ۱۱۱ بدیع.
- کتاب گاه شمار زندگی میسون ریمی بر اساس یادداشت های خودش از تاریخ ۱۸۷۴-۱۹۷۴، توسط فرانک اشلاتر، شورای ملی موقت بهائی، ایالات متحده امریکا، ۵ می ۲۰۰۵٫
۴٫Frank Schlatter, Charles Mason Remey, A Historical Chronicle, 1874-1974, Provisional National Baha’I Council, United States of America, May 2005.
- بیتالعدل، میسون ریمی وکسانی که او را دنبال کردند، بازبینی سال ۲۰۰۸٫
- ثابت راسخ، کتاب نشیبوفراز، یاداشتهای سرهنگ ثابت راسخ در چرایی بازگشت ازبهائیت، به کوشش مهدی هادیان، انتشارات گوی، سال ۱۳۹۲٫
۷٫عبدالبهاء، الواح وصایای مبارکه، مصر ـ ابوالقاسم گلستانه شیرازی – ۲۷ شوال ۱۳۴۲٫
۸٫جمشید معانی، رساله کوچک “راهنمای طالبان حقیقت”، ۱۳۴۳ شمسی.
۹٫عباسعلی تیموری، نگاهی به دین بهائی و نظری بر دارالولایۀ بینالمللی.
۱۰٫بهاءالله، ادعیه محبوب، چاپ مصر، به همت فرج الله ذکی الکردی.
۱۱٫سخنرانیهای عباسعلی تیموری،
۱۲٫https://www.youtube.com/user/five Elders.
۱۳٫عباس عبدالبهاء، مفاوضات.
۱۵٫نشریه بهائی شناسی سال چهارم شماره ۹ مقاله بهائیت از دیدگاه منتقدان وروشنفکران بهائی.
۱۶٫اریک استتسون، تاریخ پنهان بهائیان، ترجمه حمید فرناق، انتشارات گوی، ۱۳۸۹٫
۱۷٫نسخ بهائیت بهدست جمشید معانی!، موجود در:
http://www.adyannet.com/fa/news/2731218.
[۱]. اگرچه در کتب تاریخی به انشعابات زیادی بعد از شوقی اشاره شده است، اما در این مقاله فقط به مواردی که از اهمیت بیشتری برخوردار بودند، پرداخته شده است.
[۲]. برطبق نصوص بهائی، شوقیافندی باید در زمان حیاتش، جانشین خود را تعیین و معرفی نماید؛ نه پس از مرگ و در قالب وصیتنامه.
[۳]. برای آگاهی بیشتر به مقالۀ “چالش رهبری در جامعۀ بهائی بعد از مرگ عبدالبهاء” منتشرشده در فصلنامۀ بهائیشناسی، سال اول، شماره ۴ مراجعه فرمایید.
[۴]. Udo Schaefer، نویسنده مشهور و فعال بهائی، متولد ۱۹۲۶ در آلمان، قاضی و دادستان بازنشسته در ایالت هایدلبرگ، آشنا به الهیات و مطالعات بهائی، کسی که بیتالعدل همۀ نظرات او را قبول نداشته و اظهارنظر شخصی میداند.
[۵]. Eugene Schmidt، عضو محفل آلمان، عضو هیأت معاونان اروپا در سال ۱۹۵۴ به همراه مارانجلا.
[۶]. عضو و منشی محفل محلی لکنو در هند، در سال ۱۹۵۷، که بعد از فوت شوقی محفل را تعطیل و از طرفداران میسن ریمی شد.
[۷]. Stanwood Cobb، دارای دکترای آموزش، نویسنده، شاعر بهائی. در سال ۱۹۰۶ به بهائیت پیوست، در سالهای ۱۹۰۹ تا۱۹۱۳ چندین بار با عبدالبهاء ملاقات کرد. او مؤسس محفل بهائیان واشنگتن در سال ۱۹۳۳ بود.
[۸] E.S. Yazdani
[۹].https://www.facebook.com/GuardianshipOfTheBahaiFaith
[۱۰] برای آگاهی بیشتر رجوع شود به وبلاگ عهدومیثاق، مقاله “بیتالعدل ناقض کرامت انسانی و عامل نفرتپراکنی علیه بهائیان ارتدکس”، https://ahdvamisagh.wordpress.com
[۱۱]. این درحالی است كه در اسلام، كه رهبران بهائی آن را تاریخگذشته معرفی میکنند، فرد به صرف اظهار ایمان به خداوند و پیامبر اسلام، مسلمان معرفی شده و جان و مال و ناموسش محترم خواهد بود. چنین كسی در جامعۀ اسلامی آزاد است، میتواند با سایر فرق اسلامی ازدواج نماید، میتواند از سایرین ارث ببرد، میتواند در جامعه سمتهای اجرایی مختلف بهعهده گیرد، میتواند عقاید خود را داشته باشد و در مقابل قانون جایگاه یکسان با سایر فرق اسلامی دارد و كسی اجازۀ طرد او را در جامعۀ اسلامی نخواهد داشت.
[۱۲]. Anvarullah Sobhani
[۱۳] برای اطلاع بیشتر رجوع کنید به مقاله: “نسخ بهائیت بهدست جمشید معانی!”، پایگاه جامع فرق و ادیان،
http://www.adyannet.com/fa/news/27312
[۱۴].“Regarding the four and twenty elders: The Master, in a Tablet stated that they are the Bab, the 18 letters of the living, and five others who would be known in the future. So far we do not know who these five others are.” (From a letter written on behalf of the Guardian to an individual believer, July 22;1943: Bahai News; No.171; November 1944;p.2. See also: Light of Guidance
p509)
به نقل از جزوه “نگاهی به دین بهائی و نظری بر دارالولایه بینالمللی”، تالیف عباسعلی تیموری، ص ۵۹٫
[۱۵]. Douglas Martin، فوق لیسانس در رشته تاریخ از کانادا، عضو سابق هیات مشاورین قارهای و عضو بیتالعدل در سال ۱۹۹۶
[۱۶] https://www.youtube.com/user/five Elders
[۱۷] برای دسترسی به مثنوی های تیموری به سایت پیران خمسه مراجعه فرمایید.
[۱۸]. بهدرستی كه خداوند جایگاه غصن اكبر را پس از غصن اعظم مقرر فرموده است. بهدرستی كه او حكیم و بهترین حاكم است. ما بهدرستی و براساس حكم و فرمان خداوند قادر حكیم، غصن اكبر را پس از اعظم انتخاب و اختیار نمودیم.
[۱۹]. Shua Ullah Behai, Eric Stetson, A LOST HISTORY OF THE BAHAI FAITH, Vox Humri Media Newark, Delaware, USA, 2014.
[۲۰] “What are the reasons for the establishment of a new Bahai group?”, www.unitarian-bahai.org; accessed on 30/12/2009
[۲۱]. برای آگاهی بیشتر از دیدگاههای بهائیان وحدتگرا به نشریۀ بهائیشناسی سال چهارم شماره ۹، مقالۀ بهائیت از دیدگاه منتقدان و روشنفکران بهائی مراجعه فرمایید.