صفحه اصلی روی خط خبر شخصیت طاهره قرۀالعین

شخصیت طاهره قرۀالعین

9 خواندن ثانیه
0
0
1,774

آزاد اندیشی یا بزرگ‌نمایی در شخصیت طاهره قرۀالعین

برنامه‌ی پرگار در تلویزیون فارسی بی‌بی‌سی، برنامه‌ای است چالشی که هر هفته با موضوعاتی اندیشه‌محور، با حضور صاحب‌نظران برگزار می‌شود و مدعی است در بررسی موضوعات به‌صورت مستقل تلاش می‌کند. اگر شما از مخاطبان و دنبال‌کنندگان بحث‌ها درباره‌ی باور بهائی باشید، حتماً در شبکه‌های اجتماعی از مناظره‌ی برگزارشده در این برنامه، بین خانم دکتر مینا یزدانی و آقای دکتر مجید تفرشی، باخبر شده‌اید. این گفت‌وگو با موضوع شخصیت و اثرگذاری طاهره قرۀالعین در تاریخ بابیت، زمینه‌ساز گفت‌وگویی تاریخی و چالشی و صحبت‌هایی کم‌نظیر شد که حتی پس از پایان برنامه، واکنش‌های متفاوت اندیشمندان و مورخان معاصر مسلمان و نیز برخی چهره‌های اثرگذار جامعه‌ی بهائی را برانگیخت. در این نوشتار به بررسی برخی از پرسش‌ها و واکنش‌ها درباره‌ی شخصیت قرۀالعین در این گفت‌وگو می‌پردازیم.

در ابتدای سخن لازم است موضوعات مطرح درباره‌ی شخصیت طاهره طبقه‌بندی شوند. آنچه در برنامه‌ی پرگار مطرح شد، هجرت طاهره و ترک خانواده در راه اعتقاداتش، اقدامات اجتماعی او بعد از ایمان به باب، چگونگی و علت کشف برقع و کاربردهای تاریخی شخصیت طاهره در بهائیت است.

لازم به ذکر است که این نوشتار، با توجه به صحبت دقیق خانم یزدانی که گفتند طاهره را به‌گونه‌ای ببینیم که خود او دیده است، با الهام از آموزه‌ها و نوشته‌هایی که قرة العین به آن‌ها ایمان داشته و یا از او به جای مانده، به رشته‌ی تحریر درآمده است و نگارنده تلاش می‌کنداز «واقعیت‌های مسلم تاریخی» برای روشن شدن اذهان مخاطبان گرانقدر بهره گیرد.

  • توجه دکتر مجید تفرشی به این نکته که مرگ قرةالعین پیش از آغاز ادعای بهاءالله بوده و او بر آیین باب زیست نموده و به تعالیم باب معتقد بوده و بر سر همان آیین نیز جان باخته، بسیار مهم است. جداسازی بابیان و اعتقادات و سلوک ایشان از بهائیت، امری حیاتی و بسیار مهم است. این مسأله حداقل از دو حیث قابل توجه است: اول آنکه بهائیان تنها کسانی نیستند که باب و پیروان او را تمجید می‌کنند، بلکه ازلی‌ها که دشمنی غیرقابل‌انکاری با بهائیت دارند نیز باب و پیروان او نظیر قرةالعین را متعلق به خود می‌دانند و مصادره‌ی باب و بابیان را توسط بهائیان برنمی‌تابند. موضوعی که دکتر تفرشی به آن اشاره کرد و مینا یزدانی را برانگیخت و او را تا نفی تمام آثار منتشرشده‌ی ازلی‌ها پیش برد؛ اقدامی که از یک پژوهشگر بی‌طرف بسیار بعید است و شائبه‌ی تعصب در یزدانی را بیش‌ازپیش تقویت کرد. دوم آنکه تفاوت میان تعالیم و اعتقادات باب و بهاءالله، حداقل در ظاهر، بسیار زیاد و غیرقابل‌کتمان است. نمی‌توان برخی اقدامات قرةالعین نظیر برداشتن برقع یا روبنده را تمجید کرد و چون مطابق تعلیمات فعلی آیین بهائی است مرتباً از آن سخن گفت و به همین علت او را الگویی برای زن ایرانی امروز و حتی «تمام زنان عالم» معرفی کرد و درعین‌حال، به پیشینه‌ی خشونت‌بار رفتار و اعتقادات قرةالعین اشاره‌ای نکرد و با تأویل و توجیه، از روی آن به‌سادگی عبور کرد. بایسته‌ی هر پژوهش منصفانه و غیرترویجی درباره‌ی قرةالعین، توجه به بستر فکری بروز و ظهور پدیده‌ی بابیه و تمام زوایای وجود و اندیشه‌ی اوست و این بسترِ بروز و ظهور و این زوایای وجودی، هرچه باشند، ابداً ربطی به بهائیت پیدا نمی‌کنند.
  • درباره‌ی افکار طاهره، مناسب‌ترین منبع تاریخی، رجوع به آن چیزی است که طاهره آموخته است و به گواه تاریخ، خود مدرس این آموخته‌ها به دیگران بوده است. آنچه که او به موجب آن به باب ایمان آورده است؛ «تفسیر سوره‌ی یوسف» یا «قیوم الاسماء» است (گلپایگانی، کشف الغطا، ؛ محمدحسینی، حضرت طاهره، ص۱۸۹). هرچند چرایی پرداختن به «قیوم الاسماء» به‌عنوان مانیفست ادعاهای نخستین باب نیازی به توضیح ندارد، اما ذکر این نکته خالی از لطف نیست که بسیاری از بابیان تا پایان عمر، کتاب‌های مؤخر باب همچون بیان فارسی و عربی را رؤیت نکرده بودند. این مسأله بدین علت بود که اولاً، به‌هنگام مرگ باب، نگارش هیچ‌یک از این دو کتاب که قرار بود در نوزده واحد و هرکدام در نوزده باب انجام پذیرد، به اتمام نرسیده بود و باب جانشین خود را مأمور تکمیل آن‌ها کرده بود. بدیهی است کتابی که نگارشش هنوز به اتمام نرسیده باشد، نمی‌تواند به‌طور عمده، در اختیار مریدان باب قرار گرفته باشد. ثانیاً، نحوه‌ی انتشار مطالب در دوران محمدشاه قاجار و اوایل سلطنت ناصرالدین شاه، به‌گونه‌ای نبود که در اندک زمانی، مطالبی از این دست در سطحی گسترده توزیع شود. ملاحظات آن دوره‌ی تاریخی برای انتشار مطالبی این‌چنین، به‌هیچ‌روی با روش‌های موجود در روزگار حاضر که عصر انفجار اطلاعات است، قابل مقایسه نیست. لذا طبیعی است که مهم‌ترین کتاب‌های باب که در اختیار مریدان او قرار داشت و افرادی احیاناً به واسطه‌ی مطالعه‌ی مطالب آن به باب ایمان می‌آوردند، کتاب‌های مقدم او در تفسیر سور مختلف قرآن کریم بود که مهم‌ترین و مفصل‌ترین آن‌ها، دو تفسیر سوره‌ی یوسف یا «قیوم الاسماء» و تفسیر سوره‌ی کوثر است (شوقی، قرن بدیع، صص۴۵ و۵۵). شوقی همچنین قیوم الاسماء را اول و اعظم و اکبر کتاب‌های باب معرفی کرده است (همان، ص۴۵). شوقی در همین کتاب، طاهره را مفسر و مدرس دو تفسیر سوره‌ی یوسف و سوره‌ی کوثر معرفی کرده و وجه احتجاج او با شاهزادگان قاجاری و دیگر مردم را مطالب همین دو کتاب دانسته است (همان، صص ۱۷۳ و ۱۷۴). هرچند که خانم یزدانی کوشیده‌اند در نوشته‌ای که پس از این مناظره منتشر کردند، از وجود ترجمه قیوم الاسماء توسط طاهره ابراز بی‌اطلاعی کنند و بر فرض وجود، تنها آن را بازگو کننده‌ی عقاید صاحب اصلی نوشته ـ و نه اعتقاد قرةالعین به آن نوشته ـ ارزیابی کنند، اما دیگر مورخان بهائی، ضمن تأیید نگارش ترجمه‌ی قیوم الاسماء توسط قرةالعین، آن را ماده‌ی اولیه‌ی تدریس و تبلیغ او در ایام اقامتش در کربلا معرفی کرده‌اند (محمدحسینی، حضرت طاهره، ۱۸۹). بدیهی است که ترجمه‌ی اثری که دستمایه‌ی ایمان قرةالعین به باب معرفی شده و همچنین تفسیر و تدریس آن، به معنی تأیید محتوای آن توسط قرةالعین است.

در ادامه به برخی جملات خشونت آمیز باب در این کتاب اشاره خواهیم کرد تا مشخص شود که پیروان نخستین باب از جمله قرةالعین، با چه ایده و ملاکی به دنبال اثبات حقانیت باورهای خود بودند و چه مسیری را برای رسیدن به مقصود خود دنبال می‌کردند. این مدارک را باید از جمله‌ی همان «فکت‌های مسلم تاریخی» دانست که برای بازخوانی شخصیت قرة العین، باید مورد توجه و بررسی قرار گیرد:

  • بابیان و به تبع آنان قرةالعین معتقد بودند که بر مبناي فرمان باب :«كيفر كساني كه از باب اعراض كردند و بر وي كفر ورزيدند كشته شدن است. زيرا نتيجه‌ی اعراض از كلمه‌ی الهي و روي گردان شدن از باب كه جواني از نژاد عرب است، اعدام و كشته شدن با شمشیر است.»

باب می‌نویسد: «و انّا نحن ان شاءالله فی یوم الذّکر لننزّل علی سرآئر حمرآء و نقتّلکم باذن الله باسیافنا علی الحقّ کما تکفرون و تعرضون عن کلمتنا الاکبر هذا الفتی العربیّ الّذی قد کان فی امّ الکتاب علیّا حکیماً: و همانا ما اگر خدا بخواهد در روز ذکر حتما نازل خواهیم شد بر تخت های قرمز و با شما به إذن خدا با شمشیرهایمان برحق می‌جنگیم، همان‌طور که کفر ورزیدید و از کلمه‌ی اکبر ما، این جوان عربی که در ام‌الکتاب علی حکیم بوده است، روی گرداندید (قیوم الاسماء، سورةالاشارة ۳۴).

نمی‌توان پذیرفت که قرة‌العین، مروج و مبلغ کتابی با مضامین این‌چنینی باشد و درعین‌حال نسبت به خرید سلاح یا اعمال خشونت، بی‌تفاوت باشد. طرفه آنکه استفاده‌ی او از شمشیر نیز موردتوجه داریوش کریمی، مجری برنامه‌ی پرگار قرار گرفت. جایی که او با رادیکال خواندن طاهره به نقل احتمالی از تاریخ نبیل گفت: «در بدشت وقتی طاهره وارد اتاق شد، با شمشیر وارد شد. در واقع او را سمبل برکشیدن شمشیر و خشونت می‌کند.» این ماجرا البته در تاریخ نبیل به این شکل نقل نشده است اما نقل مشابهی در صفحات ۳۲۵ و ۳۲۶ از بخش سوم کتاب تاریخ ظهورالحق، نوشته‌ی مبلغ بهائی فاضل مازندرانی به‌چشم می‌خورد که آن نقل از منظر خوانندگان محترم می‌گذرد: «در ایام بدشت، حضرت قدوس، در وقت فریضه‌ی صلوة سجاده گسترده، با کمال آداب و روحانیت و التجا و تمام انجذاب و قربیت و حسن ادا به فریضه و نافله و اوراد می‌پرداخت و در آن حال ناگهان جناب طاهره شمشیر برهنه در دست حاضر شد و با فصاحت و شجاعت و اقتداری که به وی اختصاص داشت، خطاب نموده می‌گفت: این بساط را درهم پیچ که دور اوراد و سجاده سپری شد و باید به میدان عشق و وفا آماده گشت… و نیز در یومی از آن ایام، بی‌پرده و نقاب، سوار بر اسب از باغ مسکونه‌اش بیرون راند و در آن حال کلیجه‌ی ترمه که جمال اقدس ابهی برایش فرستادند دربر داشت و شمشیر برهنه در دست، توسن دوانده، سیف را گردانده گفت: اَینَ سَعیدُ العُلَماءِ وَ اَتباعَهُ؟ و احباب حاضرین به یک صدا جواب گفتند: کُلُهُم ماتُوا. باز گفت: اَینَ اَشقَی الاَشقِیاءِ وَ اَشیاعَهُ؟ و آنان جواب دادند: کُلُهُم فاتوا…».

ملاحظه می‌شود که قرةالعین نه‌تنها معتقد به آثار باب بود و در این آثار خرید و حمل سلاح و آمادگی برای جنگ و کشتن مخالفان باب، از لوازم اعتقادات بود، بلکه در میدان عمل نیز، با آنکه زن بود، از شمشیر برهنه غافل نبود و عبارات بسیار محرکی را به زبان می‌آورد که ثمره‌ی آن، تحریک بابیان به کشتن سعیدالعلمای مازندارنی به جرم مخالفت با باب بود.

  • ۱-۱-۱باب و مروجان اندیشه‌ی او نظیر قرةالعین، مکرراً بابیان را به کشتن مخالفان خود تحریک می‌کنند. به‌عنوان نمونه باب در قیوم‌الاسماء می نویسد: «یا ایّها الحبیب حرّض المؤمنین علی القتال ان یکن منکم عشر رجال صابرون یغلبوا باذن الله الفاً. و انّ الله قد یقوّیهم بدعآننا قوّة علی الحقّ بالحقّ من لدی الباب عظیماً. اولئک الّذین قد خلق الله قلوبهم من زبر الحدید و ما من نفس الّا و قد جعل الله فیه قوّة من اربعین رجل الّذین هم قد کانوا علی الارض شجاعاً و علی الحقّ قویّا. اصبروا یا اهل الصبّر فانّ الله قد کان معکم فی ذلک الباب علی الحقّ بالحقّ رقیباً. لن تنالوا البرّ حتّی تنفقوا انفسکم لانفسنا فی سبیل الله العلیّ علی الحقّ القویّ انفاقاً» (تفسير سوره يوسف سورة القتال ۹۷).

ترجمه: «ای حبیب! مؤمنان را به جنگ تشویق کن که اگر در میان شما ده فرد صبور باشند توانایی تقابل و پیروزی بر هزار نفر را دارند و خداوند آنان را به‌واسطه‌ی دعای ما برحق تقویت می‌کند و از سوی باب بزرگ، به آنان عنایت خواهد کرد. آنان کسانی هستند که خداوند قلب‌هایشان را از آهن آفریده و برای هریک از آنان نیروی چهل مرد را قرار داده و آنان انسان‌های شجاعی بر روی زمین هستند که بر مسیر حق گام نهاده‌اند. ای اهل بردباری، صبر پیشه کنید که خداوند در این راه با شما همراه است و در راه حق از شما مراقبت می‌کند. هرگز به نیکی عمل نکرده‌اید تا آن زمان که جان‌هایتان را در راه جان ما و در راه خدا و مسیر حق به نیکویی انفاق کنید….».

اولین نکته‌ی مهم در این بخش از قیوم‌الاسماء آن است که در این سوره و سوره‌های بعد از آن، باب تحت عنوان سوره‌های جهاد و قتال (که البته دو سوره به نام «سورة القتال» و دو سوره به نام «سورة الجهاد» در قیوم‌الاسماء وجود دارد)، مرتباً پیروان خود را با عباراتی مشابه همین عبارات به قتل و کشتار مخالفان دعوت خود فرا می‌خواند. مسأله‌ای که می‌توان آن را به پیروان او نظیر قرةالعین نیز تسری داد.

نکته‌ی دوم، گرته‌برداری‌های مشخصی است که در این بخش از قیوم‌الاسماء از قرآن کریم به‌چشم می‌خورد. بی‌گمان باب این عبارات را با الهام از آیات ۶۵ و ۶۶ سوره‌ی انفال نوشته است. در این آیات نیز قرآن کریم مسلمانان را به نبرد با کافران تشویق می کند و قدرت هر فرد را معادل ده نفر می‌داند و البته در هنگام ضعف، قدرت هر مسلمان را با دو کافر برابر می‌داند. باب در این بخش نوآوری به‌خرج داده و عدد ده را به چهل افزایش داده است. شاید همین آیات باعث شده باشد که جمعیت اندک بابیان در قلعه‌ی طبرسی در برابر نیروهای مردمی و دولتی مقابل خود که ده‌ها برابر بیشتر بودند، مدت‌ها به امید پیروزی مقاومت کنند. اما اگر بخواهیم در موضوع مناظره‌ی دکتر تفرشی و دکتر یزدانی باقی بمانیم، باید اشاره کنیم که بی‌گمان چنین اعلام‌های صریحی برای قتال و کشتار مخالفان، یکسره از سوی بابیان و به‌ویژه قرةالعین تبلیغ می‌شده است. جنگ‌های سه‌گانه‌ی داخلی در مازندران، نیریز و زنجان نیز مؤیدی بر همین موضوع است. از «فکت‌های مسلم تاریخی» که دکتر تفرشی در این مناظره بارها به آن اشاره کرد، وقوع همین جنگ‌ها است. اگر هیچ دلیلی جز وقوع این درگیری‌های خونین و ترورهای کور را در بابیه سراغ نداشتیم، برای حکم کردن به خشونت‌آمیز بودن این آیین و رفتار پیروان آن نظیر قرةالعین کافی بود.

  • تشویق‌های دیگر قیوم‌الاسماء به جنگ و قتال با مخالفان باب تکرار مکررات است. بااین‌حال نقل برخی از عبارات باب در این کتاب خالی از لطف نیست تا دانسته شود که قرةالعین واقعاً به چه چیزی باور داشت و با چه اعتقادی اعدام شد. باب در قیوم‌الاسماء با عباراتی نظیر « تقاتلوا مع المشرکین فی سبیل الله»، «یا ایّها المؤمنون جاهدوا فی الله حقّ جهاده» و «کفی الله المؤمنین القتال و کان الله بانفسهم فیما اکتسبتم» در سوره ۹۷ یا همان سوره‌ی قتال، بابیان را به قتل و کشتار دیگراندیشان دعوت می کند. این البته تمام سخنان باب در ترویج قتال و جنگ نیست. باب در همان سوره، بابیان را به تسخیر برخی بلاد و اجبار اهالی آن به ایمان آوردن به آیین بیان دعوت می‌کند. او حتی بابیان را از پذیرش جزیه یا مالیات از غیر بابیان برحذر می‌دارد و فاصله‌ی خود را حتی با تساهل و تسامح موجود در اسلام نشان می‌دهد. او در قیوم‌الاسماء می‌نویسد: «یا معشر المؤمنین فاسخروا البلاد و اهلها لدین الله الخالص و لاتقبلوا من الکفّار جزیة.» خرید اسلحه و آماده شدن برای جنگ به‌محض دریافت قیوم‌الاسماء، از دیگر مفاد این کتاب است. باب در قیوم‌الاسماء می‌نویسد: «یا ایّهاالمؤمنین اذا جآئکم الکتاب من عند الذّکر فانقطعوا الی الله الحقّ و اشتروا الاسلحة لانفسکم لیوم الجمع فانّ القتال علی المؤمنین قد کان باذن الله فی کتابه الاکبر هذا علی الحقّ بالحقّ موقوفاً: ای مؤمنان، هنگامی‌که کتاب از سوی ذکر (یعنی باب) به شما رسید، در راه خدا با همه کس قطع رابطه کنید و برای خود سلاح بخرید تا در روزی که همگی جمع می‌شوید از آن استفاده کنید که جنگ و قتال به اذن پروردگار در این کتاب بزرگ او بر مؤمنان واجب شده است».

ذکر این واقعه‌ی مهم تاریخی به نقل از منابع بهائی در درک اینکه چگونه طاهره بابیان را به خشونت دعوت می‌کرد، خالی از لطف نیست. نقل است که زمانی ملایحیی دارابی، سرکرده‌ی بابیان در نبرد داخلی نیریز، مشغول سخن گفتن از تعالیم باب بود. ناگهان «طاهره به هیجان آمد گفت: یا یحیی فأت بعمل ان کنت ذا علم رشید. حالا وقت نقل روایات نیست. وقت آیات بینات است. وقت استقامت است. وقت هتک استار اوهام است. وقت اعلاء کلمةالله است. وقت جانفشانی در سبیل الله است. عمل لازم است، عمل.» (نقبائی، طاهره قرةالعین، ص۲۳، عبدالبهاء، تذکرة الوفا، ص۳۰۶).

تردیدی نیست که باب بر خلاف تبلیغات امروزین بهائیان، قصد داشته تا با پیروزی نظامی، تفکر مهدویت در شیعه را سامان بخشد و مطابق با روایات اسلامی، با پیروزی در جهاد، تا آنجا که می‌تواند بر سرزمین‌های مختلف مسلط شود و بدین وسیله، یادآور پرچم پیروز مهدی در روایات اسلامی باشد. شاید از همین روست که باب، راه تساهل بر غیر بابیان را کاملاً می‌بندد و چهره‌ای رادیکال از خود به یادگار می‌گذارد. همه‌ی این‌ها البته، آن‌گونه که شوقی تأکید کرده، مفاد تبلیغات قرةالعین و اعتقادات او بوده و ثمرات زیانبار خود را در تاریخ ایران به نمایش گذاشته است.

 

ذ ذ

ذ

  • به‌نظر می‌رسد استدلال خانم یزدانی و سایر بهائیان که «باب اجرای این تعالیم را منوط به اذن اختصاصی خود کرده بود و چون چنین اذنی را صادر نکرده بود، وجود خشونت در باور بابی منتفی است» را با توجه به وقوع جنگ‌های داخلی پیش‌گفته نتوان پذیرفت. چراکه اولاً نمی‌توان باور کرد که باب چنین حجمی از تعالیم خشونت‌آمیز را در کتاب‌های خود گنجانده باشد و درعین‌حال، بابیان را از جنگیدن منع کرده باشد. چون دراین‌صورت، بیان چنین مطالبی عبث و بیهوده خواهد بود. کلام اگر الاهی باشد، برای عمل کردن نازل می‌شود نه برای پر کردن و حجم بخشیدن به کتاب. به‌ویژه آنکه این همه تأکید بر جهاد و کشتار غیر بابیان و جزئیات مربوط به آن در قیوم‌الاسماء به‌چشم می‌خورد. دو دیگر آنکه بروز همین جنگ‌ها و کشتار مفصل بابیان از مسلمانان نشان می‌دهد که یا بابیان خود را معطل اجازه‌ی باب نکرده‌اند و یا آنکه اجازه‌های لازم برای جهاد را داشته‌اند که در هر دو صورت، استدلال خانم یزدانی مخدوش خواهد بود. به‌نظر می‌رسد ریشه‌ی استدلال خانم یزدانی و سایر مبلغان بهائی این عبارت از قیوم‌الاسماء باشد که «یاایّها المؤمنون طهّروا من الارض المقدّسة خبائثها فانّها قد کانت خالصة لله من دون النّاس و اقتلوا المشرکین حیث وجدتموهم باذن الذّکر» که تصریح دارد هرجا که کافران را یافتید، آنان را با اذن ذکر یعنی باب بکشید. این درحالی است که استناد به جملاتی از این دست قابل خدشه است، چراکه اولاً قتل مشرکان در هر مکان (ولو خارج از محیط جنگ) را به اذن باب مشروط می‌کند و نه موضوع جهاد در میدان جنگ و ثانیاً همین عبارت را می‌توان بدان معنا نیز دانست که با این جمله، باب اذن کلی را صادر کرده و به بابیان برای قتل مخالفان اذن داده است. درواقع جمله، جمله‌ای دوپهلو است و مفهومی که خانم یزدانی از جملاتی نظیر این جمله برداشت می‌کند، تنها یکی از برداشت‌های ممکن از آن است. برعکس برداشت و تفسیر ایشان از چنین جملاتی، به‌نظر می‌رسد برداشت دوم، یعنی اراده‌ی اذن برای انجام قتل توسط بابیان از این جملات محتمل‌تر باشد، چرا که باب پیش‌تر، دستورات کلی‌تری را برای جهاد و کشتار مخالفان خود، آن هم بدون لزوم دریافت اذن از او صادر کرده است و در اینجا درواقع در مقام صدور آن اذن است و نه مشروط کردن جهاد و قتال به اذن خود. درواقع باب در مقام بیان این سخن است که اکنون با اذن ذکر، مخالفان من را هرجا که یافتید به قتل برسانید. این احتمال بر رفتار پیروان او نظیر قرةالعین و اصحاب قلعه‌ی طبرسی قابل تطبیق‌تر و با مفاد سایر نوشته‌های او در همین کتاب سازگارتر است.
  • خشونت‌آمیزبودن اعتقادات قرةالعین و احکام باب فقط در عبارات قیوم‌الاسماء قابل کاوش نیست. ازنظر رهبران و مبلغان بهائی نیز، احکام باب، احکامی خشونت‌بار و مشمئزکننده بود که قابلیت اجرا نداشت. برای همین افتخار بهائیت آن است که بهاءالله، این احکام را منسوخ کرد و حکم جهاد را برداشت و صلح عمومی و وحدت عالم انسانی را به‌جای قتل و غارت در معتقدات بابیه جایگزین کرد. البته در آن زمان قرةالعین دیگر مرده بود و امکان موافقت یا مخالفت با نسخه‌ی بهاءالله برای بشریت را نداشت. اما ملاحظه‌ی این دو سند، می‌تواند تفاوت دیدگاه رهبران و مبلغان پیشین بهائی با نظر خانم مینا یزدانی در صلح‌آمیز بودن معتقدات و سلوک قرةالعین و سایر بابی‌ها را بیشتر مشخص سازد:
    • جناب عباس‌افندی در یکی از نامه‌های خود می‌نویسد: «و در یوم ظهور حضرت اعلی، منطوق بیان، ضربِ اعناق و حرق کتب و اوراق و هدم بقاع و قتل عام الّا مَن امَنَ وَ صَدَّق بود، اما در این دور بدیع و قرن جلیل اساس دین الله و موضوع شریعت الله، رأفت کبری و رحمت عظمی و الفت با جمیع ملل و صداقت و امانت و مهربانی صمیمی قلبی با جمیع طوائف و نحل و اعلان وحدت عالم انسان است» (عبدالبهاء، مکاتیب، ج۲، ص۲۶۶) توضیحاتی که در ادامه می‌آید، برای درک بهتر کلام عباس‌افندی، ضروری به‌نظر می‌رسد:

مراد از حضرت اعلی همان باب و منظور از بیان، آیین باب است. مفهوم و منطوق، یکی از مباحث مربوط به دلالت الفاظ است. «منطوق» عبارت است از معنايي كه مستقيماً از كلام فهميده مي‌شود و موضوع آن در جمله ذكر شده است و در مقابل، «مفهوم» عبارت است از معنايي كه در كلام بيان نشده، ولي با توجه به ساختمان تركيبي آن فهميده مي‌شود و موضوع آن نيز در جمله ذكر نشده است. ملاحظه می‌شود که عبدالبهاء، صراحت موجود در احکام باب برای زدن گردن مخالفان (ضرب اعناق)، تخریب تمامی آرامگاه‌ها و مکان‌های مقدس (هدم بقاع)، سوزاندن تمامی کتاب‌هایی که در تأیید آیین باب نیست (حرق کتب و اوراق) و کشتار تمام غیر بابیان (قتل عام الا من آمن و صدّق) را از احکام غیرقابل‌اجرایی می‌داند که توسط بهاءالله تغییر کرده است.

  • نمونه‌ی دوم، مطالبی است که ابوالفضل گلپایگانی در کتاب کشف‌الغطاء در پاسخ به ادوارد براون به رشته‌ی تحریر درآورده است. این مبلغ بهائی در این کتاب می‌نویسد: «آیا مستر برون می‌خواهد که بهاءالله هم مثل باب حکم به ِاِحراق جمیع کتب نماید؟ آیا مستر برون می‌خواهد که بهاء الله هم مثل باب حکم به تخریب و هَدم جمیع هَیاکل و کَنائِس و مساجد و مَشاهد و بِقاع و قُباب نماید و مکّه و بیت‌المقدّس و هرچه کنیسه و هرچه مسجد و هرچه تربت است بابی‌ها بریزند و خراب کنند؟ … آیا اساس مدنیّت امروزه عالم که ندای صلح و سلام عمومی از اَقطار و اَکناف بلند است، به این تعلیمات پیش می‌رود؟ ما بهائیان می‌گوییم که مقتضای وقت همین است که این احکام تغییر داده شود و به جای حرق کتب و هدم کلّ بقاع و قتل نفوس و سَبّ و لعن اشخاص، صلح و سلم و وفا مقرّر شود، آیا این‌گونه بهتر نیست؟ امروز مقتضای وقت و مصلحت اهل علم عموماً و ایرانیان خصوصاً نیست که عَبوس و نَفور باشند و هرکس با ایشان مخالفت کرد، کافر و ملعون بخوانند و هرچه کلیسا و مسجد و تربت و مشهَد است خراب کنند و هرچه کتاب غیر بیان است بسوزانند، خدا را و هر منصفی که در عالم هست بشهادت می‌طلبم که این احکام امروزه مقتضای مصلحت وقت نیست و مصلحت اهل عالم در این‌ها نمی‌باشد» (گلپایگانی، کشف الغطاء، صص ۳۶۷ و ۳۶۸). او در جای دیگر می‌نویسد: « عقلای عالم … می‌خندند بر کسانی که در این دوره‌ی علم و تمدّن می‌خواهند دینی را که اساس آن قتلِ نفوس و محوِ کتب و هدمِ بِقاع و تخریب معابد و مساجد است در عالم جاری کنند» (همان، صص ۲۵۲-۲۵۳). در جای دیگر: «بنيان دين بيان كه اكنون معتقد ازليان و دوستداران جناب برون می‌باشد، بر محو و اتلاف جميع كتبي كه در غير دين بیان نوشته شده[۱] و هدم و تخريب كل مشاهد و معابد و بقاع و مقابر[۲] و قتل نفوس[۳] و اباحه‌ي اعراض و ناموس[۴] و خلاصه افناء‌ كل من لم يتديّن بدين البيان و محو آثار ايشان است[۵]» (همان، ص ۱۶۶). علاوه‌بر این‌ها در آن کتاب آمده است که اموال غیر بابیان نیز لازم است مصادره شود تا زمانی که به باب ایمان بیاورند: «و از طرف دیگر در باب خامس از واحد خامس بیان می‌خواند آنچه خلاصه آن این است که نفس کشیدن غیر مؤمن به بیان بر او حرام است، تا چه رسد به اموال او و لذا بر اولی القوة لازم است که اموال ناس را بگیرند و به آن‌ها رد نکنند مگر وقتی که ایمان به صاحب بیان بیاورند» (همان، ص ۱۳۰).

این مدارک نشان می‌دهد که برخلاف نظریه‌ی خانم یزدانی، باب، قرةالعین و سایر بابیان، به رفتارهای رادیکال و خشونت باری معتقد بودند که حتی از نظر عباس‌افندی و مبلغانی چون گلپایگانی نیز قابل قبول نمی‌نمود. پژوهش بی‌طرفانه و نه مؤمنانه، می‌طلبد که خانم یزدانی بیش از پیش به این منابع و مدارک توجه کنند و به جای خوانش تاریخ مطابق انتظارات خود از عقاید بهائی، به «فکت‌های مسلم تاریخی» بپردازند.

  • از دیگر نکاتی که در این مناظره تلویزیونی دکتر تفرشی مطرح کرد و خانم دکتر یزدانی ترجیح داد به‌جای پرداختن به آن، از روی آن عبور کند و البته مجری برنامه نیز بدون رعایت بی‌طرفی در اینجا به کمک ایشان آمد، چرایی برداشتن برقع توسط طاهره در ماجرای بدشت است. دکتر تفرشی اشاره کرد که بدشت، با هدف نسخ اسلام توسط بهاءالله شکل گرفت و برداشتن روبنده توسط طاهره، به‌هیچ‌وجه با هدف ایجاد الگو برای آزادی زنان نبود. مسأله‌ای که از آغاز گفت‌وگو توسط خانم یزدانی تعقیب می‌شد. به باور دکتر تفرشی، طاهره حجاب را برداشت تا اسلام را منسوخ اعلام کند، کمااینکه به برگزاری نماز توسط قدوس اعتراض کرد و از او خواست تا سجاده‌ی نماز را جمع کند (فاضل مازندرانی، تاریخ ظهور الحق، ج۳ ص ۳۲۵). طاهره مخالف ادامه‌ی اجرای احکام شریعت اسلام بود و برداشتن روبنده را در همین بستر باید مورد تجزیه‌وتحلیل قرار داد. رویدادهای مسلم تاریخی نزد بهائیان البته در اینجا با تعارض‌های جدی مواجه است. منابع تاریخی بهائی از یک سو به مخالفت ظاهری قدوس با نسخ اسلام توسط قرةالعین اصرار دارند و نسخ اسلام را نقشه‌ای طراحی شده و حاصل جلسات شبانه بهاءالله با قدوس و قرةالعین در دشت بدشت می‌دانند. آنان تصریح می‌کنند که قرار شد اعلام نسخ اسلام توسط قرةالعین انجام شود تا درصورت عدم پذیرش سایر بابیان، با بهانه‌ی زن بودن طاهره، او از مجازات ارتداد رهایی یابد و بعداً توبه کند و اگر بخشی از بابیان با او همراه شدند، قدوس نمایندگی مخالفان را برعهده بگیرد و در این میان، بهاءالله میانجیگری کند و غائله را به سود قرةالعین و یارانش فیصله دهد (محمدحسینی، حضرت طاهره، ص ۲۷۵). به باور این منابع بهائی، بعد از احتفال بدشت، «جا نمازها که همیشه مبسوط بود، چنان برچیده شد که دیگر مبسوط نگردید و مهرها که برای نماز تا آن روز روی هم می‌گذاشتند، شکسته شد و اسمش را بت گذاشتند.» (فاضل مازندرانی، تاریخ ظهور الحق، ج۳، ص ۱۱۱). همچنین «از آن پس در حرکات و سکنات و شؤون و آداب و انجام فرائض مذهبی تابعان که كلّ از حاميان و مدافعان غيور شريعت محمّديّه محسوب [می‌شدند]، انقلاب شديد رخ گشود و احکام و سنن قديمه متروک گرديد» (شوقی، قرن بدیع، ص۲۶۵) و «از اجتماع ياران در بدشت مقصود اصلی ـ که اعلان استقلال امر مبارک و آغاز نظام جديد بود ـ حاصل شد. آن روز به‌منزله‌ی نفخ صور بود احکام و قواعد جديده اعلان گشت» (اشراق خاوری، تلخیص تاریخ نبیل، ص۲۶۵).

این قرائت اما از سوی دیگر، با «فکت‌های مسلم تاریخی» در تعارض است. مخالفت قدوس با قرةالعین در بدشت، جدی‌تر از یک مخالفت صوری به‌نظر می‌رسد. در تلخیص تاریخ نبیل، دامنه‌ی اختلافات چندروزه است و آن‌چنان که مجید تفرشی در این گفت‌وگوی تلویزیونی اشاره کرد، ملاحسین بشرویی اولین ایمان‌آورنده‌ی به باب و ملقب به باب الباب، گفته بود که «اگر من در بدشت بودم، اصحاب آنجا را با شمشیر کیفر می‌نمودم» (فاضل مازندرانی، تاریخ ظهور الحق، ج۳، ص۱۱۰).

مخالفت ملاحسین بشرویی و ملامحمدعلی بارفروشی ملقب به قدوس با نتایج احتفال بدشت، به این رویدادها خلاصه نمی‌شود. چند ماه بعد از حادثه‌ی بدشت (در شعبان ۱۲۶۴)، جنگ قلعه‌ی طبرسی میان نیروهای مردمی و دولتی با بابیان (در محرم ۱۲۶۵) شعله‌ور می‌شود. در اثنای این جنگ، ملاحسین بشرویی و قدوس، به تمام احکام شریعت اسلامی عمل می‌کرده‌اند. به عنوان نمونه «جناب ملّاحسين وقتي‌که از راه مخصوص مازندران به سير خود ادامه دادند، بعد از نماز صبح، به اصحاب و همراهان اعلان فرمودند که هر چه از مال دنيا با خود دارند در ميان بيابان بيندازند. به آن‌ها فرمود فقط اسب و شمشير خود را نگاه داريد.» (اشراق خاوری، تلخیص تاریخ نبیل، ص ۲۹۵)؛ یا ملاحسین در برابر مردم بارفروش [=بابل] که به ایشان حمله کرده بودند، گفت: «شما عملی منافی با ديانت مقدّس اسلام از ما مشاهده کرديد که به ما هجوم و حمله نموديد؟» (همان، ص ۳۰۲)؛ یا آنکه اصحاب ملاحسین، به سنت مسلمانی اذان می‌گفتند (همان، ص۳۰۳) و با آنکه نماز جماعت در آیین باب حرام بود و مطابق قرائت رسمی، در بدشت، جانمازها برای همیشه برچیده شده بود و احکام اسلام منسوخ شده بود، ملاحسین نماز صبحش را در قلعه‌ی طبرسی به جماعت و به همراه اصحابش می‌خواند (همان، ص۳۱۱) و حتی پس از مرگ او که زعامت بابیان برعهده‌ی قدوس بود، صدای تلاوت قرآن از اردوگاه بابیان قطع نمی‌شد (همان، ص۳۵۸). این‌ها نشانه‌هایی است که در تلخیص تاریخ نبیل وجود دارد و هریک به‌تنهایی برای اثبات ادامه‌ی سلوک مسلمانی قدوس و سایر بابیان قلعه‌ی طبرسی کافی است. سلوکی که یکسره با منویات قرةالعین در تعارض است و نشان می‌دهد ایده‌ی او مورد قبول بابیان نخستین قرار نگرفته است.

البته نشانه‌های دیگری نیز از زیّ مسلمانی قدوس و ملاحسین و اصحاب قلعه‌ی طبرسی از سایر منابع تاریخی در دست است. نشانه‌هایی که هریک به‌عنوان یک «فکت مسلم تاریخی» می‌تواند بیانگر تأیید نظریه‌ی دکتر مجید تفرشی در مخالفت بسیاری از بابیان با هنجارشکنی‌های قرةالعین باشد. به‌عنوان نمونه: «…پس قدوس فرمان داد که زودتر از شب‌های دیگر به اذان و مناجات و تلاوت قرآن بپردازند، چه که عادت هر شبه‌ی ایشان بر آن بود که قبل از صبح کلاً برخاسته با صدای بلند به تلاوت قرآن و دعا می‌پرداختند…» (آیتی، الکواکب الدریه، ج۱، ص۱۶۳). یکی دیگر از منابعی که به‌طور قطع نشان می‌دهد مبارزان قلعه‌ی طبرسی، اهل وضو و نماز و اذان بوده‌اند و درواقع بعد از اجتماع بدشت، جا نمازها را جمع نکرده‌اند، کتاب تاریخ شهدای امر است. این منبع تصریح می‌کند که برخی جنگجویان در آستانه‌ی ورود به قلعه‌ی طبرسی، نماز می‌خوانده‌اند. به این بخش از این کتاب توجه کنید: «آقا سیدعلی که بزرگ ایشان بود از اسب پیاده شدند [و] فرمودند پیاده شوید، بارهای ما به منزل رسید. خسرو [برای ادامه دادن به راه] اصرار کرد، قبول نکردند. در همان صحرا ماندند و ما هم با آن جمعیت در صحرا ماندیم و شب بود. بعد یک نفر از آنان آمد. گفت اینجا آب کجا است که ما برداریم از برای وضو و نماز؟ نشان دادیم [و او] رفت…» (ملک خسروی، تاریخ شهدای امر، ص۱۶۷). همچنین در همان کتاب، در مورد ماجراهای پس از ورود قدوس به قلعه‌ی طبرسی ـ که قاعدتاً باید باب الباب و سایر جنگجویان را از ماجرای بدشت آگاه کرده باشد ـ چنین می‌خوانیم: «بعد کم‌کم مردم برای فحص و تحقیق به قلعه شتافته و از مهر بابی‌ها و الطاف حضرت قدوس و جناب باب‌الباب می‌فهمیدند که موضوع انقلاب در کار نیست (چون قبلاً شهرت داده بودند که این‌ها جمعیت اراذل و اوباش‌اند و این موقع که شاه فوت کرده برای جمع زخارف دنیوی آمده‎‌اند) به خلاف است. بلکه این عده قولشان و فعلشان مطابق شریعت محمدیه و آنی از ذکر خدا غافل نیستند و موضوع دیانت در پیش است» (همان، صص ۲۰۳ و ۲۰۴).

مهجور زواره‌ای نیز در تاریخ میمیه، نمونه‌هایی از سلوک مسلمانی اصحاب قلعه‌ی طبرسی را نمایش داده است. او در صفحه‌ی ۵۰ این کتاب می‌نویسد: «پس حضرت قائم جیلانی [=قدوس] اصحاب را امر به نماز جماعت فرمودند و اصحاب را فرمودند دو نصف شوند. نصفی یراق پوشیده و در دور قلعه راه بروند و نصف دیگر نماز کنند و چهار پیش‌نماز قرار فرمودند: یکی جناب میرزاحسن الرضوی الخراسانی و یکی جناب ملامحمدصادق خراسانی مشهور به مقدس و یکی جناب جناب ملا میرزامحمد محولاتی و یکی (جناب) ملا آقابابای میامیی.» نمونه دیگر، نماز خواندن قدوس و اصحاب قلعه پس از تسلیم شدن و پیش از اعدام است. به گفته‌ی مهجور زواره‌ای، اصحاب قلعه طبرسی همگی تا پیش از اعدام، تمام نمازهای خود را به‌جا می‌آوردند و حتی زمانی که آب برای وضو گرفتن در اختیار نداشتند، تیمم می‌کردند و در لحظات مرگ، شهادتین بر زبان جاری می‌ساختند و با اعتقاد مسلمانی کشته شدند (همان، صص۱۱۰-۱۱۲).

این نمونه‌های تاریخی بیانگر آن است که شخصیتی مانند قدوس و ملاحسین بشرویی، تا آخرین لحظات زندگی، به نسخ اسلام توسط باب اعتقادی نداشتند و او را همچنان همان رکن رابع ایمان و باب حضرت مهدی علیه‌السلام می‌دانستند و شیخی‌مسلک بودند. به باور ایشان، باب جانشین سیدکاظم رشتی و نایب امام زمان علیه‌السلام بود و قرار بود با تلاش ایشان، زمینه‌های لازم برای ظهور امام عصر علیه‌السلام فراهم شود. به باور شیخیان، ظهور امام زمان علیه‌السلام موجب تجدید احکام اسلام و احیای قرآن بود و هرگز مفهومی از نسخ شریعت در اذهان آنان شکل نگرفته بود. این درحالی بود که بهاءالله و قرةالعین می‌کوشیدند احکام اسلامی را نسخ کنند و ردای قائمیت بر قامت باب بپوشانند. عدم حضور بهاءالله در میان اصحاب قلعه‌ی طبرسی را نیز می‌توان در همین راستا ارزیابی کرد.

بهاءالله، اصالتاً مازندارنی و اهل نور بوده و در زمان بروز این حادثه، در مازندران زندگی می‌کرده است. منابع بهائی از ملاقات او با ملاحسین و قدوس، پیش از آغاز نبرد قلعه‌ی طبرسی خبر می‌دهند، زمانی‌که اصحاب قلعه‌ی طبرسی به دنبال تجهیز سپاه خود و ایجاد استحکاماتی برای تقابل با نیروهای مردمی و دولتی در اطراف قلعه بودند. اما به‌ناگاه بهاءالله از آنان جدا می‌شود و سپس به‌هنگام بازگشت به قلعه شناسایی و بازداشت می‌شود و به‌هرحال در این کارزار حضور ندارد. هنگامی‌که این رویدادهای تاریخی را که همگی فقط در منابع بهائی نقل شده است، در کنار هم قرار می‌دهیم، اخراج بهاءالله از قلعه توسط ملاحسین و قدوس، محتمل‌تر به‌نظر می‌رسد، چراکه آنان با نظریه‌ی قرةالعین مبنی بر نسخ اسلام و مماشات و همراهی بهاءالله با او خرسند نبودند و چیزی نمانده بود که ملاحسین، اصحاب بدشت را با شمشیر کیفر کند. این درحالی بود که صحنه‌گردان اصلی بدشت، بهاءالله و قرةالعین بودند. بنابراین تحلیل دقیق‌تر تاریخی را باید براساس جدایی قدوس از قرةالعین و بهاءالله و پیوستن او به ملاحسین به نیت زمینه‌سازی برای ظهور قائم منتظر، حضرت مهدی علیه‌السلام بازخوانی کرد. تحلیلی که شاید جناب تفرشی فرصت نیافت بیش از آنچه که مجری بی‌بی‌سی اجازه داد، به آن بپردازد.

  • از نگاه یک بهائی معتقد مانند خانم دکتر یزدانی که دوست دارد تاریخ را مطابق ایدئولوژی خود قرائت کند، میرزایحیی صبح ازل شخصیتی سراسر تاریک است که نباید هیچ ویژگی مثبتی را به او نسبت داد؛ چراکه بعد از ادعای بهاءالله، آن را نپذیرفته و در برابر او ایستاده است. نتیجه‌ی این طرز تفکر آن است که تمام خدمات ازل برای پیشرفت بابیه باید زیر پرده‌ی سانسور مدفون شود، هیچ‌گاه نباید از او سخن گفت و تمام روایت‌های او از تاریخ بابیه، غیرقابل‌پذیرش برای بهائیان است. اما واقعیت چیز دیگری است. ازل و بهاءالله به‌عنوان دو برادر در سال‌های حضور در ایران، بالاترین سطح همکاری را داشتند و به یکدیگر، بسیار کمک می‌کردند. آنان هر دو مرید باب بودند و برای پیشبرد آیین او تلاش می‌کردند. جدایی ازل از بهاءالله مربوط به سال‌های بعد و در بغداد است. در زمان حیات طاهره هم، روابط این دو بسیار حسنه بوده و لذا تجلیل طاهره از هر دو برادر، دور از انتظار نیست. برای شناخت دیدگاه طاهره، نسبت به یحیی صبح ازل و بهاءالله، نیکو آن است که نوشته‌ها و شعرهای باقی‌مانده از خود او را بازخوانی کنیم.

در صفحه ۱۱ رساله‌ای که به‌مناسبت صدمین سال وفات قرۀالعین منتشر شده است، ارتباط و ارادت طاهره به جناب صبح ازل بیان شده است. در ذیل نمونه‌ای از اشعار طاهره در وصف صبح ازل را می‌خوانید:

به غمدیدگان ده تو جام صفا                    به عشاق دلخسته برزن صلا

که عین ظهور ازل آمده                           جمال خدایی هویدا شده

به این مژده گر جانفشانم رواست                از این مژده خوشوقت رب اعلی است

زحق جلوه‌گر آمده نور او                         سراسر جهانی شده طور او

یکی جام می در دهم این زمان                  که در مدح این شه گشایم زبان

  و همچنین صبح ازل را مانع نابودی آیین بابی (بیانی) می‌داند:

نبودی ار وجودت، نبودی بیان              نبودی در عالم ز ایمان نشان

برای نگاه پژوهشگرانه و نقادانه به زندگی طاهره لازم است تمام ابعاد زندگی او از تمام منابع تاریخی مورد توجه قرار گیرد. این همان مطلبی است که دکتر مجید تفرشی در سراسر مناظره بر آن اصرار داشت.

 

در ادامه به بیان دیدگاه بهاءالله و عبدالبهاء به‌عنوان بزرگ‌ترین رهبران آیین بهائی، نسبت به شخصیت طاهره می‌پردازیم. با ذکر این نکته که شایسته نیست شخصیت طاهره را از دیانتش جدا بدانیم و همان‌طور که در تاریخ هویدا و عیان است، طاهره به بابیت پیوست و با همین اعتقاد قبل اظهار امر بهاءالله (در سال ۱۲۷۸ قمری) در سال ۱۲۶۸ قمری وفات یافت.

  • دیدگاه بهاءالله نسبت به طاهره:

همان‌طور که می‌دانید بهاءالله از پیروان باب و نیز از همراهان طاهره در واقعه‌ی بدشت بود، اما چرا بعدها پیروان آیینی را که خودش سال‌ها به تبلیغ آن پرداخته بود و در مواردی خود را خادم باب معرفی کرده بود، یعنی بابیان را شماتت می‌کند؟ این نکته‌ای بس قابل‌تأمل است که در این مقال نمی‌گنجد.

در مجموعه‌ی الواح مبارکه بهاءالله، نزاع و جدال را شأن درندگان معرفی نموده و بلافاصله در جمله‌ی بعد می‌گوید که شمشیرهای بابیان جای خود را به گفتار نیک و کردار پسندیده داده است. بنابراین می‌توان نتیجه گرفت که ازنظر بهاءالله، طرفداران باب «درنده‌های ارض» بوده‌اند که به‌جای گفتار و کردار نیک، با شمشیرهای برنده عمل می‌کردند و البته طاهره نیز از بین آنان استثناء نشده است:

«بگو اي دوستان ترس از براي چه و بيم از كه * گلپارهاي عالم باندك رطوبتي متلاشي شده و مي‌شوند * نفس اجتماع سبب تفريق نفوس موهومه است * نزاع و جدال شأن درندهاي ارض * به ياري باري شمشيرهاي برنده حزب بابي به گفتار نيك و كردار پسنديده به غلاف راجع، لازال اخيار به گفتار حدائق وجود را تصرف نمودند» (بهاءالله، الواح مبارکه چاپ مصر، ص ۲۸۷).

همچنین در کتاب «مجموعه‌ای از الواح جمال اقدس ابهی که پس از کتاب اقدس نازل شده» تفکرات طرفداران باب، که طبعاً از جمله‌ی آنان طاهره است، متهجرانه توصیف شده است:

«يوم قبل مخصوص از براي يكي از اولياء اين كلمه‌ی عليا از قلم اعلي نازل كه شايد اهل اعراض به اقبال فائز گردند و به غوامض مسائل اصول الهيه پي برند و آگاه شوند. معرضين و منكرين به چهار كلمه متمسك اول كلمه فضرب الرقاب [گردن زدن] و ثاني حرق كتب [سوزاندن کتاب‌ها] و ثالث اجتناب از ملل اخري و رابع فناي احزاب. حال از فضل و اقتدار كلمه‌ی الهي اين چهار سد عظيم از ميان برداشته شد و اين چهار امر مبين از لوح محو گشت و صفات سبُعي را به صفات روحاني تبديل نمود» (بهاءالله- مجموعه‌ای از الواح جمال اقدس ابهی که پس از کتاب اقدس نازل شده- ص ۵۳).

همان‌طور که در این سخن بهاءالله مشخص است: ۱) از جمله دستورات آیین باب و درنتیجه باور طاهره ضرب الرقاب، یعنی زدن گردن انسان‌ها است. ۲) همچنین، حرق کتب یا سوزاندن کتاب‌ها از جمله اعمال پیروان آن بوده است. ۳) به‌علاوه، گوشه‌گیری و عدم معاشرت با اقوام و ملل دیگر از جمله دستورات و باور طاهره است. ۴) فنای احزاب، یا قتل عام اقوام و احزاب، امر دیگر در چنین باوری است.

مدرک دیگری که در آثار بهاءالله با آن روبه‌رو می‌شویم و مربوط به طاهره است، مطلبی است که در کتاب مائده آسمانی، ج۸، ص۱۸۶ آمده است. می‌دانیم که وقتی طاهره در کربلا به آیین باب گروید، در روز اول محرم به‌جای اینکه برای امام حسین علیه‌السلام به عزاداری بپردازد، به دلیل اینکه جناب باب در شب اول محرم به‌دنیا آمده بود، تولد او را جشن گرفت و حنابندان کرده و لباس‌های رنگین پوشید (محمدحسینی، حضرت طاهره، ص۱۹۰-۱۹۱). این اتفاق در جامعه‌ای شیعه اتفاق افتاد که عزادار سالار شهیدان حضرت امام حسین علیه‌السلام بودند. طبیعی است که واکنش‌هایی نیز از طرف جامعه به این هنجارشکنی طاهره و کسانی که جشن برپا کردند ابرازشود. بهاءالله درمورد آن رفتار طاهره چنین می‌نویسد:

اول فتنه در عراق ظاهر، چه که در اول یوم عاشورا مقام حزن سرور ظاهر، و مقام صمت صوت تصنیف مرتفع. باری این حرکت سبب اعلاء کلمه‌ی نفوس خبیثه شد (مائده آسمانی، ج۸، ص۱۸۶).

این مدرک نشان می دهد که حتی به نظر بهاءالله هم کاری که طاهره در آن روز انجام داد کاری نادرست و فتنه‌برانگیز بوده است و بهاءالله هم آن روز را مقام حزن و مقام صمت (جایگاه اندوه و جایگاه سکوت) می‌شمرد، نه جایگاه سرور و صوت تصنیف (صدای آوازه‌خوانی)!

  • دیدگاه عبدالبهاء نسبت به طاهره:

ابتدا به سندی از کتاب «کشف الغطاء» رجوع می‌کنیم. کتابی که به سفارش عبدالبهاء نوشته شد و پس از اتمام مؤید به تأیید عبدالبهاء شد. در جایی از کتاب، گلپایگانی باور طاهره را باعث سوزاندن کل کتب غیر بابی و تخریب و نابودی همه هیاکل و مجسمه‌ها و آثار هنری می‌داند؛ چیزی که در دوران معاصر همگان را بی‌اختیار، به اندیشه‌های ناصواب داعشی سوق می‌دهد.

«آیا مستر برون می‌خواهد که بهاءالله هم مثل باب حکم به اِحراق جمیع کتب نماید؟ آیا مستر برون می‌خواهد که بهاءالله هم مثل باب حکم به تخریب و هَدم جمیع هَیاکل و کَنائِس و مساجد و مَشاهد و بِقاع و قُباب نماید و مکّه و بیت‌المقدّس و هرچه کنیسه و هرچه مسجد و هرچه تربت است بابی‌ها بریزند و خراب کنند؟ … آیا اساس مدنیّت امروزه‌ی عالم که ندای صلح و سلام عمومی از اَقطار و اَکناف بلند است، به این تعلیمات پیش می‌رود؟ ما بهائیان می‌گوییم که مقتضای وقت همین است که این احکام تغییر داده شود و به‌جای حرق کتب و هدم کلّ بقاع و قتل نفوس و سَبّ و لعن اشخاص، صلح و سلم و وفا مقرّر شود، آیا این‌گونه بهتر نیست؟ … امروز مقتضای وقت و مصلحت اهل علم عموماً و ایرانیان خصوصاً نیست که عَبوس و نَفور باشند و هرکس با ایشان مخالفت کرد، کافر و ملعون بخوانند و هرچه کلیسا و مسجد و تربت و مشهَد است خراب کنند و هرچه کتاب غیر بیان است بسوزانند، خدا را و هر منصفی که در عالم هست به شهادت می‌طلبم که این احکام امروزه مقتضای مصلحت وقت نیست و مصلحت اهل عالم در این‌ها نمی‌باشد» (گلپایگانی، کشف الغطاء، صص ۳۶۷-۳۶۸).

به‌علاوه در مکاتیب عبدالبهاء، مکتب باب که طاهره نیز از آن پیروی می‌کرد، به‌عنوان مکتبی خون‌ریز، این‌گونه معرفی شده است:

«در يوم ظهور حضرت اعلی منطوق بيان ضرب اعناق و حرق كتب و اوراق و هدم بقاع و قتل عام الّا من آمن و صدّق بود…» (عبدالبهاء- مکاتیب- ج ۲- ص۲۶۶).

  • نقطه‌ی عطف زندگی طاهره بدون شک واقعه‌ی بدشت بوده است که عده‌ای می‌گویند که طاهره در آن واقعه به‌عنوان پیشگام در آزادی زنان یا نسخ شریعت پیشین (اسلام) اقدام به کشف حجاب کرده است. بحث در علت حرکت طاهره براساس مستندات تاریخی معاصر، بحث مفصلی می‌طلبد تا به ابعاد این اقدام به‌طور کامل پرداخته شود. در اینجا درباره‌ی سندی که در صحبت‌های جناب تفرشی هم به آن اشاره شد، بحث می‌کنیم. این سند، منقول از پروفسور براون است که جناب محمدحسینی در کتاب «شرح حیات و آثار منظوم و منثور قرّة العین» به آن اشاره می‌کند. لازم به ذکر است که «نصرت‌الله محمدحسيني» کسي است که در مقدمه کتابش «حضرت طاهره»، که به مناسب يکصدوپنجاهمين سالگرد واقعه بدشت نوشته است، از طاهره به‌عنوان کسي یاد مي کند که در سراسر زندگيش شيفته شخصيت او بوده و همواره او را ستايش ‌کرده است.

«طاهره هرگز کشف حجاب کامل نکرده و گاه که هنگام ادای سخن حجابش را به کنار می‌زده پس از لحظاتی مجدداً صورت خود را می‌پوشیده‌است» (محمدحسيني، شرح حیات و آثار منظوم و منثور قرّة العین، ص ۲۱۲).

این نوشته به‌وضوح و صراحت نشان می‌دهد آن‌گونه که بهائیان ادعا می‌کنند، طاهره کشف حجاب نکرده است، بلکه گاهی نقاب و روبنده را از چهره برمی‌داشت و دوباره صورتش را می‌پوشاند.

شاهد دیگری است که نشان می‌دهد طاهره به‌طور کامل کشف حجاب نکرد، و فقط نقاب و پوشیه را از روی صورتش برمی داشت: «قرةالعین در مجلس درس نزد تلامذه نقاب نمی‌پوشید و مکشوف الوجه در مجلس درس جالس می‌شد ولکن در مجالس اُخری و حضور سائر علما از پشت پرده با آن‌ها تکلم می‌نمود و جمعی از علما این نپوشیدن نقاب را کشف حجاب دانستند و آن را خرق اجماع و مخالف احکام اسلام شمردند.» (محمدحسینی، حضرت طاهره، ص۱۹۰).

این مطلب نشان می‌دهد که او فقط صورتش را ظاهر می‌کرد و از حجاب بیرون می‌آورد، آن هم نه در همه جا، بلکه در مجلس درس و نزد شاگردان خویش، وگرنه در مجالس دیگر و در مجالسی که علما حاضر بودند، نه‌تنها چنین نمی‌کرد، بلکه در پشت پرده قرار می‌گرفت و از پشت پرده با آنان سخن می‌گفت.

توجه به مدارک دیگر نیز، روشن می‌کند که حجاب داشتن و چادر پوشیدن طاهره تا آخر عمر ادامه داشته است. کاظم سمندر در کتاب تاریخ خود می‌نویسد: «در باغ ایلخانی و یا لاله‌زار خواستند چادر را از سر وی بردارند و خفه نمایند، راضی نشد و همان از روی چادر خفه نموده، به چاه انداختند.» (تاریخ سمندر، ص۳۶۸). این نوشته نیز به‌وضوح نشان می‌دهد که طاهره نه‌تنها حجاب داشت، بلکه حتی زمانی که او را می‌خواستند به قتل برسانند، حاضر نشد که چادر را از سرش بردارند و ناچار از روی چادر او را خفه کردند.

  • نکته‌ی جالب‌توجه دیگری که آقای دکتر تفرشی به آن اشاره کردند، انگ بهائی‌ستیزی زدن به هرآن‌کسی است که مطالبی انتقادی نسبت به آیین بهائی مطرح کند. این مسأله معمولاً به‌صورت گسترده در مواجهه با هر گوینده و نویسنده‌ای که اشکالی را بیان کند مورداستفاده قرار گرفته و می‌گیرد. بهائیان با استفاده از این روش، خود را از پاسخ دادن به اشکالات و انتقادات مطرح‌شده رها کرده و به‌جای پاسخ‌گویی علمی به آن‌ها، با زدن چنین برچسبی به‌صورتی فرافکنانه از آن فرار می‌کنند و ادعای دادن پاسخ هم به آن مطالب می‌کنند. البته این روش کارکرد دیگری هم دارد و آن اینکه بهائیان معمولی را از اینکه چنان مطالب انتقادی را بشنوند یا بخوانند دور می‌کنند.

شاید در گذشته بیشتر و در حال حاضر هم تاحدی این روش برای این هدف کارکرد داشته باشد، اما اینان باید بدانند که این روش دیگر برای بسیاری از بهائیان، آزاده و متحری حقیقت فائده‌ای ندارد و در عصری که اطلاعات به‌راحتی در دسترس همگان قرار دارد، قوّت و استحکام استدلال و مطالب علمی است که بیشتر اثر می‌کند تا برچسب بهائی‌ستیزی زدن به افراد مختلف.

البته بهائی‌پژوهی هم از این تهمت بی‌نصیب نمانده است. با اینکه از ابتدا در تالارها و فروم‌های خود به‌صورتی دوطرفه امکان ابراز نظر بهائیان را در سایت بهائی‌پژوهی فراهم کرد و بسیاری از بهائیان مطالب گوناگونی نوشتند و گفتگوهای دوطرفه فراوانی انجام شد، اما هنگامی‌که ضعف بهائیان در دلایل خود برای نشان دادن حقانیت آیین خویش روشن شد، سایت بهائی‌پژوهی را بارها و بارها بهائی‌ستیز خوانده و به گفته‌ی برخی از اعضای بهائی سایت، آن را تحریم کردند. این روند همچنان پس از آن هم ادامه داشت و انتشارات گوی را که کتاب‌هایی از مؤسسه‌ی بهائی‌پژوهی را منتشر می‌کرد، بهائی‌ستیز خطاب کردند، کتاب‌هایی که با استفاده از مراجع موردقبول بهائیان و در بسیاری از موارد با استناد به آثار رهبران بهائی نوشته شده است. پس از آن هم که فصلنامه‌ی بهائی‌شناسی پا به عرصه‌ی وجود نهاد، آن را نیز بهائی‌ستیز معرفی کردند.

در اینجا اعلام می‌کنیم که ما به‌واقع ستیزی با بهائیان نداریم و بسیاری از آنان را افرادی می‌دانیم که با حقایق موجود در کتب خودشان و «فکت‌های مسلم تاریخی» ناآشنا هستند و آرزوی آشنایی آنان را با آن حقایق داریم. بهائی‌ستیز خواندن و برچسب‌های مشابه زدن (همچون وابستگی به حکومت و …) به ما و یا هرکسی که انتقادی مطرح کند، پاسخی قانع‌کننده نسبت به اشکالات و انتقادات واردشده نیست و فقط برای افراد ساده‌ای که نمی‌خواهند خودشان مطالب را ببینند و پاسخ دهند، می‌تواند کاربرد داشته باشد. در اینجا لازم است از آقای دکتر تفرشی هم بابت اشاره‌ای که به مؤسسه‌ی بهائی‌پژوهی و استقلال آن کردند، تشکر کنیم.

  • نکته‌ي ديگری که در پايان برنامه‌ی گفت‌وگوي بانو يزداني و جناب تفرشي رخ داد که بيننده‌ی پژوهشگر و آشنا به ادبيات را فارغ از هرنوع نگاه ديني، با چالشي عميق روبه‌رو مي‌کند، فراموش شدن سياست‌هاي تلويزيون بي‌بي‌سي در اعلان بي‌طرفي و بيان حقايق است که چه ساده به فراموشي سپرده شد و تصنيفي که بارها در مجلات و رسانه‌ها و حتي کتب بهائيان عنوان شده است که انتسابش به طاهره قرۀالعين اشتباهي بيش نيست، مجدداً در اين برنامه به عنوان شعري منتسب به طاهره پخش ‌شد.

در اين قسمت، از مقاله‌ي اخير جناب شهبازي، مورخ معاصر، وام مي‌گيريم که در نقد اين قسمت برنامه مستنداتي ارائه کرده‌اند:

«… از نظر اخلاقی، پایان برنامه بسیار تأسف‌انگیز بود. تهیه‌کنندگان برنامه، برای تکمیل پروپاگاندای خود و حداکثر تأثیر روانی بر بیننده‌ی بی‌اطلاع، آهنگ معروف «چهره‌به‌چهره روبه‌رو»، با اجرای دو چهره‌ی نامدار موسیقی ایران، آقای محمدرضا شجریان و مرحوم محمدرضا لطفی (۱۳۵۶) را پخش کردند و این شعر را به قرةالعین منتسب کردند.

کتاب‌خوان‌ها و محققین باسواد، حداقل از زمان انتشار مقاله‌ی مرحوم محیط طباطبایی در شماره‌ی اول مجله محیط (شهریور ۱۳۲۱) و نیز مقاله دیگر محیط طباطبایی در مجله گوهر (آبان ۱۳۵۶)، می‌دانند که انتساب شعر اعجاب‌انگیز فوق به طاهره قرةالعین جعلی زشت و عمدی است و این شعر به شاه‌طاهر کاشانی دکنی (نیمه‌ی اول سده‌ی دهم هجری) تعلق دارد. ولی جاعلان دست‌بردار نیستند و هنوز نیز این شعر را، مانند اشعار زیبای صحبت لاری و ام‌هانی یزدی و دیگران، به قرةالعین منسوب می‌کنند.

مرحوم محیط طباطبایی درباره تأثیرات مقاله سال ۱۳۲۱ خود در مجله محیط می‌نویسد:

«تأثیر این مقاله به درجه‌ای رسید که وقتی دسته‌ی ازلی از بابیان خواستند دفتری به یادبود سال ۱۲۶۸ هجری، که سال مرگ قرةالعین بوده، انتشار بدهند، این غزل را از مجموعه‌ی اشعار منتسب به او حذف کردند ولی دسته دیگر از بابیان (بهائی) آن را هنوز به نام قرةالعین در هند و ایران تبلیغ می‌کنند…» »( محیط طباطبایی، «طاهرا یا طاهره؟»، گوهر، شماره ۵۶، آبان ۱۳۵۶، صص ۵۸۱- ۵۸۸).

  • آخرین نکته‌ای که باز بی‌طرفی شبکه‌ی بی بی سی را مورد سؤال جدی قرار می‌دهد، این است که به‌طور یکسان با میهمانان برنامه برخورد نشد. نه‌تنها افرادی که کار رسانه‌ای کرده‌اند متوجه این عدم رفتار یکسان می‌شوند، بلکه افراد دقیقی هم که منصفانه برنامه را مشاهده کرده‌اند، این موضوع را تأیید می‌کنند. قطع کردن‌های پیاپی صحبت‌های دکتر تفرشی یکی از رفتارهای نابرابری بود که طبعاً می‌توانست باعث گسیختگی زنجیره‌ی فکری ایشان شود و آنچه را که می‌خواهند بیان کنند، نتوانند به‌طور مطلوب ابراز کنند. نکته‌ی دیگری هم که شاهد آن بودیم اینکه مدت زمانی هم که به صحبت‌های ایشان اختصاص داده شد، کمتر از مدت زمانی بود که به صحبت‌های خانم دکتر یزدانی داده شد. طبق برآورد تقریبی که انجام شد، به آقای دکتر تفرشی حدود ۶ دقیقه کمتر وقت داده شد و این در مقایسه با زمان نیم‌ساعتی که هرکدام از میهمانان برای سخن گفتن باید می‌داشتند، بسیار قابل توجه است.

نتیجه گیری

در فضاي رسانه‌اي امروز که کوچک‌ترين اشتباه يا عمل نيکويي به‌سرعت در فضاي مجازي و شبکه‌هاي اجتماعي منتشر مي‌شود و رسانه‌ها بهترين آينه براي سنجش صداقت و بي‌صداقتي هستند، نيک آن است که عزيزان بهائي با درنظرگرفتن مستندات و «فکت‌های مسلم تاريخي» در پيشگاه پژوهشگران بي‌طرف حاضر شوند، چراکه همه‌ی ما مي‌دانيم آنچه حق است، به پشتوانه‌اي براساس علم و عقل دلگرم است و با «خودمدرک‌پنداري» عزيزان بهائي که هرچه ايشان مي‌گويند حتماً حقيقت است و لاغير، حق پوشانده نمي‌شود و با اتهام «بهائي‌ستيزي» نیز نمي‌توان از ارائه‌ي پاسخ گريخت.

همان‌طور که در موارد بالا آمد، نسبت «تفکر داعشي» به گفته‌ي جناب تفرشي محدود نبوده و بهاءالله و عبدالبهاء بارها پيروان باب را که طاهره نیز از آنان بود، اين‌گونه توصيف کرده‌اند. «ترويج خشونت» و «دستور جهاد» را نیز، برخلاف گفته‌ي بانو يزداني، باب به بابيان که در آن زمان بهاءالله نيز ازجمله‌ی آن‌ها بوده، ابلاغ کرده است و ايشان نيز در اطاعت از دستور باب، با توجه به مستندات تاريخي، اهتمام کامل داشته‌اند.

ابتداي سخن را با صحبت بانو يزداني در چگونگي شناخت طاهره، آغاز کردم، لذا در پايان با صحبتي از جناب تفرشي به اتمام مي‌رسانم  که ایشان بیان کردند: «نکته‌ای که اینجا وجود دارد که بسیار مهم است و در مسائل امروز ما هم در دعواهای بین ادیان و بین اعتقادات وجود دارد، این تسری دادن مظلومیت هست به حقانیت». همان‌طور که اشاره کرده‌اند، باید به این نکته توجه کرد که برفرض، اگر فردی مظلوم هم واقع شود،  دلیلی بر درستی و صحت اعتقادات و آیین او نیست.

.[۱] نظر کن در باب سادس از واحد سادس از بیان.

[۲] . نظر کن در باب ثانی عشر از واحد رابع از بیان.

[۳] . نظر کن در باب سادس عشر از واحد سابع از بیان.

 .[۴] نظر کن در باب خامس از واحد خامس از بیان.

[۵] . نظر کن در باب ثانی عشر از واحد رابع و باب سابع عشر از واحد رابع از بیان.

بارگذاری بیشتر مطالب مرتبط
بارگذاری توسط سردبیر
بارگذاری در روی خط خبر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

*

code

بررسی

داستانِ یک داستان: مروری بر کمپین “داستان ما یکیست”

چکیده هنگام ناآرامی‌های ایران در نیمۀ دوم سال ۱۴۰۱ شمسی، تشکیلات بهائی در ابتدا، ضمن همدلی…