محسن مهاجر
از زمان پیدایش آیین بهائی تا کنون، آموزههای این نحله فکری همواره در معرض نقد و انتقاد قرار داشته و اعتراضات گوناگونی به آن وارد گردیده است.
علمای مسلمان و مسیحی[۱] و به طور کلی طرفداران ادیان الهی با نگارش کتابهای مختلف، بیشترین اعتراض را به مشروعیت و آموزههای آیین بهائی که خود را تکامل یافته اسلام و ادیان الهی میدانند وارد آورده اند. علاوه بر طرفداران ادیان توحیدی و اندیشمندان مذهبی، بهائیت مورد نقد نویسندگان و اندیشمندان غیر الهی نیز قرار گرفته و هر یک از منظری خاص آموزههای این آیین ایرانی نوظهور را به باد انتقاد گرفته و اعتراضات جدی به آن وارد آورده اند.
تشکیلات بهائی ابتدا سعی نمود تا طرفداران آیین بهائی کمتر در جریان انتقادات و اعتراضات مخالفین قرار گیرند لذا خواندن این قبیل کتابها و مقالات را نه تنها توصیه نمیکرد، بلکه طی دستور العملی از بهائیان خواست تا نامهها و مجلات و مقالات مخالفان را بدون این که مورد مطالعه قرار دهند، عیناً به محفل محلی (محل شورای ۹ نفره اداره کننده تشکیلات بهائی در هر شهر) ارسال نمایند.[۲]
اما به مرور زمان و با گسترش فضای مجازی و امکان دسترسی سریع افراد به اطلاعات، بهائیان غیر متعصب امکان یافتند تا با مقالات و کتابهای مختلف نگاشته شده در حوزه بهائیت ارتباط یافته و به نوعی جویای پاسخهای منطقی به اعتراضات مخالفین گردند.
امروزه تشکیلات بهائی سعی دارد تا با معرفی مخالفین خود به عنوان افراد بی سواد، مزدور، معاند، بهائی ستیز، نا آشنا با مفاهیم بهائیت، جاه طلب و غیره در حقیقت نوعی ترور شخصیت انجام دهد و تاثیر کلام منتقدین را بر روی بهائیان غیر متعصب كاهش داده و بی اعتبار نماید و تا کنون در این رهگذر به موفقیتهای زیادی نیز رسیده و توانسته است عملاً بین تودههای بهائی و افراد مطلع و منتقد به بهائیت شکافهای عمیقی را ایجاد نماید.
اما پدیدهی جدیدی که از اوائل سال ۱۹۹۶ در جامعه جهانی بهائی پیدا شد، ظهور و بروز منتقدین از درون جامعهی بهائی بود. البته برگشت افراد مهم و فرهیخته از بهائیت و گرایش آنان به اسلام[۳] و یا انشعاب درون فرقه ای سابقهی طولانی دارد [۴] ولی با گسترش فضای مجازی و اینترنت این امکان برای برخی از روشنفکران و اندیشمندان بهائی در غرب بوجود آمد تا اعتراضاتی را به دیدگاهها و عملکرد رهبری جامعه بین المللی بهائی یعنی بیت العدل در اسرائیل وارد آورند.
این روشنفکران که نوعا از نخبگان [۵] جامعهی بهائی بودند، از تحصیلات آکادمیک و مطالعات میدانی در حوزهی بهائیت برخوردار بوده و شناخت کافی نسبت به بهائیت و آموزههای آن دارند، تشکیلات بهائی و رهبری آن در حیفا را زیر سوال برده و به حرکتهای مستبدانه و خداگونهی آن معترض شدهاند.
آنها معتقدند که رهبری روحانی (کاریزماتیک) آیین بهائی جای خود را به سلسله مراتب نیمه انتخابی داده که ساختار و تصمیماتش مرتباً از سوی مخالفان و معتقدان داخلی و بهائیان سابق مورد انتقاد قرار میگیرد و توسعه اینترنت زمینه ساز گسترش هر چه بیشتر این نارضایتیها شده است [۶]
رهبری بهائیت در حیفا که خود را الهی و مصون از خطا و لغزش میداند، در مقابل این انتقادات تاب نیاورد و مخالفت با روشنفکران و افراد فرهیخته و معترض بهائی در جهان را در دستور کار خود قرار داد؛ با استفاده از سازمان پلیسی خود (هیئتهای مشاورین قاره ای) تعداد زیادی از آنان را به بهانههای مختلف از جامعهی بهائی طرد و اخراج کرد و یا علیه آنها حرکاتی انجام داد که مجبور به استعفا و خروج از بهائیت شوند.
در دیدگاه بیت العدل، بهائیان موظف هستند تا فقط یک صدا و یک قرائت از دین را شنیده و تبلیغ نمایند و آن هم قرائتی است که تشکیلات و رهبری بهائی آن را تجویز کند. بر اساس این دیدگاه هرگونه اقدام، اظهار نظر، تحلیل و تفسیر و حتی سئوالی که مطابق با خط مشی و یا باورهای بیت العدل و محافل ملی در دنیا نباشد، ممنوع است و مرتکب بعد از دریافت یک اخطار و حتی گاهی بدون گرفتن اخطار از جامعهی بهائی اخراج شده و سلام و کلام با او مجاز شمرده نمیشود.
این گونه حرکتهای خشن و غیر منطقی باعث شده است تا اندیشمندان فراوانی چون ویلیام گارلینگتن، خوان کول، اریک استتسون، فردریک گلیشر، دنیس مک اوئن، جورج فلیمینگ، آلیسون مارشال، استیون شول، سن مک گلین و غیره که هر یک مدتی عضو جامعهی بهائی بوده و به تبلیغ آموزههای آن مشغول بودند، بالاجبار از بهائيت جدا شده و مقالات و كتابهاي انتقادي مختلفي را در نقد عملكرد آیین بهائی به رشته تحریر در آوردند.
این مقاله سعی دارد تا با اطلاعات محدود موجود، به بررسی مختصری از نظرات و دیدگاههای برخی از روشنفکران منتقد به تشکیلات بهائی بپردازد، هر چند که لازم است محققین فرهیخته در این میدان وارد شده و بررسیهای کاملتری را به علاقمندان این حوزه ارائه نمایند.
- ویلیام گارلینگتن ( WILLIAM GARLINGTON )
ویلیام گارلینگتن نویسنده و محقق امریکایی در سال ۱۹۴۷ در امریکا متولد شد. او در اواخر دهه ۱۹۶۰ یعنی زمانی که دانشجوی کارشناسی ارشد بود به عضویت جامعهی بهائی امریکا درآمد و در جامعهی بهائی محل سکونت خود فرد فعالی بود.
گارلینگتن در اوائل دهه ۱۹۷۰ به همراه همسر و فرزند کوچکش به استرالیا رفت و در دانشگاه ملی استرالیا مشغول تحصیل در مقطع دکتری گردید و پایان نامه خود را با عنوان تبلیغ گسترده بهائی در مالوای هندوستان نوشت. او تا دهه ۱۹۸۰ یعنی تا چند سال پس از تکمیل پایان نامهی خود به طور رسمی عضو جامعهی بهائی بود؛ ولی پس از بازگشت به امریکا سطح فعالیت و مشارکت خود در جامعهی بهائی را کاهش داد و سرانجام از عضویت در جامعهی بهائی استعفاء کرد.
گارلینگتن در مقدمهی کتاب آیین بهائی در آمریکا مینویسد:
«طی همان سالهای تحقیق و مطالعه و بررسی بود که علائق دینی شخصی من به ویژه در حوزه الاهیاتی مرتبط با الهام و وحی و مباحث مصونیت از خطا به شدت کاسته شد. اگر چه قبلاً به ابعاد عرفانی و اصول اجتماعی بهائی خیلی بها میدادم، ولی دریافتم که دیگر علاقه و رضایتی از آراء و عقاید دینی آن ندارم. سالهای بهائی بودنم موجب شد تا افراد جالب بسیاری را ملاقات کنم و آیین بهائی را از درون ببینم… جدائی من از جامعه و دوری من از موضوع مطالعه همراه آموزش آکادمیک مرا در موضع مناسبی قرار داده است.»[۷]
گارلینگتن پس از استعفا از بهائیت با وب سایت تالیسمان [۸] مرتبط شد و به مراوده و تبادل نظر با سایر روشنفکران بهائی در فضای مجازی پرداخت. او با نوشتن کتاب آیین بهائی در امریکا، در سال ۲۰۰۵ که توسط یک ناشر دانشگاهی بنام پیراگر به چاپ رسید عملاً اعتراض خود را به بهائیت نشان داد.
گارلینگتن در این کتاب جملات و انتقادات تندی را به تشکیلات بهائی و رهبری آن وارد نموده است و برخی معتقدند او به عنوان مخالف بهائیت، آشکارا از این آیین فاصله گرفته است. [۹]
گارلینگتن در مقاله ای تحت عنوان «بهائیت در هندوستان یک راه برد توسعه ای» در مورد پیدایش و گسترش بهائیت در هندوستان تحقیق میدانی مفصلی را ارائه مینماید.
او در مقدمهی تحقیق خود مینویسد:
«در کل پیروان بهائیت که ادعا میشود حدود ۵ میلیون نفر در سراسر جهان باشند، ظاهراً حدود ۲ میلیون نفر از آنان در هندوستان اقامت دارند. یعنی حدود ۴۰% از اعضای جامعه جهانی بهائی در بین مرزهای یک کشور جنوب آسیا قرار گرفته اند. این مطلب بیانگر اهمیت موقعیت هند در جامعه جهانی بهائی و نیز تاثیر قابل توجه آنان بر جهت گیری احتمالی بهائیت در آینده میباشد. بنابراین مطالعه تاریخ و جامعه شناسی بهائيت در شبه قاره میتواند در جهت مطالعه آکادمیک بهائیت اهمیت حیاتی داشته باشد.» [۱۰]
او در ادامه تاریخ تحولات بهائیت در هندوستان طی ۱۵۰ سال گذشته را به ۵ مرحله تقسیم میکند و در مورد مرحله پنجم که از آن با عنوان عصر تبلیغ گسترده و عمومی (از ۱۹۵۷ تا کنون) یاد میکند، چنین مینویسد:
«درست قبل از فوت شوقی افندی، گرایش تودهها به بهائیت، در مقیاس کوچک، در شرق آفریقا آغاز شد. در طول برنامه جهاد تبلیغی ۱۰ ساله، نگرش جدیدی درباره کار تبلیغی، در میان بخشی از رهبران بهائی پدیدار شد. در حالی که قبلا این اعتقاد وجود داشت که افراد بهائی شده باید اطلاعات کافی درباره الهیات، تاریخ و تشکیلات اداری بهائیت داشته باشند، ولی کسانی بودند که میگفتند در صورت افزایش گرایش به بهائیت، نباید زیاد در آن موارد سخت گیری کرد. در دیدگاه پیشین عملا افراد بی سواد از آماج تبلیغ حذف شده بودند… شوقی افندی در برنامه ای به محفل ملی آفریقای جنوبی و غرب نوشته بود: «اصل این است که فرد مورد نظر برای تسجیل شدن در قلب خود به بهاءالله عقیده داشته باشد. خواه او بی سواد باشد، و یا خیلی مطلع از تعالیم باشد یا نباشد؛…»
لذا اولین حرکت برای تبلیغ مناطق روستایی هند در سال ۱۹۵۹ آغاز شد. یکی از کسانی که منافع راهبرد تبلیغی جدید را تایید میکرد ایادی امر، دکتر رحمت اله مهاجر بود. در اوائل ۱۹۶۰، پس از کنفرانس رام پور او با اعضای محفل ملی هند ملاقات کرد و به آنها توصیه کرد که فعالیت تبلیغی خود را بر روی مناطق روستایی متمرکز کنند… بدینگونه ۷۵% از افراد روستا، که بی سواد بودند انگشت خود را روی ورقه تسجیل زدند.» [۱۱]
گارلینگتن در پاسخ به این سئوال که چطور مبلغان بهائی توانستند تودههای روستایی را فوج فوج به بهائیت دعوت نمایند مینویسد:
«من بر اساس تحقیقات میدانی سالهای ۷۴-۱۹۷۳ در روستای مالوا به ۲ نتیجه اصلی رسیدم.
مورد اول به پیشینه طبقاتی روستاییان بر میگشت و نتیجه دوم مربوط به نحوه تبلیغ گروههای تبلیغاتی بهائی است… پذیرش بهائیت از سوی مردم روستایی در مناطق فوق الذکر، که ساکنان آنها از طبقات پایین هندو و غیر هندو بودند در سراسر مناطق مالوا چیز تعجب آوری نبود؛ چرا که آنها با پذیرش آیین جدید به دنبال بهبود جایگاه اجتماعی خود بودند. در اینجا «وحدت عالم انسانی» که مستقیما با سیستم طبقه بندی و بی عدالتی اجتماعی سنتی در هند مقابله میکرد، اهمیت زیادی داشت. تحقیقات من نشان میدهد که غالب گرایشها از سوی طبقات پایین اجتماعی و روستایی صورت گرفته است.
البته جدا از مفهوم عدالت خواهانه، نوع و روش برخورد در ابلاغ پیام بهائی هم حائز اهمیت بوده است، زیرا اگر صرفاً شعارهای عدالت خواهانه، یکسان نگریستن به انسانها و وحدت عالم انسانی ملاک گرایش بود، باید تبلیغات سایر مذاهب هم میتوانست افراد طبقات و گروههای پست و پآیین هندوها را بخود جلب کند. منظور من در نوع و روش ابلاغ پیام بهائی توسط مبلغان روستایی میباشد که عبارتست از:
۱- تلاش آگاهانه مبلغان بهائی در مناطق روستایی برای ارائه پیام خود در قالب مفاهیم و سمبلهای هندوئی… و
۲- خط مشی و سیاست عدم لزوم ترک (چه از لحاظ رفتاری و چه ویژگیهای سمبلیک و نمادین) مناسک و سنّتهای مذهبی پیشین از سوی تازه واردین به بهائیت.
«اگر چه بهائیت، در تئوری، در طول مدتهای طولانی، از یکی بودن اساس ادیان بزرگ جهان حمایت کرده بود، ولی ضرورت ارائه پیام دیانت بهائی به تودههای عمدتاً بیسواد روستایی هندو، موجب شد تا در عمل تلاش آگاهانه و سیستماتیکی برای یکسان و نزدیک جلوه دادن مفاهیم و سنن بهائی با هندوئیسم صورت گیرد. در این روش مبلغان بهائی در مناطق روستایی هندوستان، در واقع از همان مفاهیم و سمبلهای هندوئی بعنوان کانالهای ارتباطی استفاده کردند. بهترین نمود این تلاش عرضه کردن بهاءالله بعنوان یک «آواتار» میباشد. و به طور دقیق تر، غالبا او را مترادف و همراه با نام کالکین آواتار ذکر میکنند، که بر طبق مندرجات «ویشنو پورانا» در آخرالزمان – کالی یوگا – ظاهر خواهد شد و عصر صداقت و تقوا را پایه گذاری خواهد کرد. مثالهای دیگر برای این راهبر را میتوان در تاکید بر اینکه شخصیتهایی همچون بودا و کریشنا مظاهر الهی – آواتار – بودند و همینطور شاهد مثال آوردن از کتب و نصوص هندی، همچون «بها گاواد گیتا» و زبان سانسکریت بجای زبان فارسی و عربی با استفاده و تلفیق اشعار، ترانه ها، و ادبیات هندوئی، چهرههای قهرمانی و اساطیری هندی و مفاهیم شعری هندی در متون و کتب بهائی نشان داد ( از جمله در هند بجای بهاءالله از عبارت «بهاگاوان بها» استفاده شد.) و باید توجه داشت که از سوی مبلغان بهائی در مناطق روستایی تلاش ظریف و زیرکانهای صورت میگرفت تا تعالیم و نهضت بهائی را از هویت فرهنگ اسلامی آن دور سازند. بهترین مثال و شاهد این ادعا، ترجمه متون بهائی به زبان هندی در این دوره است که به طرز غریبی «سانسکریتی» گردیده، تا سابقه و پیشینه غیر هندی آنها قابل شناخت نباشد.
همراه با این تلاش معنوی برای نزدیک شدن به هندوئیسم، استفاده از روش و سیاست «حرکت آهسته و تدریجی» در عرضه و معرفی نهادهای بهائی به جوامع روستایی بود. بدون شک مبلغان و اعضای تشکیلات بهائی قصد داشتند تا در نهایت تغییر رفتاری و ساختاری در تازه بهائیان ایجاد کنند، ولی آنها از تازه واردین نخواستند که خیلی زود رفتارها و سنتهای خود را تغییر دهند. برای مثال گرچه تعالیم اجتماعی بهائی ضد طبقه بندی نژادی بود، ولی در بیرون از مجامع بهائی تلاش و موضع گیری خاصی برای نشان دادن این خصوصیت و ویژگی وجود نداشت. به همین ترتیب، در حالی که تازه بهائیان برای شرکت در مراسم و برنامههای جمعی بهائی تشویق میشدند؛ تاکید چندانی برای عضویت الزامی آنها نبود. تنها اظهار اینکه بهاءالله آواتار عصر حاضر میباشد، برای تأیید بهائی بودن آنها کافی بود.
برای بهره گیری مناسب از این شیوه و تاکتیک، مبلغان بهائی به مبتدیان خود تاکید میکردند که لزومی ندارد، آنها میراث خود را، در گفتار و کردار، نادیده بگیرند. لذا به آنها اجازه میدادند که از نظر روانشناسی و رفتاری با پیشینه خود ارتباط داشته باشند و در عین حال دریچه جدیدی هم بسوی عقیده جدید بگشایند. این شاید مهمترین و موثرترین دلیل گرایش تعداد عمده ای از روستاییان هندی به بهائیت، در دوره توسعه و گسترش امر در هند بود….»
جناب موژان مومن از بهائیان سرشناس در مقالهی «مرکز گریزی و ارتداد در جامعهی بهائی» [۱۲] از ویلیام کارلینگتن به عنوان یک بهائی فعال یاد میکند که در سالهای ۱۹۶۰ تا ۱۹۸۰ در بهائیت به تعلیم و تبلیغ در امریکا مشغول بوده و سپس با چاپ کتاب «دیانت بهائی در امریکا» در شمار افراد معاند و مرکز گریز بهائی قرار گرفته است.
در حالی که دیدگاههای کارلینگتن و انتقادهای او به آیین بهائی حاصل سالها حضور او در مجامع بهائی و آسیب شناسی دقیق از آموزههای بهائیت میباشد. به قول جفری ج کریبال استاد رشته مطالعات دینی دانشگاه رایس آزادی فکر و اندیشه یک کالای بشری نیست که بتوان آن را تقدیم و تسلیم مقامات دینی از جمله مقامات و رهبران بهائی کرد… امروز اگر جهان به چیزی احتیاج داشته باشد، این همان مباحث انتقادی «درباره» و در «درون» هر فرهنگ دینی است. به عبارت دیگر نباید پژوهشگران و محققان را ملزم کنیم که اندیشهی خود را با آراء و عقاید آیینی که مورد بررسی و پژوهش قرار میدهند منطبق نمایند. [۱۳]
گارلینگتن مانند طبیبی حاذق به مشکلات و نابسامانیهای درون دیانت بهایی پرداخته و به چالش هاي موجود در رهبری آیین بهایی اشاره مینماید. در پارگرافهای زیر با برخی از نظرات ایشان که از کتاب «آیین بهایی در آمریکا» انتخاب و ترجمه گردیده است، اشاره میشود:
- جامعه بهایی در شروع هزاره سوم، مترصد است تا وارد فاز جدیدی در توسعه تاریخی خود شود. طی ۱۵۰ سال گذشته، آنها از یک گروه ناشناختهي جدا شده از جامعهی شیعهی اسلامی، به آن چه که برخی جامعه شناسان آن را جنبش دینی جدید مینامند بدل شده، و حال آماده است تا به یک آیین جهانی تبدیل شود. همچون سایر گروهها و جوامع دینی، جامعه بهایی نیز با داشتن مواضع سنتی، با چالشهای مدرنیته مواجه میباشد. در این رابطه، رهبری بهائی نه تنها ناگزیر از پاسخگویی و حل برخی مسائل مربوط به هویت بهایی است، بلکه باید به موارد دیگری از جمله انحصار عضویت مردان در بیت العدل جهانی، تنش فزاینده بین گروهی از عالمان و روشنفکران بهائی با مسئولان تشکیلات اداری و موضع رهبری بهایی درباره رابطه آینده بین دین و حکومت پاسخ دهد. ولی به هر حال، یک چیز قطعی است: اینکه چند میلیون بهایی و غیر بهائی، توجه خود را به عقاید و اصول ارائه شده از سوی بهاءالله و پسرش عبدالبها معطوف کرده اند. حال زمان آن رسیده، که با جزئیات و دقت بیشتر این مباحث را بررسی کنیم. [۱۴]
- در رابطه با موضوع رهبری کاریزماتیک، برخی از تحلیل گران اظهار میدارند که با درگذشت عبدالبها، جامعه بهایی دچار خلاء عاطفی شد. لذا جای تعجب نیست که هنوز در میان بهاییان غربی تمایل برای یافتن و داشتن مقامات و مسئولانی است که بتوانند نیازهای روحی و روانی خود را با آنها در میان بگذارند. شوقی افندی نه ظرفیت و نه علاقهای برای ابراز شخصیت کاریزمایی نداشت. در مقابل او تلاش کرد که خلاء عاطفی را با ایجاد یک ساختار و تشکیلات مستحکم پر کند. علی رغم روش و منش ولی امرالله، عده ای روند اهمیت دادن بیش از حد به رهبری بهایی و «بت کردن» گاردین را کلید زدند. این واقعیت که شوقی افندی در انزوا زندگی میکرد و به ندرت گوشه تنهایی خود را در حیفا رها میکرد، شخصیت او را کمی راز آلود نشان میداد تا فضا برای افسانه پردازی ایجاد شود. برای مثال، غیر عادی نبود که از بهاییان بشنوی، که باور دارند که شوقی افندی پسری دارد و در خفا نگهداری میشود. با فوت ناگهانی شوقی و اطلاع از این واقعیت هولناک که دیگر ولی امری در کار نیست، جنبهی کاریزمایی رهبری بهایی به پایان خود رسید.
اگرچه بعضاً تلاشهایی برای متعالی نشان دادن جایگاه بیت العدل جهانی صورت میگیرد، ولی این حقیقت که رهبری بهائیان نه در دست یک شخص، بلکه در کنترل یک نهاد است، ضرورتاً بیانگر «عادیسازی و غیر قدسی شدن» رهبری بهایی میباشد.[۱۵]
- گر چه آیین بهائی تساوی رجال و نساء را به عنوان یکی از اصول و تعالیم خود قرار داده، ولی زنان در بیت العدل جهانی، بالاترین مؤسسه اداری و تشکیلاتی آن، جایی ندارند. علت بیان شده برای این ممنوعیت، عبارت بهاءالله در کتاب اقدس است که در آن از «رجال بیت عدل» سخن رانده،[۱۶] و چون درباره آن عبارت از عبدالبها پرسش شده، پاسخش چنین بوده: بنابر احکام آیین بهائی، زنان در همه حقوق با مردان برابرند، مگر در عضویت در بیت العدل جهانی؛ زیرا همان گونه که در متن و نص کتاب آمده، هم ریاست و هم عضویت در بیت العدل، در انحصار و خاص مردان است.[۱۷] بعدها، در نامهای که از سوی شوقی خطاب به یکی از بهائیان نوشته شده، او بیان داشته: لوحی از عبدالبها موجود است که در آن او به صراحت بیان داشته که عضویت در بیت العدل جهانی محدود به مردان است و دلیل و حکمت آن، در آینده، به طور کامل، روشن خواهد شد.
کسانیکه از ادامهی ممتوعیت حضور زنان در بیت العدل طرفداری میکنند، عقیده دارند که عبدالبها و شوقی افندی این موضوع را کاملاً روشن کردند که حضور و خدمت زنان در بیت العدل جهانی مجاز نیست و از آنجا که بیت العدل حق تفسیر و تبیین متون و نصوص بهائي را ندارد (و بدون حضور یک ولی امر زنده، اساساً چنین جایگاهی دیگر وجود ندارد)، لذا هیچ تغییری در آینده متصور نیست. این دیدگاه، با توجه به پیام ۱۹۸۸ بیت العدل جهانی، مورد تأیید قرار گرفت: «همانطور که قبلاً بیان گردید، قانون عدم عضویت زنان در بیت العدل جهانی در نصوص مذکور است و دارندگان حق تبیین و تفسیر هم آن را تایید کرده اند. بنابراین، هرگونه تغییر در این قانون، نه در حال حاضر، و نه در آینده، قابل بحث و بررسی نمیباشد.» [۱۸]
- از آن جا که مفهوم عصمت، بخش و جزئی از عقاید بهائی استاندارد میباشد، لذا میتوان گفت که موضوع عصمت برای غالب بهائیان امریکائی محل بحث و تردید نیست. مساله زمانی ظاهر میشود که بخواهیم ببینیم منظور از عصمت چیست؟ باور بهائیان بر این است که آثار و نوشتههای بهاءالله، به عنوان ظهورالله، آسمانی تلقی میشود و تفسیر عبدالبها و شوقی افندی بر آن نوشتهها نیز آسمانی و الهامی است. اگر از موضوعات و ظرایف الاهیاتی بین «دارای منشاء الهی» و «الهام الهی» صرف نظر کنیم و آن را به کناری بگذرایم، حوزه اختلاف به این مطلب باز میگردد که آیا فقط مطالب مربوط به بخش الاهیات و اخلاق در گفتار و نوشتار این شخصیتهای مرکزی بهائی مصون از خطا است؟ یا مطالب و نوشتههای آنها درباره تاریخ و علم هم چنین است؟ در مورد شوقی افندی، بیت العدل جهانی، مطالبی را به شرح زیر تصریح کرده است: عصمت گاردین صرفاً محدود است به مطالب راجع به امر و تفسیر و تبیین تعالیم. او در سایر زمینه ها، همچون اقتصاد، علوم و غیره دارای مقام عصمت نیست.
در مورد بهاءالله و عبدالبها هیچ تعریف و توضیح قطعی ارائه نشده است. اگر چه بیت العدل، در سال ۱۹۸۲، درباره بهاءالله نوشته است که او اخطار داده که عبارات و بیاناتش نباید در معرض قضاوت بر اساس استانداردهای حاصل از علوم بشری قرار گیرد. هیئت حاکمه عالی بهائی همچنین خاطر نشان کرده که هیچ مطلبی در نصوص بهائی وجود ندارد که بتوان اظهارات شوقی افندی درباره آن دسته از مطالبش که مستقیم مربوط به امر نیست (عدم داشتن مقام عصمت)، شامل حال عبدالبها نیز بشود.
شاید بتوان تفسیرهای بیت العدل و درک و برداشت موجود در میان بهائیان امریکا را این طور خلاصه کرد که نوشتهها و آثار قلمی بهاءالله و عبدالبها را در حوزه هدایات روحانی و اخلاقی، مصون از خطا میدانند، و این که هیچ یک از آن دو مورخ و عالم و دانشمند نبوده اند.
یک نکته قابل اشاره در این زمینه، بیان بهاءالله در لوح حکمت است که فیثاغورث فیلسوف یونانی را معاصر سلیمان نبی و اِمپیدوکلس را هم دوره حضرت داوود ذکر کرده است. در اینجا علم و مطلب مذکور توسط بهاءالله برگرفته از دانش تاریخ نویسان سنّتی مسلمان است که او با آثار و نوشتههای آنها آشنا بوده است. ولی هیچ یک از موارد و اظهارات فوق را تحقیقات تاریخی معاصر تایید نمیکند.
به همین ترتیب، مخالفتهایی نسبت به اظهارات مکرر عبدالبها درباره نفی تکامل، ابراز میشود. بعضی از بهائیان اظهارات عبدالبها را این گونه توجیه میکنند که دیدگاه او بیانگر نگرش سنّتی درباره آفرینش است و یا اینکه گفته میشود عبارات عبدالبها را نباید تحت اللفظی معنا کرد، بلکه حالت استعاره داشته و بیشتر اهمیت تربیت اخلاقی نوع انسان، به طور کلی، مورد نظر بوده است!
گاهی اوقات در گذشته، برخی بهائیان، به علت آنکه ماهیت مصون از خطای نوشتهها و نصوص بهائی را نپذیرفتهاند، مورد توبیخ و سرزنش قرار گرفته اند؛ مثل زمانی که یک ناشر بهائی، از یک مشاور قاره ای اخطار کتبی دریافت کرد که مطلب اینترنتی او، که در آن بیان داشته که انتظار ندارد همه بهائیان هر آنچه بهاءالله و عبدالبها گفته اند را باور داشته باشند؛ یا درک و برداشت غلطی از تعالیم بهائی است و یا فقدان باور به عقاید بنیادین بهائی.
به نظر میرسد جامعهی بهائیان امریکا، برداشتهای مختلفی از عصمت و مصونیت از خطای نهادها و مؤسسات بهائي دارند. این مطلب تا حدی نتیجه به پایان رسیدن دوران ولایت امری است. الواح و وصایای عبدالبها به روشنی بیان داشته است که هنگامی که بیت العدل مبادرت به وضع قانون میکند باید مصون و فارغ از هر گونه تصمیم گیری غلط در نظر گرفته شود. در عین حال، نباید این مؤسسه عالی را در سایر زمینهها (همچون تبیین و تفسیر نصوص بهائی) معصوم دانست، چرا که این حوزه، انحصاراً حوزه عملکرد یک ولی امر زنده است. ابهام ذاتی و عدم وضوح بین دو مقولهی قانون گذاری و تفسیر، موجب شده که بسیاری از بهائیان، هر عبارت از پیامهای بیت العدل را مطلقاً صحیح بدانند. در این زمینه، قابل ذکر است که نظر حاکم و غالب در بین بهائیان حاضر آن است که بیت العدل از مقام عصمت موهوبی و هدایات مصون از خطا برخوردار است. [۱۹]
- فضای مجازی زمینه را برای بحث پیرامون مباحث علمی در یک مجمع عمومی (فروم) فراهم آورد؛ اگر چه به زودی به تعداد حاضران اضافه شد و البته جوّ عدم اعتماد و ترس هم پدیدار گردید. چنان که یک محقق، در سال ۱۹۷۷، طی نامه ای به بیت العدل چنین نوشته است: «من نگرانم که این موضوع نه تنها وحدت بهائی را تهدید کند، بلکه تصویر آیین بهائی را در چشم مردمان شایسته و صاحب نفوذ، در دنیا، به خطر اندازد.» پاسخ بیت العدل نشان دهنده تفاوت بنیادین در نگرش و دیدگاه اعضای بیت العدل و بهائیان نخبه و لیبرال نسبت به پژوهش علمی در آیین بهائی میباشد:
پارادایم مرتبطی برای پژوهش دربارهی بهائیت، به تدریج موضع خود را در برتری دادن به فرهنگ علمی و آکادمیک، در قرن حاضر، تقویت کرده است. این پارادایم اصرار دارد که همه پدیدههای روحانی و اخلاقی باید با استفاده از ابزار علمی سنجیده شود. به طوری که اين روش مباحث تداوم رابطه خداوند با مخلوقاتش و دخالت خداوند در سرنوشت تاریخ بشریت را انکار میکند. ولی، از دیدگاه بهائی، دقیقا همین دخالت است که موضوع کانونی و اصلی در تعالیم بنیان گذاران بهائی است، که باید مورد مطالعه قرار گیرد.
برخی از محققان طرفدار بیت العدل، بر این عقیده پافشاری کردهاند که باید روش و پارادایم جدیدی برای مطالعات بهائی به کار برد که مواد زیر را در بر داشته باشد:
۱- مطالعات بهائی نباید گزینشی و در انحصار افراد خاصی باشد، بلکه همهی اعضای جامعهی بهائی، بدون استثناء باید بتواند وارد این عرصه بشوند؛
۲- پذیرش این نکته و شرط اولیه، که مطالعات بهائی باید در خدمت امر بهائی باشد؛
۳- دفاع و حمایت از این نظریه که مطالعات بهائی نباید موجب تفرقه و اختلاف در دورن جامعهی بهائی گردد؛
۴- داشتن این عقیده و اعتقاد که یکی از وظایف پژوهشگرحوزه بهائیت آن است که هرگزدر مخالفت با امر بهائی بحث و مجادله نکند؛
۵- اقرار و اذعان به اینکه تلاش برای اعتراض دینی برای یک پژوهشگر بهائی، اساساً نوعی عدم صداقت است؛
۶- اعلام موافقت با این مطلب که پژوهشگران بهائی در خصوص موضوعاتی که در حیطه تخصص یا مسئولیت آنها نیست، اظهار نظر نکنند، از جمله از انتقاد در خصوص نظم اداری و تشکیلات بهائی بپرهیزند؛
۷- خودداری از اظهار اینکه امر بهائی شبیه سایر ادیان و ساختارهای آنها است و یا دارای نقایصی مشابه به نقایص آنها است؛
۸- اقرار به اینکه نصوص و آثار و نوشتههای بهائی فراتر از محدوده تحلیلهای علمی انتقادی است؛
اگر چه چنین راهبرد و پارادایمی هیچ گاه بطور رسمی منتشر نشد، ولی اظهار علاقه به برخی از این اصول، در مطالب اینترنتی، قابل مشاهده بوده است.
برای محققان و عالمانی که در حوزهی علوم انسانی، بر اساس مبانی و اصول شناخته شده دیگری تربیت یافته و آموزش دیده اند، اگر نگوییم بسیاری از موارد فوق، غیر قابل قبول است، باید آن را بسیار مشکل آفرین و پر مسأله تلقی کنیم. از نتایج ضوابط پیشنهادی فوق این بوده است که تعدادی از محققان و دانشگاهیان بهائی ترجیح دادند که چاپ و نشر کتاب و مقاله دربارهی آئين بهائي را کنار بگذارند و از این حوزه فاصله بگیرند؛ و عده ای دیگر آموخته اند که آثار و کارهای خود را با احتیاط و ملاحظات خاص بنویسند. کسانی که در ابراز انتقاد نسبت به بهائيت رعایت احتیاط را نکرده اند، یا از سوی مؤسسات و نهادهای تشکیلاتی بهائی مورد چالش قرار گرفته اند، و یا رفتارهایی با آنها شده که ترجیح دادهاند جامعهی بهائی را ترک کنند. یک نمونه از افراد دسته اول، یک انتشاراتی بهائی است که شرکت او توزیع کننده کتاب «مدرنیته و هزاره» تالیف خوان کول بود. این کتاب که مورد توجه و استقبال مجامع آکادمیک امریکایی قرار گرفت، آثار و نوشتههای بهاءالله را تنها یکی از چند تلاش صورت گرفته از سوی روشنفکران و متفکران خاورمیانه ای، در پاسخ به چالشهای برآمده از نیروهای مدرنیته، معرفی میکند. لیکن مدیر شرکت پخش، طی پیامی که از مرکز جهانی بهائی برای او ارسال شد مورد حمله و انتقاد شدید قرار گرفت و متهم شد که در درک و فهم ماهیت مأموریت و رسالت بهاءالله دچار بدفهمی و اشتباه شده و تصویری منفی از رهبری فعلي بهائی ارائه کرده است. پیام مذکور همچنین مدعی بود که خوان کول قبلا هم اقدام به حمله علیه امر بهائی کرده، و طی آن نهادهای بهائی را مورد هجوم قرار داده، تصویر زننده ای از تعالیم بنیادین آن ارائه نموده است. این پیام سپس به اخطار و هشدار به ناشر پرداخته و میگوید: «او باید عمیقاً به نتایج کار خود بیندیشد، زیرا این امور از مواردی است که بر روابط و تعهدات شما نسبت به پروردگار تاثیر میگذارد.» [۲۰]
۱- افرادی چون ویلیام مک الیوی میلر – فرانسیس بکویت – ونس سالس بوری – ساموئل گراهام ویلسون و……
۲- مجله اخبار امری دیماه ۱۳۴۶ شماره ۱۰ صفحه ۴۷۳
۳-افرادی چون عبدالحسین آیتی معروف به آواره – فضل الله صبحی مهتدی – حسن نیکو – ادیب مسعودی – سرهنگ یدالله ثابت راسخ و…
۴- ابراهیم خیرالله– محمد جواد قزوینی – میرزا اسدالله اصفهانی – احمد سهراب – جمشید معانی – چارز میسون ریمی – حسن بهره مند و…
۵- نگاه کنید به مقاله مرکز گریزی و ارتداد – مجله مذهب شماره ۳۷ سال ۲۰۰۷ – موژان مومن
[۶] – مقاله آیین بهائی و مخالفان آن وبلاک بحر فنا ( Http://BAHREFANA.com)
[۷] – THE BAHAI FAITH AMERICA – WILLIAM GARLINGTON – PRAEGGR
[۹] – عباس امانت نویسنده کتاب رستاخیز و تجدید نظر: ۱۸۵۰-۱۸۴۴ ( انتشارات دانشگاه کورنل، ۱۹۸۹ )
[۱۰] – The bahai faith In malwa. a study of a contemporary Reliyious – Garlington ; william.” The Bahai Faith inindia: A Developmental stage Approach. “ Occasional papers in shaykhi ; Babi and Bahai studies 1;no. 2 ( 1997 )
[۱۱] – همان مدرک
[۱۲] – مقاله ارتداد و مرکز گریزی – موژان مومن – مجله مذهب شماره ۳۷ ( ۲۰۰۷ ص ۲۰۶-۱۸۷ )
[۱۳] – کتاب آیین بهائی در امریکا ویلیام کارلینگتن قسمت پیش گفتار از جفری ج کرییال
[۱۴] – کتاب آیین بهائی در امریکا – ویلیام گارلینگتن فصل آخر
[۱۵] – کتاب آیین بهائی درامریکا–ویلیام گارلینگتن قسمت جمع بندی
[۱۶] بهاءالله، کتاب اقدس، صفحه ۵۰ فراز ۵۳
[۱۷] عبدالبهاء منتخب مکاتیب، جلد ۱ صفحه ۷۷
[۱۸]– همان مدرک فصل هشتم – زنان و بیت العدل جهانی
[۱۹]– همان مدرک فصل ۸ – عصمت فردی و جمعی
[۲۰]– همان مدرک فصل ۸ – بنیادگرایی، لیبرالیسم و جریان عالمانه بهائی