صفحه اصلی تشکیلات بهائی و منتقدان باب در محکمه (گزیده) محاکمۀ باب: شیعه راستین به مقابله با مدعی بدلی می‌پردازد

باب در محکمه (گزیده) محاکمۀ باب: شیعه راستین به مقابله با مدعی بدلی می‌پردازد

9 دقیقه خواندن
0
0
759

منبع

Studies in Honor of Clifford Edmund Bosworth 2: The Sultan’s

Turret, pages 272-317, Brill, 2000

دنیس مک اوئن / پژوهشگر دانشگاه دورهام

مترجم: حمید فرناق

 

 

مقدمه 

محاکمۀ افراد مرتد در هر دین و آیینی، همواره اهمیت زیادی درتاریخ ادیان داشته است. محاکمۀ عیسی مسیح۱، حلاج۲، گالیله۳، ژوردانو برونو۴، خوان۵، مایکل سروِتوس۶ و امثال آن‌ها، به دلایل مختلف، موردتوجه محققان و پژوهشگران بوده است. به همان دلایل و در سطح وسیع‌تری، موضوع آزار و اذیت افراد مرتد، خصوصاً در دورۀ تفتیش عقاید (انگیزاسیون) ۷و۸ در معرض توجه و مطالعه بوده است.۱۲،۱۱،۱۰،۹

نکتۀ جالب این است که در اکثر موارد، تکفیر به‌صورت صدور اطلاعیه بوده است. این اعلام‌نظرها، درخصوص افراد سکولار یا بدعت‌گزار، با هدف روشنگری و هویت‌بخشی برای خودی‌ها بوده است.۱۳ محاکمه‌ها نه‌تنها از نظرعقیدتی، بلکه از منظر اجتماعی و سیاسی حائز اهمیت است.۱۴ در دورۀ اخیر نیز، فتاوای متعددی دربارۀ فرقه‌های احمدیه و بهائیه صادر شده است.۱۵ شرح و بسط و توضیحی از گفت‌وگو و محاکمۀ متهمان در دورۀ جدید نیست (محمدبن‌عبدالوهاب، احمد تیجانی، میرزاغلام‌احمد قادیانی، محمداحمد سیدعبداله، مهدی سودانی، شیخ احمد الاحسایی و میرزاحسین‌علی بهاءالله).۱۶ [مقدمه تلخیص شده است.]

 

محاکمۀ (استنطاق) میرزاعلی‌محمد شیرازی (باب)

به‌طور کلی، صدور حکم کفر و الحاد، یک امر خصوصی در حوزۀ فردی علما تلقی شده است. البته دو استثناء وجود دارد که با یکدیگر ارتباط دارند. در ژانویه ۱۸۴۵، یکی از اولین گروندگان به بابیت و اولین مبلغ اعزامی آن‌ها به عراق، در حضور جمعی از علمای سنی و شیعه محاکمه شد و محکومیتش را علمای شیعه و سنی، هردو، تصدیق کردند. اوضاع و احوال و چگونگی محاکمۀ بسطامی را، موژان مومن و عباس امانت به‌خوبی مورد مطالعه قرار داده‌اند.۱۷

چند سال بعد، در شعبان ۱۲۶۴/جولای۱۸۴۸۱۸ باب (علی‌محمد شیرازی) در محضر جمعی از علما قرار گرفت (که آن ‌را با نام‌های مختلف، همچون مجلس، مجلس محاوره، مجلس خاص ولیعهد، مجلس گفت‌وگو، جلسۀ گفت‌وشنود، مناظره، محضر، هیأت و مجمع می‌نامند. به‌ندرت هم آن را محکمه یا بررسی گفته‌اند)۱۹٫ مقامات حکومتی هم حاضر بودند و ریاست جلسه با ناصرالدین میرزا، ولیعهد، بود.۲۰ جلسۀ محکمه در تبریز، محل استقرار ولیعهد، بود. اکثر منابع بیان می‌دارند که آن مجمع با دستور مستقیم محمدشاه برپا شد.۲۱

در طول محاکمه، باب مورد پرسش قرار می‌گرفت و فرصت جواب‌دهی و پاسخ‌گویی به او داده می‌شد. در محکومیت او، دو تن از علمای شیخی تبریز، ابوالقاسم الحسنی الحسینی و علی‌اصغر الحسنی الحسینی، حکمی صادر کردند.۲۲ گزارش مستقلی هم از جریان محاکمه تهیه شد، که برخی آن‌را نوشتۀ ناصرالدین میرزا می‌دانند،۲۳ ولی در خود متن، آن را نگارش دایی ولیعهد، امیراصلان‌خان، ذکر کرده است. این حکم قطعاً برای اطلاع محمدشاه، ارسال شده است.۲۴  نوشتۀ دیگری داریم که ظاهراً در پایان محکمه و به دستخط باب است و در آن، مدعی جوان پیامبری، هرگونه ادعای پیامبری و رسالت را تکذیب کرده است.۲۵

دو روز بعد، باب در حضور جناب شیخ الاسلام چوب و فلک شد. پس از این تنبیه بود که به علت جراحت پایش، ویلیام کورمیک، پزشک انگلیسی ولیعهد، او را مداوا کرد و شرح مختصری از ملاقات آن چند روز را نوشت.۲۶

گرچه حکم علماء چنین است که درصورت احراز سلامت عقلی باب، او مستحق مجازات اعدام است؛ ولی زندانی، دو روز بعد به زندان چهریق بازگردانده می‌شود و حدوداً دو سال در آنجا می‌ماند. در جولای ۱۸۵۰، باب مجدداً به تبریز منتقل می‌شود، به‌طور فشرده توسط علماء مورد محاکمه قرار می‌گیرد و مجازات می‌شود. محاکمۀ سال ۱۸۴۸ ازآن‌رو مهم است که ‌نه‌تنها دادگاه توسط علماء و روحانیون برجستۀ محلّی اداره شد، بلکه پادشاه آیندۀ کشور هم ریاست آن را برعهده داشت. این رویداد گرچه مدت کوتاهی داشت، ولی اهمیتی غیرعادی یافت که دلایل آن روشن و آشکار است. با توجه به عملکرد بابیان و شهرت فزایندۀ باب، آن‌ها تهدیدی جدی برای نظم عمومی کشور تلقی شدند.

 

منابع

مشکل‌ترین کار تاریخ‌دان، ارزیابی و جمع‌بندی بین منابع متناقض است. در اینجا با ۹ منبع روبرو هستیم؛ البته چند منبع ممکن است از یک منبع واحد قبلی نقل کرده باشند. نویسندگان شش منبع مسلمان هستند: روضةالصفای ناصری نوشتۀ رضاقلی‌خان هدایت؛۲۷ ناسخ التواریخ نوشتۀ لسان‌الملک سپهر؛۲۸ المتنبّئین تألیف علی‌قلی‌خان اعتضادالسلطنه۲۹؛ مفتاح باب‌الابواب تألیف میرزامهدی‌خان زعیم‌الدوله؛ ناموس ناصری نوشتۀ محمدتقی مامقانی؛ و همان گزارش فوق‌الذکر امیراصلان خان. سه اثر دیگر نوشتۀ تاریخ‌نگاران بابی و بهائی است: ابواب‌الهدی نوشتۀ ملامحمدتقی هشترودی؛ که بعدها عین متن او در نوشتۀ معین‌السلطان تبریزی آمده است؛ تاریخ نبیل زرندی ۳۰ و نقطةالکاف میرزاجانی کاشانی.۳۱

ادوارد براون و عباس امانت، قصص‌العلمای تنکابنی را به‌عنوان منبع مستقل درنظر گرفته‌‌اند؛ ولی من ترجیح می‌دهم این کار را نکنم. زیرا به‌نظرم، کتاب او، تقریباً روایت مشابه و رونوشتی از روضةالصفای ناصری است، بدون آنکه این مطلب صراحتاً گفته شده باشد. تنکابنی، در مواردی هم عیناً از نوشته‌های هدایت و نظام‌العلما نقل قول کرده است.

اکثر مفسران به تفاوت این متن‌ها اشاره کرده‌اند و از اینکه تنها به یکی از آن‌ها اتکا شود، هشدار داده‌اند. قطعاً ما متنی نداریم که صرفاً و بی‌قیدوشرط آن را بپذیریم، ولی این بدان معنا نیست که اصلاً نتوانیم بعضی صحنه‌ها و نکات اصلی جریان محاکمه را بازسازی کنیم و از آنجا به تجزیه و تحلیل شخصیت‌های اصلی و مرتبط آن بپردازیم. گرچه تفاوت‌های مهمی در روایت‌ها هست، ولی مشابهت‌ فراوانی هم میان آن‌ها وجود دارد. درمجموع به‌نظر می‌رسد، با میزانی از تغییر، می‌توانیم محتوای اصلی و عمدۀ سؤالات، همچنین پاسخ‌های باب به پرسش‌ها را داشته باشیم.

رابطۀ بین تاریخ‌های نوشتۀ مسلمانان را می‌توان، تقریباً، براساس ترتیب تاریخ نگارش آن‌ها به‌‌دست آورد. اولین آن‌ها باید «گزارش رسمی» امیراصلان‌خان باشد که بلافاصله پس از جلسۀ محاکمه، خطاب به محمدشاه نوشته شده و تاریخ آن قبل از تاریخ فوت شاه (۶ شوال/۴ سپتامبر) بوده است.

مامقانی۳۲ به شرحی از وقایع جلسۀ محاکمه اشاره می‌کند که نزد حاجی ملامحمود تبریزی، نظام العلماء، معلم ولیعهد، بوده است. او رهبر روحانی حاضران در جلسۀ محاکمه است و بیشترین سؤالات را پرسیده است. رضاقلی‌خان بیان داشته که نسخۀ او، نوشته‌ای براساس نسخۀ دست‌نویس نظام‌العلما است.۳۳ به‌نظر می‌رسد، باتوجه به محتوای متون، نسخۀ نظام‌العلما، متن اصلی برای نگارش این واقعه، در کتب تاریخی ناسخ التواریخ، المتنبّئین و قصص العلماء بوده باشد. گرچه، به احتمال بیشتر، ناسخ‌التواریخ، براساس روضة‌الصفا۳۴ نگارش شده، و دو روایت متنبئین و قصص العلماء مستقیماً از آن اقتباس کرده‌اند.

گزارش مامقانی از جلسۀ گفت‌وگو، در رمضان/ شوال ۱۳۰۶ـ ژوئن/ جولای ۱۸۸۹، برای ناصرالدین‌شاه نوشته شده و نویسنده آن‌ را نوشته‌ای درجهت تصحیح ناسخ‌التواریخ و روضةالصفاء توصیف کرده است. لذا شباهت و سیر مطالب در این ۳ نسخه یکسان است. مامقانی مدعی شده که نظام‌العلما کتابش را وقتی نوشته که پابه‌سن گذارده و دچار فراموشی شده بود! درحالی‌که نسخۀ مامقانی براساس مشاهدات عینی و یادداشت‌های پدرش نگارش شده است و بسیار مقرون به صحت است. پدر او، ملامحمد مامقانی۳۵ یکی از رهبران جلسۀ محاکمه بود و یکی از علمایی بود که پس از آن جلسه، در سال ۱۸۵۰، فتوای اعدام باب را امضاء کرد.

تاریخ اعتضاد‌السلطه دربارۀ شورش‌ها و فتنه‌های بابی، که بخشی از یک اثر گسترده‌تر، به ‌نام «متنبئین» است، جالب به‌نظر می‌رسد. اکثر آن بازنویسی کلمه‌به‌کلمۀ روضةالصفاء و یا شرح نظام‌العلما است؛ ولی در یک نقطه متوقف می‌شود و از آن به بعد سیر و نحوۀ مطالب تغییر می‌کند، بدون آنکه بگوید آن را بر چه اساسی می‌نویسد و منشاء آن چیست! یکی از نکات عجیب این کتاب آن است که، در جایی که هدایت نقل عبارتی را به ناصرالدین میرزا نسبت می‌دهد، اعتضادالسلطه (که تا اینجا مطلب را دقیقاً از او نقل می‌کرد) می‎نویسد «یکی از حاضرین» چنین گفت!! علت این ابهام‌نگاری روشن نیست. آیا اعتضاد‌السلطنه منبع متفاوتی داشته، یا در هنگام نگارش مطلب، این اشتباه رخ داده است؟

میرزامهدی‌خان زعیم‌الدوله کتابش دربارۀ بابیان و بهائیان را در سال  ۴-۱۹۰۳/ ۱۳۲۱، در قاهره منتشر ساخت، که آخرین کتاب و نوشتۀ مسلمانان، در این موضوع است. دلیل صحت و درستی و اتقان مطالب کتاب او آن است که پدر نویسنده، میرزاتقی تبریزی و پدر بزرگش، میرزامحمدجعفر، در جلسۀ محاکمه حضور داشتند و جزئیات را به میرزامهدی انتقال داده بودند. درعین‌حال، نوشتۀ وی حاوی مطالب کاملاً همخوان و موازی و در مواردی حتی ازنظر کلمات و تعابیر شبیه۳۶ مندرجات روضةالصفا و ناسخ التواریخ است و غیرمحتمل است که زعیم‌الدوله از آن‌ها استفاده نکرده باشد.

روایت‌های بابی ـ بهائی از محاکمه، فاقد جزئیات است؛ هرچند هشترودی مدعی است که مطالبش دست اول است و حاوی برخی نکات جزئی است که گویا شاهد عینی آن‌ها را نقل کرده است. برای مثال می‌نویسد “در آنجا چراغ‌ها روشن بود و در اواسط مجلس، با چای از همگان پذیرایی شد”. من نتوانستم تاریخ نگارشی برای ابواب‌الهدی (که آشکارا نسخۀ جدیدی نیست) پیدا کنم؛ ولی گزارش معین‌السلطان که از ابواب‌الهدی نقل مطلب می‌کند، در تاریخ ۱۳۴۰/۱۹۲۱ تکمیل شده است.۳۷

کتاب تاریخ نقطةالکاف بابی، نسخۀ اولیه‌ای است که احتمالاً در اوایل ۱۸۵۰ در بغداد نوشته شده است،۳۸ ولی هیچ داعیه‌ای دربارۀ صحت مطالبش دربارۀ محکمه ندارد. البته باتوجه به کلیات نقل آن و مشابهت‌هایش با منابع دیگر، منبع مناسبی برای اطلاع‌دِهی است. نقطةالکاف مشابهت‌های کافی با برخی تاریخ‌های مسلمانان دارد و این نشان می‌دهد که او به یکی از این تاریخ‌ها دسترسی داشته است. در غیراین‌صورت، توصیفات او از جریان محاکمه، به‌روشنی، سند و تأییدی قوی برای صحت بسیاری از جزئیات مطروحه در تواریخِ تاریخ نگاران مسلمان است.

مطلب مختصر و کوتاه مندرج در تاریخ نبیل زرندی، شباهت کمتری با نقل سایر تاریخ‌ها دارد؛ ولی در آن گفته شده که مطالبش را به نقل از شیخ حسن زنوزی نوشته، که گویا در زمان محاکمه، در بیرون از سالن محل محاکمه، در آن حوالی، حضور داشته است و مدعی شده که می‌توانسته مطالب و گفت‌وگوهای داخل محل گفت‌وگو را دنبال کند! البته این تاریخ هم نوشته متأخری است و حدوداً بین سال‌های ۱۸۸۸ تا ۱۸۹۰ نوشته شده است.

با کنار هم گذاشتن این تاریخ‌نوشته‌ها، مشکل است که ببینیم هیچ طرح ساده‌ای برای سرقت ادبی ساده‌ای، بین آن‌ها مشاهده نمی‌شود! برخی متن‌ها خیلی شبیه به هم هستند. ولی در برخی دیگر سؤال و جواب‌ها پس و پیش نوشته شده و ظاهراً منطقی بر آن‌ها حاکم نبوده است (در پایین، مثال‌هایی می‌آورم). البته، از یک جهت امیدوار‌کننده است، زیرا کلیت مطلب وجود دارد، هرچند، به‌خاطر فراموشی یا تعصب تاریخ‌نگار، مطالب کمی بالا و پایین شده باشند. حال باید تلاش زیادی کرد تا قطعات این پازل به‌درستی کنار هم قرار گیرد و تصویر کامل شود. تلاش من در اینجا، یک نقطۀ شروع درست فراهم کرده است.

 

پرسش‌ها

تلاش و اقدام برای بازسازی کامل جلسۀ مباحثه / محاکمۀ باب، فراتر از این مقاله است و مستلزم چاپ متن همۀ تواریخ در یک جا و ترجمۀ آن‌هاست. در اینجا سعی داریم تابلویی ترسیم کنیم و سؤالات مشترک در متن‌ها و پاسخ‌های مشترک ارائه‌شده را تنظیم و ارائه نماییم. در اینجا تلاش دارم تا ساده‌‌ترین شکل از عبارات و کلمات را بیاورم. ضمناً ازآنجاکه مایلم پیوستگی و انسجام مراحل پرسش و پاسخ رعایت شود، لذا متن روایت مامقانی در ناموس ناصری را، که بسیار با روایت نقل شده توسط ادوارد براون تطابق و همبستگی دارد، ضمیمه می‌کنم.

از ۶۲ پرسش فهرست‌شده، ۱۸ مورد آن در یک تاریخ آمده، ۱۵ پرسش در دو تاریخ، ۸ پرسش در سه تاریخ، ۵ پرسش در چهار تاریخ، ۱۳ مورد در ۵ سند و ۳ پرسش در هر ۶ تاریخ.

از ۲۵ پاسخ موجود (پس از حذف موارد متعدد «بله» یا «او جوابی نداد») ۱۰ مورد در یک منبع، ۸ تا در دو منبع، ۶ تا در ۳ منبع، ۳پاسخ در ۴ منبع، ۲ مورد در ۵ منبع و ۵ پاسخ در ۶ منبع آمده، یک پاسخ ـ کاملاً برجسته ـ هم در هر ۹ منبع آمده است.

گرچه تواتر عددی برای کسب اطمینان کافی نیست، ولی درنظر داشته باشید که همبستگی و هم‌پوشانی ۵ منبع اصلی تاریخ نوشته‌های مسلمانان در این مطلب، حاکی از منبع اطلاعاتی ارزشمندی در نزد ماست. سؤالات و پاسخ‌های جالب، آن مواردی هستند که هم‌‌زمان، در منابع و نوشتارهای بابی و مسلمانان آمده است.

از مهم‌ترین این پرسش‌ها، پرسش شماره ۱ است؛ آیا این‌ها نوشته‌های توست؟ که در همۀ نوشته‌های تاریخ‌نگاران مسلمان و نیز در نقطةالکاف وجود دارد. از این سؤال و نیز برخی دیگر از پرسش‌های مرتبط با نوشته‌های باب روشن می‌شود که جلسۀ استماع و روند گفت‌وگو و مباحثه/ محاکمۀ باب با عجله و شتاب برپا نشده است؛ بلکه قبلاً نسخه‌هایی از همۀ نوشته‌های او گردآوری و مطالعه شده، مطالب بدعت‌آمیز آن‌ها بررسی شده و در روند گفت‌وگو، مورد پرسش قرار گرفته است. متن روضة‌الصفا بیان می‌دارد که نظام‌العلما آن نوشته‌ها و مستندات را به باب داد و از او خواست چنانچه آن نوشته‌ها تألیف خود اوست، آن را تأیید کند.

شاهد دیگر مبنی بر اینکه آثار باب موردتوجه و استناد قرار گرفته، این است که در تعدادی از این متن‌های تاریخی، سؤالات عیناً حول مطالب کفرآمیز کتاب‌ها بیان شده است. این سؤالات عمدتاً توسط حاجی مرتضی‌قلی مرندی علم‌الهدی، مجتهد ثروتمندی که زحمت مطالعه متون موردبحث را به خود داده بود، از باب به‌عمل آمد. به‌جز دو مورد استثنا، این سؤالات (پرسش‌های ۲۰، ۲۲، ۲۳، ۲۶، ۲۷، ۳۴، ۳۶، ۳۷) فقط در یک منبع آمده، ناموس ناصری؛ ولی ازآنجاکه این سؤالات، عمدتاً برگرفته از نوشته‌های باب است،۳۹ اطمینان از صحت آن‌ها با مراجعه به نوشته‌های باب، ساده‌تر از بقیۀ مطالب محاکمه است.

سه سؤال (۲۶، ۳۴، ۳۶) قطعاً و به‌وضوح در نوشته‌های باب وجود دارند. اولین مورد، این عبارت باب است که «اول من آمن بی، کان نور محمد و علی» که مکرراً در دو متن آخری باب آمده است.۴۰ سؤال دوم را از علم‌الهدی چنین نقل می‌کند: «شما در کتابت گفته‌ای که در رؤیا دیده‌ای که سیدالشهداء ـ امام حسین علیه‌السلام ـ شهید شده و تو از خون او خورده‌ای و متعاقب آن درهای آسمان به روی تو باز شده است.» مطلبی بسیار قریب به این مضمون در اوایل صحیفه عدلیه آمده است.۴۱ در آنجا باب می‌گوید که سر امام حسین علیه‌السلام را دیده و هفت قطره از خون ایشان را از آن نوشیده و پس از آن سینه‌اش پر از آیات بیّنات و ادعیه قدرتمند شده است.

ادعای سوم اینکه «در کتابت مدعی شده‌ای اگر جن و انس باهم مجتمع شوند، نمی‌توانند حتی به اندازه نیم‌کلمه، از نوشته‌های کتابت مرا بیاورند!» این مفهوم، دقیقاً با عبارتی از قیوم الاسماء شبیه است: «ای مجمع جن و انس، اگر می‌توانید کتابی شبیه به این بیاورید »۴۲ و «ای اهل‌الارض، حتی اگر شما باهم مجتمع شوید که کلمه‌ای شبیه به دانش من بیاورید، نمی‌توانید چنین کاری کنید.»۴۳ من دربارۀ صحت عبارت منقول دیگر از علم‌الهدی اطمینان کمتری دارم که می‌گوید: باب در قرآنش بیان داشته که یک‌سوم از غنائمی که هرکس به‌‌دست می‌آورد، باید به ذکر ( باب) پرداخت شود. می‌توان این عبارت را به‌‌راحتی در نوشته‌های او یافت. آوردن عنوان ذکر، نشان می‌دهد که باید این نوشته، از اولین آثار باب باشد، ولی به قرینۀ عبارت «قرآن باب» می‌توان حدس زد که باید کتاب قیوم‌الاسماء باشد که در خود آن کتاب، آن ‌را به «این قرآن» توصیف کرده است.۴۴ در جریان محاکمۀ ملاعلی بسطامی هم از همین تعبیر استفاده شده است.۴۵

نکتۀ جالب اینکه در قیوم‌الاسماء بسیاری اندیشه‌های باب دربارۀ پیکار و جهاد آمده،۴۶ ولی تاآنجاکه من می‌دانم در این کتاب و سایر آثار اولیۀ باب بحثی دربارۀ نحوۀ تقسیم غنایم نیامده است. البته مطالب متفاوتی دراین‌باره در آثار بعدی او، همچون بیان فارسی، وجود دارد.

مطلب دیگری که از صحت بالایی برخوردار است، نوشته‌ای است که ناصرالدین میرزا به باب نشان می‌دهد، نقشه‌ای از کره زمین با دایره‌ها و ارقامی روی آن؛ که باب می‌گوید نمی‌تواند یا نمی‌خواهد دربارۀ آن صحبت کند. این مطلب در ناموس ناصری و در دو متن بابی، نقطةالکاف و ابواب‌الهدی آمده و کاملاً یکسان است. وجود این متن در ناموس بدیهی است، چراکه این متن مستقیماً به ناصرالدین شاه تحویل گردیده بود. با توجه به اینکه مطلب در حافظۀ ناصرالدین شاه بوده، قطعاً ممقانی ریسک جعل و تحریف آن را نمی‌کرده است ولی علت اینکه چرا سایر منابع، این قسمت را مطرح نکرده‌اند، هنوز روشن نیست.

 

پاسخ‌ها

همان‌طور که در بالا اشاره شد، یکی از پاسخ‌های باب (شماره ۶: من آن شخصی هستم که شما ۱۰۰۰ سال منتظرش بودید) در برخی از ۹ متن آمده و به‌نظر من، قطعاً این عبارت در جریان محاکمه ردوبدل شده است و عبارت را قطعاً باب بیان کرده است. بسیار محتمل است که او این ادعا را در ۱۸۴۷/۱۲۶۳ کرده باشد. او در دوران زندان چهریق ادعای مهدویت کرده و این ادعا در نوشته‌های دوران زندان چهریق او وجود دارد.۴۷

سؤال ۵ در دو منبع آمده، که در یکی از این دو متن حالت سؤالی دارد: (تو در این کتاب، آیا خود را شجرۀ طور نخوانده‌ای؟۴۸ و در دیگری به‌این‌صورت است: منظورت چیست که می‌گویی، «کلام من از جانب خدا است»؟ آیا منظورت این است که زبان تو همچون سیناء است؟۴۹ در سایر منابع موجود (نگاه کنید به پاسخ۴) خود باب بیان می‌دارد که نوشته‌هایش «شبیه به کلمات نازله از درخت سیناء» هستند.

سؤال ۶ را مامقانی می‌پرسد: «در کتاب‌هایت گفته‌ای که آن شعله و نوری که نظر موسی را به خود جلب کرد، از نور تو بود؟ آیا این درست است؟» پاسخ ۳۵ را هم باب گفته است. در قیوم‌الاسماء چند عبارت کوتاه شبیه این هست، که می‌توانسته منشاء این پرسش باشد.۵۰

به‌نظر می‌رسد عبارت هشترودی دراین‌مورد که باب اشکالاتی به اشتباهات نحوی قرآن گرفته، به‌شدت بعید باشد. احتمالاً باب فرصت اندکی برای بیان و طرح ضعف‌های دستور زبانی کتاب مقدس قرآن داشته است.

در چهار منبع، این ادعای باب مطرح شده که او ظرف یک روز می‌تواند ۱۰۰۰ (یا ۲۰۰۰ یا حتی ۱۰۰۰۰) آیه بنویسد. در چند نوشتۀ دیگر باب هم ادعای مشابهی شده است.۵۱ در چند متن تاریخی هم آمده که در مواردی گروه‌هایی جمع شده‌اند و او این آزمون را به‌عنوان شاهدی بر صلاحیت خود انجام داده و بعضاً مورد تأیید و تصدیق قرار گرفته است!۵۲ برخی منابع می‌گویند که باب این کار را در طول مباحثه/ محاکمه انجام داده و با توجه به اینکه باب این مطلب را نشانۀ صدق خود عنوان کرده، بعید نیست که اتفاق افتاده باشد.

ارزیابی استناد پاسخ‌ها به باب، به مراتب مشکل‌‌تر از پرسش‌ها است. روشن است که نویسندگان مسلمان علاقه‌ای نداشتند فرد خطاکار و مظنون خود را با زرق و برق نشان دهند. پاسخ‌ها آن‌قدر غیرهوشمندانه است که بسیار بعید است توانسته باشد بر کسی تأثیرگذار باشد، چه رسد که عده‌ای از طلاب طرفدار او گردند! این مطلب خصوصاً در زمینۀ عبارات عربی او صادق است. هرکس نوشته‌های عربی او را بخواند متوجه می‌شود که سبک عربی باب خاص خودش بوده است! باب کمی زبان عربی می‌دانست و تصورش سخت است که با چند پرسش و پاسخ‌های ساده دربارۀ دستور زبان و قواعد عربی، دچار شکست گردد!

البته، درعین‌‌‌حال شاهدیم که او درگیر یک بازی دقیق و ظریف شده است. رفتار باب، حتّی آنچه که مخالفان روایت کرده‌اند، عمدتاً برای تحقّق برخی معانی و اهداف نمادین و خاص طراحی شده بود. برای مثال، او ادعا می‌کند که مهدی عجل‌الله تعالی فرجه است. مخالفان از او سؤالاتی دربارۀ زبان عربی یا خواص دارویی می‌پرسند و او از جواب درمی‌ماند؛ یا در برابر پرسش، سکوت طولانی می‌کند؛ یا مطلبی بر زبان می‌آورد که نشان می‌دهد در دوران کودکی مطالب عربی را فرا گرفته، ولی آن را فراموش کرده است. شاید با این پاسخ‌ها می‌خواسته بگوید نوع سؤالات از او مناسب نیست! ضمناً نباید فراموش کنیم که باب با توجه به «امّی بودن» پیامبر اسلام، می‌گوید که کار تجارت را از طریق یادگیری فراگرفته و نه با علم الهی!۵۳ لذا تفسیر آنچه که باب در این جلسه گفته و از وی نقل شده، کمی دشوار است.

البته چند ویژگی هم در این میان وجود دارد که بر اعتبار و وثاقت روایات تاریخی ما می‌افزاید. اشاره‌های هشترودی به زمان و وقت جلسه، روشن کردن چراغ‌ها و شمع‌ها، پذیرایی با چای و قلیان، که همۀ این‌ها حاکی از وجود شاهد عینی و نقل گزارش او است؛ هرچند بخش عمده‌ای از نوشته‌ها و نقل او ناقص و نا‌تمام است. نقل و بیان نبیل زرندی ـ که عده‌ای در بیرون جلسه گفت‌وگو گرد آمده و آنجا بودند و صدا از درب‌ها بیرون می‌آمد و آن‌ها می‌شنیدند ـ حاکی از آن است که گوینده و راوی ما، شیخ علی زنوزی، اطلاعات دست‌اولی دارد. به همین ترتیب، یکی از راویان و البته پسر او ـ ملامحمد مامقانی ـ چندین بار از فضای جلسه عصبانی شده است. در مقابل، نظام‌العلما، آن‌طور که در بیش از یک روایت و نقل آمده، با طمأنینه و بذله‌گویی، در جلسه حضور داشته است. این مطالب جزئی، شاید به‌خودی‌خود مهم نباشند، ولی به ما می‌فهمانند که اطلاعات دقیق و دست‌اولی نزد ما وجود دارد.

در یک مورد، بین منابع تعارضی مشاهده می‌شود. بنا بر برخی نقل‌ها (روضةالصفا و مفتاح) باب در محل محترمی، مجاور ولیعهد، جای داده شد، ولی مامقانی می‌گوید «او در کناری نشست». دو تاریخ بابی (هشترودی و نقطة‌الکاف) می‌نویسند که «جای خاصی به او پیشنهاد نشد و او در کناری نشست.» و تاریخ بابی دیگر (تاریخ نبیل زرندی) می‌گوید «او در جایی که برای ولیعهد درنظر گرفته شده بود، نشست!»

 

جمع‌‌بندی

در اینجا فضای کافی برای تحلیل کامل محاکمه و اهمیت آن نداریم. گزارش عباس امانت بیشتر شکل و تصویری از جلسه محاکمه ارائه می‌کند و توجه ویژه‌ای به ترسیم اهداف متعارض حکومت (که قصد تحقیر و تخفیف باب را داشت، ولی مایل به صدور حکم اعدام برای او نبود، تا خشم و نفرت طرفداران او برانگیخته نشود) و علما دارد (که بسیاری از آن‌ها مایل به صدور حکم اعدام برای باب به جرم ارتداد بودند).

شرایط خاصی حاکم بود. گرچه علما طرح سؤال می‌کردند؛ ولی مقامات دولتی هم ناظر صِرف نبودند و در بازپرسی شرکت داشتند. اکثر علمای اصولی شهر غایب بودند و کار محاکمه کاملاً در دست علمای شیخی، همچون نظام‌العلما و مامقانی بود. دو تن از علما (شیخ علی‌اصغر شیخ الاسلام و شیخ ابوالقاسم)، فتوا دادندکه درصورتی‌‌که باب از صحت عقل برخوردار باشد، باتوجه به ادعاهای وی، حکمش اعدام است، ولی آن دو در جلسات محاکمه حضور نداشتند. کل داستان هم با بردن باب به نزد دکتر ویلیام کورمیک، پزشک ولیعهد، حالت دراماتیکی پیدا می‌کند، که او نیز طبعاً برای باب طلب عفو و ملاطفت می‌کند.

جریان محاکمه، کیفیت مناسبی داشت. فردی مدعی پیامبری، که در مواجهه با نیروهای حکومت و روحانیون قرار گرفته، با سؤالاتی تمسخرآمیز مواجه شده که با ادعایش مطابقت ندارد و نوعی تقابل کلاسیک برایش به‌‌وجود می‌آید. یکی می‌گوید علما گویا در تله افتادند و گویا فرد دیگری از عصبانیت و نارحتی، موی سر خود را کشیده است!

شاید این نگاه ساده‌‌انگارانه‌ای به ماجرا باشد. گویا تکرار زیاد، دقت و آگاهی را از انسان می‌گیرد. ظاهراً شواهد زیادی وجود دارد که مسیر پرسش‌های جلسۀ محاکمه با اندیشه و درایت انتخاب و با جدیت دنبال شده است. باید درنظر داشته باشیم که در آن زمان علمای شیعه (چه علمای اصولی و چه شیخی، به‌ویژه در آذربایجان)، در آن دوره و مقطع زمانی، به ‌دنبال تقویت جایگاه و اقتدار خویش، در مقابل حکومت نوپای قاجار بودند.۵۴ این اقتدار، بر پایۀ ادعای علماء، مبنی بر داشتن علم بیشتر، خصوصاً در حوزۀ فقه بود. البته جایگاه روحانی و قداست علما و مراجع تقلید هم در این زمینه مؤثر بود.۵۵ با گذشت سال‌های قرن نوزدهم، تمایل روزافزونی برای تمرکز مقام روحانی و منحصر ساختن آن در چند عالم، قوّت گرفت.

مشکل اقتدار کاریزماتیک این است که ناپایدار است. گروه اصولیون، قبل از آن، در اواخر قرن هجدهم، چالش و مبارزه‌ای با دراویش و صوفیۀ نعمت‌اللهی داشتند (که از بد حادثه، در دهه‌های ۱۸۳۰ و ۱۸۴۰ به ‌نوعی اتحاد با شیخیه رسیدند. متقابلاً شیخیه هم مخالف جدی ادعاهای باب بودند). برخی چالش‌های دیگر هم در آن دوره بود، ولی هیچ‌یک از آن‌ها نتوانست به‌اندازه بابیت توجه ‌نه‌تنها عوام مردم، بلکه برخی از طلاب را  جلب کند.۵۶

نکتۀ اصلی و کانونی دعوت بابیان به توبه و انابه و توجه به موضوع هزار سال و هزاره‌‌گرایی، مبتنی بر تأکید بر برتری دریافت شهودی بر یادگیری و علم و کتاب و دریافت اشراق قلبی بر عقل و فکر است. این موضوع و نگرش شاید نه مستقیماً، ولی قطعاً در جریان محاکمه باب نقش و تأثیر داشت. علمای حاضر در مجلس، با به رخ کشیدن دانش خود، در حوزه‌های ادبیات و عربی، فقه و حدیث و نجوم و ریاضیات و سایر بخش‌های علم و حکمت، در نزد نمایندگان دولت، ‌نه‌تنها قصد شکست باب را داشتند، بلکه نشان می‌دادند که در همۀ حوزه‌های زندگی عمومی و اجتماعی، شناخت و علم دارند!

پیامد واقعی آنچه را که در آن مجلس گذشت، در روند توسعۀ بابیت، پس از ۱۸۵۰ (اعدام باب در تبریز) می‌توان ملاحظه کرد. قبل از آن، رهبری بابیان، جدا از خود باب، در دست طلاب جوانی همچون ملاحسین بشرویی و محمدعلی بارفروشی (قدوس) بود؛ ولی پس از شورش‌های بابی و کارزارهای بابیان با دولتیان، طی سال‌های ۵۰-۱۸۴۸، گروه جدیدی از بابیان به رهبری رسیدند. هر دو شاخه ازلی و بهائی ادعای دریافت الهام و شهود داشتند و هریک برای خود، ادعا و تفسیر جدیدی از اوضاع و علتی برای جانشینی داشتند.۵۷

بنابراین، محاکمه باب را شاید بتوان نقطۀ عطف رودررویی و جدایی و انشقاق تلقی کرد؛ نقطۀ رودررویی سلسله‌مراتب علمی (روحانیون) با نمایندۀ آنچه که درحال آمدن بود! آیا این، همان چیزی بود که روحانیون ۱۰۰۰ سال منتظرش بودند؟! اینکه مرد درس‌ناخوانده‌ای مبانی اقتدار و قدرت آن‌ها را برهم بریزد؟ بابیت ازلیان، اصلاح‌طلبان سکولاری، همچون آقاخان کرمانی و شیخ احمد روحی را تربیت کرد. این شاید آن چیزی نبود که باب در ذهن داشت؛ ولی به‌هرحال، آن‌ها بخشی از پیشگامان ارتشی از چالش‌گران تحصیل‌کرده‌‌ای بودند که به حرکت درآمدند و قصد داشتند تا کل سلسه‌مراتب روحانیت را از میان بردارند!

 

 

 

 

یاداشت‌های محاکمه باب 

۱- متون در این موضوع به‌صورت غیرعجیبی بزرگ است. متون زیر باید مورد توجه قرار گیرد:

Bammel, The Trial; Blinzler, Der Prozess Jesu; Brandon, The Trial of Jesus, Burkill, “The Trial of Jesus”; Buss, The Trial of Jesus, Catchpole, The Trial of Jesus, Carmichael, The Death of Jesus, Cohn, The Trial and Death of Jesus, Duncan Derrett, An Oriental Lawyer; Di Miscio, Il Processo di Cristo; Isorin, Le vrai proces de Jesus, Kartelge, Der Prozess gegen Jesus; Kilpatrick, The Trial of Jesus, Knowlton, The Trial of Jesus, Koch, Zum Prozess Jesu; Lietzmann, Der Prozess Jesus, Nordi, Il processo di Gesu; Rimmer, Outlines for Study; Rosadi, The Trial of Jesus, Stalker, The Trial; Strobel, Die Stunde der Wahrheit; Winter, On the Trial of Jesus.

 

  1. See Louis Massignon, La Passion de Husayn Ibn’ Mansur Hallāj, Eng. trans. Mason. The section covering the trials constitutes chapter VI of volume 1.
  2. See Blackwell, Galileo, Bellarmine, and the Bible; Feldhay, Galileo and the Church; Finocchio, The Galileo Affair; De Santillana, The crime of Galileo; Westfall, Essays on the Trial of Galileo; H. Vedrine, Censure et pouvoir.
  3. See Mercati, Il sommario; Aquilecchia, Giordano Bruno; Boulting, Giordano Bruno.
  4. See The Trial of Joan of Arc; Morice, Joan of Arc; Pernoud, The retrial; Scott, The Trial of Joan of Arc; Quicherat, Proces; Sullivan, Inquiry and Inquisition.
  5. See Bainton, Hunted Heretic, Friedman, Michael Servetus.
  6. See Dondaine, Les hérésies; Gorham, The Medieval Inquisition; Hamilton, The Medieval Inquisition; Kamen, The Spanish Inquisition; Henningsen, Inquisition; Lea, The Inquisition; Monter, Frontiers of Heresy; Netanyahu, The Origins; Roth, The Spanish Inquisition; Sabatini, Torquemada; Domenico Scandélla, Seidel Manchi, Erasmus; Shannon, The Medieval Inquisition; Symposium Internacional, The Spanish Inquisition, Tedeschi, The Prosecution of Heresy; Turberville, Medieval Heresy; Wakefield, Heresy.
  7. See Association of Social Anthropologists, Witchcraft Confessions; Boguet, An Examen of Witches, Ewen, Witch Hunting, Hansen, Zauberwahn; Henningsen, The Witches’ Advocate; Martin, Witchcraft.
  8. See Oldenbourg, Massacre at Montsegu; Strayer, The Albigensian Crusades; Hamilton, The Albigensian Crusade; Warner, The Albigensian Heresy.
  9. See Peters, Heresy and Authority; Tanner, Heresy Trials; Kieckhefer, Repression of Heresy.
  10. See Monkey trial; Sprague De Camp, The Great Monkey Trial; Halliburton, The Scopes “Monkey Trial”; Olasky, When world views collide, Mc Gowen, The great monkey trial; Bledsoe, “Scopes Monkey trial”; Harrison, The Scopes “monkey trial”, revisited.
  11. See Shupe Jr. and Bromley, The New Vigilantes; Rabbino, Cults; Bromley and Richardson, Brainwashing; Kelley, “Deprogramming, Biermans, The Odyssey.

 

۱۳- گرچه در این زمینه مطالعۀ کافی صورت نگرفته، ولی تعریف “الحاد” در حوزۀ علم (به‌ویژه علم پزشکی) از اهمیت زیادی برخوردار است. مطالعۀ انجام‌شده توسط توماس کوهن دربارۀ تغییر در الگو

Thomas Kuhn, The Structure of Scientific Revolutions, Chicago, 1970.

و اثر هاری کالینز دربارۀ تکثیر و تولیدمثل،

Harry Collins, Changing Order, London ,1985.

هردو بیانگر حوزۀ وسیعی است که چنین مطالعاتی می‌تواند در ایجاد و حفظ راست‌آیینی علمی آن‌ها اثرگذار باشد. مطالعات توماس سزاژ، از منظری مخالف ولی روشنگر، در زمینۀ ارتباط بین روان‌پزشکی و قانون نیز به روشن شدن این بحث کمک می کند.

Thomas Szasz, Law, Liberty, and Psychiatry, London,1974.

Thomas Szasz, The Therapeutic State, The Manufacture of Madness, New York,1970.

همچنین نگاه کنید به:

Wallis, R., On the Margins of Science, Keele,1979.

Wallis, R., and Morley, P., Marginal Medicine, London,1976.

۱۴- برای بررسی و مطالعۀ ارتباط بین عرفی‌سازی، مجازات، آموزش، تنبیه و شکنجه و نیز حوزه‌های سیاسی و اجتماعی، نگاه کنید به رجالی، شکنجه و مدرنیته .

Rejali, D.M., Torture and Modernity in Modern Iran, San Francisco,Oxford,1994.

۱۵- موضوع احمدیه / قادیانی منحصر به پاکستان است؛ گرچه، هرازگاهی، علما و نشریات، در سایر کشورهای اسلامی، بیانیه‌های انتقادی و اظهار تأسف منتشر می‌سازند. محاکمۀ بهائیان در ایران برای همگان شناخته شده است ولی بهائیان محاکمه‌های مهم دیگری را در سایر کشورهای اسلامی نیز پشت سر گذاشته‌اند که عبارت است از: مراکش ۱۹۶۲، مصر ۱۹۸۵ و حتی ترکیه ۱۹۲۸ و ۱۹۳۳٫ مطالب زیادی در این موضوع وجود دارد. من درنظر دارم فهرستی از کتب فارسی و عربی را در این زمینه تنظیم و منتشر سازم .

۱۶- برخی از رهبران دراویش نعمت اللهی، در اواخر قرن هجدهم و اوایل قرن نوزدهم میلادی، در ایران مورد بازپرسی و تفتیش عقیده قرارگرفتند (رویس، میرمعصوم‌علی‌شاه، ص۱۷۳). جزئیات کامل بازپرسی از معصوم‌علی‌شاه وجود دارد؛ ولی به قلم فردی است که خود ضد صوفیان بوده و خودش ریاست جلسۀ تفتیش عقاید و صدور حکم قتل را برعهده داشته است، یعنی ملامحمدعلی بهبهانی (همان، ص۱۷۰، به نقل از رساله خیرالله بهبهانی، که در سایر کتب هم از آن نقل گردیده است). سیدکاظم رشتی، جانشین شیخ احمد احسائی، بیش از یک‌بار در جلسۀ پرسش و پاسخ عقیدتی حضور یافت، ولی به‌نظر می‌رسد جلساتش بیشتر حالت گفت‌وگو و مذاکره داشته، نه بازپرسی و محاکمه رسمی (رجوع شود به دنیس مک اوئن، از شیخیه تا بابیه، ص۱۰۶ و ۹-۱۰۸). سوابق و اطلاعات اندکی از این جلسات در اختیار ماست.

۱۷- موژان مومن، «محاکمه ملاعلی بسطامی»، ۱۴۳-۱۱۳؛ عباس امانت، رستاخیز و تجدید حیات، صص۲۳۸-۲۲۰٫

۱۸- ناسخ‌التواریخ به‌اشتباه این رویداد را در سال ۱۲۶۳ قمری ذکر کرده است.

۱۹- فاضل مازندرانی برای این مجلس از عنوان «مجلس مکالمه»، «بازخواست» و «محاکمه» استفاده می‌کند. مازندرانی، ظهورالحق، ج ۳، طهران، ص۱۴٫

۲۰- زعیم‌الدوله آن‌را «هیأتی از علما و فضلاء و فقهاء و امراء و شخصیت‌های بزرگ از اعیان و سران شهر، به ریاست ولیعهد توصیف می‌کند. (میرزامهدی‌خان زعیم‌الدوله) مفتاح باب الابواب، ص۱۳۷٫

۲۱- بعید نیست پیشنهاد تشکیل جلسۀ مناظره یا محکمه با حضور جمعی از روحانیون، ازسوی خود باب ارائه شده باشد. او در یکی از نامه‌هایش به محمدشاه، در سال ۱۲۶۴ می‌نویسد: «چرا جلسه‌ای از علمای سراسر کشور تشکیل نمی‌دهی و سپس مرا فرا بخوانی، تا من آن‌ها را، همچون دیگرانی از منکرین که قبل از این ملاقات کرده‌ام، متقاعد نمایم (منتخباتی از آثار نقطه اولی، ص۱۱).

۲۲- کپی متن و ترجمۀ این حکم را ادوارد براون منتشر کرده است (براون، مطالبی دربارۀ آیین بابی، صص  ۹-۲۵۸). براون عقیده دارد که علی‌اصغر، همان میرزاعلی‌اصغر شیخ‌الاسلام است؛ ولی دربارۀ ابوالقاسم نکته‌ای بیان نمی‌کند. به احتمال زیاد، این شیخ ابوالقاسم، فرزند شیخ‌الاسلام بوده است. نکته دیگر اینکه، احتمالاً هیچ‌یک از این دو نفر در جلسۀ محاکمه حضور نداشتند. ابوالقاسم بعداً متنی در انتقاد از باب نگاشت، به‌عنوان «قال الباب»، که البته انتشار نیافت (امانت، ص۳۸۸). او به‌عنوان نوۀ علی‌اصغر توصیف می‌کند که ارجاعاتی در کتاب‌های زرندی و معین‌السلطان به او شده است؛ ولی این‌گونه نیست.

۲۳- برای مثال، مازندرانی، ظهورالحق، ۱۵٫ نوایی، فتنه باب، ص۱۲۷٫

۲۴- برای کپی از متن و ترجمه، بنگرید: براون، مطالبی برای مطالعه بابی ۵۵-۲۴۸٫

۲۵- همان، ۸-۲۵۶٫

۲۶- همان، ۲۶۲-۲۶۰٫

۲۷- هدایت، تاریخ، جلد۱۰، ص ۸-۴۲۳٫ ترجمه‌ای از شرح این واقعه، با اندکی اضافات و توضیحات را در سفرنامه شخص سیاح، براون، ۹۰-۲۷۷ ملاحظه نمایید. جلد۱۰ از روضةالصفا، اولین بار در سال ۱۲۷۴/۱۸۵۷ انتشار یافته است.

۲۸- سپهر، ناسخ‌التواریخ، جلد۳، صص ۱۳۰-۱۲۶٫ سپهر بخش قاجاریه از کتاب تاریخش را در سال ۱۸۵۷/۱۲۷۴ به پایان رسانده است.

۲۹- تحت عنوان فتنه باب منتشر شده است. صص۲۸-۲۰٫ نسخۀ پیشین آن، در روایت روسی از ماجرا، انتشار یافته است: ج۱، تألیف قاسم رضی، تهران، ۱۹۶۴/۱۳۴۳٫ نوایی دربارۀ نسخه‌ای که تاریخش را براساس آن نوشته، سکوت کرده است. به‌نظر می‌رسد نسخه‌ای دست‌نویس در کتابخانه مجلس وجود دارد.

۳۰- تاکنون فقط یک ترجمه از آن منتشر شده است یا ترجمه‌ای به انگلیسی براساس آن: زرندی، مطالع‌الانوار، ۱۹-۳۱۴٫ برای توضیح بیشتر دربارۀ عدم اصالت این منبع نگاه کنید به: مک اوئن، منابعی برای مطالعه دربارۀ تاریخ بابی ـ بهائی، صص ۵۲-۱۳۴٫

۳۱- کاشانی، نقطةالکاف، ۳۶-۱۳۳٫ دربارۀ جزئیات این منبع نگاه کنید به مک اوئن، منابعی برای مطالعه دربارۀ تاریخ بابی ـ بهائی، صص ۵۲-۱۳۴٫

۳۲- مامقانی، ناموس ناصری، ص۲۶٫

۳۳- هدایت، تاریخ، ج۱۰، قم، ۱۳۳۹ شمسی/۱۹۶۱٫ نوایی (فتنه باب، ص۱۲۷) می‌نویسد که فرزند نظام‌العلما دفتری تدوین کرد که هدایت و سپهر تاریخ‌های خود را براساس آن نوشتند.

۳۴- پذیرش این مطلب مشکل است. هردوی این کتاب‌ها در حدود سال ۷۴/۱۲۷۳، تکمیل و منتشر شده‌اند، ولی به‌نظر می‌رسد سپهر مطلب را از نویسندۀ معاصر خود نقل کرده است.

۳۵- یا مامقانی.

۳۶- نمی‌توان خیلی به آن‌ها اطمینان کرد. متن اصلی به عربی منتشر شده و سپس به فارسی ترجمه شده است.

۳۷- نگاه کنید به مک اوئن، منابع تاریخ و نظریۀ بابیان اولیه، لیدن، ۱۹۹۲، ص۱۷۵٫ متن من درخصوص مجلس محاکمه باب (یادداشت ۲۰۱) یک فتوکپی ضعیف و ناخوانا است، که بدخطی آن ‌هم کار را مشکل‌تر کرده است. دسترسی به نسخۀ اصلی دست‌نویس درحال‌حاضر امکان‌پذیر نیست.

۳۸- نگاه کنید به مک اوئن، منابع، ص۱۵۱٫

۳۹- برای مرور کاملی بر این مطلب، بنگرید به دنیس مک اوئن، منابع.

۴۰-  نگاه کنید به «علی‌محمد باب» و «سیدحسین کاتب یزدی»، قسمت۱۳ (اول من بایع به محمد رسول‌الله، ثُم علی) و ۱۷ (اول من بایعَ بالقائم محمد رسول‌الله). اولین حواری باب، ملاحسین بشرویی، در متون بابی به اولِ من آمَن تعبیر می‌شود. برای مطالعه و آشنایی بیشتر با این مباحث، نگاه کنید به مک اوئن، «سلسله‌مراتب و جانشینی در بابیت»، ص۱۰۵٫

۴۱- طهران، بی‌تا، ص۱۴٫ همچنین زرندی، ترجمۀ تاریخ نبیل، ص۲۵۳٫

۴۲- قیوم‌الاسماء، کتابخانۀ دانشگاه کمبریج، براون، دست‌نویس‌های شرقی، F11 ( f.666)

۴۳- همان، f.99a

۴۴- همان، f.65a، Cf.ff.35a،۶۷b ، ۷۲b، ۷۵a، ۱۴۱b، ۱۶۷b.

۴۵- در آن جلسه، یک نسخه از قیوم‌الاسماء به‌عنوان مرجع و شاهد بر اتهامات باب استفاده شده است.

۴۶- نگاه کنید به مقاله دنیس مک اوئن، «دیدگاه بابیان دربارۀ مفهوم جنگ و جهاد»، نشریه دین، ۱۲۹-۹۳٫

۴۷- نگاه کنید به امانت، رستاخیز و احیاء، ص۳۷۵٫ در زمینۀ توسعۀ ادعاهای باب و سایر ادعاها و مطالب در زمینۀ وحدت وجود بابی، نگاه کنید به مک اوئن، «سلسله‌مراتب و جانشینی در بابیت»، ۱۱۳-۹۷٫

۴۸- مفتاح، ۱۳۸٫

۴۹- روضةالصفا، ص۴۲۴٫

۵۰- قیوم‌الاسماء، یادداشت a40، b89، a133 (من آنم که از زبان آتش طور با موسی سخن گفتم) و b147 (من آن آتشی هستم که در طور سینا سخن گفتم).

۵۱- نگاه کنید به بیان فارسی ۱۷و۱۳و۲:۱ (۱۰۰۰ آیه در ۶ ساعت)؛ نامه به منوچهرخان؛ ادوارد براون، دست‌نویس‌های شرقی، ۲w1 (رساله ذهبیه) ، آرشیو نسخ خطی محفل ملی بهائیان ایران، ۵۳، ۱۶۴ (یک صحیفه کامل در یک ساعت).

۵۲- نبیل زرندی، “ترجمه تاریخ نبیل”، ۶۱ و ۲۰۲؛ نقطه‌الکاف، ۱۰۸ و۱۲۱٫

۵۳- برای مثال نگاه کنید به نامه وی به محمدشاه، در منتخب‌الآیات، ص۱۴٫

۵۴- برای بررسی روابط بین علما ـ حکومت در آن دوره، بنگرید به حامد الگار، «دین و دولت» و سعید ارجمند، سایه خدا، بخش۳٫

۵۵- در این موضوع نگاه کنید به مک اوئن، “از شیخیه تا بابیه”، فصل اول.

۵۶- برای اطلاع از شرح مفیدی از این‌گونه تشابه به «راست‌آیینی» نگاه کنید به عباس امانت، رستاخیز و احیاء، فصل۲٫

۵۷- برای جزئیات ببینید: مک اوئن، انشعابات و ادعاهای قدسی در جامعه بابی ۱۸۵۰-۱۸۶۶، Studia Iranica، شماره ۱۸، ۱۹۸۹، ص۹۲-۱۲۹٫

 

 

 

 

 

ضمیمه ۱

 

گزارش جلسۀ گفت‌وگو/ محاکمۀ باب، مطابق مندرجات ناموس ناصری تألیف محمدتقی مامقانی،

به نقل از پدرش (ملامحمد مامقانی) که در جلسۀ مزبور حضور داشته‌اند

[مترجم: دنیس مک اوئن بخشی از کتاب ناموس ناصری را که شامل گفت‌وگوی باب با علماست، به انگلیسی ترجمه کرده است. کتاب ناموس ناصری را حسن مرسلوند در سال ۱۳۸۸ تحقیق کرده و با نام «گفت‌وشنود سيد‌علي‌محمد باب با روحانيون تبریز» توسط نشر تاریخ ایران منتشر شده است. گزارش گفت‌وگو که در ادامه خواهد آمد، از آن کتاب نقل شده و دوباره از انگلیسی به فارسی ترجمه نشده است.]

پس مرحوم نظام‌العلما به والد ماجد عرض كرد كه من قبل از شروع به صحبت علميه، چند فقره سؤال از آقا دارم اگر مأذون مي‌داريد سؤال كنم.

پس رو به حضرت باب كرده فرمود: اين نوشته‌جاتي كه بعضي به اسلوب قرآن و بعضي به اسلوب خطب و ادعيه به توسط اتباع شما در ميان مردم منتشر است، آيا از شما است، يا بر شما بسته‌اند؟

گفت: از خداست.

نظام‌العلما گفت: هرچه هست، از زبان شما جاري شده؟

گفت: بلي، مثل صدور از شجرۀ طور.

گفت: اين يكي را فهميدم، اين اسم باب را كه براي شما گذاشته‌اند؟

گفت: خدا.

نظام‌العلما گفت: گستاخي است، خدا اين شب بخير [؟] را كجا براي شما كرده؟

باب متغير شده گفت: من مسخره شدم.

نظام‌العلما گفت: از اين نيز گذشتيم، شما باب چه هستيد؟

گفت: أنا مدينة العلم و علي بابها.

گفت: شما باب مدينۀ علمي؟

گفت: بلي، فادخلو الباب سجداً.

نظام‌العلما گفت: باب حطه هم هستي؟

گفت: بلي.

نظام‌العلما گفت: حالا كه شما باب مدينۀ علمي، از هر علمي از شما بپرسند، جواب خواهي داد؟

گفت: بلي، شما مرا نمي‌شناسيد، من همان شخصم كه هزار سال بيشتر است انتظار مرا مي‌بريد.

پس والد ماجد فرمودند: سيد تو اول دعوي بابيت امام را داشتي، حالا صاحب‌الأمر غايب شدي؟

گفت: بلي، من همانم كه از صدر اسلام انتظار مرا مي‌بريد.

والد مرحوم از اين حرف گزاف سخت برآشفته، فرمودند: سيد حيا چرا نمي‌كني؟ اين چه لاف‌وگزاف است مي‌زني؟ ما اگر انتظار مي‌بريم، انتظار آن امامي را مي‌بريم كه پدرش امام حسن عسكري و مادرش نرجس‌بنت‌يشوعا ابن‌قيصر روم است كه در سنۀ دويست [و] پنجاه [و] شش در سر من رأي [سامرا] از مادر متولد شده و از مكۀ معظمه با شمشير ظهور خواهد كرد؛ ما كي انتظار سيدعلي‌محمد پسر سيدرضا بزاز شيرازي [را] كه ديروز از شكم مادر بيرون آمده مي‌بريم؟ وانگهي صاحب عصر وقتي‌كه تشريف مي‌آورند، جميع مواريث انبيا از آدم تا خاتم در خدمت ايشان است، شما يكي از آن مواريث در بيار ببينيم.

گفت: حالا مأذون نيستم.

والد مرحوم تغيّر كرده فرمودند: تو كه مأذون نبودي بسيار غلط كردي و سرت را به ديوار زدي آمدي، برو مأذون شو بعد از آن بيا. صاحب‌الأمر غيرمأذون نوبر است. گذشته از اين، صاحب‌الأمر كرامات و معجزات دارد، بسم الله تو همين عصا را كه در دست داري اژدها كن تا ما ايمان بياوريم.

گفت: من به اين عصا آيه نازل مي‌كنم.

حاضرين خيلي خنديدند، گفتند: چه آيه نازل مي‌كني؟

پس دستي مثل مغنيان به گوش گذاشته، به آواز نغمه‌خواني گفت: الحمدلله الذي خلق هذا العصا و جعله آية من آية لعلكم تتقون.

گفتند: آيۀ تو همين است؟

گفت: بلي.

مرحوم اميراصلان‌خان مجدالدوله كه حاضر بود گفت: اگر با چنين آيه امامت ثابت شود، من بهتر از شما آيه نازل مي‌كنم: الحمدلله الذي خلق هذا العصا و جعل الصباح و المسا لعلكم تشكرون. اين آيۀ شما چه مزيتي بر آيۀ من دارد؟

سيد جوابي نتوانست گفت.

پس آنگاه رو به والد مرحوم كرده گفت: بلي شما حق داريد كه انكار مرا مي‌كنيد، در حديث وارد است كه وقتي‌كه صاحب عصر عجل الله فرجه ظهور مي‌كند، چهل هزار مفتي به قتل او فتوي مي‌دهند.

مرحوم والد گفت: سيد حديث چرا جعل مي‌كني و جزاف [گزاف] چرا مي‌گويي؟ اولاً اجتماع چهل هزار مفتي در يك عهد خارق عادت است، ثانياً صاحب‌الأمر مثل تو خاك‌به‌سر نمي‌آيد كه كسي جرأت كرده فتوي به قتل او بدهد، شمشير ذوالفقار در دست اوست كه هركس تخلف كند، مثل سگ گردن او را مي‌زند. راست مي‌گويي بگو اين حديث در كدام كتاب و از كدام امام مأثور است؟

گفت: چهل هزار نباشد، چهل نفر كه هست.

حاضرين از اين اغراق‌گويي و از اين تنزل فوري او خيلي خنديدند.

مرحوم والد فرمودند: اين هم حديث نيست، از كدام امام و در كدام كتاب است؟

گفت: آخر كه هست كه بعضي از علماء انكار او را مي‌كنند.

والد مرحوم فرمودند: اين هم حديث نيست، كلامي است كه محي‌الدين‌بن‌عربي گفته مهدي موعود ظهور مي‌كند، منكرين او اغلب علماي ظاهره خواهند بود. تو كه به اين شدت از آثار و اخبار بي‌خبري، به اين چانه ادعاي امامت مي‌كني و مي‌گويي من باب مدينۀ علمم؟ فبهت الذي كفر.

پس مرحوم نظام‌العلما گفت: بلي حكايت آقا در اين نقل حديث، به‌عينها حكايت آن شخص عامي است كه از عالمي بپرسيد: آن كدام امام بود كه در بصره شغالش خورد؟ مقصودش حضرت يوسف بود. گفت: امام نبود، پيغمبر بود، بصره نبود، مصر بود، شغال نبود، گرگ بود، آن هم نخورد.

حاضرين خيلي خنديدند. پس نظام‌العلما گفت: حال كه تو ادعاي امامت داري، ما معجز ديگر از تو نمي‌خواهيم، پادشاه ما درد پاي نقرسي دارد، شما دعا بكنيد اين درد پا رفع شود، ما همه به تو ايمان بياوريم.

اعليحضرت ظل‌الهي فرمودند: شما جاي دور چرا رفتيد، در همين مجلس شما را به حالت جواني بازآرد، ما همه ايمان مي‌آوريم.

جوابي بيرون نيامد. پس باب رو به والد مرحوم كرده گفت: شما صحيفۀ سجاديه را از معجزات حضرت سجاد مي‌شماريد و دليل امامت او مي‌دانيد، من ده مقابل آن صحيفه، ادعيه دارم، آيا آن‌ها در اعجاز من كافي نيست؟

مرحوم والد فرمود: سبحانك هذا بهتان عظيم، اولاً، ما كي گفتيم صحيفۀ سجاديه از معجزات آن حضرت است؟ افترا چرا مي‌بندي؟ نهايت را مي‌گوييم اين ادعيه در ميان كلام بشر در اعلا درجۀ فصاحت و بلاغت است. ثانياً، كلمات تو كه سرتاپا لفظاً و معناً ملحون و مغلوط است، چه مناسبت با صحيفۀ سجاديه دارد؟ چه نسبت خاك را با عالم پاك؟ و كلام مغلوط و مهمل چگونه معجزه مي‌شود؟

نظام‌العلما گفت: جناب آقا! از ادعيۀ صحيفه يكي دعاي “يا من تحل به عقد المكاره” است، شما يك دعاي مثل او انشا كن ما به تو تصديق مي‌كنيم.

جوابي از او ظاهر نشد.

پس مرحوم والد فرمود: خدا در كتاب خود در حق عيسي از قول امت او مي‌فرمايد: «قالوا كيف نكلم من كان في المهد صبياً»، [۳۲] اين استبعاد و استعجاب جا دارد، چه تكلم طفل در عهد مهد خارق عادت است، تو كه در كتاب خود با اين آيه مجازات كرده، گفته‌اي: «يا ايها الذين آمنوا لاتقولوا كيف يكلم عن الله من كان سنه علي الحق بالحق خمسة و عشرونا»، گذشته از الفاظ ملحونۀ اين كلام، تكلم آدم بيست‌وپنج‌ساله از جانب خدا، جاي چه استبعاد و استعجاب است كه تو به صدد رفع آن برآمده‌اي؟ كدام احمق به اين كلمه تكلم مي‌كند تا محتاج ردع باشد؟ تو كه هنوز راه حرف بافتن را هم نيافته‌اي؟ فبهت الذي كفر.

پس مرحوم علم‌الهدي گفت: جناب آقا! خدا در كتاب خود فرموده است: «واعلموا أنما غنمتم من شي‌ء فان لله خمسه»  حكم آيه منسوخ است يا باقي است؟

گفت: باقي.

گفت: پس شما از چه بابت در كتاب خود آورده [اي]: و اعلمو انما غنمتم من شئ فان للذكر ثلثه، آيا اين تشريع ناسخ قول خدا نيست؟

گفت: آخر سهم امام به من مي‌رسد.

علم‌الهدي گفت: سهم امام نصف خمس است و نصف خمس، عشر مي‌شود نه ثلث.

گفت: نه‌خير، ثلث مي‌شود.

حاضرين همه خنديدند. آخر مرحوم علم‌الهدي با هزار ليت و لعل و حساب انگشت به او حالي كرد كه نصف خمس، عشر مي‌شود.

بعد از الزام گفت: سهو شده.

پس مرحوم والد فرمود: تو كه در حساب اين‌قدر مهارت داري بگو كسور حساب چند تا است؟

گفت: من حساب نخوانده‌ام.

پس علم‌الهدي گفت: جناب سيد! ضروري دين ما است كه باب وحي تأسيسي بعد از جناب ختمي‌مآب صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مسدود است، حتي جبرئيل در حين وفات پيغمبر عرض كرد كه اين آخر نزول من است بر زمين. و مرادش نزول به وحي تأسيسي بود.

گفت: بلي چنين است.

علم‌الهدي گفت: پس شما در كتاب خود آورده [اي]: انا اوحينا اليك كما اوحينا الي محمد من قبل، وجه آن چيست؟ خاصه اينكه به قاعدۀ شما مشبه عين مشبه‌به است.

گفت: آن وقت مسدود بود، حالا مفتوح شده، چه عيب دارد؟

علم‌الهدي گفت: عيب ندارد و ليكن لازم مي‌آيد كه حضرت پيغمبر صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم، خاتم‌النبيين نباشد و قول لانبي بعدي دروغ باشد.

جوابي بيرون نيامد.

پس علم‌الهدي گفت: شما در كتاب خود گفته‌اي: و لقد ارفعناك فوق مقام او ادني مكاناً علياً آيا چنين است؟

گفت: بلي.

گفت: اولاً زيادي حرف تعديه در «ارفعنا» چه وجهي دارد؟ خدا كه در قرآن در حق ادريس مي‌فرمايد: «و رفعناه مكاناً علياً» بدون حرف تعديه، ثانياً غايت سير جناب رسالت‌مآب در معراج تا مقام«او ادني» بود، زيرا كه بالاتر از آن عالم در عالم امكان مقامي نيست. شما كه از مكه پنج منزل هم آن طرف رفته و قدم از مقام نوبت بالاتر گذاشته‌اي، كجا مي‌خواهي تشريف ببري؟ و از اين قرار بايد رتبۀ شما بالاتر از رتبۀ پيغمبر باشد. فبهت الذي كفر.

پس مرحوم والد فرمود: تو در كتب خود گفته‌اي كه نوري كه در طور به حضرت موسي‌بن‌عمران تجلي كرد، نور من بود، اين درست است؟

گفت: بلي.

فرمود: شاهدت بر اين چيست؟

گفت: آخر در حديث آمده كه نوري كه به حضرت موسي تجلي كرد، نور يكي از شيعيان اميرالمؤمنين است، نبود؟

اعليحضرت ظل‌الهي كه آن وقت در سن هفده‌سالگي بودند، كمال فطانت و كياستي كه داشتند فرمودند: از كجا كه آن تو باشي؟ اين چه دلالت به مدعي شما دارد؟ شيعيان اميرالمؤمنين خيلي است.

مرحوم والد فرمود: ايراد صحيح است و گذشته از آن، حفظت شيئاً و غابت عنك اشياء تو چيزي شنيده‌اي ولي هيچ معني آن را نفهميده‌اي. نور ديگري به ديگري كه ميان آن‌ها بينونت عزلتي است تجلي نمي‌كند. بل تجلي لها بها و بها امتنع منها و اين معني در حكمت ائمه هدي عليهم‌السلام مبرهن است. مراد از اين نور، نور حقيقت خود حضرت موسي است كه يكي از شيعيان اميرالمؤمنين است، چنانچه امام عليه‌السلام در حديث ديگر تصريح بر آن فرموده، آنجا كه راوي سؤال كرد از آن حضرت از كروبين، حضرت فرمودند قومي از شيعيان اميرالمؤمنين [هستند] از خلق اول در خلف عرش كه اگر نور يكي از آن‌ها را به جميع اهل زمين قسمت كنند، كفايت دارد و وقتي كه حضرت موسي سؤال كرد از پروردگار خود، آنچه سؤال كرد، امر فرمود يكي از آن كروبين را «فتجلي للجبل فجعله دكاً و خر موسي صعقاً»، راوي عرض كرد: اسم آن‌ها چيست؟ فرمود: نوح و ابراهيم و موسي و عيسي. راوي عرض كرد: آنچه به موسي تجلي كرد نور كدام‌يك از آن‌ها بود؟ فرمود: نور موسي. تو بيچاره كه نه از اخبار خبري داري و نه در قواعد حكميه نفاذ بصري، اين‌ها چه ادعاي گزافي است مي‌كني؟

پس از آن فرمودند: ما از مسائل غامضه گذشتيم، يك مسئلۀ فقهي از تو مي‌پرسم. بگو طلاق در شرع ما چند قسم است؟ طلاق بدعت كدام است؟ طلاق سنت كدام؟ و در طلاق سنت به اين كدام است و رجعي كدام و عذي كدام؟

گفت: من فقه نخوانده‌ام.

پس مرحوم والد مسئله از طب پرسيدند كه حقير درنظر ندارم.

گفت: من طب نخوانده‌ام.

پس فرمودند: تو در مكتوبي كه به من نوشته و مرا به سوي خود دعوت كرده بودي [نوشته‌اي]: اول من آمن بي محمدبن‌عبدالله، آيا اين مكتوب از تو بود؟

گفت: بلي.

فرمود: پس از اين قرار بايد رتبۀ تو بالاتر از رتبۀ حضرت پيغمبر صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم باشد، زيرا كه تابع به متبوع ايمان مي‌آورد نه متبوع به تابع؟ از آن باب مدينه جواب ظاهر نشد.

پس مرحوم علم‌الهدي پرسيد كه: شما خود را به اسم «رب» تسميه كرده‌اي، از چه بابت است؟

گفت: آخر عدد اسم من با اسم «رب» مطابق است.

مرحوم والد فرمود: پس از اين قرار اين اسم اختصاص به شما ندارد، هرچه در عالم علي‌محمد و محمدعلي نام است بايد ارباب من دون‌الله باشند؟

جواب مسموع نشد. پس آنگاه دستي به گوش گذاشته گفت: گوش دهيد آيه نازل مي‌كنم: الحمدلله الذي خلق السموات و الأرض؛ به فتح تاء سموات.

اعليحضرت شاهنشاهي فرمودند: مرد تو كه به قواعد عربيه هم بلد نيستي و ما بتا و الف قد جمعا يكسر في النصب و في الجر معا

گفت: حالا گوش دهيد: و جعل الشمس و القمر؛ به كسر «شين» شمس.

حاضرين گفتند: آقا غلط شد، آنجا كه بايست كسر بدهي فتح مي‌دهي، آنجا كه بايست فتح بدهي كسره مي‌دهي؟

گفت: حالا گوش دهيد!

مرحوم والد تغير كرده فرمودند: مرد! حرف غلط چه گوش دادن دارد؟

نفسش قطع شد.

اتفاقاً كرةالافلاكي در طاقچه بود، اعليحضرت ظل‌اللهي فرمودند: آن كره را بياوريد اشكال و دواير آن را براي ما نشان بدهد.

گفت: من نجوم نخوانده‌ام.

مرحوم والد تغير كرده فرمود: اي خر! اين نجوم نيست، هيئت است.

نظام‌العلما گفت: آقا! معني اين عبارت علامه چيست: اذا دخل الرجل علي الخنثي و الخنثي علي الانثي وجب الغسل علي الخنثي دون الرجل و الانثي، بگو وجه اين حكم و راه خيال علامه چيست؟

گفت: من گفتم كه فقه نخوانده‌ام.

نظام‌العلما گفت: مأمون از حضرت رضا عليه‌السلام بپرسيد: ما الدليل علي خلافة جدك؟ حضرت فرمود: آيۀ «انفسنا». مأمون گفت: لولا نسائنا. حضرت فرمود: لولا ابنائنا. وجه استدلال امام و وجه رد مأمون و وجه جواب رضا عليه‌السلام در اين حديث چيست؟

گفت: واقعاً اين حديث است؟

نظام العلما گفت: بلي.

گفت: چيزي به‌نظرم نمي‌آيد.

نظام العلما گفت: خداوند مي‌فرمايد: «هو الذي يريكم البرق خوفاً و طمعاً»، اين «خوفاً» و «طمعاً» به حسب تركيب نحوي چه صورت دارد؟

گفت: من نحو نخوانده‌ام.

نظام العلما گفت: بگو معني اين حديث چيست: لعن الله العيون فانها ظلمت العين الواحدة؟

قدري تأمل كرده گفت: نمي‌دانم.

پس مرحوم علم الهدي گفت: جناب آقا! تو در كتاب خود گفته‌اي كه اگر جن و انس جمع شوند، مثل نصف حرف از كتاب مرا نمي‌توانند بيارند، اين صحيح است؟

گفت: بلي.

علم الهدي گفت: خدا در كتاب خود مردم را تحدي به يك سوره كرده و فرموده: «فأتوا بسورة من مثله»، چطور شد كه كتاب شما از كتاب خدا هم بالاتر رفت؟ ثانياً، نصف حرف قابل تلفظ نيست كه تحدي به آن جايز باشد، تكليف به مالايطاق هم قبيح است. ثانياً [در متن دو بار ثانیاً آمده] فصاحت و بلاغت از صفات كلمات و حروف مركبه است، در حروف مفرده فصيح و غيرفصيح همه مساوي‌اند. حال من اگر «الفي» بگويم، با «الف» كتاب شما فرقش چه چيز است؟ اگر گويي «الف» كتاب من لاهوتي است و «الف» تو ناسوتي، بر من نيز مي‌رسد كه همين دعوي را عكس بكنم؛ زيرا كه قول من و تو هر دو دعوي بي‌دليل است. وجه اين طور تحدي چيست؟

حضرت باب مبهوت ماند، چيزي نگفت. بعد از آن حيا نكرده گفت: اين فرقاني كه من آورده‌ام، احدي مثل آن را نتوانسته بياورد. همين دليل در حقيت من كافي است.

والد مرحوم تغير كرده فرمودند: سيد تا كي از اين ترهات خواهي سرود؟ كتاب تو سرتاپا ملحون و معاني آن جزو مزخرفات است. ما شأن خود را اجل از اين مي‌دانيم كه با ترهات تو به مقام مجارات برآييم؛ وانگهي ما مثل تو بي‌حيا نيستيم كه هتك حرمت قرآن خدا را كرده به اسلوب آن سخني رانيم و خود را در معرض فضيحت بداريم. اگر اصرار داري، اينك شخصي از علماي ما [كه] ميرزاحسين نام دارد و از علماي خوي است محض اتمام حجت، چند جزوي بر سبك اين كلمات تو انشا كرده، مي‌خواهي بيارند، ببينيد كه در صحت و فصاحت و بلاغت اصلاً ربطي به كلمات غيرمربوطۀ تو ندارد.

سيد ساكت شده جوابي نگفت.

پس نظام العلما گفت: در شأن نزول سورۀ كوثر وارد شده است كه حضرت رسول از كوچه‌اي مي‌گذشت، عاص پدر عمرو گفت: اين مرد ابتر است، عنقريب بميرد و نسلي از او باقي نمي‌ماند. حضرت نبوي اندوهگين شد، در تسليۀ آن حضرت اين سوره نازل شد. اين چه تسليه است؟

گفت: واقعاً شأن نزول سوره اين است؟

گفت: بلي. تأملي كرده گفت: چيزي به‌نظرم نمي‌آيد.

پس مرحوم علم‌الهدي گفت: جناب آقا! شما در كتاب خود گفته‌اي كه من در خواب ديدم كه حضرت سيدالشهدا را شهيد كرده‌اند و من چند كف از خون او خوردم و باب فيوضات بر من مفتوح شد، درست است؟

گفت: بلي.

مرحوم والد فرمودند: سيد تو چه عداوت با سيدالشهدا [داری؟ او] را شهيد كرده‌اند، او را خوردي؟

مرحوم نظام‌العلما به شوخي گفت: آخر هند جگرخوار بود.

جواب از آقا بيرون نيامد.

پس مرحوم والد بعد از تغيرات و تغير زياد از اين حرفاي [حرفهاي] گزاف او فرمودند: خوب لوطي شيرازي، اين ديگر چه منافقي و حقه‌بازي است، وقتي‌كه اتباع شيخ احسائي از تو سؤال مي‌كنند، در جواب آن‌ها مي‌نويسي «احمد و كاظم صلوات‌الله عليهما» و چون سيديحيي پسر سيدجعفر دارابي كه پدرش در مسئلۀ معاد با مرحوم شيخ احسائي مخالف است از تو سؤال مي‌كند، در جواب آن‌ها مي‌نويسي كه شيخ در مسئلۀ معاد خبط كرده و صريحاً تكفيرش مي‌كني و مي‌نويسي «و لقد اجاد السيدجعفر دارابي فيما كتب في سنابرقه المحيط بالمشارق و المغارب»، آن صلوات فرستادنت چيست و اين تخطأه [تخطئه] و تكفيرت چه؟ تو اگر آدم درستي هستي، چرا در سر يك ريسمان نمي‌ايستي؟

سيد سر به زير انداخته جوابي نگفت.

پس مرحوم نظام‌العلما گفت: ما از اين مسايل گذشتيم، كسي [در نماز] شك كرد ميان دو و سه، بنا را به چه بگذارد؟

گفت: بنا را به دو بگذارد.

مرحوم والد تغير كرد.

[سيد] فورا گفت: نه سهو كردم، بنا را بر سه گذارد.

حاضرين خنديدند.

والد فرمودند: البته، دو كه نشد بايد سه را گفت.

نظام‌العلما گفت: مرد! تو كه اگر در سر حرف اول ايستاده اقرار به خطاي خود نكرده بودي، از براي تو اصلح بود؛ زيرا كه آن هم قائلي از قدما دارد. نهايت مي‌گفتي فتواي من بر اين است، زيرا كه شغل ذمۀ يقيني، برائت ذمۀ يقيني مي‌خواهد؛ و آنگاه چرا نپرسيدي كه اين شك در نماز دوگانه [و] سه‌گانه است يا چهارگانه؟ و قبل از اكمال سجدتين است يا بعد از آن؟ يا قبل از فراغ است يا بعد از فراغ؟

حضرت باب سر به زير افكنده، هيچ نگفت.

نظام‌العلما گفت: جواب اين‌ها را كه هيچ‌يك ندانستي، يك مسئلۀ آساني از تو مي‌پرسم. قلن چه صيغه است و اعلال آن چطور است؟

گفت: من نحو نخوانده‌ام.

باز مرحوم والد تغير كرده، فرمود: اي خر! اين صرف است، نحو نيست. به اين مدرك ادعاي امامت مي‌كني؟

پس مرحوم نظام‌العلما ديد كه قابل محاورۀ علمي نيست بناي سخريه گذاشته گفت: آقا! من كي شما را به امامت فرستادم، چرا بيخود آمدي؟

گفت: شما مگر خدايي؟

نظام‌العلما گفت: آري، مثل شما امامي، مثل من خدايي لازم دارد.

چون رشتۀ كلام به اين مقام رسيد و مراتب جهل و ناداني او بر خاص و عام واضح شد، ديگر جاي گفت‌وگو نمانده، اعليحضرت ظل‌اللهي به فراشباشي فرمودند: اين گوساله قابل مجلس علما نيست، او را برداريد. آقا را با خفت تمام از آنجا برداشته، در خانۀ كاظم‌خان فراشباشي گذاشتند و مجلس منقضي شد.

 

 

 

ضمیمه ۲

گزارش محاکمۀ باب طبق مندرجات ابواب‌الهدی هشترودی (بابی)

(برگرفته از کتاب معین‌السلطان ص ۲۰۱)

شرح و گزارش دیگری از گفت‌وگو، مناظره یا محاکمه باب، روایت عالم هشترودی(بابی) است که در آن زمان در تبریز حضور داشت و روایت‌های دیگرانی که ازنظر تاریخی متقدم بوده، چه بابی و چه غیربابی، با روایت هشترودی از آن رویداد، انطباق دارد …

هشترودی می‌گوید: نزدیک عصر بود که باب را به آن مجلس مصیبت آوردند. وقتی او داخل شد، علما که زودتر رسیده بودند، در طرف‌های چپ و راست صندلی ولیعهد نشسته بودند و جا برای نشستن فرد دیگری در بالای مجلس نبود. باب که وارد شد چند لحظه‌ای مکث کرد، مثل کسی که منتظر بود صاحب‌خانه یا میزبان جایی را برای نشستن به او تعارف کند، ولی کسی به او توجهی نکرد. در چهرۀ حاضران آثار دنائت و نفرت و دشمنی و مخالفت نمایان بود!

پس او با همان تواضعی که داشت رفت و در گوشه‌ای نشست. علما کمی با یکدیگر خصوصی تبادل نظر کردند. سپس از ولیعهد احوال شاه و همسرش را پرسیدند و احوالپرسی نمودند که او هم پاسخ مختصری داد و حاضران دعا کردند و آمین گفتند.

وقتی آن‌ها توجه خود را به باب معطوف کردند، پرسیدند: دوروبر تو چه می‌گذرد؟ حقیقت مطلب چیست؟ و ماهیت ادعای تو چیست؟

باب، بدون تغییر در حالت و با نهایت اعتماد و جلالت، اعلام کرد: «من همان قائمی هستم که شما منتظرش بودید (انا القائم الذی کنتم به منتظرون).»

تا این کلمات را شنیدند، گویا زلزله‌ای آمده و خانۀ آن‌ها را به‌هم ریخته و حالت ترس و گیجی به آن‌ها دست داد. زمزمه‌ای در بین حاضران شروع شد. یکی گفت: استغفرالله ربی و اتوب الیه! چه وقاحتی! دیگری گفت: لااله الاالله ! و دیگری از ته قلب گفت: خدا ما را از شر او حفظ کند! آمین. دیگری گفت: لاحول و لاقوه الا بالله العلی العظیم. چرا زمین دهان باز نمی‌کند و چرا آسمان فرو نمی‌ریزد؟!

در آن زمان علما و روحانیون و فقها خود را نمایندگان خداوند و لنگر زمین و آسمان می‌دانستند، تا حدی که در امور مردم دخالت و در مسائل قضائی مردم و حکومت حکم و فتوا می‌‌دادند. نفوذ و سیطره علما در آن روز با آنچه امروز هست، قابل مقایسه نبود!

پس از مقدار زیادی بحث آهسته بین خودشان و نیز صحبت با صدای بلند، آن‌ها درخواست معجزه و بیّنه نمودند و شروع به پرسش‌های علمی کردند. ابتدا ولیعهد کره‌ای را که در آنجا بود برداشت. ناصرالدین‌میرزا آن ‌را در دستش چرخاند و از باب سؤالی دربارۀ ستاره‌ها و سیارات کرد. ایشان پاسخ داد: من نجوم و طالع‌بینی مطالعه نکرده‌ام. من درس‌ناخوانده‌ام و علاقه‌ای به این علوم نداشته‌ام.۱

فقها و علما پرسیدند: دلیل و حجت درستی ادعای تو چیست؟۲

باب پاسخ داد: آیات الهی، روحیه معنوی (مقداری ناخوانا) آنچه تاکنون برای من متجلی شده است … همانند آیات قرآن بر من نازل می‌شود (این آیات بر من فرو می‌ریزد و بر زبان و قلمم جاری می‌شود. معجزۀ پایدار همانا آیاتی است که همچون آیات قرآن است و بر زبان و قلم من جاری است).

آن‌ها گفتند: (ناخوانا)!

باب سپس ، شروع کرد به قرائت آیاتش و مدتی را به همین نحو گذراند.

علما بر آیات او خرده گرفتند و به شماتت او پرداختند که چرا آیاتش با قواعد دستور زبان و صرف و نحو زبان عربی تطابق ندارد و پر از اشتباه و غلط است؟!

] در اینجا متن به روایت معین‌السلطان نزدیک شده ولی هیچ‌یک از تاریخ‌نگاران، ازجمله خود عالم هشترودی و مؤلف ابواب‌الهدی، آیاتی را که باب در آن مجلس، به زعم خود، نازل کرده را ذکر نکرده‌اند. من تلاش زیادی کردم و از هر دو دسته موافقان و مخالفان باب تقاضا کردم، ولی هیچ‌گاه آن آیات بر من معلوم نشد و تردید دارم که آن آیات، همان‌هایی باشد که در متن۳ نامه ناصرالدین‌میرزا ۴ آمده است. به‌‌زودی نظرم را در این‌باره بیان خواهم کرد].

]بازگشت به متن هشترودی[ سپس باب گفت: من امّی هستم و هیچ‌‌یک از علوم شما را نخوانده‌ام. این کلمات بر فکر و زبان من تراوش می‌کند. ولی شما حضرات، که استاد صرف و نحو هستید، ممکن است بفرمایید چه قاعده‌ای بر آیات قرآنی زیر حاکم است؟ «و او کلمه بود و نامش مسیح».۵ کلمه که به لحاظ قواعد عربی مؤنث است با ضمیر مذکر (هو) آمده است.۶  درمورد «و ماهی الا ذکری للبشر»۷ که دربارۀ خود قرآن نازل شده است، که مذکر است نه مونث.۸ یا درمورد آیۀ «انها لاَحدی الکُبَرِ نذیراً للبشر»۹ که به خود پیامبر اکرم (ص) اشاره دارد۱۰ باید ضمیر مذکر بیاید! و درمورد این آیه شریفه، که خداوند می‌فرماید: «انَّ هذان لَساحرانِ» ۱۱، که علمای نحوی می‌گویند این اسم باید در حالت مفعولی باشد که حالت مفعولی با حرف یَ نمایش داده می‌شود. لذا آیه باید انَّ هذین لساحرین باشد.۱۲

به همین نحو، شما «علما» صیغه مشبّهه را صرفاً برای اسم به‌‌کار می‌برید نه برای فعل. ولی در قرآن کریم، خداوند می‌فرماید: «لئن لم‌ینته لَنَسفَعاً بالناصیه».۱۳ لَنَسفَعاً فعل ناقص به صیغه اول شخص جمع است که تغییر یافته است. به‌همین‌ترتیب، در قرآن مؤنث به شکل مذکر آمده است!۱۴ مثلاً باید می‌گفت النسوهُ قالت! به‌همین ‌ترتیب، خداوند سبحان، ضمیر را قبل از اسم هم آورده است مثل، «قل هو الله احدٌ.» ۱۵

سخن به اینجا که رسید علما جوابی نداشتند! در پاسخ، میرزا احمد۱۶، امام جمعه تبریز، که به‌عنوان مجتهد اول تبریز به‌شمار می‌رفت، به باب گفت: «تو می‌گویی که هیچ درسی نخوانده‌ای، پس این مطالب را از کجا یاد گرفته‌ای؟» حضرت مبشّر (باب) در پاسخ گفت: «این کلمات، همچون آن آیات، بر زبان من جاری می‌شود. من آن‌ها را مطالعه نکرده‌ام.»

در این هنگام، حاج محمود نظام‌العلما، معلم و ملاباشی ولیعهد از باب پرسید: «آیا می‌توانی آیه‌ای مناسب حال  این جمع نازل کنی؟» در آن زمان هوا تاریک و خورشید پنهان می‌شد و خدمتکاران شروع به روشن کردن چراغ‌های زیبا و گران‌قیمت (لوستر و چلچراغ و میردانکی) ساخته‌شده از طلا و نقره و کریستال، که مناسب کاخ شاهی بود، کردند و ناگهان همه جا روشن شد.

بنا بر درخواست نظام‌العلما، آیاتی شبیه آیه نور ارائه شد! ولی نه هشترودی و نه هیچ‌یک دیگر از مورخان، متن آن آیات را ثبت و ضبط نکرده‌اند. لذا آن‌ها هم، مثل من، می‌نویسند که آیاتی شبیه به آیه شریفه نور در قرآن، قرائت کرد. من تلاش بسیاری کردم، ولی هیچ متن و نوشته‌ای دراین‌مورد نیافتم !

در پایان، حاج ملامحمود نظام‌العلما آن آیات را نوشت و برای خودش نگهداشت. در این زمان ولیعهد دستور داد که با چای از همگان پذیرایی شود. خدمتکاران از حاضران پذیرایی نمودند. پس از عصرانه، نظام‌العلما از باب تقاضا کرد تا دوباره آن آیات را بخواند. باب شروع به نوشتن آن آیات کرد و همچنین (موارد ناخوانا) را نوشت.

متن این آیات جدید، با قبلی‌ها اندکی تفاوت داشت. نظام‌العلما رو به حاضران کرد و گفت: به این دو متن نگاه کنید. آن‌ها با یکدیگر متفاوت‌اند. (ناخوانا- از یکدیگر)

] ۵۰ سال قبل، در یک گردهمایی بهائی، دربارۀ وقایع این رویداد، اختلاف و انحرافی بروز کرد.[ پس از این بحث و ملاحظات، حاج میرزاعلی، پسر میرزامسعود، وزیر امورخارجه،۱۸ که (ناخوانا) زبان عربی را به‌خوبی می‌دانست و ازجملۀ مدعوین به جلسه بود تا برای تشخیص حق از باطل، نظر بدهد، از باب پرسید: عبارت قوله چه صیغه‌ای است؟۱۹ باب جوابی نداد، بلکه بلند شد و جلسه را ترک کرد. آن ظالمان باب را به زندان، در قلعۀ چهریق، بازگرداندند.

 

یادداشت‌های ضمیمه ۲ (مقاله محمدتقی هشترودی)

۱– من از تحصیل این قبیل علوم بی‌بهره و امّی هستم.

۲- فقها و علما گفتند (ناخوانا) دلیل حقیقت و برهان صدق ادعای شما چیست؟

۳- متن

۴- این الزاماً اشاره به نامه‌ای است (که اکنون در کتابخانه مجلس شورای اسلامی نگهداری می‌شود) و گمان می‌رود ناصرالدین میرزا نوشته است، گرچه ادوارد براون عقیده دارد که امیراصلان‌خان آن را نوشته است (نگاه کنید به کتاب ادوارد براون، مطالبی برای مطالعه آیین بابی، ۲۵۵-۲۴۸٫ برای یادداشت‌های مربوط به این نامه و ترجمه انگلیسی نامه و باز تولید اصل آن).

۵- عبارتی که در اینجا آمده نادرست و ناقص است: و کلمهٌ منهُ اسمه المسیح. متن صحیح چنین است: قرآن کریم ۳:۴۵ انَّ الله یُبَشّرک بِکَلِمَةٍ منه اسمُه المَسیح (عیسی بن مریم).

۶- بحثی که اینجا شده، گویا قاطی شده است. ضمیر مسأله‌دار ه در عبارت منهُ نیست، بلکه ه در اسمهُ (که درواقع صحیح هم هست. زیرا ضمیر اشاره به مسیح است و نه کلمه).

۷- قرآن ۴۷:۳۱٫

۸- متن اصلی چنین است: «و ما هی الا ذکراً للبَشَر». ضمیر هیَ باید به کلمه ذکراً برگردد که مؤنث است. آن معمولاً برای اشاره به قرآن به‌کار گرفته می‌شود.

۹- قرآن ۴۷:۳۵٫

۱۰- این به‌هیچ‌وجه قرائت روشنی از متن نیست.

۱۱- قرآن ۲۰:۶۳ عربی آن چنین است: إنَّ هذان لساحرانِ.

۱۲- و حالت اصلاحی آن می‌تواند این‌گونه باشد: ان هذین لَساحرَین که کاملاً نادرست است. به عبارت دیگر ایراد بی‌مورد است و عبارت موجود در قرآن کریم صحیح است.

۱۳- قرآن ۹۶:۱۵ لَنَسفَعاً بالناصیه.

۱۴- قرآن ۱۲:۳۰ و قال نِسوهٌ فی المدینة.

۱۵- قرآن ۱۱۲:۱ قل هو الله احدٌ. باب می‌گوید در اینجا باید گفته می‌شد قل الله هو الاحدٌ.

۱۶- عباس امانت عقیده دارد که هشترودی در اینکه میرزااحمد را جزو حاضران جلسه گفت‌وگو و مناظره می‌داند اشتباه کرده است (رستاخیز و تجدید حیات؛ ۳۸۸، یادداشت ۶۴).

۱۷- قرآن ۲۴:۳۵ «الله نور السموات و الارض …».

۱۸- حاج میرزامسعود انصاری عشلقی گرمرودی در سال ۳۶/۱۸۳۵/۱۲۵۱ به سمت وزارت خارجه منصوب شد. پسر بزرگ وی، حاج میرزاعلی، خطاط و شاعر بود.

۱۹- کلام او.

 

 

 

 

 

 

ضمیمه ۳

پرسش‌ها، جملات و گفته‌ها،… که در جلسۀ مناظره باب ردوبدل شد

ردیف پرسش‌ها منابع
ناموس ناصری روضةالصفا ناسخ

‌التواریخ

مفتاح باب الابواب المتنبئین اصلان خان نقطة الکاف ابواب الهدی نبیل جمع
۱  آیا این‌ها نوشته‌های توست؟ a a a a a   a     ۶
۲ چه کسی لقب باب را به تو داد؟ a a a a a   a     ۶
۳  خداوند چه وقت این عنوان را به تو داد؟ a a1     a2         ۳
۴ تو باب چه چیزی هستی؟ a a3     a         ۳
۵ آیا تو معتقدی که خودت/زبانت شبیه طور سینائی ۴   a   a           ۲
۶ از من بپرسید قبل از آنکه بروم…     a a           ۲
۷ آیا تو همان شخص امام غایب هستی؟   a    a5 a6 a a         ۵
۸ امامی که منتظرش هستیم دارای صفات چنین و چنان است. تو فرد دیگری هستی a a a a a         ۵
۹ تو چرا میراث پیامبر را با خود نداری؟ a         a       ۲
۱۰ برو و اجازه بگیر که میراث را با خود بیاوری a         a       ۲
۱۱ عصای خود را تبدیل به اژدها کن!  a                   ۱
۱۲ آیا آیه‌ای دربارۀ عصایت داری؟ a       a   a     ۳
۱۳  اصلان‌خان (من می‌توانم آیه‌ای بهتر از تو، درباره عصا، نازل کنم!) a       a a a     ۴
۱۴ این حدیث نیست، بلکه مطلبی از ابن‌عربی است a                 ۱
۱۵ شغالی در بصره  a                    ۱
۱۶ درخواست دعا برای محمدشاه به‌عنوان معجزه  a    a  a  a  a         ۵
۱۷ درخواست تبدیل نظام العلما به یک جوان، به‌عنوان معجزه a  a  a  a  a         ۵
۱۸ ای کسی که به‌وسیله تو حلقه‌های فریبکاری پیوند خورده است a                 ۱
۱۹ چگونه ما می‌توانیم با فردی درون گهواره صحبت کنیم؟۸ a                 ۱
۲۰ آیا حکم قرآن دربارۀ خمس از غنمیت هنوز پابرجاست؟  a    a  a a9  a         ۵
۲۱ درس ریاضیات به چند بخش تقسیم می‌شود؟۱۰ a                 ۱
۲۲ ما همان‌گونه که بر محمد(ص) وحی کردیم بر تو نیز الهام کردیم۱۱ a                 ۱
۲۳ ما ترا به جایگاه       برگزیدیم.۱۲ a                 ۱
۲۴ در فقه چند نوع طلاق ذکر شده است؟ a                 ۱
۲۵ سؤال در موضوع علم طب a13 a14 a15 a16 a17         ۵
۲۶ سؤال درباره این ادعا که اولین مؤمن به باب رسول اکرم (ص) بوده است a a18 a19 a20  a         ۵
۲۷ تو خود را رب یا پروردگار می‌خوانی، چرا؟ a                 ۱
۲۸ پرسش قواعد عربی درباره جمع با «ات» ۲۱ a  a  a  a a22         ۵
۲۹ درباره اعداد و تصاویر روی این کره زمین توضیح بده!۲۳ a           a a   ۳
۳۰ نقل قول از علامه حلی درباره فرد دو جنس  a     a  a  a  a         ۵
۳۱ نقل سؤال مأمون از امام رضا (ع) a  a  a  a  a a       ۶
۳۲ او ـ خدا ـ کسی است که موجب می‌شود تا نور را درک کنی a  a  a  a  a         ۵
۳۳ خدا لعنت کند چشمانی را a  a  a  a  a         ۵
۳۴ تو مدعی هستی که جن و انس هم نمی‌توانند کلمه‌ای مشابه کلمه‌ای در کتاب تو بیاورند.۲۴  a                   ۱
۳۵ عبارت درباره عاص پدر عمرو a  a  a  a  a         ۵
۳۶ ادعای نوشیدن قطراتی از خون امام حسین توسط باب در رؤیا ۲۵ a                 ۱
۳۷ نفاق و دورویی باب درمورد احسایی و سیدکاظم رشتی a                 ۱
۳۸ پرسش از شک در نماز بین رکعات ۲و۳  a    a     a a a     ۵
۳۹ زمان در فعل قُلنا چیست؟  a   a26     a         ۳
۴۰ من چه زمانی تو را به عنوان امام انتخاب کردم؟ a  a         a          ۳
۴۱ نقل قول «اگر یک درخت بتواند بگوید من حقیقت هستم » (روا  باشد انا الحق از درختی)    a        a a       ۳
۴۲  آیا تو از این نام راضی و خشنود هستی؟   a               ۲
۴۳ آیا تو باب شهر علم هستی؟    a        a         ۲
۴۴ من ۴۰ سال انتظار کشیدم تا یکی از باب‌ها را ملاقات کنم.   a     a         ۲
۴۵ من این تاج و تخت را به شما تقدیم می‌کنم.۲۷   a a  a  a         ۴
۴۶ آیا علم و … همه از جانب خدا است؟   a     a         ۲
۴۷ علوم دینی از صرف و نحو شروع می‌شود    a    a  a  a         ۴
۴۸ تغییر حرف علّه را در قالا توضیح بده!   a     a         ۲
۴۹ قوله را تجزیه کن!             a a   ۲
۵۰ ایجاز و فصاحت و بلاغت    a     a a a         ۴
۵۱ درگیر شدن در یک مسؤولیت و رسالت قطعی و تردیدناپذیر a a28               ۲
۵۲ عدد نه بر چه اعدادی بخش‌پذیراست؟   a     a         ۲
۵۳ چقدر این کلمات طولانی هستند؟   a     a         ۲
۵۴ یک معجزه به من نشان بده.   a a a a         ۴
۵۵ اسلام چه نیازی به بهبود و اصلاح دارد؟ تو چه بهبودی در آن می‌توانی انجام دهی؟       a29           ۱
۵۶ درباره حقیقت صعود عیسی مسیح به آسمان       a30           ۱
۵۷ ساکت شو، ساکت شو۳۱       a           ۱
۵۸ نام پدر و مادر تو چیست؟        a           ۱
۵۹ ایجاد ناامنی و شورش در خراسان و سایر جاها براساس نوشته‌های تو     a a           ۲
۶۰ این موضوع چیست… حقیقت مطلب… ماهیت ادعایت؟               a   ۲
۶۱ آیا شعله‌ای که در طور سینا برای موسی روشن شد از نور تو بود؟ آیا این طور است؟ a             ۱
۶۲ چه دلیلی وجود دارد که آن شیعه تو باشی؟ a32       a33 a34       ۳

 

یادداشت‌های ضمیمه ۳

۱- کجا؟

۲- کجا؟

۳- معنای کلمه باب چیست؟

۴- برخی منابع دیگر، مطلب شجره سینا را به‌عنوان گفتار باب نقل کرده‌‌اند.

۵- به‌صورت شخصی یا نوعی؟ (شخصی یا نوعی)

۶- به‌صورت شخصی یا نوعی؟

۷- به‌صورت شخصی یا نوعی؟

۸- پرسش مامقانی

۹- این تنها منبعی است که این پرسش را به میرزاعبدالکریم ملاباشی نسبت می‌دهد. بقیه منابع آن‌ را به علم‌الهدی نسبت می‌دهند.

۱۰- پرسش مامقانی

۱۱- پرسش علم‌الهدی

۱۲- پرسش علم‌الهدی

۱۳- پرسش توسط مامقانی. پسر مامقانی این مطلب را به یاد نیاورده است.

۱۴- پرسش توسط نظام‌العلما

۱۵- پرسش توسط نظام‌العلما

۱۶- پرسش توسط نظام‌العلما

۱۷- پرسش توسط نظام‌العلما

۱۸- نور محمد (ص)

۱۹- نور محمد (ص)

۲۰- نور محمد (ص)

۲۱- نقل شده توسط ناصرالدین‌میرزا

۲۲- به یکی از حاضران نسبت داده شده است.

۲۳- ناصرالدین میرزا گفت

۲۴- گفته‌شده توسط علم‌الهدی

۲۵- گفته‌شده توسط علم‌الهدی

۲۶- به باب می‌گویند قال را صرف کن. او نمی‌تواند. نظام‌العلما تا قُلنَ صرف می‌کند و سپس به باب می‌گوید بقیه را صرف کند تا انتها.

۲۷- گفته‌شده توسط ناصرالدین میرزا.

۲۸- این توضیح در المتنبئین جا افتاده است.

۲۹- پرسش‌شده توسط پدربزرگ زعیم‌الدوله.

۳۰- به همین ترتیب.

۳۱- گفته‌شده توسط ناصرالدین‌میرزا.

۳۲- منسوب به ناصرالدین‌میرزا.

۳۳- منسوب به فردی که نامش ذکر نشده است.

۳۴- منسوب به امیراصلان‌خان.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

ضمیمه ۴

جواب‌های ارائه‌شده توسط باب در طول گفت‌وگو

ردیف پاسخ‌های باب منابع
ناموس ناصری روضه‌ الصفا ناسخ

‌التواریخ

مفتاح باب الابواب فتنه باب اصلان خان نقطه الکاف ابواب المهدی نبیل جمع
۱ خداوند این عنوان را به من داد! a a a a a ۵
۲ این آیات از سوی خداوند است! a  a  a  a a a ۶
۳ آن‌ها نوشته‌های من هستند  a a a a a a ۶
۴ همچون نزول کلمات از درخت در طور سینا a a a a1 a2 a3 ۶
۵ روایت من شهر علم است و علی باب آن a a  a a 4 a a ۶
۶ من همان هستم که شما ۱۰۰۰ سال است منتظر او هستید! a  a a a a a a a5 a ۹
۷ من مجاز نیستم که میراث انبیاء را ظاهر کنم!  a a ۲
۸ من باب سجده و پرستش هستم. a a ۲
۹ من آیه‌ای درباره این عصا نازل می‌کنم a ۱
۱۰ آیه درباره عصا  a a a ۳
۱۱ ۴۰۰۰۰ تن از علما او را انکار می‌کنند! a a ۲
۱۲ یا  ۴۰۰۰نفر از علما a a ۲
۱۳ نور آن شجره نورانی در طور سینا، از یکی از شیعیان امیرالمؤمنین بود. a a a ۳
۱۴ من فقه نخوانده‌ام!  a ۱
۱۵ من علم طب نخوانده‌ام و  نمی‌دانم! a a a a a ۵
۱۶  نام من، از نظر علم حروف ابجد با رب مساوی است! a  a a ۳
۱۷ الحمدلله… با فتحه روی السمواتَ  a a a a a6 a7 ۶
۱۸  و هو الذی خلق الشمس و القمر با کسره روی ش شمس! a ۱
۱۹ من نجوم نخوانده‌ام و  نمی‌دانم! a a a ۳
۲۰ من علم صرف نخوانده‌ام! a ۱
۲۱ من در بچگی صرف و نحو خوانده‌ام ولی الان فراموش کرده‌ام a a a a ۴
۲۲ در شک بین رکعات ۲ و ۳ نمازگزار باید بنابر ۲ بگذارد! a ۱
۲۳ من درس نحو نخوانده‌ام !  a ۱
۲۴ من ۱۰ برابر صحیفه سجادیه مطلب نوشته‌ام! a ۱
۲۵ من می‌توانم روزانه ۱۰۰۰،۲۰۰۰،یا ۱۰۰۰۰ آیه بنویسم!  a a  a a a8 ۵
۲۶ سلامت باشی!۹ a a a ۳
۲۷  شما حاج محمود (نظام‌العلما) هستی a a ۲
۲۸ یکسان و مساوی با ذات ازلی a a ۲
۲۹ من حکمت نخوانده‌ام!  a a ۲
۳۰ یک سوم همان نصف یک پنجم است! a10 a a a ۴
۳۱ من ریاضیات نخوانده‌ام (و نمی‌دانم)!  a ۱
۳۲ نام من علی‌محمد است… a a  a ۳
۳۳ برای پاسخ به این پرسش باید وقت و قرار دیگری گذاشت. ۱۱ a ۱
۳۴ شما به‌خوبی از ادیان مختلف اطلاع دارید. ۱۲ a ۱
۳۵ نوری که در کوه سینا تابید، نور من بود! a a ۲

 

یادداشت‌های ضمیمه ۴

۱– در این سند همچون یک سؤال به‌نظر می‌رسد (به فهرست سؤالات نگاه کنید).

۲- گفته‌شده توسط باب و نظام‌العلما.

۳- تفاوت دارد.

۴- باب العلم .

۵- به زبان عربی چنین است: انا القائم الذی کنتم به منتظرون.

۶- تفاوت دارد.

۷- تفاوت دارد.

۸- این‌گونه بیان شده است: ظرف ۲ روز و ۲ شب من خودم را آماده می‌کنم تا آیاتی از نظر عظمت، در ردیف تمام قرآن نازل کنم. (۳۱۷)

۹- به نظام‌العلما.

۱۰- از نظر الفاظ اندکی تفاوت دارد.

۱۱- سن باب طبق این سند ۳۵ سال بوده است، که ۶ سال بالا است. این متن در المتنبئین حذف شده است.

۱۲- به پدربزرگ زعیم‌الدوله.

 

 

 

 

 

 

 

بارگذاری بیشتر مطالب مرتبط
بارگذاری توسط سردبیر
بارگذاری در تشکیلات بهائی و منتقدان

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

*

code

بررسی

داستانِ یک داستان: مروری بر کمپین “داستان ما یکیست”

چکیده هنگام ناآرامی‌های ایران در نیمۀ دوم سال ۱۴۰۱ شمسی، تشکیلات بهائی در ابتدا، ضمن همدلی…